تاريخ تقريبي تفسير ابوالفتوح رازي - تاریخ تقریبی تفسیر ابو الفتوح رازی (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ تقریبی تفسیر ابو الفتوح رازی (3) - نسخه متنی

محمد قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاريخ تقريبي تفسير ابوالفتوح رازي

علامه محمد قزويني

قسمت سوم

هيچيك از كتب رجال و تواريخ و غيره كه متعرض ذكري از تفسير شيخ ابوالفتوح رازي شدهاند به هيچوجه تاريخي راجع به وقايع احوال وي از قبيل تاريخ ولادت يا تاريخ وفات و غيره مذكور نيست و از مطالعة خود تفسير حاضر نيز تا آنجا كه راقم سطور تتبع نموده تاريخي در خصوص شروع يا اتمام تاليف كتاب يا اشارت ديگري راجع به شخصيات مؤلف الاماشذ و ندر به نظر نرسيد. ولي از روي پارهاي قرائن و امارات خارجي كه ذيلا اشاره بدانهاخواهد شد و نيز از ذكر اسامي بعضي از مشاهير اشخاص كه استطراداً نام ايشان در اثناء تفسير حاضر برده شده است روي هم رفته اين نتيجه گرفته ميشود كه مؤلف كتاب به نحو قطع و يقين از رجال اواخر قرن پنجم و اوايل الي اواسط قرن ششم هجري بوده است به شرح ذيل:

اولاً - مؤلف كتاب به تصريح ابن شهر آشوب در مناقب ج 1 ص 9 و صاحب روضات ص 184 و صاحب مستدرك الوسائل ج 3 ص 489 بلاواسطه از شيخ ابوعلي حسنبن محمدبن الحسن الطوسي پسر شيخ طوسي معروف روايت ميكند:

و وفات شيخ ابوعلي مزبور به تصريح ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان ج 2 ص 250 در حدود پانصد هجري بوده است 60 پس اگر به اقل تقديرات، سن راوي بلاواسطه از او را يعني ابوالفتوح رازي ما نحن فيه را در وقت وفات شيخ خود در حدود 500 هجري بيستساله هم فرض كنيم نتيجة ضروري اين فقره اين ميشود كه تولد ابوالفتوح رازي به نحو قطع و يقين مؤخر از حدود 480 هجري ممكن نيست روي داده باشد.

ثانياً - آنكه شيخ منتجبالدين معروف ابوالحسن عليبن عبيداللهبن الحسنبن الحسينبن بابويه رازي صاحب فهرست مشهور به فهرست منتجبالدين كه از اخص تلامذة مؤلف كتاب است به تصريح خود او در قريب ده موضع از فهرست مزبور 61 بلاواسطه از مؤلف ما نحن فيه روايت ميكند و تفسير حاضر را با تأليف ديگر صاحب ترجمه شرح شهاب الاخبار قضاعي هر دو را در نزد مؤلف آنها قرائت نموده است. و علاوه بر آن مؤلفات كثيرة عديده ديگري از علماء شيعه را كه تراجم احوال ايشان در فهرست مزبور مذكور است 62 به توسط صاحب ترجمه از مؤلفان آنها روايت ميكند، و تولد شيخ منتجبالدين به تصريح عموم كتب رجال و به تصريح معاصر او امامالدين عبدالكريمبن محمد رافعي در كتاب التدوين في اخبار قزوين كه ترجمة حال مفصل مبسوطي در كتاب مزبور مرقوم داشته 63 در سنة پانصد و چهار بوده است، پس اگر سن منتجبالدين را در حين تحصيل وي از روايات كتب كثيره مذكوره از ابوالفتوح رازي، بهاقل تقديرات در امثال اين موارد بيست ساله هم فرض كنيم نتيجة ضروري اين فقره اين ميشود كه استاد او ابوالفتوح رازي به نحو قدر متيقن و به طور حتم و قطع در حدود 525 در حيات بوده است.

