بررسي و نقد ديدگاههاي فهد رومي پيرامون مكتب تفسيري شيعه و الميزان
حجتالاسلام دكتر فتحالله نجارزادگان دانشيار دانشگاه تهران
چکيده
دكتر فهدبنعبدالرحمنبنسليمان الرومي در كتاب اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر1 درصدد ارائه مكاتب تفسيري (عقايدي، علمي، ادبي، عقلي و...) در قرن چهاردهم است. در اين كتاب از منهج شيعه در تفسير قرآن نيز سخن به ميان آمده و پارهاي از مهمترين كتابهاي تفسيري معاصر به اجمال معرفي شدهاند.
فهد رومي در اين ميان به بررسي تفسير الميزان با تفصيل بيشتري پرداخته و منهج تفسيري علامه را با ذكر نمونههايي ارائه كرده است. نويسنده در اين معرفي دچار لغزش و تناقضگوييهاي آشكار است. پيشداوريهاي وي درباره اماميه و اصول تفسير شيعه، وي را به طرح ادعاهاي بياساس سوق داده است. وي تفسير شيعه را از پايبست ويران ميبيند، علامه را به خرافهگويي و پندارزدگي متهم ميكند، مقاله حاضر داوريها و ادعاهاي وي را مورد بررسي قرار ميدهد.
واژههاي كليدي:
مناهج التفسير، تفسير الشيعه، تفسير الميزان، حجيت تفسير صحابه.دكتر فهد رومي در كتاب خود، اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر، تحت عنوان «رأيي في هذا المنهج منهج الشيعه في التفسير ]منهج الشيعه في التفسير[» چنين ميآورد:
ما مثلي وأنا اريد الحديث عن منهجهم في التفسير إلا كمثل رجل وقف أمام قصر منيف انهد عموده فتساقطت اركانه وانطمرت معالمه فلميظهر إلا العيوب والفجوات.
لست أقول هذا تعصباً ولست أقوله حقداً ولكني أري منهجاً أسقط من حسابه العمود الذي تقوم عليه اصول التفسير وأركانه... .
مَثَل من كه ميخواهم درباره شيوه اماميه در تفسير سخن گويم، مَثَل مردي است كه در پيش روي قصر بلند باشكوه با ستونهاي شكسته و ويران ايستاده است؛ قصري كه اركانش فروريخته و آثار شكوهش از ميان رفته است و چيزي جز عيب و نقص آن آشكار نمانده است. من اين سخن را از سر تعصب و كينه نميگويم، بلكه چون اين شيوه را از پايبست ويران ميبينم، چنين حكم ميكنم.2
از نظر مؤلف، شيوه اماميه در تفسير بر اساس نفي بيان صحابه رسول خداست. از همينرو، موجب شده تا ستون اصلي تفسيرش شکسته و اصول و ارکان آن متلاشي شود، چون تنها صحابهاند که تفسير را از پيامبر خدا فراگرفته و سپس بين مسلمين نشر دادهاند؛ بنابر اين راه تفسير قرآن اخذ قول رسول خداست و اين نيز جز از طريق صحابه امکانپذير نيست و مسير ديگر در اينباره از سر ناداني و انحرافي آشکار خواهد بود.3 فهد رومي بر همين اساس مينويسد:
چون اماميه، روايات تفسير صحابه از رسول خد(ص) را غيرمعتبر ميدانند... ناگزيرند به امور ديگر پناهنده شوند تا رخنهاي را که از اين ناحيه در تفسيرشان پديد آمده، پر کنند. اين امور عبارتاند از:
1. اماميه رواياتي جعلي را نقل ميکنند و به ائمه خود نسبت ميدهند.
2. براي امامان خود مقام تشريع قائلاند، چون آنان را معصوم ميدانند.
