اصول و مبانی فهم و تفسیر قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصول و مبانی فهم و تفسیر قرآن - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








اصول و مبانى فهم و تفسير قرآن






آيت الله عبد الله جوادى آملى




استاد حوزه علميه قم




چكيده






قرآن نظير ساير متون بشرى كه به صرف آشناى با زبان و معلوماتى بتوان به فهم و تفسير كامل آنها نايل آمد، نيست; بلكه علاوه بر آن لازم دارد كه از طهارت نفس نيز برخوردار شد . هرچه طهارت نفس افزون‏تر باشد، فهم و تفسير قرآن ژرف‏تر و گسترده‏تر خواهد بود . در اين مقاله مهم‏ترين اصول كه فهم و تفسير قرآن از آنها پيروى مى‏كند، بيان مى‏شود .




كليد واژه‏ها:



فهم قرآن، تفسير قرآن، طهارت نفس




1 . مقدمه






قرآن كتاب تدوينى اسماى حسناى الهى است; به همين رو، فهم و تفسير آن از اصولى ويژه پيروى مى‏كند كه در اين مقاله برخى از مهم‏ترين آنها بيان مى‏شود .




2 . تقرب به خدا كليد غيب قرآن






قرآن كريم كتاب تدوينى اسماى حسناى خداست، چه اينكه نظام آفرينش كتاب تكوينى اسماى زيباى اوست . آنچه در پايان بسيارى از آيات قرآن حكيم ياد شده‏است، به منزله تبيين و تحليل محتواى آنهاست; همان طورى كه مفاتيح غيب عينى نزد خداست و تقرب به او سهمى در افاضه الهى نسبت‏به واگذارى بخشى از آن كليدها دارد، مفاتيح غيب علمى نيز پيش خداست و توجه به او تاثيرى در افاضه ربوبى نسبت‏به اعطاى بخشى از آن كليدها خواهد داشت .




مهم‏ترين عامل تقرب به سوى خداوند تقواست كه ثمره امتثال دستورهاى الهى‏است; يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون (بقره، آيه‏21) . اساسى‏ترين شرط صلاحيت‏شاگردى خداوند پرهيزكارى‏است; و اتقوا الله و يعلمكم الله و الله بكل شي‏ء عليم (بقره، آيه‏282) متعلمى كه فيض اسماى خدا را در قلمرو عين تلقى كرد، فوز آنها را در منطقه علم فرا مى‏گيرد و جامع بين علم و معلوم مى‏شود .




محور اصلى تعليم الهى همانا حقايق اسماى حسناست كه به منظور تعيين خليفه و استحقاق كرامت و شانيت‏سجود فرشتگان شدن‏است; و علم آدم الاسماء كلها (بقره، آيه‏31) ; زيرا گرچه خداوند به هر چيزى عالم‏است و گاهى برخى از فروع جزئى را به گروهى خاص ياد مى‏دهد مانند: و ما علمتم من الجوارح مكلبين تعلمونهن مما علمكم الله (مائده، آيه‏4) ; ليكن مدار اصيل تعليم الهى نسبت‏به اتقيا همان اسماى حسناست كه مصداق كامل تعليم‏است و در اثر بى‏نيازى از ذكر متعلق آن در آيه مزبور ياد نشد . بهترين ثمر شجر علم الاسماء همانا فرقان بين «بود و نبود» در حكمت نظرى و «بايد و نبايد» در حكمت عملى و سرانجام بين «بود و نبود» در عرفان‏است كه انسان باتقوا بر پايه پرهيزكارى ويژه‏اش به آن نايل مى‏شود و به همان حد مصداق آيه ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا (انفال، آيه‏29) خواهد بود . چنين انسان پرواپيشه‏اى كه توفيق فراگيرى علم اسماى حسنا را به دست آورد و صاحب مقام فرقان بين حق و باطل، صدق و كذب و حسن و قبيح شد، مقتدرانه مى‏تواند عهده‏دار سباحت در بحر وحى شود و بدون غرق غواصى كند و ره توشه او در اين غوص، ميزان ارزيابى صاحب نظران عقلى و معيار سنجش صاحب‏بصران قلبى گردد وگرنه:




عقل جزوى كى تواند گشت‏بر قرآن محيط




عنكبوتى كى تواند كرد سيمرغى شكار




(ديوان سنائى، ص‏190)




3 . تاثير متقابل صفاى قلب و صفاى وحى






فتواى خداى سبحان در نعوت سلبى وحى اين‏است كه قرآن نه افسانه و افسون‏است، نه اسطوره و نه افيون، و حكم حضرت بارى در اوصاف ثبوتى وحى اين‏است كه قرآن حيات بخش‏است; يعنى نه تنها خود زنده‏است، بلكه قوام حيات جامعه انسانى به اواست . پس قرآن مظهر حى قيوم‏است . استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (انفال، آيه 24) .