پس چنانكه ملاحظه ميشود دو قضيه از قضاياي راجع به تعيين عصر مؤلف از روي قراين خارجي مذكوره به نحو قطع و يقين و خارج از دايرة شك و احتمال محقق و محرز است، يكي آنكه ولادت او مؤخر از حدود 480 نبوده است و ديگر آنكه وي در حدود 525 قطعاً و محققاً در حيات بوده است و تاريخ مابقي كيفيات و تفاصيل راجع به حيات او مجهول است مثلاً معلوم نيست چه مقدار مدت قبل از 480 ممكن است متولد شده باشد يا چه مقدار ديگر بعد از حدود 525 باز در قيد حيات بوده است لكن گمان ميرود كه تاريخ تولد او چنانكه مؤخر از حدود 480 نبوده چندان مقدم بر تاريخ مزبور نيز نبوده است زيراكه مؤلف چنان كه بعد از اين مذكور خواهد شد از زمخشري به «شيخ ما ابوالقاسم محمودبن عمرالزمخشري» تعبير كرده است كه از آن واضح ميشود كه زمخشري از مشايخ و اساتيد مؤلف ما نحن فيه بوده است.

و چون عادة و در اكثريت موارد شيخ مسنتر از تلميذوتلميذ كم سنتر از استاد است پس اگر در مورد مفروض ما نيز اين اغلبيت جاري و از قبيل افراد شاذة نادره نباشد نتيجه اين خواهد شد كه تولد مؤلف كتاب حاضر به احتمال قوي يا بعد از تولد زمخشري يعني بعد از سنة 467 بوده است يا اقلاً در حدود همان سنوات ولي نهچندان مقدم برآن.

و از طرف ديگر سابق از قول يكي از معاصران مؤلف ابن حمزه صاحب ايجاز المطالب و هادي الي النجاة به روايت مولي احمد اردبيلي از او در حديقةلشيعه نقل كرديم كه ابن حمزه مذكور به تصريح خود او هم وفات مؤلف را در ري درك كرده بوده و هم وفات ابوالفتوح عجلي شافعي اصفهاني را ] به اين معني كه به تصريح خود ازدحام مردم اصفهان را به زيارت قبر ابوالفتوح عجلي و ساير مشايخ صوفيه مدفون در آن شهر مشاهده كرده است [ و وفات اين اخير يعني ابوالفتوح عجلي به تصريح ارباب رجال در سنة ششصد هجري بوده است 64 مقصود اين است كه از سوق حكايت مزبوره ظاهراً چنان برميآيد كه اين دو واقعه در زماني نسبتاً نزديك به يكديگر وقوع يافته بوده يعني مدت زياده از حد متمادي مثلاً هفتاد يا هشتاد سال مابين آنها فاصله نبوده است و الا بغايت مستبعد است كه يك نفر انسان عادي در حال رشد و تميز (چنان كه لازمة حكايت مزبوره است) دو واقعه را با اين فاصلة عظيم در بين مدت عمر خود درك كرده باشد و سپس بعد از همة اينها در سن نود سالگي يا صدسالگي سفر حج پيش گيرد اين فرض فيالواقع اگر مكابره را كنار بگذاريم عادة بغايت مستعبد بلكه نزديك به محال است، باري تكرار ميكنيم كه از سياق حكايت پيداست كه مابين دو واقعة مزبوره يعني مابين وفات ابوالفتوح رازي ما نحن فيه در ري و حضور ابن حمزه در آن واقعه از يك طرف و مابين سفر ابن حمزه به حج و از آنجا به اصفهان و مشاهدة او زيارت مردم قبر ابوالفتوح عجلي را از طرف ديگر (و بعبارة اخري مابين وفات ابوالفتوح رازي و ابوالفتوح عجلي) فاصلة زياده از حد متمادي در ميان نبوده بلكه چنان مينمايد كه دو واقعة مذكوره در زماني نسبة قريب به يكديگر وقوع يافته بوده است و صاحب روضات نيز به همين عقيده است و تصريح كرده كه ابوالفتوح عجلي به اصفهان در زماني نزديك به زمان صاحب عنوان (يعني ابوالفتوح رازي) وفات نموده 65 بنابراين اگر فرض كنيم كه وفات ابوالفتوح رازي حتي پنجاه سال هم مثلاً قبل از وفات ابوالفتوح عجلي (در سنة 600) روي داده بوده لازمة آن اين ميشود كه وفات مؤلف مانحن فيه در اواسط مائة سادسه وقوع يافته بوده است و ظن غالب نيز همين است والله اعلم بحقائقالامور.

