در محضر خورشيد
درسهايى از تفسير سوره نور
((قسمت هجدهم)) پرهيز از زمينه هاى گناه
سيدضيإ مرتضوى ... و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن إو آبائهن إو آبإ بعولتهن إو إبنائهن إو إبنإ بعولتهن إو اخوانهن إو بنى اخوانهن إو بنى إخواتهن إو نسائهن إو ما ملكت إيمانهن إو التابعين غير اولى الاربه من الرجال إو الطفل الذين لم يظهروا على عورات النسإ و لا يضربن بإرجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الى الله جميعا إيه المومنون لعلكم تفلحون)). ((آيه 31)) شرح كلى:
چشم فرو بستن از نگاه آلوده و نگه دارى دامن و شرمگاه خود از نگاه ديگران به شرحى كه گذشت وظيفه اى است كه در دو آيه 30 و 31 اين سوره, هم مردان مسلمان و هم زنان مسلمان به آن فرا خوانده شده اند. نخست خداى متعال به مردان مسلمان فرمان مى دهد ديده برگيرند و به نامحرمان چشم ندوزند و دامن خود از نگاه گناهآلود ديگران نگه دارند, و سپس همين فرمان را متوجه زنان مسلمان مى كند و علاوه دستور مى دهد زينت و زيبايى پنهان خويش را آشكار نسازند و روسرى خود را بر گردن و گريبان خويش نيز بيافكنند و زينت خود را جز براى دوازده دسته كه برشمرده است هويدا نكنند. اين دوازده گروه كه محرم زن مسلمان به شمار مى روند عبارتند از شوهرانشان, پدرانشان, پدر شوهرانشان, پسرانشان, پسران شوهرانشان, برادرانشان, پسران برادرانشان, پسران خواهرانشان, زنانشان, بردگانشان, طفيلى مردان بى نياز, و كودكان نابالغ و ناآگاه. آنگاه باز فرمان مى دهد كه زنان هنگام راه رفتن از كوبيدن پاى خود بر زمين, براى نشان دادن زينت خود, پرهيز كنند. و در پايان, خطاب به همه مومنان دستور توبه و برگشت به سوى خداوند مى دهد چرا كه مايه اميد به رستگارىاشان است. هشت گروه نخست كه همه از مردانند, معنا و مصداق روشنى دارد و نياز به شرح نداشت, اما چهار گروه پايانى, چنان كه در قسمت پيش آورديم, نيازمند شرح و تفسير بود. شرح و تبيين گروه نهم و دهم, يعنى ((نسائهن)) و ((ما ملكت إيانهن)) را در همانجا آورديم و بخش نهايى آيه, از جمله دو دسته باقى مانده را به اين درس وعده كرديم. اميدواريم طى اين چهار قسمت توانسته باشيم جلوه هايى از تابش اين دو آيه شريفه را بازتاب بدهيم. همچنان آماده دريافت و بررسى پرسشهاى تفسيرى خوانندگان محترم در باره آيات مورد بحث و ديگر آيات سوره مباركه نور مى باشيم. دسته يازدهم:
مردان طفيلى و بى نياز; التابعين غير اولى الاربه من الرجال در قسمت پانزدهم كه در شماره 89 مجله آمده به تفصيل در شرح نكات ادبى آيه 30 و 31, در باره اين دسته كه با تعبير ((التابعين غير اولى الاربه من الرجال)) از آنان نام برده شده سخن گفتيم. در آنجا آورديم كه معناى لغوى ((تابع)) روشن است ولى در باره مصاديق آن, و اينكه چرا با اين عنوان از آنان ياد شده, نظرهاى چندى وجود دارد. ولى با توجه به معنا و مفهوم ((تابع)) و قيد ((من الرجال)) (از مردان) كه پس از آن آمده, در شرح ((التابعين)) مى توان گفت: منظور آن دسته از مردانى هستند كه هر چند از نظر جسمى رشد كرده اند اما رشد عقلى كافى ندارند و همين كاستى, آنان را به مسايل جنسى بى توجه كرده است و در خود, احساس نياز به آن ندارند و نوعا دنباله رو و طفيلى بستگان خود هستند تا نياز غذايى و حمايتى آنان برآورده شود و از خود اراده و استقلال چندانى ندارند و از همين روى است كه نيازمند سرپرست و قيم هستند. متصف شدن آنان به ((غير اولى الاربه)) نيز ناظر به همين امر است. نگاه چنين مردهايى همانند نگاه كودكانى است كه معنا و مفهومى جز خود نگاه در بر ندارد و نمى تواند آلوده بوده و تبعات منفى را در پى داشته باشد. ((اربه)) به معناى نياز و حاجت است, ولى در اينجا منظور همان خواست شهوى و نياز جنسى است كه شخص را به سوى ازدواج مى كشاند. اين كلمه با اضافه شدن ((اولى)) كه به معناى صاحبان و دارندگان است, معناى ((نيازمندان)) را مى دهد. بدين ترتيب معنا و مفاد تركيب ((التابعين غير اولى الاربه من الرجال)) چنين است: آن دسته از مردان طفيلى و دنباله رو كه نيازمند سرپرستند و اراده مستقل و احساس نياز جنسى ندارند. در همان جا افزوديم: اين معنا در صورتى است كه مصداق ((تابعين)) را بر اساس ظاهر روايات, تنها محدود به عقب ماندگان ذهنى و ديوانگان بشماريم, اما اگر دامنه آن را شامل همه مردهايى كه نيازمند سرپرستى هستند, بدانيم, آن وقت سالخوردگانى كه احساس نياز جنسى ندارند را نيز در بر خواهد گرفت. چنان كه برخى مفسران آن را عبارت از پيرمردان صالحى دانسته اند كه در معاشرت با زنان ديده فرو مى بندند و از چشم چرانى پرهيز مى كنند يا اساسا ناتوانى جنسى دارند.