حيات مراتبى دارد و ادراك آن نيز درجاتى . هر اندازه كه به وحى اعتماد شود حيات شكوفاتر مى‏گردد و هر اندازه زندگى بشر كامل شد، بهره‏ورى از تفسير قرآن بيشتر خواهد شد . اين تعامل متقابل بين عقل و وحى از يك سو و بين قلب و وحى از سوى ديگر، همچنان مستمراست; همچون داد و ستد پى‏گير بين معلم و متعلم .




در نهان بشر گوهر خلافت الهى نهادينه شد كه از آن به عنوان دفائن العقول ياد مى‏شود . پيامبران خدا آن گنجينه‏هاى مستور را مشهور مى‏كنند; تا صاحبان اين گنجينه‏هاى مشهور، دفائن مغمور وحى را مسفور نمايند و آن پرده‏نشين را شاهد آزارى كنند . كژراهه رفتن بشر قفل دل‏است و گرايش به غير پيام الهى تدسيه نفس . از آن به عنوان ام على قلوب اقفالها (محمد (ص)، آيه 24) ياد شد و از اين به عنوان و قد خاب من دساها (شمس، آيه 10) تعبير شد . خام‏انديشى كه به دانش محدود بشرى بسنده نمود و به آن خرسند شد; فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن (غافر، آيه 83) گرفتار آن قفل و اين خيبت‏است .









  • مصطفى اندر جهان آنگه كسى گويد كه عقل
    آفتاب اندر سما آنگه كسى گويد سها



  • آفتاب اندر سما آنگه كسى گويد سها
    آفتاب اندر سما آنگه كسى گويد سها






(ديوان سنائى، ص‏43)




اگركسى در ساحت قرآن ادب عبودى را نسبت‏به پيام ربوبى حفظ كرد و در قبال نفحه رحمان از خود دم بر نياورد، و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون (اعراف، آيه 204) زنده مى‏شود و از آن قفل مى‏رهد و از اين تدسيه و خيبت مى‏جهد و با اثاره وحى الهى دفينه او شكفته مى‏گردد و توان تدبر در آيات الهى بهره او مى‏شود و با اين دلمايه خزائن قرآنى را مى‏گشايد و با حظ تازه از آن، دفائن ديگرى را از نهانخانه جان مى‏شكفد و با بهترين وضع خود را مى‏شناسد و با معرفت‏برتر مجددا به دمت‏خزائن قرآنى مى‏رود و اين سعى سامى را بين صفاى وحى و مروه دل همچنان ادامه مى‏دهد و به غرر آيات قرآنى كه پيرامون توحيد خداست مى‏رسد و در آن مقطع خاص سعى عادى را به هروله تبديل مى‏نمايد تا به قصور خود و سائر ما سوى آگاه مى‏گردد و تقصير مى‏نمايد; يعنى از غير خدا منفصل و به قرب الهى متصل مى‏شود، و زادراهى براى منتظران آن تعامل متقابل محمود، و اين سعى و تقصير مسعود به همراه مى‏آورد . اولين شرط رهيابى به قله تفسير ناب تضحيه ارقه دم‏است .









  • اسرار طريقت نشود حل به سئوال
    تا خون نكنى ديده و دل پنجه سال
    هرگز ندهند راهت از قال به حال



  • نى نيز به در باختن حشمت و مال
    هرگز ندهند راهت از قال به حال
    هرگز ندهند راهت از قال به حال





(اوحدالدين كرمانى)




4 . سه مرحله بودن تفسير






كوثر وحى مرده را زنده مى‏كند، زنده بيمار را درمان، سالم را كامل و تام مى‏نمايد و جامع بين كمال و تمام را مكمل و متمم جامعه بشرى قرار مى‏دهد . لذا اين جامه پرنيانى بر اندام متعادل آن جام جهان‏نما برازنده‏است كه وى گذشته از ماءالحيات، ماءمعين نيز مى‏باشد; يعنى حيات سارى و احياى جارى، به طورى كه اگر جايى اين حيات برين را فاقد بود، آن جا مرده‏است .