ثالثاً آنكه مؤلف اين كتاب علاوه بر عدة كثيري از مشاهير رجال از فقهاء و محدثان و متكلمان و مفسران و نحاة و لغويين و علماء عربيت و ادبا و شعرا از قرون اولية اسلام گرفته الي اواخر قرن پنجم كه غالباً در اثناء تفسير حاضر از ايشان نام ميبرد و با قوال و آراء و روايات و اشعار ايشان تمسك ميجويد علاوه بر اشخاص مذكوره از پاره كساني نيز نام برده كه در اوايل الي اواسط قرن ششم هجري وفات يافتهاند. از جمله فصيحي نحوي وهو ابوالحسن عليبن ابي زيد محمدبن علي استرآبادي شيعي امامي معروف به فصيحي 66 متوفي در بغداد در 13 ذيالحجه سنة 516 مؤلف ما نحن فيه در جلد اول ص 749-750 از تفسير حاضر در تفسير آية فما استمتمتم به منهن فآتوهن أجورهن در سورةالنساء در خصوص حليت متعه در مذهب شيعه گويد: «و از اعلام مذهب اماميان يكي متعه است و مخالفان، ايشان را به اين طعنه زنند و ابن سكره الهاشمي 67 گفت در اين معني.




  • يا من يري المتعة من دينه
    ولا يري سبعين تطليقة
    من هاهنا طابت مواليدكم
    فاجتهدوا في الحمد و الشكر



  • حلا و ان كانت بلامهر
    تبين منه ربة الخدر
    فاجتهدوا في الحمد و الشكر
    فاجتهدوا في الحمد و الشكر



خواجه اديب عليبن ابيزيد الفصيحي اين را جواب گفت




  • بناتكم يا منكري متعةالاولي
    اما و انتم ان معضتم لقولتي
    و نعلي سكر لاست كل مصوب
    لما قاله فيالطاهرين ابن سكرة» 68



  • راوها رضافي دينهم غيرمنكرة
    عبيد لهم فيها يرون مسخرة
    لما قاله فيالطاهرين ابن سكرة» 68
    لما قاله فيالطاهرين ابن سكرة» 68



و ديگر سنائي شاعر معروف متوفي باصح اقوال در يازدهم شعبان سنة پانصد و بيست و پنج هجري 69 مؤلف در تفسير حاضر (ج 2 ص 139) در تفسير آية فبعثالله غراباً يبحث فيالارض در سورة مائده گويد: «انس روايت كند كه رسول خدا عليهالسلام گفت: خداي تعالي منت نهاد به سه چيز بعد از سه چيز، ببوي از پس مرگ، چه اگر نبودي هيچكس مرده را دفن نكردي، و به اين جانور كه در دانه افتاد كه اگر نه آن بودي پادشاهان حبوب ادخار كردندي به جاي زر و سيم و ايشان را آن به بودي، و به مرگ پس از پيري كه مرد چون سخت پير شود او را از خود ملال آيد، در آن وقت مرگ او را راحت باشد چنانكه حكيم سنائي گويد:




  • اگر مرگ خود هيچ راحت ندارد
    نه بازت 70 رهاند همي جاوداني»



  • نه بازت 70 رهاند همي جاوداني»
    نه بازت 70 رهاند همي جاوداني»



