تاريخ تقريبي تفسير ابوالفتوح رازي
علامه محمد قزويني قسمت سوم هيچيك از كتب رجال و تواريخ و غيره كه متعرض ذكري از تفسير شيخ ابوالفتوح رازي شدهاند به هيچوجه تاريخي راجع به وقايع احوال وي از قبيل تاريخ ولادت يا تاريخ وفات و غيره مذكور نيست و از مطالعة خود تفسير حاضر نيز تا آنجا كه راقم سطور تتبع نموده تاريخي در خصوص شروع يا اتمام تاليف كتاب يا اشارت ديگري راجع به شخصيات مؤلف الاماشذ و ندر به نظر نرسيد. ولي از روي پارهاي قرائن و امارات خارجي كه ذيلا اشاره بدانهاخواهد شد و نيز از ذكر اسامي بعضي از مشاهير اشخاص كه استطراداً نام ايشان در اثناء تفسير حاضر برده شده است روي هم رفته اين نتيجه گرفته ميشود كه مؤلف كتاب به نحو قطع و يقين از رجال اواخر قرن پنجم و اوايل الي اواسط قرن ششم هجري بوده است به شرح ذيل:اولاً - مؤلف كتاب به تصريح ابن شهر آشوب در مناقب ج 1 ص 9 و صاحب روضات ص 184 و صاحب مستدرك الوسائل ج 3 ص 489 بلاواسطه از شيخ ابوعلي حسنبن محمدبن الحسن الطوسي پسر شيخ طوسي معروف روايت ميكند:و وفات شيخ ابوعلي مزبور به تصريح ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان ج 2 ص 250 در حدود پانصد هجري بوده است 60 پس اگر به اقل تقديرات، سن راوي بلاواسطه از او را يعني ابوالفتوح رازي ما نحن فيه را در وقت وفات شيخ خود در حدود 500 هجري بيستساله هم فرض كنيم نتيجة ضروري اين فقره اين ميشود كه تولد ابوالفتوح رازي به نحو قطع و يقين مؤخر از حدود 480 هجري ممكن نيست روي داده باشد.ثانياً - آنكه شيخ منتجبالدين معروف ابوالحسن عليبن عبيداللهبن الحسنبن الحسينبن بابويه رازي صاحب فهرست مشهور به فهرست منتجبالدين كه از اخص تلامذة مؤلف كتاب است به تصريح خود او در قريب ده موضع از فهرست مزبور 61 بلاواسطه از مؤلف ما نحن فيه روايت ميكند و تفسير حاضر را با تأليف ديگر صاحب ترجمه شرح شهاب الاخبار قضاعي هر دو را در نزد مؤلف آنها قرائت نموده است. و علاوه بر آن مؤلفات كثيرة عديده ديگري از علماء شيعه را كه تراجم احوال ايشان در فهرست مزبور مذكور است 62 به توسط صاحب ترجمه از مؤلفان آنها روايت ميكند، و تولد شيخ منتجبالدين به تصريح عموم كتب رجال و به تصريح معاصر او امامالدين عبدالكريمبن محمد رافعي در كتاب التدوين في اخبار قزوين كه ترجمة حال مفصل مبسوطي در كتاب مزبور مرقوم داشته 63 در سنة پانصد و چهار بوده است، پس اگر سن منتجبالدين را در حين تحصيل وي از روايات كتب كثيره مذكوره از ابوالفتوح رازي، بهاقل تقديرات در امثال اين موارد بيست ساله هم فرض كنيم نتيجة ضروري اين فقره اين ميشود كه استاد او ابوالفتوح رازي به نحو قدر متيقن و به طور حتم و قطع در حدود 525 در حيات بوده است.پس چنانكه ملاحظه ميشود دو قضيه از قضاياي راجع به تعيين عصر مؤلف از روي قراين خارجي مذكوره به نحو قطع و يقين و خارج از دايرة شك و احتمال محقق و محرز است، يكي آنكه ولادت او مؤخر از حدود 480 نبوده است و ديگر آنكه وي در حدود 525 قطعاً و محققاً در حيات بوده است و تاريخ مابقي كيفيات و تفاصيل راجع به حيات او مجهول است مثلاً معلوم نيست چه مقدار مدت قبل از 480 ممكن است متولد شده باشد يا چه مقدار ديگر بعد از حدود 525 باز در قيد حيات بوده است لكن گمان ميرود كه تاريخ تولد او چنانكه مؤخر از حدود 480 نبوده چندان مقدم بر تاريخ مزبور نيز نبوده است زيراكه مؤلف چنان كه بعد از اين مذكور خواهد شد از زمخشري به «شيخ ما ابوالقاسم محمودبن عمرالزمخشري» تعبير كرده است كه از آن واضح ميشود كه زمخشري از مشايخ و اساتيد مؤلف ما نحن فيه بوده است.و چون عادة و در اكثريت موارد شيخ مسنتر از تلميذوتلميذ كم سنتر از استاد است پس اگر در مورد مفروض ما نيز اين اغلبيت جاري و از قبيل افراد شاذة نادره نباشد نتيجه اين خواهد شد كه تولد مؤلف كتاب حاضر به احتمال قوي يا بعد از تولد زمخشري يعني بعد از سنة 467 بوده است يا اقلاً در حدود همان سنوات ولي نهچندان مقدم برآن.