معناى مرگ و زندگى و تصديق به وجود آنها براى همگان، از لحاظ علم حصولى روشن‏است، ولى معناى مرگ گذشته از ادراك مفهوم ذهنى آن و نيز صرف نظر از تصديق به تحقق آن، در موطن مناسب خود دو مرحله ديگرى دارد كه خواه و ناخواه پديد مى‏آيد; يكى عبور از علم اليقين به عين اليقين مرگ‏است كه در حال احتضار نصيب انسان مهاجر و منتقل از دنيا به برزخ مى‏شود، و ديگرى گذر از عين اليقين به حق اليقين موت‏است كه شخص محتضر بعد از عبور از دوران احتضار آن را كاملامى چشد; كل نفس ذائقة الموت (عنكبوت، آيه 57) چه اينكه جريان دوزخ نيز همين سه مرحله را دارد، حقيقت‏حيات و بهشت نيز واجد اين سه مرحله بوده و خواهد بود . بر مردان و زنان باتقواست كه در ظل اهتمام به قرآن كريم، با همراهى خضر ولايت اين مراحل را طى نمايند . مرحله نخست آن ادراك حصولى مفهوم حيات و بهشت و نيز تصديق ذهنى به وجود آنها به طور علم اليقين‏است كه تحصيل آن دشوار نيست . مرحله دوم آن شهود حيات و بهشت‏به طور علم اليقين‏است كه خالى از صعوبت نيست، هر چند نيل به علم‏اليقين وسيله صعود به عين اليقين‏است; كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم (تكاثر، آيات 6 - 5) .




آنچه در باره دوزخ آمد، يقينا در جريان بهشت مطرح‏است و سر نام بردن جحيم براى آن‏است كه بسيارى از مردم از راه انذار، تخويف و تحذير بهتر به مقصد مى‏رسند، گرچه راه اصلى ادراك درجات معاد محبت و بعد از آن تبشير و ترغيب و تشويق به بهشت‏است . لذا در قرآن كريم مسئوليت رسول اكرم (ص) در تبشير منحصر نشد; ولى در انذار محصور شد; هرچند اين حصر حقيقى نيست: ان هو الا نذير مبين (اعراف، آيه‏184) ; ان انت الا نذير (فاطر، آيه‏23) و انما انا لكم نذير مبين (حج، آيه‏49) .




و مرحله سوم آن زنده و بهشتى شدن به طور حق اليقين‏است . همان‏طورى كه مرده به نحو حق اليقين مرده‏است، زنده قرآنى نيز به طور حق اليقين زنده مى‏باشد . چنين انسان با تقواى ويژه، حيات قرآنى را در تمام هويت اصيل خود مى‏يابد و با آن مى‏انديشد و با آن تصميم مى‏گيرد; يعنى انديشه و انگيزه او هر دو قرآنى خواهد بود .









  • علم جوياى يقين باشد بدان
    مى‏كشد دانش به بينش اى عليم
    اندر الهاكم بيان اين ببين
    آنچه گل را گفت‏حق خندانش كرد
    با دل من گفت و صد چندانش كرد



  • وان يقين جوياى ديداست و عيان
    گر يقين بودى بديدندى جحيم
    كه شود علم اليقين عين اليقين
    با دل من گفت و صد چندانش كرد
    با دل من گفت و صد چندانش كرد





(مثنوى مولوى، ط كلاله، ص‏203، بيت‏23)




مفسران وحى الهى حيات‏هاى متفاوت دارند; برخى حيات مفهومى و ماهوى دارند كه با ابزار علم اليقين مى‏فهمند و با همان وسيله از چهره آيات قرآنى پرده بر مى‏دارند و مفاهيم ذهنى آنها را به ديگران منتقل مى‏كنند . بعضى حيات مصداقى و فردى دارند، ليكن از منظر عين اليقين اين طائفه هر چند خود مصاديق مفهوم و افراد خارجى ماهيت را مى‏بينند; ولى آنچه به ديگران بازگو مى‏نمايند، از سنخ مفهوم و ماهيت‏است; نه مصداق و فرد . البته شايد در جمع اينان، اوحدى از صاحب بصر پيدا شود كه عين اليقين او براى ديگران وسيله شهود گردد و شاگردان خود را همراه با تعليم كتاب و حكمت اشهاد نمايند و ملكوت آيات را به آنان ارائه كند تا آنها نيز ببينند چيزى را كه مشايخ آنان مشاهده مى‏نمايند .




