تربت مقدس رضوى عليه السلام - کرامات الرضویه علیه السلام معجزات علی بن موسی الرضا علیه السلام بعد از شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات الرضویه علیه السلام معجزات علی بن موسی الرضا علیه السلام بعد از شهادت - نسخه متنی

علی میر خلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تربت مقدس رضوى عليه السلام

مولانا محمد معصوم يزدى ساكن مشهد مقدس كه يكى از صلحاى ارض اقدس رضوى بود نقل نمود.

من مبتلا به تب نوبه شدم و هرچند مداوا كردم بهبودى حاصل نشد تا روزى در عالم خواب شخصى نورانى با شمائل روحانى بمن فرمود چرا از آنچه در فلان حجره و در صندوقچه مىباشد بر بدن خود نمى مالى چون از خواب بيدار شدم از شدت مرض خواب خود را فراموش كرده و از بسيارى درد و حرارت تب ناله مىكردم.

ناگاه مادرم در آنوقت آمد و چون مرا باَّن شدت مرض ديد كه ناله مىكنم گفت اى فرزند از لطف الهى نااميد مباش و تو چرا در اين مدت مرض از غبار ضريح مطهر حضرت رضا عليه السلام بر بدن خود نماليده اى.

گفتم اى مادر آن غبار شريف كجاست و چرا نمى آورى تا من از اين سختى و شدت مرض خلاص شوم. مادرم فوراً رفت و صندوقچه اى آورد و باز كرد و قدرى غبار ضريح مطهر بيرون آورد و بمن داد پس من گرفتم و بر سر و رو و سينه خود ماليدم و بخواب رفتم و چون پس از ساعتى بيدار شدم عرق بسيارى كرده بودم و خود را سبك يافتم و ملتفت شدم كه ببركت آن غبار مطهر شفا يافته ام پس برخاستم و همان وقت بزيارت آن بزرگوار مشرف شدم و شكر الهى را بجاى آوردم. و نيز گفته است.

وقتى چشمم بنحوى شد كه هيچ جائى و چيزى را نمى ديدم و هرقدر معالجه نمودم فائده اى حاصل نشد و از علاج مايوس شدم تا شبى در عالم خواب ديدم بزيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف شده ام لكن ضريح مبارك نبود و قبر شريف آشكار بود و ديدم خاك بسيارى روى قبر مبارك است در همان عالم خواب بخاطرم رسيد كه خوب است قدرى از اين ترتب پاك بقصد تبرك بردارم و برچشم خود بكشم.

پيش رفتم قدرى خاك بردارم ناگاه گوينده اى گفت اى بى ادب مابين ضريح و قبر مبارك حريم است تا اين ندا را شنيدم دور شدم و با ادب نشستم لكن يكدست خود را بر زمين بنهاده و خم شدم و با دست ديگر قدرى خاك برداشتم و بهر دو چشم خود كشيدم و چون بيدار شدم در اندك وقتى بهبودى حاصل گرديد و حال قريب يك سال كه ديگر بدرد چشم مبتلا نشده ام.(35)




  • خاك رهش ز بهر مريضان بود شفا
    هر دردى بى علاج ز لطفش شود دوا



  • هر دردى بى علاج ز لطفش شود دوا
    هر دردى بى علاج ز لطفش شود دوا



/ 88