(1) با توجه به همين ملاك است كه برخى مفسران, اين عنوان را شامل ((خواجگان)) نيز دانسته اند, هر چند در سنين پيرى نباشند اما وضعيت جسمى آنان به گونه اى است كه در زندگى و معاشرتهاى خانوادگى نوعا مايه نگرانى از آلوده شدن به گناه نيستند. در گذشته, حضور اطمينان بخش آنان در حرمسراها و زندگى خصوصى درباريان و حاكمان و امثال آنان نيز ناشى از همين ويژگى بوده است! اگر اين دسته و نيز كودكانى كه دوازدهمين گروهند, جزء موارد استثنا قرار گرفته اند و زنان مسلمان مى توانند زينت و زيبايى خود را از آنان پوشيده ندارند, به تناسب حكم و موضوع, برخاسته از همين ملاك است كه نوعا از جانب چنين افرادى, نگرانى هتك حرمت زنان و دختران مسلمان و آلوده ساختن دامن آنان, نمى رود. آنان معمولا نه خود آلوده مى شوند و نه در صدد كنجكاوى و بازگويى آنچه ديده اند برمىآيند. اين است كه نوعا از نگاه آنان به زينت و زيبايى هاى زنان مسلمان, نگرانى وجود ندارد. زراره كه روايت وى با سندى صحيح و كاملا معتبر نقل شده گفته است ((در باره (مصداق) اين گفته خداوند عز و جل ((او التابعين غير اولى الاربه من الرجال)) از امام باقر(ع) پرسيدم; فرمود: الاحمق الذى لا يإتى النسإ;(2) سفله و نادانى كه سراغ زنان نمى رود.)) با توجه به ملاكى كه به ((تناسب حكم و موضوع)) بيان كرديم, مى توان گفت اين حديث شريف, يك مصداق روشن آن را بيان كرده است و منافات ندارد كه شامل سالخوردگانى كه دچار ناتوانى جنسى شده و اساسا احساس نياز جنسى ندارند نيز شود; چنان كه چنين معنايى به حضرت امام كاظم(ع) نيز نسبت داده شده است.(3) دسته دوازدهم:
كودكان; الطفل الذين لم يظهروا على عورات النسإ چنان كه در شرح نكات ادبى آيه گذشته است, ((طفل)) با توجه به نوع ((الف و لام)) آن, كه اصطلاحا به آن الف و لام ((استغراق)) گفته مى شود, معناى جمع را مى دهد و اين را با وصف ((الذين)) به دست مىآوريم كه در جمع به كار مى رود. ماده اشتقاق ((لم يظهروا)) كلمه ((ظهور)) است كه وقتى با كلمه ((على)) به كار برده مى شود يكى از دو معنا را مى دهد: 1ـ اطلاع يافتن و آگاهى پيدا كردن بر چيزى; 2ـ غلبه يافتن و قدرت پيدا كردن. اين ماده در هيإت ((لم يظهروا)) كه خود به همراه ((الذين)) بيان كننده صفت ((الطفل)) يعنى كودكان است, يا به اين معناست كه ((آگاهى نيافته اند)) و يا به اين معناست كه ((قدرت و توانايى نيافته اند)). ((عورات)) كه جمع ((عورت)) است به آن دسته امورى گفته مى شود كه نوعا پنهان داشته مى شود و آشكار ساختن آن همراه با نوعى شرمسارى و خجالت شخص و ابراز شگفتى و غير عادى خواندن و خرده گيرى ديگران است; به گونه اى كه حتى تصريح به نام آن نيز نوعا همراه با نوعى شرم و خروج از چارچوب ادب اجتماعى است. از اين رو پوشيده داشتن آن و حتى نام آن, لازم و خواسته مشترك جامعه و عرف است. بنابراين دسته دوازدهم كه از حكم مورد بحث يعنى وجوب پوشيده داشتن از نگاه آنان, استثنا شده و زنان مسلمان وظيفه دار ستر خود در برابر آنان نيستند كودكانى اند كه بر امور نهانى زنان آگاهى نيافته و قدرت درك واقعيت امور جنسى را ندارند و يا كودكانى اند كه بر آن قدرت و غلبه نيافته اند. بر اساس معناى نخست, منظور آيه شريفه آن دسته از كودكان غير مميزى مى باشد كه هنوز توان تشخيص چنين امورى را نيافته اند. كه اصطلاحا به آنان ((كودكان غير مميز)) مى گويند. بر اين اساس زنان مسلمان بايد زينت و زيبايى هاى نهان خود را از كودكان مميز حتى اگر به بلوغ شرعى نرسيده باشند, بپوشانند. اما اگر معناى دوم را بپذيريم, چنان كه مفسرانى چون علامه طباطبايى پذيرفته اند, مقصود آيه آن دسته از كودكانى است كه بر امور نهانى زنان, يعنى امور جنسى, توانايى نيافته اند; يعنى هنوز نابالغ اند. بنابراين زنان مسلمان وظيفه دار ستر خود در برابر ديدگان پسران نابالغ نيستند حتى اگر اهل تشخيص و تمييز باشند و از واقعيت امور جنسى آگاهى يافته باشند. برخى خواسته اند از نظر فقهى, فرقى ميان اين دو معنا و تفسير نگذارند و نتيجه را يكى بدانند اما به نظر مى رسد بايد بنا بر تفسير دوم, كودكان مميزى كه به سن بلوغ شرعى نرسيده اند را بر خلاف تفسير نخست, داخل در استثنا دانست. رواياتى نيز وجود دارد كه تفسير دوم را تإييد مى كند; از آن جمله است اين دو روايت صحيح كه ظاهرا در واقع يك روايت بيشتر نبوده است: 1ـ احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى, اين سخن را از حضرت رضا(ع) نقل كرده است: ((يوخذ الغلام بالصلاه و هو ابن سبع سنين, و لا تغطى المرإه شعرها منه حتى يحتلم;(4) پسربچه در سن هفت سالگى به نماز گرفته مى شود, و زن موى خود را از او نمى