حيات قرآنى اين دو طائفه علمى‏است; با اين تمايز كه يكى زنده به علم اليقين‏است و ديگرى زنده به عين اليقين . حيات بعض ديگر عينى‏است; يعنى زنده به معلوم‏اند نه علم، و اين طائفه گرچه نه پيامبرند و نه امام معصوم (ع)، اما همان‏طورى كه در متون دينى آمده‏است: فكانما ادرجت النبوة بين جنبيه و ليس بنبى‏ء (اصول كافى، ج‏2، ص‏604) . اين گروه عين اليقين سند علم اليقين آنهاست و حق‏اليقين پشتوانه عين اليقين آنان .




5 . مطهران پاسداران فهم صائب قرآن






سپهر وحى نه تنها در اوج معرفت‏است و نيل به آن ويژه طاهران‏است; انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (واقعه، آيات‏79 - 77) و طاهران در قلمرو انسانيت، بالاصاله اهل بيت عصمت و طهارت (ع) اند و بالتبع پيروان راستين آنان در علم و عمل، بلكه در حصن حصين الهى‏اند و هرگونه سوء قصدى نسبت‏به آن وحى با شهاب قرآنى دفع مى‏شود و هماره از تطاول كژانديشان و محرفان مصون خواهد ماند; زيرا آخرين كتاب خدا در زمين اگر به سرنوشت مشئوم كتاب‏هاى گذشته مبتلا مى‏شد، هيچ ميزانى براى تشخيص احكام الهى در دسترس نبود و چنين ضايعه‏اى مخالف برهان قطعى بر ضرورت اصل وحى و نبوت‏است; فمن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا (جن، آيه 9) .




گرچه اين آيه ناظر به صعود شياطين و استراق سمع آنها نسبت‏به مخازن وحى بوده و هست، ليكن پيام آيات ديگر قرآن مجيد اين‏است كه خداوند آيات خود را از صدر تا ساقه رصد مى‏نمايد و براى تمام مراحل هبوط آن حرس مى‏گمارد تا متن حكم خداوند كه حجت قطعى‏است، به جامعه بشرى برسد و صريح وحى الهى بدون افزايش و كاهش معلوم گردد . آنگاه قبول با نكول آگاهانه بوده، عذرى در بين نباشد: فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شي‏ء عددا (جن، آيات‏27 و 28) قبول وحى الهى با حيات برين همراه‏است و نكول آن با هلاكت‏بين قرين; ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حي عن بينة (انفال، آيه 28) . نگهبانان وحى در صحنه آسمان فرشتگان ويژه‏اند كه از آنان گاهى به عنوان بايدي سفرة كرام بررة (عبس، آيات‏15 و 16) ياد مى‏شود و حافظان آن را در زمين غير از فرشتگان مخصوص و امامان معصوم (ع) مى‏توان عالمان وحى‏شناس و عادلان ولايت‏مدار دانست كه در معرفت صائب قرآن و عترت ساعى‏اند و در عمل صالح كوشا هستند . اينان طبق بيان نورانى حضرت رسول اكرم (ص) وارثان پيامبران‏اند (بحارالانوار، ج‏1، ص‏164 و ج‏2، ص‏92) و در برابر گفتار حضرت امام جعفر صادق (ع) مرزداران مكتب اهل بيت عصمت (ع) اند (احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏13) .




همان‏طورى كه مجاهدان نستوه مدافعان حريم نظامى ميهن اسلامى‏اند، عالمان عادل مدافعان حريم فرهنگى مكتب الهى‏اند; و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله (حج، آيه‏40) . حافظان مكتب دينى آگاه به زمان و مطلع از زمانه‏اند، شبهات مهاجم را كه در دل‏هاى خالى و مستعد و شفاف نسل نو، سريعا اثر سوء مى‏گذارند، شناسايى نموده و با تبيين، تعليل و تحليل عقلى و نقلى به آنها پاسخ مناسب داده مى‏شود; العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس عكس نقيض اين قضيه آن‏است: من هجمت عليه اللوابس فليس بعالم و چون قرآن اولين منبع دين پژوهى‏است، با تفسير متقن آن بسيارى از اهداف سامى مدافعان مكتب الهى حاصل مى‏شود; زيرا حل شبهات هر عصر در بستر اين مائده و مادبه ميسوراست .




