بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آن روز بچه هاى كلاس پنجم امتحان انشاء داشتند.موضوع انشاء روى وايت برد با خط سبز نوشته شده بود: درباره محل زندگى خود چه مى دانيد؟ كلاس ساكت بود.فقط صداى حركت خودكار روى برگه هاى سفيد مى آمد.خانم گلستانى پنجره را باز كرده بود و به بيرون نگاه مى كرد.رودخانه با صداى شرشر آبش از پاى تپه در جريان بود.در كنار رودخانه مرغابى ها با صداى بلند شنا مى كردند و زمين را مى كاويدند.آن سوى رودخانه جنگل بلوط قرار داشت.بوته گلهاى وحشى در لابه لاى درخت ها ديده مى شد.نور آفتاب آخر زمستان روى شاخ و برگ درخت ها افتاده بود.يك گوساله در كنار مادرش جست و خيز مى كرد و با شيطنت سرش را به شكم مادرش مى ماليد.مريم اولين نفر بود كه برگه اش را بالا گرفت و گفت: - خانم اجازه! انشاى ما تمام شد.خانم گلستانى برگه مريم را گرفت.بعد هانيه و ليلا و شادى هم برگه هايشان را به خانم گلستانى دادند؛ و چند دقيقه بعد، همه برگه هايشان را تحويل داده بودند.خانم گلستانى دفترچه هاى «پيك شادى» را بين همه شان پخش كرد و گفت: - خب دختران خوبم، ان شاء اللّه عيد خوبى داشته باشيد.يادتان باشد درسهاى تان را مرور كنيد و پيك شادى تان را با خط خوب و با حوصله بنويسيد.سلام مرا به خانواده تان هم برسانيد! هانيه گفت: - شما هم سلام ما را به خانواده تان برسانيد! يكهو خانم گلستانى ايستاد.بعد لبخند زد و گفت: - باشد.مى رسانم! اما همه متوجه شدند كه رنگ خانم گلستانى پريده است.مريم دست بلند كرد و پرسيد: - خانم اجازه، شما اهل كجاييد؟ خانم گلستانى روى صندلى اش نشست و گفت: - من اهل سردشت هستم.ليلا با تعجب پرسيد: - سردشت؟ - بله سردشت.و بچه ها شروع كردند به پرسيدن: - خانم اجازه، شما چند تا خواهر و برادر داريد؟ - خانم، شما بچه داريد؟ - خانم، سردشت هم مثل اينجا سرسبز است؟ - خانم، سردشت در كجاست؟ - خانم...خانم گلستانى با تبسم ايستاد و گفت: - شما در انشاى تان از محل زندگى خود نوشتيد؛ دوست داريد من هم از سردشت براى تان بگويم؟ همه يكصدا گفتند: - بله! خانم گلستانى به طرف نقشه بزرگ ايران كه روى ديوار سمت راست وايت برد نصب شده بود رفت.انگشت روى استان آذربايجان غربى گذاشت و گفت: - سردشت درست در انتهاى آذربايجان غربى قرار دارد.