پوشاند تا بالغ شود.)) 2ـ نيز احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى, از حضرت رضا(ع) نقل كرده است: ((لا تغطى المرإه رإسها من الغلام حتى يبلغ الغلام;(5) زن, سر خود را از پسربچه نمى پوشاند تا پسر, بالغ شود.)) البته آنچه در سخن حضرت رضا(ع) آمده در باره نپوشاندن موى سر است و منافات ندارد كه بر زنان مسلمان واجب باشد نقاط حساس تر بدن را از پسربچه گانى كه به سن تشخيص و تمييز رسيده و مى توانند آنچه ديده اند را به خوبى بازگو كنند بپوشانند حتى اگر به سن بلوغ شرعى نرسيده باشند. مشابه چنين تفاوتى در سخن برخى فقيهان نيز آمده است. به عنوان مثال, صاحب جواهر, نگاه كردن نامحرم به دختر بچه اى كه به سن بلوغ نرسيده را جايز مى داند در حالى كه بر اساس رواياتى چند, بوسيدن دختربچه پس از سن شش سالگى و حتى پنج سالگى يا نشاندن وى در دامن توسط نامحرمان را امرى ناخوشايند شارع مى شمارد.(6) از طرف ديگر كودكان مميز نيز دو گونه اند; برخى هر چند شرعا به سن بلوغ نرسيده اند ولى در مرز بلوغ اند كه اصطلاحا به آنان ((مراهق)) گفته مى شود. و به هر حال كودكانى اند كه زمينه تحريك و فوران ميل جنسى در آنان وجود دارد. زنان مسلمان بايد خود را از چنين نوجوانانى نيز بپوشانند.(7) و اوليإ پسربچه ها نيز بايد آنان را از نگاه به نامحرم باز دارند.(8) ولى اگر در اين حد نباشند و نگرانى از ناحيه خود آنان وجود ندارد لكن در حد و قواره اى هستند و به گونه اى مسايل را مى فهمند كه امور نهانى زنان را مى توانند براى ديگران بازگو كنند, در پاره اى روايات توصيه شده است كه زنان خود را حتى از نگاه چنين پسربچه هايى نيز دور بدارند; از جمله اين سخن امام صادق(ع): ((سئل اميرالمومنين عليه السلام عن الصبى يحجم المرإه؟ قال: ان كان يحسن إن يصف فلا;(9) از اميرالمومنين(ع) پرسيدند آيا پسربچه مى تواند زن را حجامت كند؟ فرمود: اگر به خوبى مى تواند بازگو كند, نه.)) هر چند اين روايت شريف, به ضميمه آيه مورد بحث, مستند كسانى است كه ستر از نگاه پسربچه مميز را كلا واجب شمرده اند ولى در خصوص مميزى كه نزديك بلوغ نيست و فقط زمينه بازگويى وى وجود دارد, با توجه به ادله ديگرى كه در فقه آمده, تنها مى توان قائل به كراهت شد. چنان كه فقيه برجسته اى چون شيخ مرتضى انصارى نيز همين را پذيرفته است.(10) نتيجه اينكه حكم نگاه پسربچه گان نابالغ و در نتيجه وظيفه پوشش زنان در برابر آنان, در سه مرحله بيان شده است; كودكان غير مميز, كودكان مميزى كه زمينه تحريك و فوران شهوت جنسى ندارند, و كودكان مميزى كه چنين زمينه اى را دارند و نزديك مرز بلوغ قرار گرفته اند. در باره مرحله اول و سوم, ظاهرا اختلافى ميان فقها نيست ولى در باره مرحله دوم, برخى آن را ملحق به مرحله سوم شمرده اند و برخى نيز بى حجابى در برابر آنان را مكروه شمرده اند. اين احتمال را نيز ما مطرح كرديم كه فرق است ميان مواردى چون موى سر و نقاط حساس تر بدن. ممكن است كسى بگويد به مقتضاى ظاهر سخن حضرت رضا(ع), پوشاندن مثل موى سر در مقابل پسربچه تا پيش از بلوغ واجب نيست ولى نقاط ديگر بدن را از كودكان مميزى كه به خوبى تشخيص داده و قدرت بازگويى دارند ((بايد)) يا ((شايسته)) است پوشاند. چرا نامى از دايى و عمو برده نشده است؟ در آيه شريفه از دوازده دسته نام برده شده كه شامل خويشان نسبى و سببى و برخى ديگر است. ولى چرا نامى از ((دايى)) و ((عمو)) در ميان نيست با اينكه آن دو قطعا جزء محارم اند, همان گونه كه در آيه ديگر به اين امر تصريح شده است: ((حرمت عليكم إمهاتكم و بناتكم و إخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتكم اللاتى إرضعنكم و إخواتكم من الرضاعه و إمهات نسائكم و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم و حلائل إبنائكم الذين من إصلابكم و إن تجمعوا بين الاختين الا ما قد سلف ان الله كان غفورا رحيما;(11) حرام شده است بر شما, مادرانتان و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانى كه شما را شير داده اند, و خواهران رضاعى شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسرانى كه با آنها آميزش داشته ايد, و چنانچه با آنها آميزش نداشته ايد, (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد, و همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند (نه پسرخوانده ها) و اينكه جمع كنيد ميان دو خواهر, مگر آنچه در گذشته واقع شده, چرا كه خداوند, آمرزنده و مهربان است.)) بسيارى از مفسران و شارحان, اساسا به اين سوال نپرداخته اند و برخى اين امر را ناشى از نهايت فصاحت و بلاغت قرآن شمرده اند چرا كه ذكر پسر خواهر و پسر برادر, ملازم با محرم بودن عمو و دايى نيز مى باشد زيرا محرميت, امرى دوجانبه است و وقتى فرزندان خواهر و برادر شخص بر او محرم باشند, قهرا عمو و دايى نيز محرم خواهند بود.