اداى قرض - کرامات الرضویه علیه السلام معجزات علی بن موسی الرضا علیه السلام بعد از شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات الرضویه علیه السلام معجزات علی بن موسی الرضا علیه السلام بعد از شهادت - نسخه متنی

علی میر خلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اداى قرض

خانمى علويه (سيده) كه از اهل زهد و تقوى بود و مواظبت باوقات نمازهاى خود و ساير عبادات داشت و بواسطه تنگدستى و پريشانى دوازده تومان قرض دار شده بود و چون تمكن از اداى قرض خود نداشت در شب جمعه پنجم ربيع الثانى 1331 توسل بامام هشتم حضرت ابى الحسن الرضا عليه السلام جسته و الحاح بسيار كرده كه مرا از قرض آسوده فرما. پس خوابش ربوده.

در خواب باو گفته شد كه شب جمعه ديگر بيا تا قرضت را ادا كنيم. لذا در اين شب جمعه بحرم مطهر تشرف پيدا كرده و انتظار مرحمتى آن حضرت را داشت.

تا قريب به ساعت هشت از شب، بعد از خواندن دعاى شريف كميل چون حرم مطهر بالنسبه خلوت شده بود، آمد در پيش روى مبارك حضرت نشست در انتظار كه آيا امام عليه السلام چگونه قرض او را مىدهد.

چون خبرى نشد عرض كرد مگر شما نفرموديد شب جمعه ديگر قرض تو را مىدهم و امشب شب موعد است و وعده شما خلف ندارد.

ناگهان از بالاى سر او قنديلهاى طلا كه بهم اتصال داشت بهم خورده و يكى از آنها از بالاى سر آن زن فرود آمده و منحرف شده و برابر زانوى آن زن به زمين رسيد و عجب اين است كه چون گوى بلند شده و در دامن علويه قرار گرفت.

حاضرين از اين امر تعجب نموده و بر سر آن علويه هجوم آوردند به نحوى كه نزديك بود صدمه اى باو برسد، پس خبر به توليت وقت كه مرتضى قلى خان طباطبائى بود دادند، آن علويه را طلبيد و وجهى بوى داد و قنديل را گرفت لكن آن علويه محترمه با ورع بيشتر از دوازده تومان برنداشت و گفت من اين مبلغ را به جهت قرض خود خواسته ام و بيش از اين احتياج ندارم.




  • ما بدين درگه باميد گدائى آمديم
    خسته دل بر بسته پا بشكسته دست آشفته حال
    هر كه سر بر خاك ايندر شود حاجت رواست
    پادشاهان جبهه مىسايند بر اين خاك راه
    خاك درگاه همايون تو چون فرّ همااست
    وعده دادى بى نوايانرا گَهِ درماندگى
    از ازل بوديم بر الطاف تو اميدوار
    تا ابد با قول لا تَقْطَعْ رَجائى آمديم



  • بنده آسا رو بدرگاه خدائى آمديم
    سوى اين در با همه بيدست وپائى آمديم
    ما باميدى پى حاجت روائى آمديم
    ماگدايان نيز بهر جَبهه سائى آمديم
    از پى تحصيل اين فرّ همائى آمديم
    درگه درماندگى و بى نوائى آمديم
    تا ابد با قول لا تَقْطَعْ رَجائى آمديم
    تا ابد با قول لا تَقْطَعْ رَجائى آمديم



/ 88