نويسنده: جعفر سبحاني الوكيل، الوليّ، الوهّاب، الهادي
132 - الوكيل
لفظ «وكيل» در قرآن 24 بار وارد شده و در چهارده مورد، وصف خدا قرار گرفته است مانند:«خالِقُ كُلِّ شَيءٍ فَأعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ»(انعام: 102).«آفريننده همه چيز است او را بپرستيد كه نگهبان همه چيز است».(وَ لِلّهِ ما فِي السَّمواتِ وَ مَا فِيالأَرْضِ وَ كَفي بِاللّهِ وَكِيلاً»(نساء: 132).«براي خدا است آنچه در آسمانها و زمين است و كافي است كه او حامي است».«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفي بِرَبِّكَ وَكيلاً»(اسراء: 65).«تو را بر بندگان من تسلّطي نيست و كافي است كه خدا حامي و ياور است».و آيات ديگر:«ابن فارس» مي گويد: مادّه «وكل» حاكي از اعتماد به ديگري در كار است، و اگر به وكيل، وكيل مي گويند، چون كار به او واگذار مي شود. «راغب» در «مفردات» مي گويد: «توكّل» اين است كه بر غير خود اعتماد كني و او را نائب خود قرار دهي. و -لذا- مي فرمايد: (وَ كَفي بِرَبّكَ وَكيلاً) يعني به او بسنده كن تا كارهاي تو را انجام دهد».ولي بايد توجّه نمود كه اگر وكالتهاي عرفي به معني، نائب گيري و يا اعتماد به ديگري است، ولي وكيل گرفتن خدا، معني بالاتر از اين دارد و آن واگذاري كار به او است به هر صورتي كه بخواهد، و به همين جهت مي فرمايد: «وَ قالُوا حَسْبُناَ اللّهُ وَ نِعْمَ الوَكِيلُ»(آل عمران: 173): «ما را كافي است و چه وكيل خوبي است».و به ديگر سخن: در وكالتهاي عادي، موكّل، از وكيل مي خواهد فلان كار را صورت دهد و در مورد خدا، موكّل كار را به او مي سپارد به هر نحوي بخواهد و صلاح بداند انجام مي دهد.وكيل هاي عادي، از ديگران كمك مي گيرند، چه بسا در اثناء كار از صورت دادن به مورد وكالت ناتوان مي شوند برخلاف وكالت خدا، كه به تنهائي بدون كوچكترين ناتواني انجام مي دهد، چنان كه مي فرمايد: «وَ كَفي بِرَبِّكَ وَكيلاً»(اسراء: 65).از آنجا كه وكيل پيوسته حافظ منافع موكّل است، گاهي به مناسبتي در معني «حفيظ» نيز به كار مي رود چنان كه مي فرمايد: «اللّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»(شوري: 41).«خدا حافظ و نگهبان آنهاست، تو نگهبان آنها نيستي . و نيز به مناسبتي در معني مسلط به كار مي رود». چنان كه مي فرمايد: «مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»(زُمَر: 41).«هركس گمراه شود به ضرر خويش گمراه شده تو بر او مسلط نيستي».انگيزه انسان از وكيل گيري دو چيز است:الف ) صاحب كار از انجام كار ناتوان است، يا كار مهمتري در دست دارد، از اين جهت كار را به ديگري واگذار مي كند.ب ) وكيل در انجام كار از بصيرت و آگاهي بيشتري برخوردار است.در مورد وكيل گرفتن خدا، هر دو شرط به نحو اتمّ موجود است، انسان به عجز و ناتواني خود در زندگي معترف است، و خدا نيز داناتر و تواناتر بر انجام كار است از اين جهت مردان عارف كارها را به خدا واگذار مي كنند چنان كه مي فرمايد:«وَ تَوَكَّلْ عَليَ الحَيِ الَّذِي لا يَمُوتُ»(فرقان: 58).«كار را به خداي زنده اي كه هرگز نمي ميرد، واگذار كن».و نيز مي فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَليَ اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(طلاق: 3).«هركس كار را به خدا واگذارد، او براي او كافي است».سر انجام بايد دانست كه واگذاري كار به خداي بزرگ به معني دست روي دست گذاردن و صورت ندادن كار نيست، بلكه بندگان خدا تا آنجا كه مي توانند، مقدمات كار را انجام مي دهند آنگاه كار را به او تفويض مي نمايند.و به ديگر سخن: آنچه به آنها محوّل نشده، انجام مي دهند آنگاه به خدا واگذار مي كنند.قرآن در يكي از آيات خود به پيامبر دستور مي دهد كه افراد با ايمان را در ميدان هاي نبرد در جايگاه هاي مخصوصي بگمارد و تا آنجا كه وظيفه آنها مي باشد، انجام دهند. آنگاه كار را به خدا بسپارند چنان كه مي فرمايد: «وَ إذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ المُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌٍ»(آل عمران: 121).«آنگاه بامدادان در ميان كسان خود بيرون آمدي، مؤمنان را در جايگاههاي خود براي جنگ، قرار دادي. خدا شنوا و دانا است».«إذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَليَ اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ المَؤْمِنُونَ»(آل عمران: 122).«آنگاه كه دو گروه از شما آهنگ سستي در جنگ كردند و خدا ياور آنها است مؤمنان بايد بر خدا توكّل كنند».كساني كه وكيل گرفتن خداوند، و يا توكل را به معني كناره گيري از كار تفسير مي كنند، از معني واقعي توكّل غفلت كرده و آن را با اهمال و سستي يكسان گرفته اند. و مفسران در تفسير آيه «إِنَّ اللّهَ هوَ الرَّزّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِينَ»(ذاريات: 58). سرگذشت آموزنده اي از ياران پيامبر نقل مي كنند علاقمندان مراجعه فرمايند.