(12) ولى روشن است كه اين پاسخ برخاسته از عدم تصور درست موضوع و خلطى روشن است و هيچ تلازمى در اين مورد بحث وجود ندارد. زيرا آيه شريفه نمى فرمايد ((پسر خواهر شخص)) يا ((پسر برادر شخص)) تا شامل زن و مرد, هر دو, شود; يعنى عمه و خاله و عمو و دايى را شامل گردد, بلكه با اضافه كردن ((بنى اخوان)) و ((بنى اخوات)) به ضمير ((هن)) محدود به پسر برادران زن و پسر خواهران زن كرده است. و اين فقط شامل عمه و خاله مى شود. علاوه بر اينكه آنچه مورد نظر است محرميت زن با عمو و دايى است نه محرميت مرد با عمو و دايى! يعنى بر فرض پذيرش اين پاسخ, تازه اثبات كرده ايم كه عمو با پسر برادر و دايى با پسر خواهر محرم است, نه برادرزاده و خواهرزاده كه شامل دختر برادر و دختر خواهر نيز بشود. و تعجب است كه چنين خلطى صورت گرفته است. برخى شارحان و مفسران, عدم ذكر عمو و دايى در شمار محارم را اين گونه تحليل كرده اند كه قرآن با اين كار خواسته است لزوم احتياط را برساند; به اين بيان كه عمو و دايى, على رغم اينكه جزء محارم اند ولى بايد احتياط كرد و زيبايى و بدن خود را از آنان پنهان داشت چرا كه چه بسا آن دو آنچه را ديده اند براى پسران خود يعنى پسر عمو و پسر دايى, بازگو كنند در حالى كه آنان محرم نيستند. اگر دايى يا عمو چنين كنند, به مانند اين است كه پسرانشان, خود, دختر عمو و دختر دايى را ديده اند, لذا براى پرهيز از پيش آمدن چنين زمينه اى و در جهت تإكيد بر رعايت ستر توسط زنان, قرآن نامى از دايى و عمو نبرده است.(13) روشن است اگر چنين تحليلى را بپذيريم, آن وقت اين پرسش را بايد جواب بدهيم كه چرا پس عمه و خاله را ذكر كرده است با اينكه همين احتمال اگر در باره آنان بيشتر و قوىتر نباشد, كمتر نيست. عمه و خاله نيز ممكن است زيبايى هاى زن را براى پسران خود بازگو كنند, به گونه اى كه گويا خود آنان ديده اند. ممكن است اين احتمال نيز در پاسخ مطرح شود, هر چند در جايى نديده ام, كه آيه شريفه محرم بودن عمو و دايى را به وضوح و اولويت موكول كرده است; به اين بيان كه وقتى پسر برادر و پسر خواهر, محرم زن باشند, عمو و دايى كه از نظر سنى نوعا يك رتبه مقدم هستند, به طريق اولى, محرم اند و نيازى به پوشاندن خود در برابر آنان نيست. اين پاسخ نيز هر چند مى تواند مورد توجه قرار گيرد ولى قانع كننده نيست, چرا كه اولا در مقام قانونگذارى كه جاى صراحت و قطعيت است, استفاده از چنين روشهاى بيانى, چندان پذيرفته نيست. ثانيا اگر چنين است, طبعا و به طريق اولى, نيازى به ذكر ((اخوانهن)) نبود و مى شد براى بيان حكم آن, به همان ((بنى اخوانهن)) اكتفا كرد. ممكن است نيز در پاسخ, بدوا اين احتمال برود كه تا آن زمان هنوز عمو و دايى جزء محارم نبوده اند, ولى اين احتمال نيز به وضوح, مردود است, از جمله به خاطر اينكه حكم محرميت آن دو كه در آيه سوره نسإ آمده و نقل كرديم, پيش از سوره نور نازل شده است و نه پس از آن. از اين رو, اين پرسشى است كه على رغم تإمل و مراجعه به منابع متعدد تفسيرى و فقهى, هنوز براى نگارنده پاسخ روشنى نيافته است. اگر نويسنده در ادامه اين سلسله مقالات به نكته روشنى در اين باره دست يافت براى خوانندگان محترم نيز بازگو خواهد كرد. سپاسگزار نكته پردازى و راهنمايى صاحب نظران محترم در اين باره مى باشيم. و لا يضربن بإرجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن آخرين فرازى كه در آيه شريفه و در ادامه فرمانهاى قبلى, و در راستاى حفظ شوون زنان مسلمان, حكمى ويژه را متوجه آنان مى كند, اين جمله است كه همچون فراز پيش يك حكم بازدارنده است. بازدارنده از گونه اى راه رفتن كه زينت پنهان آنان را آشكار مى كند اما اين بار با صدا. زنان مسلمان همان گونه كه همانند مردان مسلمان, بايد از نگاه آلوده بپرهيزند و بايد شرمگاه خويش را از نگاه ديگران حفظ كنند و زنان به خصوص, نبايد زينت نهان خود را آشكار كنند و بايد پوشش خود را كامل كرده و گردن و گريبان خود را نيز بپوشانند, و نبايد زينت و زيبايى خود را براى نامحرمان هويدا سازند, نبايد نيز هنگام راه رفتن در كوچه و خيابان, به گونه اى پاهاى خود را بر زمين كوبند كه با به صدا در آمدن زيورهايى كه در پاى خود دارند, جلب توجه كنند و ديگران پى به زيور پنهان آنان برند; زيورى كه چه بسا صداى آهنگين و زنگوله مانند آن از ديدن مستقيم آن, گوياتر, جذاب تر و پرمعناتر باشد! زنان عرب همانند بسيارى از زنان غير عرب, در گذشته پيش از اسلام, معمولا