6 . شناخت هماهنگ قرآن شرط تفسير صائب آن






تفسير هر متنى مبتنى بر شناخت محدوده آن متن از يك سو و پرهيز از اختلاف و تخلف از سوى ديگراست . تفسير متن مطلق از منظر مقيد يا تفسير متن مقيد از ديدگاه مطلق كامياب نخواهد بود . چه اينكه اگر برخى از اجزاى متن طبق روش مطابق با آن متن تفسير شود و بعضى با روش موافق با متن بيگانه، اعم از خود مفسر يا ديگران، و همچنين تفكيك كردن اجزاى متن واحد به اخذ بعضى و طرد بعض ديگر روا نيست .




قرآن كريم از آن جهت كه ابدى‏است; يعنى واجد كليت و دوام بوده، همگانى و هميشگى‏است و از سوى ديگر، دعواى ميزان عام بودن دارد، لازم‏است مفسر تمام آراى راجع به جهان بينى و مبدء و منتهاى عالم و راه بين آغاز و انجام را بر قرآن مجيد عرضه بدارد و حق و باطل آن را طبق ميزان آسمانى تشخيص دهد . البته اين كار مربوط به مكاتبى‏است كه تا عصر مفسر مطرح شده‏اند و اما آراى ديگرى كه هنوز طرح نشدند، عرضه آنها بر قرآن مجيد به عهده خردورزان آينده است .




بنا بر اين عرضه مكاتب بر وحى آسمانى محتاج چند تفسير صحيح‏است اولا، و تطبيق غير جانب‏دارانه آراى ديگران با فتواى خداست ثانيا، و آماده دريافت فيض فائق وحى بودن‏است ثالثا .




اما مطلب اول اگر متن غير قرآنى به دقت تفسير نشود و مراد گوينده به طور صحيح به ترازوى وحى وارد نگردد، پاسخ راست‏يا داورى عادلانه صورت نمى‏پذيرد، و اما مطلب دوم تطبيق جانب‏دارانه نتيجه غير عالمانه و عادلانه ترجيح دادن‏است كه دور از ساحت صحابه تفسير ناب‏است . اما مطلب سوم قرآن به منزله فن عروض شاعران يا منطق حكيمان و متكلمان نيست كه صرفا كالاسنج‏باشد نه كالابخش، بلكه وحى الهى گذشته از توزين هر مكتبى كه با او سنجيده شود و اظهار نظر در باره صواب و خطا بودن آن و انجام سمت مهم قضاى عادلانه در باره آنها، سهم به سزايى در تعليم و ارشاد دارد كه در مكاتب ديگر يافت نمى‏شود و براى ارزيابى آن عطاى زايد ميزانى را ارائه كرده و موزونى را عطا مى‏نمايد; زيرا خداى سبحان گذشته از آنكه قرآن را به عنوان «ميزان‏» معرفى كرد; الله الذي انزل الكتاب بالحق و الميزان (شورى، آيه 17) و انزلنا معهم الكتاب و الميزان (حديد، آيه 27) آن را به عنوان مهيمن ستود; يعنى هيمنه و نفوذ و سلطه وحى الهى بر ساير كتاب‏هاى آسمانى، چه رسد به كتاب‏هاى بشرى ايجاب مى‏نمايد كه قرآن هم سطح با ساير مكاتب نباشد، بلكه چيزهاى حقى كه در آنهاست، امضاء نمايد; مصدقا لما بين يديه من الكتاب (مائده، آيه 48) و مطالبى كه در آنها نيست و به منزله تكميل و تتميم آنها محسوب مى‏شود، افاضه نمايد; و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون (بقره، آيه 151) يعنى خداوند توسط قرآن كريم مطالبى به شما مى‏آموزد كه هرگز توان عالم شدن آنها را نداريد . تعبير ما لم تكونوا تعلمون غير از تعبير ما لا تعلمون است . ويژگى هيمنه قرآن به اين‏است كه هم قابليت‏هاى موجود را شكوفا مى‏كند اولا، و هم قابليت مفقود را موجود مى‏نمايد ثانيا، آنگاه برابر آن فيض عطا مى‏نمايد ثانيا;









