بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سپس به موضوع «فلسفة گرايش به روش تفسيري اهلبيت» در گزينههاي: الف) قرآن و عترت, دو گوهر در يك صدف؛ ب) ارجاع قرآن به اهلبيت ـ عليهمالسّلام؛ ج) ارجاع اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ به قرآن؛ د) تفسير متقابل قرآن و روايت؛ هـ) امامان سخنگويان قرآن؛ پرداخته است. در (صفحة 63) عنوان «عترت، مكمل قرآن»، را برگزيده است, كه شايسته بود, در اين عنوان, به جاي كلمة «مكمّل» كلماتي چون «مبين، مفسّر و شارح» را به كار ميگرفت. زيرا لازمة چنين تعبيري ناقص بودن قرآن است! در حالي كه هيچ نقص و نارسايي در قرآن وجود ندارد كه به وسيله ديگران كامل شود، بلكه تنها مفسّراني آگاه چون اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ را ميطلبد كه به تبيين حقايق آن بپردازند. در (صفحه 65) نيز عنوان «عترت، قيم قرآن» را آورده، كه لازم بود به جاي «قيم» از تعبير «مبين» و امثال آن استفاده ميكرد. زيرا لازمة چنين تعبيري اين است كه قرآن كريم در رديف صغار و محجورين قرار گيرد! در صورتي كه قرآن نور، مبين, ميزان و ملاك صحّت و سقم هر روايتي است، چگونه نيازمند به قيم خواهد بود! ضمناً تمسّك مؤلف محترم به روايتي كه يكي از تعبيرهاي آن «انّ القرآن لايكون حجّةً الاّ بقيم» نيز هرگز صحيح نيست. چون اگر فرضاً سند اين روايت هم به گونهاي صحيح دانسته شود، محتواي چنين حديثي قابل دفاع نخواهد بود كه حجيت قرآن را منوط به داشتن قيم ميكند! آنگاه در مبحث «ارزش قول صحابي و تابعين در تفسير» به نقد و بررسي پرداخته و نكات مفيدي را يادآور شده و سخن را به شأن و شركت ابن عباس در تفسير كشانده، ولي در عين حال، تمجيدهاي ديگران را از او تا حدودي, مبالغهآميز دانسته است. و نقش بنيعباس را در اعطاي القاب گوناگون به او دخيل دانسته، و نتيجه گرفته است كه: «بنابر اعتراف ابن عباس و شواهد تاريخي فراوان، وي همة دانش تفسيري معتبر خود را از علي ـ عليهالسّلام ـ آموخته و از دانشآموختگان مكتب تفسيري امام علي ـ عليهالسّلام ـ است؛ جز آنكه به دلايل فشارهاي اجتماعي و شرايط ظلمانه، گفتهاي را به امام علي ـ عليهالسّلام ـ منسوب نساخته و به اسم خودش تمام گشته است.» پس از آن در موضوع «روشهاي تفسير» به بيان مفهوم «تفسير به رأي» و «روشهاي قانونمند» آن پرداخته و گوشزد كرده است كه: «معصومان در يك پيام مشترك و با لحني بسيار تند مردم را از تفسير ذوقي پرهيز داده و با شمردن آثار زيانبار و خطرناك اين كژراهه, آنها را از كيفرهاي سنگين اين روش مذموم آگاه ساختهاند. از اين روي نگارنده بر اين باور است كه, تعريف معناي و تفسير به رأي نيز دچار آفت تفسير به رأي گشته است و برخي دانسته يا ندانسته يك گناه بزرگ را به گناهي بزرگتر از آن شرح و تفسير نمودهاند.» آنگاه مؤلّف محترم چنين نتيجه گرفته است كه: «پسنديدهترين شيوة ارزشيابي، رويكرد به دهها روايتي است كه مورد اتفاق جميع دانشمندان اسلام بوده و محدثّان شيعه و سنّي بر صحّت و تواتر اجمالي آن اجماع نمودهاند.» نويسنده سپس به بيان مفهوم «تفسير به رأي» پرداخته و براي آن پنج تصوير منظور داشته است: 1. رأي و نظر و ذوق شخصي؛ 2. عقيدة حاصل از پندارها و حدس و تخمينها؛ 3. انطباق تفسير به رأي بر تفسير عقل؛ 4. استفاده از قياس در قلمرو آيات الاحكام؛ 5. رويگرداني از احكام نقلي اخبار معصومان.