از خلخال نيز كه شبيه النگو است و زينت ساق و مچ پا مى شود, به عنوان زيور استفاده مى كردند. پس از اسلام, برخى از آنان اين عادت را همچنان از دوران جاهليت حفظ كرده بودند كه گاه براى جلب توجه ديگران و نشان دادن اينكه چنين زيورى دارند; پاى خود را سفت بر زمين مى زدند و يا يك پا را به پاى ديگر مى زدند تا نشان دهند كه هر دو پاى آنان داراى چنين زينتى است, و اين طبعا مايه جلب توجه و نگاه ديگران بود. اين فراز از آيه, زنان مسلمان را از چنين رفتارى باز مى دارد, با اين بيان كه ((زنان با پاهايشان نكوبند تا آنچه از زينت خود پنهان ساخته اند معلوم شود.)) روشن است اين كار براى جلب توجه بيگانه ها و نامحرمان بود و الا محارم كه منعى از ديدن نداشتند. و معلوم است كه ((خلخال)) به عنوان نمونه اى روشن از زيور مورد نظر است و خصوصيت و موضوعيتى ندارد. آيه نيز تصريح به نام آن نكرده است. از اين رو و به تناسب حكم و موضوع, اين دستور اختصاص به زيورى خاص مثل خلخال و زنگوله پا ندارد, هر چيزى كه مايه جلب توجه و نگاه مردان بيگانه شود و زمينه تحريك آنان و هتك شخصيت زن مسلمان شود مشمول اين حكم بازدارنده مى باشد. بر همين اساس و با همين ملاك, گزافه نخواهد بود اگر بگوييم استفاده از عطرهاى تند و حتى برخى كفشهاى با پاشنه مخصوص كه صداى آهنگين آن گوشها را مى نوازد و چشمها را به سوى خود جلب مى كند نيز مصداقهايى از اين حكم مى باشند, چه رسد به آرايش و پوشش و لباسى كه از هر صدايى گوياتر و از هر زنگوله اى فتنهآميزتر و فريبنده تر است. و اگر در برخى گفته ها در باره درازگوش ((دجال)) آمده است كه به هر موى آن زنگوله اى آويخته, و جمع بسيارى مفتون صداى آن زنگوله ها مى شوند, بى شك خروج از زى اسلامى زن مسلمان و افتادن در ورطه جذابيت براى بيگانگان و تبديل شدن به نقطه ثقل نگاه ديگران و دل مشغولى چشم چرانان, نمادى از همان زنگوله هاست كه جمع زيادى را در پى خود مى كشاند. ملاك روشن است; زنان مسلمان همان گونه كه نبايد زينت و زيبايى ناپيداى خود را نشان نامحرمان بدهند, نبايد صداى آن را نيز به گوش آنان برسانند, چرا كه هر دو مايه فتنه و زمينه فساد و خارج از شخصيت اسلامى زن مسلمان است. برخى فقيهان, از جمله به همين آيه و ملاك, براى حرمت صداى زن استناد جسته و به صورت كلى حكم به وجوب پنهان سازى آن داده اند. البته چنان كه بسيارى از فقهاى ديگر گفته اند حرمت شنيدن يا شنواندن صدا ثابت نيست و ادله چندى بر خلاف آن داريم ولى اين نيز روشن است كه از صداى مفسده انگيز و صدايى كه براى جلب توجه بيگانه و جذب نگاههاى آلوده است, از جمله به دليل همين آيه شريفه, بايد اجتناب كرد.(14) اصل كلى آن است كه زنان مسلمان نبايد در معاشرت خود, به گونه اى رفتار كنند كه مايه جلب توجه مردان بيگانه و نگاه آلوده و احيانا تعرض و رفتار ناپسند آنان شود. و صد البته اين امر اختصاص به زنان ندارد; مردان مسلمان نيز بايد شوون اسلامى و مردانگى و غيرت دينى را حفظ كنند و جوانمردى و شخصيت خويش را در پاكدامنى, پاك چشمى, پاك زبانى و پارسايى بدانند; پارسايى در سلوك اجتماعى و خوددارى از خودنمايى هاى كاذب و جاذبه تراشى هاى فريب كارانه. اما ترديدى نيست كه زنان و دختران به خاطر وضعيت خاص و موقعيت حساس تر خويش, خطر بيشترى متوجه آنان است و مسووليت دوچندانى در اين خصوص دارند. آنان به مصونيت بيشترى نيازمندند چرا كه شخصيت انسانى و شوون اسلامى آنان, كالاى گرانبهاترى است كه بايد از آن به دقت نگه دارى كنند; كالايى كه چشم راهزنان و تردستان بيشترى را براى ربودن آن خيره ساخته است. هشدار, كه اين در گران و مرواريد غلتان به بهاى ناچيزى از كف نرود و به حفره اى نغلتد. و زينهار, كه در اين معركه, پشيمانى, همه خسارت را جبران نمى كند. روايات:
رواياتى كه در پى مىآيد گزيده اى از رواياتى است كه به گونه اى پيشگيرانه توجه مى دهد زنان مسلمان از هر آنچه كه فرصت و زمينه آلودگى و گناه را فراهم مى سازد اجتناب كنند; هر چند مواردى از اينها حكم الزامى و قطعى نيست و تنها در قالب توصيه صادر شده است. مشابه چنين توصيه ها و تذكرهايى براى مردان نيز در رهنمودهاى دينى وجود دارد كه اينك از حوصله بحث بيرون است. 1ـ پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((ايما امرإه تطيبت لغير زوجها لم تقبل منها صلاه حتى تغتسل من طيبها كغسلها من جنابتها;(15) هر زنى كه خود را براى غير همسر خود, خوشبو كند هيچ نمازى از او پذيرفته نيست تا همان گونه كه براى جنابت غسل مى كند, از اين بوى خوش نيز غسل كند.)) همين جمله شريف را مرحوم كلينى طى روايتى از امام صادق(ع) نقل كرده است.