و ديگر زمخشري معروف ابوالقاسم محمودبن عمرالخوارزمي متوفي در شب نهم ذيالحجه سنة 538 مؤلف در تفسير آيه و قالالملك ائتوني به استخلصه لنفسي فلما كلمة قال انك اليوم. در سورة يوسف (ج 3 ص 141) گويد: «ملك گفت: اين مرد را كه علم چنين داند او را در زندان رها نكنند، او را به من آريد تا من او را به خاصه و خالصة خود كنم، چون استنطاق كرد او ] را [ و او به سخن درآمد، از سخن او، ماية علم او به شناخت و پاية قدر او بدانست، درخور آن او را پايه نهاد، گفت: تو امروز به نزديك ما مكين و اميني، عذر آن خواست كه پيش از اين تو را نشناختم، چون تو را امروز بشناختم لاجرم به قدر امانيت 71 پاية مكانت نهاديم و نكو گفت امام زمخشري.




  • امتحنوه فكان موتمنا
    ثم دعوه لذاك مؤتمناً
    للملك و المستشار مؤتمن



  • ثم استشار وه بعد ما امتحنوا
    للملك و المستشار مؤتمن
    للملك و المستشار مؤتمن



انتهي باختصار - و باز در تفسير آية الذي جعل لكم من الشجر الاخضر ناراً فاذا انتم منه توقدون در سورة يس (ج 4 ص 419) گويد: «عبدالله عباس گفت آن دو درخت است كه در او آتش باشد، يكي را مرخ گويند و يكي را عفار، چون كسي را آتش بايد، دو شاخ از اين دو درخت ببرد، چنانكه آب ازو ميچكد و بر هم سايد، از ميان آن آتش بيرون آيد و گفتند مرخ نر باشد و عفار ماده و هردو را زندوزنده گويند و شيخ ما 72 ابوالقاسم محمودبن عمرالزمخشري دو بيت گفت:




  • و اني اري مثل الفاضلين
    فهذا يفيد بما عنده
    و هذا يفيد بما عنده 73



  • اذا التقيا الزند و الزنده
    و هذا يفيد بما عنده 73
    و هذا يفيد بما عنده 73



انتهي باختصار - حال گوئيم كه از ورود اسامي اشخاص ثلاثة مذكور در فوق يعني فصيحي متوفي در سنة 516 و سنائي متوفي در 525 و زمخشري متوفي در 538 در اثناء تفسير حاضرشايد بتوان استنباط نمود كه تأليف كتاب مانحن فيه بعد از وفات اشخاص مزبوره بوده است نه در حال حيات ايشان، و اگر در مورد زمخشري كه تاريخ وفات او مؤخر از آندوي ديگر است احتمال دهيم كه تاليف كتاب در حال حيات او بوده در مورد دو نفر اول يعني فصيحي نحوي و سنائي اين احتمال بغايت ضعيف است.

