تفسير قرآن به روايت يا تفسير روايت به قرآن؟ - اخبارگرایی در تفسیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخبارگرایی در تفسیر - نسخه متنی

محمد علی کوشا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس از آن چنين نتيجه مي‏گيرد كه در ميان اين پنج گزينه، به غير از تفسير به عقل، ديگر موارد، در گسترة نكوهش و مفاد روايات مشتمل بر مذمت تفسير به رأي قرار مي‏گيرند.

با همة آنچه كه مؤلف محترم عرضه داشته‏اند، به نظر مي‏رسد محور اصلي «تفسير به رأي»، بدون دليل و برهان و تنها بر اساس هواهاي نفساني و مصالح شخصي و گروهي و صنفي و حزبي، به تفسير دست يازيدن است. به عبارت ديگر عدم تدبّر خود در قرآن و تنها تكيه بر ظنّ و گمان كردن است كه منجر به تفسير به رأي مي‏شود؛ و اين نكته را از خود آية شريفه مي‏توان استفاده كرد:

«اَفَلاَ يتَدَّبَرُونَ القرآن أَمْ علي قلوبٍ أقفالها» (محمد / 24) آيا قرآن را ژرف نمي‏انديشند [و در همة ابعاد آن تأمّل و دقّت به عمل نمي‏آورند؟] يا بر [چنين] دلهاي قفلهاي [ويژه] آنهاست؟

«اَفَلاَ يتَدَّبَرُونَ القرآن وَ لو كان مِنْ عِنْدِ غيرِاللّهِ لَوَجَدُوا فيه اختلافاً كثيراً» (نساء / 82)؛

آيا قرآن را ژرف نمي‏انديشند؟ و اگر از نزد غيرخدا مي‏بود در آن ناهمگوني مي‏يافتند.

بنابراين، حاكم كردن حدس و گمانها و انديشه‏هاي بي‏پايه و هوس‏جويانه بر آيات قرآن، نتيجة همان عدم تدبّر در آن است. وگرنه نفس تدبّر در قرآن، خواه ناخواه توأم با استدلال و اقامة دليل و برهان خواهد بود. بنابراين مراد از تفسير به رأي، همان تكيه بر رأي و نظر و فكرِ شخصي منهاي دليل و برهان است. وگرنه كسي كه در مقام كشف حقيقت قرآن, با شرايط لازم بر اساس دليل و برهان و بررسي همه جانبه پيش رود، حاصل تلاش و كوشش او هر چند در مواردي همراه با خطا باشد چنين كاري مشمول تفسير به رأي نخواهد بود. بنابراين نكتة اصلي در تفسير قرآن، تدبّر در قرآن به وسيلة مفسّر جامع‏الشرايط است. و حاصل مطالب عمدة روايات صحيحه از اهل‏بيت ـ عليهم‏السّلام ـ در مقام تفسير، در واقع مصاديقي از تدبّر آن بزرگواران در قرآن كريم است.

تفسير قرآن به روايت يا تفسير روايت به قرآن؟

مؤلف محترم در (ص 152) ذيل عنوان «تفسير قرآن به روايت» اظهار داشته‏اند: «در روش تفسيري اهل‏بيت ـ عليهم‏السّلام ـ افزودن بر شيوة تفسير قرآن به روايت با روش ديگري روبه‏رو مي‏شويم كه معصومين ـ عليه‏السّلام ـ براي زدودن ابهامي از روايتي به آيه‏اي از قرآن استناد جسته‏اند». آن‏گاه به بيان چند نمونه مي‏پردازد كه نمونة دوم آن اعتماد به حديث علي بن ابي حمزة بطائني است كه به اتفاق علماي رجال از ضعفاء و مردودين است، بنابراين نمي‏شود با تكيه بر چنان احاديثي وارد عرصه تفسير شد. و نمونة دوم هم بيان گفت‏وگوي امام سجاد ـ عليه‏السّلام ـ با مردي شامي است كه آن هم در حدّ يك جوابِ نقضي است تا راهي حلّي و تفسيري. مرد شامي به امام سجاد مي‏گويد: پدر شما ]اميرالمؤمنين علي ـ عليه‏السّلام[ قاتل مؤمنان است! امام سجاد ـ عليه‏السّلام ـ به او فرمود: به چه استنادي چنين سخن مي‏گويي؟ مرد شامي گفت: به استناد سخن خود ايشان كه گفته‏اند: «اِخوانُنا قَدْ بَغَوْا علينا فقاتلناهم علي بغيهم» برادران ما بر ضدّ ما شوريدند، پس ما به خاطر شورش آنها با آنها كارزار نموديم. امام سجاد ـ عليه‏السّلام ـ فرمود: تو مگر با قرآن سر و كار نداري و قرآن را نمي‏خواني؟ گفت: چرا مي‏خوانم. فرمود قرآن مي‏فرمايد: «وَاِلي مَدْينَ أَخاهُم شعيباً» (اعراف / 85)؛ «و الي ثمود أخاهم صالحا» (هود / 61) آيا تعبير «اخ» (برادر) در مورد اقوام صالح و شعيب به عنوان برادران ديني است يا برادراني عشيره‏اي و قبيله‏اي؟ مرد شامي گفت: آنها برادران قبيله‏اي بوده‏اند نه ديني. آن‏گاه پاسخ امام را قانع‏كننده يافت و گفت: شبهة مرا زدودي و سينه‏ام را گشودي. بدين‏گونه امام ـ عليه‏السّلام ـ ابهام بخشي از روايات را با استناد به آيه‏اي از قرآن برطرف ساختند.

در اينجا سخن بر سر اين مسئله است كه لزوماً اين‏گونه اخبار، گوياي تفسير روايت به قرآن نيست. بلكه جوابي نقضي و در حدّ معلومات پرسش‏كننده است. زيرا امام سجاد ـ عليه‏السّلام ـ مي‏توانست در جواب شامي بگويد: قرآن مي‏فرمايد: «فَمَنِ اعْتَدي عليكم فَاعْتَدُوا عَلَيهِ بِمِثْلِ ما اعتدي عليكم» (بقره / 194)؛ هر كس به شما تجاوز كند بمانند آن بر او تجاوز كنيد. چون اطلاق اين آيه شامل برادر مؤمن و غيرمؤمن مي‏شود، و قطعاً كساني كه بر ضدّ اميرالمؤمنين ـ عليه‏السّلام ـ قيام كردند، برادران ديني او بودند، و نمي‏توانيم بگوييم فقط برادران عشيره‏اي و قبيله‏اي آن حضرت بوده‏اند، چون همة آنها اهل نماز و روزه و به گمان خودشان معتقد به مباني ديني بودند؛ و تازه شماري از آنان هم از عشيره و قبيلة امام هم نبودند. پس استدلال امام ـ عليه‏السّلام ـ به آية «و الي مدين أخاهم شعيباً» اگر چه خوب و مفيد است ولي تمام نيست, بلكه جوابي در حدّ درك و فهم طرف مقابل است، پس جوابي نقضي است نه حَلّي. و يا امام ـ عليه‏السّلام ـ مي‏توانست به آية «و إن طائِفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما علي الاخري فقاتلوا التي حتي تَفي‏ءَ الي امراللّه» (حجرات / 9)؛ و اگر دو گروه از مؤمنان با هم كارزار كنند، ميانشان آشتي دهيد، پس اگر يكي از آن دو بر ديگري ستم كند، با آن كه ستم كرده است بجنگيد تا به فرمان خداي بازگردد. استدلال كند.

/ 8