  • چاره آن دل عطاى مبدلى‏است
    بلكه شرط قابليت داد اوست
    قابلى گر شرط فعل حق بدى
    هيچ معدومى به هستى نامدى



  • داد او را قابليت‏شرط نيست
    داد لب و قابليت هست پوست
    هيچ معدومى به هستى نامدى
    هيچ معدومى به هستى نامدى






(مثنوى مولوى، ص‏5 و 3 و 9)




آنچه مهم‏است عنايت‏به ظرفيت قابليت‏است; يعنى جام ملكوتى انسان قابل توسعه ظرفيت و استعداد و صالح براى افاضه قابليت هست; به طورى كه مى‏تواند با عنايت الهى فقير گردد; آنگاه از مبدء مغنى و مقنى غنا و قنيه دريافت نمايد;







آن يكى فيضش گدا آرد پديد
نشان صلوح دل براى توسعه قبول و شرح صدر اين‏است;
تاب لاشرقى و لاغرب از مهى‏است
هر پرى بر عرض دريا كى پرد
تا لدن علم لدنى مى‏برد


وان دگر بخشد گدايان را مزيد
گوشه بى گوشه دل شه‏رهى‏است
البته بعد از چنان توسعه قابلى مى‏توان بحرپيما شد;
تا لدن علم لدنى مى‏برد
تا لدن علم لدنى مى‏برد


(همان، ص‏155)




تفسير متن مهين بدون هيمنه مفسر ميسور نخواهد بود; چون هيمنه مفسر از ناحيه قرآن كريم به وى رسيده‏است . لازم‏است او پيام قرآنى را بر باورهاى پيشين خود و ديگران ترجيح دهد; يعنى هم مهيمن بر آراى شخصى خود باشد و هم بر افكار صاحبان مكاتب . تمام دانش‏هاى پيشين در صورت صواب، براى توسعه ظرف و گسترش قابليت‏است تا پيام وحى بهتر از ادراك گردد و هرگز مبانى مقبول قبلى كه قلمرو تاثير آنها فقط در محدوده شرح صدر و بسترسازى‏است نه بيشتر از آن، به جاى مظروف قرار نمى‏گيرد، تا مفسر آهنگ خويش را در آى قافله غيب تلقى مى‏كند و جريان خودمحورى و انسان‏مدارى به جاى حق‏محورى و وحى‏مدارى قرار گيرد .




7 . جذبه ملكوتى وسيله رهيافت‏به ژرفاى تفسير






جان ملكوتى اگر رهن تن نشود، مى‏تواند دانش و زمين را براى رهيافت‏به بينش آسمانى وسيله قرار دهد; زيرا ريشه تمام دانش‏هاى صائب مخزن الهى‏است . عقل برهانى پيام خدا را در نهاد خود دارد و با اثاره وحى شكوفا مى‏گردد و مى‏تواند رهنمودهاى وحى را بهتر ادراك كند و يافته‏هاى خود را بدون اختلاط يا التزاح با باورهايى كه خارج از قلمرو حجيت‏است، به عنوان تفسير قرآن عرضه نمايد . بهترين نردبان اين ترقى سجده در پيشگاه خداونداست;








  • گفتم كه بنما نردبان تا بر روم بر آسمان
    گفتا سر تو نردبان سر را در آور زير پا



  • گفتا سر تو نردبان سر را در آور زير پا
    گفتا سر تو نردبان سر را در آور زير پا




(ديوان شمس، ص‏56)




اولين فيض چنين ترقى‏اى، تحول روحى يافتن و مشاهده چيزى است كه بر ديگران مستوراست و احساس طمانينه‏اى است كه در طبيعت‏يافت نمى‏شود و بالاخره سالك را مجذوب نمودن‏است . حضرت استاد علامه طباطبائى در اين باره چنين مرقوم نموده‏اند:




در اوائل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مى‏خواندم نمى‏فهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم . پس از آن يكباره عنايت‏خدايى دامنگيرم شده، عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگى و بى‏تابى نسبت‏به تحصيل كمال حس‏نمودم ... (آيينه مهر، ص 13 - 11) .