وعلياي حال از طرز تعبير مؤلف از زمخشري به «امام زمخشري» و «شيخ ما ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري» واضح ميشود كه اگر هم زمخشري در حين تاليف تفسير حاضر از جملة احيا بوده، در هر صورت جواني خردسال و در اوايل سن شباب نبوده بلكه بعد از آني بوده كه وي مردي مشهور به علم و فضل و يكي از ائمة مسلمين و شيوخ ايشان محسوب ميشده است و واضح است كه اين درجات در حال صغرسن براي كسي دست نميدهد و چون تولد زمخشري در سنه 467 است پس اگر فرض كنيم كه آغاز شهرت زمخشري و انتشار صيت او از سن چهل سالگي او به بعد مثلاً بوده است نتيجه آن خواهد بود كه تأليف تفسير حاضر بظن غالب بلكه تقريباً به نحو قطع و يقين مقدم بر حدود 510 نبوده است و اين نكته را نيز ناگفته نگذريم كه چنانكه مشاهده شد مؤلف در دو فقره عبارت مذكور در فوق كه از زمخشري نام برده در هر دو مرتبه به مناسبت نقل پارهاي از اشعار اوست كه ذكري از او كرده است ولي از كشاف معروف او تا آنجا كه راقم سطور تتبع كرده و قاضي نورالله ششتري نيز در مجالس المومنين بدان اشاره نموده 74 ظاهراً هيچ نامي نبرده است با وجود اينكه مؤلف بعادت خود از غالب تفاسير مشهورة عصر خود از قبيل تفسير طبري و تفسير ابولقاسم بلخي كعبي 75 و تفسير ابومسلم محمدبن بحر اصفهاني 76 و تفاسير ابوعلي جبائي 77 و پسرش ابوهاشم جبائي 78 و ابوبكر اصم 79 و رماني 80 و زجاج 81 و حسينبن الفضلالبجلي 82 و تفسير معروف ثعلبي نيشابوري 83 موسوم بالكشف و البيان في تفسير القرآن و غير ذالك كه ذكر همگي موجب تطويل است دائماً نام برده و از هر يك از آنها به مناسبت مقام فصول و فقرات خارج از حد احصا در اين تفسير كبير عديمانظير كه فيالواقع مصداق كلالصيد في جوفالفراست نقل كرده است، پس با وجود اينها سكوت او از يكي از مشهورترين تفاسير دنيا و يكي از مهمترين تاليف استاد خود او يعني كشاف. لابد كاشف از اين است كه تأليف تفسير حاضر يا قبل از تأليف كشاف يعني قبل از سنة 528 انجام گرفته بوده يا قبل از شهرت و انتشار كشاف و وصول نسخ آن از مكة معظمه كه در آنجا تأليف آن به اتمام رسيده بوده 84 به بلاد ايران كه براي اين فقره هم لابد چندسالي وقت لازم بوده است و بنابراين شق اخير ممكن است كه تأليف تفسير حاضر مدتي بعد از تأليف كشاف و اصلاً مدتي بعد از وفات خود زمخشري (يعني بعد از 538) نيز صورت گرفته بوده است.

پي نوشت ها :

60 - عين عبارت ابن حجر در لسانالميزان از قرار ذيل است: «الحسنبن محمدبن الحسنبن علي الطوسي ابوعليبن ] ابي [ جعفر سمع من والده و ابي الطيب الطبري و الخلال و التنوخي ثم صارفقيه الشيعة و امامهم به مشهد عليرضيالله عند سمع منه ابوالفضلبن عطاف و هبةالله السقطي و محمدبن محمدالنسفي و هوفي نفسه صدوق مات في حدود الخمسائة و كان متديناً كافاً عنالسب» انتهي رجوع شود نيز به فهرست فتجبالدين ص 4 و معالم العلماء ابن شهر آشوب ص 32 و آملالامل ص 469 و منتهي المقال ص 102 و مسدرك الوسائل ج 3 ص 497.

61 - اين ده موضع عبارت است از تراجم احوال اشخاص مذكور در حاشية بعد به علاوه ترجمة احوال خود ابوالفتوح رازي.

62 - و آنان عبارتند از اشخاص ذيل: ابوبكر احمدبن الحسينبن احمد نيشابوري خزاعي جداعلاي ابوالفتوح رازي و اسمعيلبن حسنبن محمد حسني نقيب نيشابور. و ابوعبدالله جعفربن محمد دوريسي، و خليلبن ظفربن خليل اسدي و ابومحمد عبدالرحمنبن احمدبن الحسين نيشابوري خزاعي معروف به مفيد نيشابوري، و عبدالجباربن عبداللهبن علي مقري رازي، و ابوالقاسم عبدالعزيزبن محمدبن عبدالعزيز امامي نيشابوري، و محسنبن حسينبن احمد. نيشابوري عم مفيد نيشابوري، و ابوسعيد محمدبن احمدبن الحسين نيشابوري جد ادناي ابوالفتوح رازي.

63 - كتاب التدوين رافعي نسخة خطي اسكندريه ص 414-416.