(16) علامه مجلسى گفته است شايد تشبيه به غسل جنابت, از نظر همانندى در اصل لزوم باشد و شايد در فراگيرى كل بدن.(17) 2ـ امام صادق(ع) بر اساس نقلى فرمود: ((لا ينبغى للمرإه إن تجمر ثوبها اذا خرجت من بيتها;(18) شايسته نيست زن, هنگامى كه از خانه بيرون مى رود, لباسش را خوشبو كند.)) 3ـ باز پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلا يبيت فى موضع يسمع نفسه امرإه ليست له بمحرمه;(19) كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد, در جاى خلوتى كه زنى نامحرم, صداى نفس او را مى شنود, نماند.)) 4ـ اين سخن را امام صادق(ع) از پيامبر اكرم(ص) بازگو كرده است: ((ليس للنسإ من سروات الطريق شىء, و لكنها تمشى فى جانب الحائط و الطريق;(20) چيزى از وسط راه براى زنان نيست, بلكه در كنار ديوار و راه حركت كنند.)) 5ـ سعيده و منه كه خواهران محدث بزرگوار, محمد بن ابى عمير بودند گفته اند: ((به حضور امام صادق(ع) رسيديم و گفتيم: آيا زن به ملاقات و عيادت برادرش مى رود؟ فرمود: آرى. گفتيم: با او دست مى دهد؟ فرمود: از زير پيراهن. يكى از آن دو گفت: اين خواهرم (معمولا) به عيادت برادرانش مى رود. فرمود: هنگامى كه به ديدار برادرانت رفتى, لباس رنگارنگ نپوش; دخلنا على إبى عبدالله(ع) فقلنا: تعود المرإه إخاها؟ قال: نعم. قلنا: تصافحه؟ قال: من ورإ الثوب. قالت احداهما: ان اختى هذه تعود اخوتها. قال: اذا عدت اخوتك فلا تلبسى المصبغه.))(21) يك احتمال اين است منظور از ((برادر)) همان برادر نسبى باشد ولى همان گونه كه علا مه مجلسى گفته است مقصود برادر ايمانى و دينى است.(22) زن بايد در ديدار با برادران دينى خود از پوشيدن لباسهاى تحريكآميز و چشم نواز پرهيز كند. دست دادن نيز تنها از روى لباس و بدون فشردن دست است, چنان كه در برخى روايات ديگر به اين قيد نيز توجه داده شده است. تازه اين در صورتى است كه عوارض ديگرى نداشته باشد. و معلوم است كه اگر در زنان و مردان سالخورده مشكلى و مفسده اى نباشد اما در غير سالخوردگان چنين نيست. 6ـ در برخى روايات به زنان توصيه شده است از برجسته ساختن مو در يك قسمت سر, كه جلوه اى خاص در زير روسرى به آنان مى دهد پرهيز كنند. نيز از آنان خواسته شده از آشكار ساختن موى جلو پيشانى و نيز حناى دست دورى كنند. از جمله اين سخن شريف امام صادق(ع) با سندى معتبر: ((ان اميرالمومنين(ع) نهى عن القنازع و القصص و نقش الخضاب على الراحه و قال: انما هلكت نسإ بنى اسرائيل من قبل القصص و نقش الخضاب;(23) اميرالمومنين(ع) از برجسته ساختن موى سر در يك قسمت و نشان دادن موى بالاى پيشانى و حنا گذاشتن كف دست توسط زنان نهى كرد و فرمود: زنان بنى اسرائيل به خاطر همين موهاى بالاى پيشانى و حنا گذاشتن (آشكار) به هلاكت افتادند.)) اگر در شرايطى, در بيان مسايل تربيتى, توصيه شده است زنان را در اتاقهاى بالا و مشرف, جاى ندهيد, و يا شيوه نوشتن را به آنان نياموزيد, با همين ملاك بوده است كه به برخى زمينه هاى احتمالى آلودگى توجه دهد و از اينكه بانوان مسلمان, بى جهت در معرض نگاه اين و آن قرار گيرند و يا ابزارى براى نشان دادن امور خصوصى خود به دست آورند باز دارد. مانند روز, روشن است دينى كه آن همه دعوت به دانش و انديشه و معرفت و گسترش علم مى كند معنا ندارد و پذيرفته نيست از باسوادى و دانشآموختن زنان برنجد و خواهان بى سوادى آنان باشد. همان گونه كه زنان را نه تنها از زينت و زيبايى و آرايش باز نمى دارد بلكه بر آن در چارچوب حريم خصوصى آنان, تإكيد مى ورزد. قرآن نمى گويد چرا به خود زيور آويخته ايد, بلكه هشدار مى دهد درست راه برويد و آن را مايه جلب نگاه نامحرمان و آلودگان قرار ندهيد. لذا به عنوان نمونه و درست در نقطه مقابل حديثى كه آورديم, در سخنى از امام باقر(ع) و با سندى كاملا معتبر مى خوانيم: ((براى زن شايسته (و درست) نيست كه به خود و سر و وضعش نرسد هر چند به اينكه فقط گردنبندى را به خود آويزد, و شايسته نيست دست خود را بى رنگ رها كند, هر چند به اينكه فقط كمى حنا بگذارد, گرچه زنى سالخورده باشد; لا ينبغى للمرإه إن تعطل نفسها و لو إن تعلق فى عنقها قلاده و لا ينبغى إن تدع يدها من الخضاب و لو إن تمسحها مسحا بالحنإ و ان كان مسنه.))