ـ عليهالسّلام ـ بودم. «انّ الانسان لربّه لكنود» مراد، خليفه اوّل بين شده، اين تطبيقات، مخالف قواعد زبان و ادبيات عرب ميباشد؛ ج) مواردي از قبيل: «فاذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» يعني هنگامي كه از نبوت فارغ شدي علي ـ عليهالسّلام ـ را به جانشيني خود نصب كن، و در «الذي يكذّب بالدين» مراد از دين، ولايت امام علي ـ عليهالسّلام ـ است. د) مواردي از از قبيل: «اِنَّ عدّة الشهور عندالله اثناعشر شهراً» به دوازده امام ـ عليهالسّلام ـ و «الفجر» به قائم آل محمّد ـ عجلالله تعالي فرجه ـ «و ليال عشر» به امام شيعه، و «شفع» به علي ـ عليهالسّلام ـ و «وتر» به خداوند و «طور سينين» به امام حسن و امام حسين و امام علي ـ عليهمالسّلام ـ اشاره دارد. در «والشمس والقمر» مراد از «شمس» رسول خدا ـ صليالله عليه وآله ـ و مراد از «قمر» علي ـ عليهالسّلام ـ و مراد از «ليل» پيشوايان ستم، و مراد از «نهار» اسامي ذرية زهراء ـ عليهاالسّلام. هـ) مواردي از قبيل: «فلا اقتحم العقبه وما ادريك ماالعقبه فَكُّ رَقَبَة» كه مراد از «فَكُّ رَقَبَة» ولايت اميرمؤمنان ـ عليهالسّلام ـ دانستهاند، در «ثم ليقضوا تفثهم» مراد ملاقات امام است. «والتين والزيتون» مراد امام حسن ـ عليهالسّلام ـ و امام حسين ـ عليهالسّلام ـ دانستهاند كه تمام اين تطبيقات، موهن به مقام پيامبر ـ صليالله عليه وآله ـ و اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ است.[5] نگارندة اين فرضيه مقام احاديث فوق را به دليل ضعيف سند اغلب آنها و مغاير بودن با اصول قواعد عقلي و نقلي و عرفي ـ از جمله روايات تفسيري را ـ از اقسام تطبيق باطل به شمار آورده است». آنگاه نويسندة محترم، در مقام پاسخ برآمده و به گمان خويش در ابطال توهم نويسنده، نوشته است: 1. بيرون راندن هر تطبيق و يا تبيين مصداقي از حوزة تفسير، با مباني تفسيري اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ سازگار نميباشد؛ 2. نامگذاري برخي مفاهيم ياد شده از مقولة انطباق كلي بر مصداق بسيار دشوار به نظر ميرسد؛ 3. برخي از اينگونه موارد اشاره به معاني بطني آيه است؛ 4. به گمان قوي چنانچه از همة موارد ياد شده به نوعي تشبيه و يا استعاره تعبير گردد سخني سازگار با اصول و قواعد محاوره خواهد بود. از چهار پاسخ مذكور، پاسخ اوّل، دوّم و سوّم، هر كدام هيچ مشكلي را حل نميكند و دليلي هم كه بتواند اثبات كند كه آيات فوقالذكر منطبق بر موارد نام برده و يا مصداقي از آنهاست وجود ندارد. و ادعاي اينكه اينگونه موارد از باب بطن آيه باشد، ادعايي بدون دليل و صرف توهّم است. و رواياتي كه در بردارندة چنين مطالبي است از جهت سند قابل اعتماد نيستند، و از جهت دلالت هم، دلالتي اثبات بر مدّعاي نويسنده كتاب ندارد. و اصولاً حمل اين آيات بر اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ چه فضيلتي را براي آن بزرگواران ـ كه سرتاپا غرق در فضيلتاند ـ اثبات ميكند؟ به راستي اگر گفتيم «شمس» يعني پيامبر اكرم ـ صليالله عليه وآله ـ و «قمر» يعني اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسّلام ـ با اينگونه ادّعاها، چه فضيلتي براي آن بزرگواران حاصل آمده است؟ فضيلت پيامبر و علي و ديگر امامان معصوم ـ عليهمالسّلام ـ به درك و فهم و انديشه و ارادة اختياري آنها و حركت آنان در راه خدا است. وگرنه پديدههاي بيجان و بدون اراده در آسمانها و زمين به خودي خود چه فضيلتي دارند كه اينان منطبق بر آن شوند؟!