64 - رجوع شود به ابن ملكان ج 1 ص 71 در باب الف (اسعد) و طبقات الشافعية سبكي ج 5 ص 50 و روضات... الجنات ص 101.

65 - وقدسبق لنا احتمالنا اشتباه ذلك بالشيخ ابي الفتوح اسعدبن ابيالفضائل العجلي في ترجمته لما ذكره ابن خلكان المورخ من انه توفي به اصفهان قي زمن قريب من زمن صاحبالعنوان، روضات الجنات ص 184.

66 - فصيحي مزبور از تلامذة عبدالقاهر جرجاني معروف صاحب دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه و عوامل مشهور در نحو بوده است، رجوع شود براي ترجمة احوال او بمعجم الادباء ج 5 ص 415-420 و ابن خلكان ج 1 ص 374 و طبقات النجاة سيوطي ص 351-352 و مجالس المؤمنين در اواخر مجلس پنجم، و روضات الجنات ص 485.

67 - ابوالحسن محمدبن عبداللهبن محمدالمعروف بابن سكره متوفي در سنه 385 ابن خلكان ج 2 ص 105-106.

68 - اين ابيات به همين نحو كه به كلي صواب و معني آن واضح است در تفسير ابوالفتوح چاپ شده است ولي نسخة كه صاحب مجالس المؤمنين به دست داشته ظاهراً بسيار سقيم و ابيات به كلي مغلوط در آن مرقوم بوده لهذا او بيت دوم را به كلي غلط خوانده و غلط ترجمه كرده است و در روضات نيز به تبع مجالس اين ابيات مغلوط چاپ شده است.

69 - تاريخ وفات سنائي به تصريح يكي از معاصرين او محمدبن عليبن الرفانام كه به حكم بهرام شاه حديقه او را مرتب نموده بوده در ديباچه آن كتاب بعد از نماز روز يكشنبه يازدهم شعبان سنة پانصدوبيست و پنج بوده و غالب مورخين و تذكره نويسان از قبيل جامي در نفحات و صاحب حبيبالسير و مجالس المومنين و هفت اقليم جز اين قول، قول ديگري نقل نكردهاند، ولي تقي كاشي و به تبع او صاحب آتشكده و رياض العارفين و خود راقم اين سطور سابقاً در حواشي چهار مقاله (وفات او را در سنة 545 نگاشتهاند) و دولتشاه در سنه 576 و مجمع الفصحا در سنة 590 و بدون شك فقط قول اول صواب است لاغير، چه هيچ شهادي بالاتر از شهادت يكي از معاصرين خود شخص نيست در صورتيكه ساير ارباب تذكره مابين ايشان و سنائي اقلا چهارصد سال فاصله بوده است. و بهخصوص كه در روايت جامع حديقه ماه و روز و روز هفته و بودن آن بعد از نماز شام و ساير مشخصات اين واقعه هم معين شده است، فقط اشكالي كه بر اين تاريخ ممكن است وارد آيد يكي آن است كه در بعضي از نسخ طريق التحقيق سنائي (رجوع به شمارة 926) از فهرست نسخ فارسي ديوان هند از آتيه بيت ذيل در آخر كتاب ديده ميشود:

پانصدوبيستوهشت زآخر سال
بود كاين نظم نغز يافت كمال

ولي ممكن است كه بيستوهشت تحريف كلمة ديگري باشد و نيز ممكن است چنانكه نظاير اين قضيه دربارة نسخ خطي نظامي و شاهنامه و غيره، مكرر ديده شده كه اصل بيت مزبور به كلي الحاقي باشد چنانكه در نسخة ديگر از همان كتاب يعني طريق التحقيق در همان كتابخانه اصلاً و ابداً از بيت مذكور نشاني نيست (رجوع شود به شماره 914 از فهرست مزبور). اشكال ديگر آنكه وفات سنائي چنانكه از مرائي مشهورة او در حق معزي واضح ميشود قطعاً بعد از وفات معزي بوده و وفات معزي به قول مشهور در سنة 542 است پس وفات سنائي بالضروره بعد از تاريخ مزبور يعني بعد از 542 خواهد بود. و جواب ازين اشكال واضح است و آن اين است كه تاريخ 542 درخصوص وفات معزي به كلي غلط مشهور است و ظاهراً ابتدا از تقي كاشي ناشي شده است و قبل از او تا آنجا كه راقم سطور اطلاع دارد هيچيك از ارباب تذكره متعرض تاريخ وفات معزي نشدهاند و چنانكه دوست فاضل من آقاي عباس اقبال آشتياني در رسالة نفيسي كه همين اواخر در خصوص شرح حال معزي و ممدوحين معاصرين او تأليف نمودهاند به دلايل منقنه ثابت كردهاند وفات معزي به نحو قطع و يقين موخر از سنة پانصدوبيست نميتواند باشد و در ديوان او مدح هيچيك از ملوك و امراي آن عهد يا اشاره و تلويحي به هيچ واقعة از وقايع تاريخي آن عهد بعد از تاريخ مزبور بوجه من الوجوه يافت نميشود و چون از طرف ديگر به پارهاي از وقايع تاريخي تا حدود 518 در ديوان او اشارتي يافت ميشود پس وفات او به ظن نزديك به يقين در حدود 518-520 بوده است.

70 - تصحيح قطعي، وفي الاصل: نه بازد ] كذا [ .

71 - كذا فيالاصل: والظاهر: امانتت پاية مكانتت

72 - از اين تعبير چنانكه سابق نيز بدان اشاره نموديم تقريباً به نحو قطع و يقين واضح ميشود كه زمخشري از جملة مشايخ و اساتيد مولف كتاب ابوالفتوح رازي بوده است.

73 - كذا فيالاصل و گويا صواب به جاي «وهذا» در مصراع دوم «وذاك» باشد والا مصراع دوم عين مصراع اول و تكرار آن خواهد بود و مخفي نماناد كه دو قطعه شعر مذكور از زمخشري را در هيچيك از مآخذي كه متضمن ترجمة حال اوست و اين ضعيف به آنها دسترسي دارد از قبيل معجمالادباء، ياقوت و انساب سمعاني و طبقاتالادباء ابنالانباري و ابن خلكان و بغيةالوعاة سيوطي و جواهر المضيئة و لسانالميزان ابنالحجر و مفتاح السعادة طاشگيري زاده و روضات الجنات نيافتم و همچنين در تفسير كشاف و در ضمن تفسير دو آية مذكور در فوق در سورة يوسف و سورة يس نيز اثري از آنها به دست نياوردم و ظاهراً مولف كتاب اين ابيات را يا شفاهاً بلاواسطه از خود زمخشري استماع نموده بوده يا از ديوان اشعار زمخشري كه در آن اعصار ما بين مردم به تصريح سمعاني و غيره مشهور بوده نقل كرده است.

74 - «از تفسير فارسي او ظاهر ميشود كه معاصر صاحب كشاف بوده و بعضي اشعار صاحب كشاف به او رسيده اما كشاف به نظر او نرسيده (مجالس المومنين در ترجمة احوال ابوالفتوح رازي در اواسط مجلس پنجم) در كتاب روضات الجنات ص 184 در ترجمة عبارت مزبور اشتباهي دست داده كه مغير معني است و نصه «و يظهرمنه (اي من تفسيره) انهكان معاصراً لصاحب الكشاف و قدبلغه بعض ابيات(صاحب) الكتاب دون اصله»، كلمه «صاحب» دوم از قلم ناسخ يا از قلم خود مولف افتاده است.

75 - ابوالقاسم عبداللهبن احمد بلخي كعبي از رؤساء مشهور مغزله متوفي در سنة 319، او را تفسيري بوده در دوازده مجلد، رجوع شود به كتاب الفهرست ابنالنديم ص 34 و انساب سمعاني در نسبت «كعبي» و ابن خلكان 1: 273، و جواهرالمضية 1: 271 و لسانالميزان 3: 255-256 و كشفالظنون در عنوان «تفسير ابيالقاسم عبداللهبن احمد البلخي».