هيمنه دولت قرآن بر دولت‏هاى ديگر را مى‏توان در ارزيابى ملك رسول گرامى (ص) و ملك سليمان (ع) يافت; زيرا دولت‏سليمان (ع) بر مدار غدوها شهر و رواحها شهر (سبا، آيه 12) راه يك ماهه را شامگاه مى‏پيمود; چون مركب رهوار او «باد» بود; فسخرنا له الريح (ص، آيه 36) ; ولى دولت قرآن بر محور ليلة القدر خير من الف شهر (قدر، آيه 3) راه هزار ماهه (هشتاد سال) را يك شبه طى مى‏نمايد . گذشته از آن كه طى الزمان از طى المكان ممتازتراست . آنان كه بهره‏مند از دولت قرآن‏اند، گاهى چنان مى‏سرايند: «كاين طفل يك شبه ره صد ساله مى‏رود» (ديوان حافظ) و زمانى چنين مى‏سرايند: «يك بيت از اين قصيده به از صد رساله بود» (ديوان حافظ) .




اين‏گونه از بارقه‏ها كه در سيره علمى و عملى بزرگ مردان تاريخ رخ مى‏دهد، محصول رضاى به قضاى الهى و تخضع در پيشگاه اواست; لذا مى‏توان گفت:









  • بر وفق رضاى حق رسان روز به شب
    تا بخسبى عربى بر خيزى



  • تا بخسبى عربى بر خيزى
    تا بخسبى عربى بر خيزى





كسى كه چنين لامعى بهره او شد، از منطقه موجودهاى ناقص پرواز مى‏كند و به مرز مستكفى مى‏رسد;









  • يونسى ديدم نشسته بر لب درياى عشق
    گفت‏بودم اندرين دريا غذاى ماهى‏اى
    پس چو حرف نون خميدم تا شدم ذاالنون خويش



  • گفتمش چونى جوابم داد بر قانون خويش
    پس چو حرف نون خميدم تا شدم ذاالنون خويش
    پس چو حرف نون خميدم تا شدم ذاالنون خويش






(ديوان شمس، ص 488)




رسول اكرم (ص) فرمود: من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه (نهج الفصاحه، ج‏2، ص‏894) . البته اخلاص جزء متمم قابليت‏است، و گرنه مبدا فاعلى بالذات خداى سبحان‏است .




8 . نتيجه






از آنچه آمد، چنين نتيجه گرفته مى‏شود كه فهم و تفسير ژرف و گسترده قرآن از رهگذر تقرب به خدا و تقواست . ميان صفاى قلب و فهم صائب قرآن تعامل و تاثير متقابل بر قرار است و هريك ديگرى را مى‏افزايد . فهم و تفسير قرآن از سه مرحله علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين مى‏گذرد . مطهران پاسدار فهم صائب قرآن اند و آن را از هجوم شبهات پاسدارى مى‏كنند . تفسير صائب قرآن در گرو شناخت جامع و غير متهافت قرآن است . جذبه ملكوتى وسيله رهيافت‏به ژرفاى تفسير قرآن به شمار مى‏رود .




منابع






قرآن كريم




نهج الفصاحه، ط‏1، تهران، جاويدان، 1364ش




اوحدالدين كرمانى، حامد; ديوان رباعيات، ط‏1، تهران، سروش، 1366ش




پژوهشكده حوزه و دانشگاه; آيينه مهر، ط‏1، قم، دارالتفسير (اسماعيليان)، 1380ش




حافظ شيرازى; ديوان، چ‏1، كانون انتشارات پيام محراب، 1370ش




سنائى، مجدود بن آدم; ديوان، بى‏چا، تهران، ابن‏سينا، بى‏تا




طبرسى، احمد بن على; احتجاج، ط‏1، بيروت، دار النعمان للطباعة و النشر، 1386ق




كلينى، محمد بن‏يعقوب كلينى; اصول كافى، بى‏چا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل‏بيت (ع)، بى‏تا




مجلسى، محمدباقر; بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، تهران، بى‏تا




مولوى، جلال الدين محمد; ديوان شمس، چ‏3، تهران، امير كبير، 1363ش




مولوى، جلال الدين محمد; مثنوى معنوى، تهران، امير كبير، 1363ش




/ 1