(24) 7ـ روايتى كه در حديث قبلى به آن اشاره شد سخنى از پيامبر اكرم(ص) است كه امام صادق(ع) آن را نقل كرده است: ((لا تنزلوا النسإ بالغرف و لا تعلموهن الكتابه و علموهن المغزل و سوره النور;(25) زنان را در بالاخانه ها جاى ندهيد, و نوشتن به آنان نياموزيد و به آنان رشتن را ياد دهيد و سوره نور را.)) و توبوا الى الله جميعا إيه المومنون لعلكم تفلحون آخرين فراز آيه شريفه خطاب به همه زنان و مردان مومن است كه: همگى به سوى خداوند بازگرديد و توبه كنيد, شايد رستگار شويد. بازگشت به خدا كه توبه واقعى نيز جز آن نيست, تنها با فرمانبرى و عمل به دستورات خداوند و احكام الهى است. فرمانها و احكامى كه بخشى از آن در دو آيه مورد بحث آمده است. توبه همواره ملازم با نافرمانى و گناه قبلى نمى باشد. گردن نهادن به فرمان الهى و رفتار در چارچوب مقررات شرع مقدس و پذيرش زبانى و عملى آنها نيز توبه و بازگشت به خداوند كريم است. بازگشتى كه لازمه ايمان به خداوند و دستورها و احكام صادر شده از ناحيه او مى باشد. خطاب زيباى ((إيه المومنون)) در اين فراز, اشاره لطيف به خاستگاه اين ((بازگشت)) است و هدف و غايت اين بازگشت چيزى نيست جز اميد به فلاح و رستگارى كه تنها با رضايت و خشنودى خداى متعال قابل دستيابى است. فلاح و رستگارى كه همه (جميعا) به آن فرا خوانده شده اند و شرط آن توبه و بازگشت به خداوند (توبوا الى الله) است. اين بازگشت, تنها از مسير پايبندى به فرمانهاى الهى, از جمله آنچه در اين دو آيه شريفه آمد, مى گذرد. مسيرى كه زن و مرد براى دستيابى به رستگارى واقعى, چاره اى جز پيمودن آن ندارند, و فراز فراز آيات الهى, از جمله آيات سوره نور, كه جمال زندگى را ترسيم مى كند, چراغهاى روشنى است كه در جاى جاى اين ((صراط مستقيم)) آويخته شده و روشنى بخش مومنان, براى پيمودن اين مسير طولانى ولى درست و مستقيم, است, چه اينكه خود فرمود: ((اين قرآن به راستى كه به راهى استوارتر و راست تر هدايت مى كند; ان هذا القرآن يهدى للتى هى إقوم.))(26) چند نكته ديگر:
در پايان شرح و تفسير دو آيه مورد بحث, افزون بر مطالب و نكات بسيارى كه در تبيين مفاد آن ارائه شد, مناسب مى نمايد چند نكته را به عنوان برداشت كلى و جمع بندى نهايى بازگو كنيم, هر چند پيشتر به اشاره آمده باشد: 1ـ از آيات مورد بحث به خوبى استفاده مى شود كه زينت و آراستگى ظاهرى براى بانوان, امرى جايز و كاملا مشروع است; آنچه مورد نظر شارع مقدس است پرهيز از زمينه ساختن آن براى فساد و گناه و هتك شوون اسلامى زن مسلمان است. از اين رو اين آيات فقط به چگونگى بهره جستن از زينت و زيور پرداخته است. قرآن كريم اساسا با آنان كه به زهدگرايى كاذب و خودساخته روى آورده و بندگان خداوند را از بهره جستن از آراستگى ظاهرى و زينت و بيرون آمدن در شكلى مناسب و استفاده از نعمتهاى الهى, به نام دين يا غير آن, بازمى دارند نكوهش مى كند و فرمان مى دهد حتى در عبادتگاهى چون مسجد با آراستگى و لباس مناسب حاضر شوند و از نعمتهاى الهى بهره برند ولى اسراف نكنند. و كسانى را كه از پيش خود زينت خداوندى را كه براى بندگانش قرار داده و رزق و روزى پاكيزه را تحريم مى كنند سرزنش مى كند. و اساسا اين نعمتها را از آن مومنان مى داند كه در زندگى دنيا همانند ديگران از آنها بهره ببرند و روز قيامت نيز فقط آنانند كه برخوردار از چنين نعمتهايى خواهند بود: ((يا بنىآدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا انه لا يحب المسرفين. قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق, قل هى للذين آمنوا فى الحياه الدنيا خالصه يوم القيمه كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون.))(27) 2ـ همان گونه كه قرآن كريم اصل زينت را نه تنها جايز دانسته بلكه تحريم كنندگان را نكوهش كرده است, آشكار ساختن آن در برابر محرمان را نيز بى اشكال شمرده است. آنچه از اين منظر بايد گفت اين است كه قرآن اصولا التزام به چارچوب شريعت و ايستادگى بر مرزهاى حلال و حرام را مى طلبد. و همان گونه كه حرمت و وجوب به عنوان احكام الهى, اهميت دارند و بايد به ديده احترام نگريسته شوند, ((جواز)) شرعى نيز حكمى الهى است كه نبايد چيزى به آن افزود. اگر قرآن حفظ حجاب و زينت را در برابر محارم واجب ندانسته و رخصت داده است, كسى نبايد از شارع مقدس پيش افتد و از پيش خود چيزى بر آن افزايد; نه در مقام فتوا و بيان حكم و نه در مقام عمل به ويژه محدود ساختن ديگران به بيش از آنچه شارع مقدس به آن فرمان داده است. همان گونه كه در برخى روايات شريف نيز آمده, خداوند همان گونه كه دوست دارد به الزامات او عمل شود, به رخصتهاى او نيز عمل شود.(28) همين مطلب در سخنى از امام صادق(ع) به اين بيان آمده كه التزام به رخصتهاى پيامبر(ص) همانند التزام به نهى و الزامات وى, بر بندگان واجب است: ((فصار الاخذ برخصه واجبا على العباد كوجوب ما يإخذون بنهيه و عزائمه.))