76 - ابومسلم محمدبن بحر اصفهاني معتزلي متوفي در سنة 322، او را تفسيري بزرگ بوده در چهارده مجلد موسوم به جامعالتاويل لمحكمالتنزيل و كتاب الفهرست 136، معجمالادبا 6: 420 لسان الميزان 5: 89 بغيةالرعاة 23، كشفالظنون در عنوان «جامعالتاويل».

77 - ابوعلي محمدبن عبدالوهاب جبائي بضمجيم و تشديد باء موحده و بعد از الف همزة قبل از ياء نسبت از رؤساء مشهور معتزله متوفي در سنه 303 او را تفسيري معروف بوده (انساب سمعاني در نسبت «جبائي» تبيين كذبالمفتري از ابن عساكر ص 138 ابن خلكان 2: 55-56 لسان الميزان5: 271 روضاتالجنات 700-702).

78 - ابوهاشم عبدالسلامبن محمد عبدالوهاب جبائي پسر مذكور قبل و مانند پدر از رؤساء معروف معتزله متوفي در سنه 321 (افهرست 174، انساب سمعاني در «جبائي» ابن خلكان 1: 317 طبقات الشافعيه سبكي 3: 230 استطراداً لسانالميزان 4: 16 طبقات المفسرين سيوطي 33 روضات ص 702 در ذيل ترجمه پدرش ابوعلي جبائي)

79 - ابوبكر عبدالرحمنبن كيسان اصم معتزلي از رجال اواخر قرن دوم ظاهراً (كتاب الفهرست ص 34 س 2 و ص 100 س 29، لسانالميزان3: 427، مقالاتالاسلاميين ابوالحسن اشعري، فرقالشيعه نوبختي، تبصرة العوام طبع آقاي اقبال، رجوع بفهارس اين سه كتاب اخير).

80 - ابوالحسن عليبن عيسي رماني نحوي معتزلي متوفي در سنه 384 (انساب سمعاني در «رماني» طبقاتالادياد ابن الانباري 389-392، معجمالادباء 5: 283280) ابن خلكان 359-360 بغيةالوعاة 344 كشفالظنون در «تفسيرالرماني» روضات 480-481.

81 - ابواسحق ابراهيمبن محمدبن السري زجاج نحوي معروف متوفي در سنة 310 يا 311 يا 316 تفسير او معروف بود به معاني القرآن، شهرت زجاج مغني از تكثير عدد مآخذ است رجوع شود از جمله بابنخلكان 1-309 و كشفالظنون در «تفسير الزجاج»

82 - ابوعلي الحسينبن الفضل البجلي متوطن در نيشابور از مفسرين مشهور و متوفي در سنه 282 (انساب سمعاني در نسبت «بجلي» معجم الادبا 1: 122-123 (اسطرادالسانالميزان 2: 307-308).

83 - ابواسحق احمدبن محمدبن ابراهيم ثعلبي نيشابوري متوفي در سنة 427 مفسر و اخباري بسيار معروف كه قصصالانبياء او معروف بعرائس مكرر در مصر به طبع رسيده است (معجمالادبا 2: 104-105؛ ابنخلكان 1: 22 سبكي 3: 23-24. طبقات المفسرين سيوطي 5، بغيةالوعاة همو 154 روضاتالجنات 68).

84 - عين عبارت زمخشري در آخر مجلد سوم از كشاف طبع مصر ص 298 از قرار ذيل است: «هذهالنسخةهي نسخةالاصل الاولي التي نقلت منالسواد و هيام الكشاف الحرمية المباركة المتمسح بها المحفوفةان تستنزل بها بركاتالسماء و يستمطربها في السنةالشهباء فرغت منهايد الموسومة بمدرسةالعلامة ضحوة يومالاثنين الثالث و العشرين من ربيع الاخر في عام ثمانية وعشرين و خمسائةالخ».

/ 1