دزد كيسه - کرامات الرضویه علیه السلام معجزات علی بن موسی الرضا علیه السلام بعد از شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات الرضویه علیه السلام معجزات علی بن موسی الرضا علیه السلام بعد از شهادت - نسخه متنی

علی میر خلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دزد كيسه

محمد بن احمد نيشابورى گفت من در خدمت امير ابى نصر كه صاحب جيش (ارتش) بود بسيار مقرّب بودم و او بصحبت من خيلى راغب بود و از اين جهت مرا مورد احترام و اكرام مىكرد.

ديگران بر من حسد مىورزيدند تا اينكه روزى امير كيسه اى كه در آن سه هزار درهم داشت و مهر خود را بر آن زده بود بمن داد كه بخزانه برسانم من آن كيسه را با خود برداشته از نزد امير بيرون آمدم (فَجَلسْتُ فِى الْمَكانِ الذّىِ يَجْلِسُ فِيِه الحُجّابُ) در بين راه ديدم جمعى از حاجبان در آن محل نشسته اند من نيز نزد آنها نشستم و كيسه پول را در پيش روى خود گذاشتم. و با آنها گرم صحبت شدم.

در اين بين يكى از غلامهاى امير كيسه را بطورى كه من ملتفت نشدم ربود و چون صحبت هايم تمام شد متوجه شدم كه كيسه نيست. مضطرب شدم و بتفحص برآمدم و با آن جماعت گفتم همه اظهار بى اطلاعى كردند.

تفكر و تعمق و تحير زيادى مرا در خود فرو خواند كه چه بكنم تااينكه بفكر افتادم كه والد من هر وقت كارى برايش پيش مىآمد و محزون مىشد به آقا على بن موسى الرضا عليه السلام پناه مىبرد و آن بزرگوار را زيارت مىكرد و نزد قبر شريفش دعا مىكرد و سپس همش و غمش و حزنش بر طرف مىشد.

به خود گفتم من هم چنين كنم لذا عازم زيارت حضرت رضا عليه السلام شدم. روز بعد بحضور امير رفتم واز امير اجازه گرفتم كه بطوس بروم و گفتم شغلى در آنجا دارم گفت چه شغلى در طوس دارى. گفتم غلامى داشتم كه فرار كرده و كيسه پول امير هم مفقود شده و گمان مىكنم كه كيسه را آن غلام بطوس برده.

تا اين حرف را زدم امير گفت متوجه باش كه كارى نكنى كه نزد من خائن محسوب شوى گفتم پناه مىبرم بخدا از خيانت. امير گفت اگر رفتى و نيامدى كيست كه از عهده كيسه ما برآيد و ضمانت آن وجه بنمايد.

گفتم اكنون با اجازه امير مىروم و هر گاه تا چهل روز ديگر برنگشتم تمام ملك و خانه و اسباب مرا تصرف نما. بعد از اين سخن از نزد امير بيرون آمدم و بسوى مشهد حركت كردم بقصد زيارت حضرت رضا عليه السلام بمشهد شريف رسيدم و بحرم مطهر مشرف شدم زيارت نمودم و نزد سر مبارك آنحضرت خدا را خواندم واز پروردگار خواستار شدم كه مرا برمحل كيسه پول امير مطلع سازد در حال تضرع در همانجا خوابم برد.

در عالم رويا مشرف بحضور مبارك پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم شدم آنسرور فرمود (قُمْ فَقَدْ قَضَى اللّه عَزّوَجَلّ حاجَتَكَ)برخيز كه خداى متعال حاجت تو را برآورده ساخت.

از خواب بيدار و جهت تجديد وضو رفته و برگشتم مشغول نماز شدم دوباره شروع بدعا و حاجت باز خوابم برد. اين بار هم حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود كيسه امير را غلام امير دزديده واسم غلام را نيز ذكر فرمود و نيز فرمود آن كيسه را بهمان قسمى كه مهر ابى نصر بر اوست آن غلام در خانه خود در زير آتش دان پنهان كرده.از خواب بيدار شدم و بسوى وطن حركت نمودم و سه روز قبل از ميعاد بمحل خود رسيدم و بهمان حال سفر يكسره پيش امير رفتم و او راملاقات كرده گفتم امير بداند كه حاجتم روا شده امير گفت الحمدلله بعد به منزل رفته ولباسم را تغيير و دوباره نزد وى رفتم.

امير گفت بگو بدانم كيسه پول چه شد. گفتم كيسه پول نزد فلان غلام مخصوص خود امير است گفت كجاست من شرح حال را گفتم كه من براى حل مشكل خود به قبر حضرت رضا عليه السلام متوسل شدم و در خواب پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بمن چنين خبر داد كه كيسه نزد آن غلام است.

از شنيدن اين سخن بدن امير بلرزه در آمد و فوراً فرمان داد تا غلام را حاضر كردند پس رو باو نمود گفت چه كرده اى كيسه اى را كه از نزد اين شخص ربوده اى. غلام انكار كرد امير او را تهديد كرد كه بزنند با اينكه عزيزترين غلامانش بود.

من چون ملاحضه كردم كه بناى زدن اوست. گفتم اى امير اين امر محتاج بزدن او نيست زيرا كه پيغمبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بمن خبر داده است كه محل كيسه در كجاست.

گفت در كجاست گفتم در خانه خود او در زير كانون. پس امير همان وقت شخص صديقى را دستور داد تا بخانه غلام رفت واز زير آتش دان كيسه سر بمهر را آورد و نزد امير گذاشت. امير وقتى اين واقعه و كيسه مهمور خود را ديد خيلى خوشحال و خرسند شد. و مقام من نزد او بالاتر رفت.(54)




  • اى مملكت طوس كه قدر و شرف افزون
    تو جنتى و جوى سناباد تو كوثر
    چون ماهى از آب جدا مانده بميرد
    حق دارى اگر بانگ انا الحق كشى از دل
    فرمان ده كونين رضازاده موسى
    هشتم در رخشنده درياى امامت
    ليلاى جمالش چو كند جاى بعمل
    بر خويش ببالند چو در حشر ملائك
    فرياد بر آرند كه اين الرضويون



  • از عرش علا داده تورا قادر بيچون
    خاك تو بود عنبر و سنگت درّ مكنون
    هركو كه شد از خاك روان بخش تو بيرون
    چون مظهر حق آمده در خاك تو مدفون
    كش جمله آفاق بود چاكر و مفتون
    كو راست روان حكم بنه گنبده گردون
    عاقل شود از ديدن اومات چو مجنون
    فرياد بر آرند كه اين الرضويون
    فرياد بر آرند كه اين الرضويون



/ 88