(29) 3ـ يكى از اصول تربيتى قرآن كريم مبارزه با زمينه هاى بزه كارى است. اين امر در آيات مورد بحث به خوبى آشكار است. قرآن در اين آيات زنان و مردان مسلمان را به فرو بستن نگاه, حفظ دامن از نگاه ديگران, پنهان سازى زينت و زيبايى خود, و متانت در راه رفتن فرمان مى دهد. بسيارى از احكام و توصيه هاى دينى جنبه پيشگيرانه دارد و به اين هدف است كه مومنان را از زمينه هاى آلوده شدن به گناه و انحراف دور كند. در تربيت جامعه و تبليغ ارزشهاى دينى و فراخوانى به پرهيز از گناه و فساد, بايد زمينه هاى گناه را نيز شناخت و جامعه را از آن پرهيز داد. نگاه آلوده, علاوه بر آنكه خود, آلودگى روحى و كدورت اخلاقى را به دنبال دارد, فرصت و زمينه گناههاى بزرگترى را فراهم مى سازد. براى از ميان بردن چنين زمينه هايى, البته كه بايد شرايط و روابط اجتماعى و معاشرتهاى روزمره در چارچوبى خاص قرار گيرد اما نقش اصلى را خود افراد و ايمان و قدرت بازدارندگى موجود در آنان ايفا مى كند كه خود را در معرض گناه قرار ندهند. چشم فرو بستن از يك نگاه كه آدمى را در معرض گناهان بيشتر و بالاتر قرار مى دهد به مراتب راحت تر است از دورى جستن از برخى گناهان كه اراده اى بس استوار و ايمانى عميق مى خواهد. اين است كه قرآن فرمان مى دهد زنان و مردان مسلمان, خود و با ايمان درونى خويش ديده برگيرند و از نگاه آلوده پرهيز كنند; نه اينكه ديگران, آنان را به اين مهم وا دارند. البته آن نيز مسووليتى دينى و اجتماعى است كه در جاى خود نبايد از آن فرو گذاشت. 4ـ همان گونه كه اشاره شد از هر گونه رفتارى تحريكآميز كه ديگران را به ورطه گناه مى كشاند بايد پرهيز كرد. آنچه در قرآن در باره برخى زنان مسلمان, به عنوان ((تبرج)) و خودنمايى و بى مبالاتى در حفظ شوون خود, مورد نكوهش قرار گرفته و از آنان خواسته شده همانند دوران جاهليت در ميان مردم ظاهر نشوند و يا در همين سوره حتى از زنان سالخورده على رغم برخى سهولتها كه در روابط اجتماعى آنان قائل شده, تإكيد كرده است با اين شرط باشد كه ((متبرجات بزينه)) نباشند, يعنى زينتى از خود آشكار نسازند, از همين منظر است. چه اينكه در آيات مورد بحث از آنان خواسته شده بود به گونه اى راه نروند كه مايه جلب نگاه ديگران و حاكى از زينتهاى پنهان آنان باشد. حال بايد پرسيد اگر قرآن كريم زنان و دختران مسلمان را از نشان دادن صداى زيور خود به نامحرمان در كوى و برزن بازمى دارد, چه بايد گفت در باره ناپرهيزى از مزاحمتهاى تلفنى كه گاه با يك تماس, زمينه رازگشايى و عقده نمايى يك دختر خام را فراهم مى سازد و در كمال ناپختگى و در فضاى غبارآلود هيجانات جوانى و وعده هاى فريبنده, همه مسايل شخصى و اسرار زندگى و شوون اسلامى و خصوصى خود را در طبق صفا و صداقت كاذب گذاشته و به راحتى با چند تلفن و قرار در اختيار آن سوى خط مى گذارد. آن سوى خط كيست؟ در خوش بينانه ترين وضع, او هم يك جوان ناپخته و هوسآلوده اى است كه به اشتباه, مى خواهد كوه استوار و بنيان مقدس و مسووليت سنگين چند دهه زندگى را بر ((خشت خام)) يك تلفن يا يك نامه برپا كند. و اين چنين است كه صداى زنگ تلفن در چنين شرايط و فضايى, يادآور صداى زنگوله هاى درازگوش دجال است كه آدمى, چه زن و چه مرد, چه دختر و چه پسر را به ورطه سياهى و آتش خشم الهى مى كشد. اين نيز نشانى از نشانه هاى آخرالزمان است كه در برخى گفته ها آمده است. ادامه دارد. 1ـ كشاف, ج3, ص62, و زبده البيان, ص546. 2ـ وسائل الشيعه, ج14, ص148, و كافى, ج5, ص523. استاد محترم ما, حضرت آيت الله شبيرى زنجانى دام ظله, نسخه بدل امام باقر(ع) در سند كتاب كافى را امام صادق(ع) شمرده اند. بنابراين احتمال دارد, سوال زراره از امام صادق(ع) بوده است. 3ـ نك: كنز العرفان, ج2, ص223. 4ـ وسائل الشيعه, ج14, ص169. 5ـ همان. 6ـ نك: جواهر الكلام, ج29, ص84 ـ 83. 7ـ نك: الحدائق الناظره فى احكام العتره الطاهره, ج23, ص64, و كتاب النكاح, شيخ مرتضى انصارى, ص60. 8ـ جواهر الكلام, ج29, ص82. 9ـ وسائل الشيعه, ج14, ص172. 10ـ نك: كتاب النكاح, ص60. 11ـ سوره نسإ, آيه 23. 12ـ تفسير نمونه, ج14, ص454. 13ـ نك: تفسير كشاف, ج3, ص62, و مسالك الافهام الى آيات الاحكام, ج3, ص278, و فقه القرآن, ج2, ص129. 14ـ از جمله نك: مسالك الافهام الى آيات الاحكام, ج3, ص288. 15ـ من لا يحضر, ج3, ص440. 16ـ كافى, ج5, ص507. 17ـ مرآه العقول, ج20, ص319. 18ـ كافى, ج5, ص519, و من لا يحضر, ج3, ص440. 19ـ تنبيه الخواطر, ج2, ص91. 20ـ كافى, ج5, ص518. 21ـ همان, ص526. 22ـ مرآه العقول, ج20, ص355. 23ـ كافى, ج5, ص520. 24ـ وسائل الشيعه, ج14, ص118, و كافى, ج5, ص509. 25ـ كافى, ج5, ص516. 26ـ سوره اسرإ, آيه 9. 27ـ سوره اعراف, آيه 31 و 32. 28ـ نك: بحارالانوار, ج93, ص5 و 30, و ج80, ص335. 29ـ همان, ج17, ص5. ماهنامه پيام زن ـ شماره 128ـ آبان 1381