و از طرف ديگر سابق از قول يكي از معاصران مؤلف ابن حمزه صاحب ايجاز المطالب و هادي الي النجاة به روايت مولي احمد اردبيلي از او در حديقةلشيعه نقل كرديم كه ابن حمزه مذكور به تصريح خود او هم وفات مؤلف را در ري درك كرده بوده و هم وفات ابوالفتوح عجلي شافعي اصفهاني را ] به اين معني كه به تصريح خود ازدحام مردم اصفهان را به زيارت قبر ابوالفتوح عجلي و ساير مشايخ صوفيه مدفون در آن شهر مشاهده كرده است [ و وفات اين اخير يعني ابوالفتوح عجلي به تصريح ارباب رجال در سنة ششصد هجري بوده است 64 مقصود اين است كه از سوق حكايت مزبوره ظاهراً چنان برميآيد كه اين دو واقعه در زماني نسبتاً نزديك به يكديگر وقوع يافته بوده يعني مدت زياده از حد متمادي مثلاً هفتاد يا هشتاد سال مابين آنها فاصله نبوده است و الا بغايت مستبعد است كه يك نفر انسان عادي در حال رشد و تميز (چنان كه لازمة حكايت مزبوره است) دو واقعه را با اين فاصلة عظيم در بين مدت عمر خود درك كرده باشد و سپس بعد از همة اينها در سن نود سالگي يا صدسالگي سفر حج پيش گيرد اين فرض فيالواقع اگر مكابره را كنار بگذاريم عادة بغايت مستعبد بلكه نزديك به محال است، باري تكرار ميكنيم كه از سياق حكايت پيداست كه مابين دو واقعة مزبوره يعني مابين وفات ابوالفتوح رازي ما نحن فيه در ري و حضور ابن حمزه در آن واقعه از يك طرف و مابين سفر ابن حمزه به حج و از آنجا به اصفهان و مشاهدة او زيارت مردم قبر ابوالفتوح عجلي را از طرف ديگر (و بعبارة اخري مابين وفات ابوالفتوح رازي و ابوالفتوح عجلي) فاصلة زياده از حد متمادي در ميان نبوده بلكه چنان مينمايد كه دو واقعة مذكوره در زماني نسبة قريب به يكديگر وقوع يافته بوده است و صاحب روضات نيز به همين عقيده است و تصريح كرده كه ابوالفتوح عجلي به اصفهان در زماني نزديك به زمان صاحب عنوان (يعني ابوالفتوح رازي) وفات نموده 65 بنابراين اگر فرض كنيم كه وفات ابوالفتوح رازي حتي پنجاه سال هم مثلاً قبل از وفات ابوالفتوح عجلي (در سنة 600) روي داده بوده لازمة آن اين ميشود كه وفات مؤلف مانحن فيه در اواسط مائة سادسه وقوع يافته بوده است و ظن غالب نيز همين است والله اعلم بحقائقالامور.ثالثاً آنكه مؤلف اين كتاب علاوه بر عدة كثيري از مشاهير رجال از فقهاء و محدثان و متكلمان و مفسران و نحاة و لغويين و علماء عربيت و ادبا و شعرا از قرون اولية اسلام گرفته الي اواخر قرن پنجم كه غالباً در اثناء تفسير حاضر از ايشان نام ميبرد و با قوال و آراء و روايات و اشعار ايشان تمسك ميجويد علاوه بر اشخاص مذكوره از پاره كساني نيز نام برده كه در اوايل الي اواسط قرن ششم هجري وفات يافتهاند. از جمله فصيحي نحوي وهو ابوالحسن عليبن ابي زيد محمدبن علي استرآبادي شيعي امامي معروف به فصيحي 66 متوفي در بغداد در 13 ذيالحجه سنة 516 مؤلف ما نحن فيه در جلد اول ص 749-750 از تفسير حاضر در تفسير آية فما استمتمتم به منهن فآتوهن أجورهن در سورةالنساء در خصوص حليت متعه در مذهب شيعه گويد: «و از اعلام مذهب اماميان يكي متعه است و مخالفان، ايشان را به اين طعنه زنند و ابن سكره الهاشمي 67 گفت در اين معني.
يا من يري المتعة من دينه
ولا يري سبعين تطليقة
من هاهنا طابت مواليدكم
فاجتهدوا في الحمد و الشكر
حلا و ان كانت بلامهر
تبين منه ربة الخدر
فاجتهدوا في الحمد و الشكر
فاجتهدوا في الحمد و الشكر
بناتكم يا منكري متعةالاولي
اما و انتم ان معضتم لقولتي
و نعلي سكر لاست كل مصوب
لما قاله فيالطاهرين ابن سكرة» 68
راوها رضافي دينهم غيرمنكرة
عبيد لهم فيها يرون مسخرة
لما قاله فيالطاهرين ابن سكرة» 68
لما قاله فيالطاهرين ابن سكرة» 68
اگر مرگ خود هيچ راحت ندارد
نه بازت 70 رهاند همي جاوداني»
نه بازت 70 رهاند همي جاوداني»
نه بازت 70 رهاند همي جاوداني»
امتحنوه فكان موتمنا
ثم دعوه لذاك مؤتمناً
للملك و المستشار مؤتمن
ثم استشار وه بعد ما امتحنوا
للملك و المستشار مؤتمن
للملك و المستشار مؤتمن
و اني اري مثل الفاضلين
فهذا يفيد بما عنده
و هذا يفيد بما عنده 73
اذا التقيا الزند و الزنده
و هذا يفيد بما عنده 73
و هذا يفيد بما عنده 73