3. چون ظاهر قرآن آراي انحرافي آنان را بر نميتابد به جري و تطبيق در آيات و بطون قرآن گردن مينهند. 4. اماميه به اين امور اکتفا نميکنند، بلکه تحريف قرآن را باور دارند و اگر برخي از آنان تحريف را منکرند تقيه ميکنند. 5. آنان به تقيه، رجعت، بدأ، امامت، عصمت، و اموري ديگر اعتقاد دارند؛ اموري که بر پايه درست بنيان نشده و مستندي از کتاب خدا و سنت صحيحه ندارد... .4
ضرورت نقد ديدگاههاي فهد رومي
به نظر ما نقد ديدگاه فهد رومي ضرورتي اجتنابناپذير است، چون رويکرد او به تفسير الميزان به طور خاص و تفسير شيعه به طور عام که بر اساس خلط مباحث، کتمان حقايق و لغزشها نهاده شده، فاصله اختلاف بين مسلمين را تشديد و ديگران را دچار ترديد و انکار ميکند. وي بر اين ادعاست:
پيش از اين بر اين باور بودم، آنان که شيعه را نکوهش ميکنند و پرده از اسرار آنان فرو مياندازند، آب به آسياب دشمن ميريزند. به خود ميگفتم: گرفتاريهاي مسلمين که از ناحيه دشمنان آنان پديد آمده، براي آنان کافي است. پس بايد [براي تقريب] به سمت شيعه روي آورد و خصومتها را فرو گذاشت تا بهانه به دست دشمنان اسلام نيفتد؛ ليکن به مرور زمان، کيد و مکر شيعه براي من آشکار شد و بر اثر مطالعه در آثار نو و کهن شيعه به يقين دريافتم بايد پيش از آنکه غيرمسلمين را به اسلام دعوت کنيم، شيعه را به اسلام فراخوانيم و پيش از آنکه خطر غيرمسلمين را نمايان کنيم، از خطر شيعه سخن به ميان آوريم، چون خطر شيعه بيشتر و سهمگينتر است!5
اكنون به نظر ميرسد ابتدا بايد ميزان اعتبار اقوال صحابه را به استناد مدارك اهلبيت بررسي كنيم تا مشخص شود تفسير صحابه تا چه اندازه قابل اعتناست و آيا اگر به قول فهد رومي كسي از تفسير صحابه روي گرداند، به ناداني و انحراف دچار خواهد شد يا نه؛ سپس به بررسي ادعاهاي ديگر فهد رومي دربارة تفسير الميزان بپردازيم.
ادله حجيت قول صحابي در تفسير
مدارك اهلسنت در تفسير پس از قرآن (تفسير قرآن به قرآن) و سنت پيامبر خد(ص)، اقوال صحابه است آنان بر اين نظر متفقاند. در مصادر اهلسنت دليل روايي خاصي از پيامبر خد(ص) درباره حجيت قول همه صحابه در تفسير قرآن به چشم نميخورد و دانشمندان اهلسنت نيز به روايتي در اين زمينه تمسك نكردهاند.6
اساساً ادله اهلسنت در اينباره اعتباري (غيرنقلي) است. اين ادله مشابه يكديگر و بر مبناي تلقي اهلسنت از صحابه پيامبر خدا و حضور صحابه در حين نزول وحي است، ابنكثير (م 774ق) در اين زمينه مينويسد:
هنگامي كه تفسير آيهاي را در خود قرآن و سنت نيافتيم به اقوال صحابه رجوع ميكنيم. آنان داناتر به تفسيرند، چون شاهد قراين و احوالي هستند كه به زمان آنان اختصاص دارد و نيز آنان داراي فهمي تام و دانش درست و عمل شايستهاند؛ به ويژه علما و بزرگان صحابه مانند خلفاي راشدين و عبداللهبنمسعود... و دانشمند درياي علم، عبداللهبنعباس... .7
دكتر ذهبي نيز پس از حدود هفت قرن، همين عبارت ابنكثير را (بلكه با تقليد از الفاظ وي) آورده و تنها به آن اين جمله را ميافزايد: «چون احتمال دارد آنچه آنان در تفسير ميگويند، از رسول خد(ص) شنيده باشند.»8
دكتر منيع عبدالحليم محمود نيز تحت عنوان «رسم منهج سلفي للتفسير» در اينباره مينويسد:
صحابه شاهد نزول آيات و همزمان با اسباب نزول قرآن بودهاند، ناسخ و منسوخ را ميشناسند، شرايطي را كه بر قرآن حاكم بوده و معناهايي را كه رسول خد(ص) بيان ميكردند لمس ميكردند، فهم آنان [از آيات] روشنتر است و بر اجتهاد و استنباط توانمندترند.9
وي اين شيوه را برگرفته از تفكر سلفي ابنتيميه ميداند و آن را قابل قبول ميشمرد.10
دليل دوم در اين زمينه ديدگاه برخي از اهلسنت از جمله ابنتيميه11 و شاگرد وي ابنقيم جوزي است12 كه ميگويند: پيامبر خدا تمام معاني قرآن را براي اصحابشان بيان كردهاند. از اينرو ادعا ميكنند:
غالب اختلاف سلف [كه در رأس آنان صحابه قرار دارند] در تفسير، اختلاف تنوع است نه اختلاف تضاد [يعني امكان جمع بين آراي آنان هست].13
به نظر ميرسد پيش از ابنتيميه، حاكم نيشابوري (م 405ق) نيز تا حدودي به همين نظر گرايش داشته است.14
دليل سوم حديث منقول از ابنمسعود است که ميگويد:
كان الرجل منّا إذا تعلّم عشر آيات لميتجاوزهنّ حتي يعلم معانيهن والعمل بهنّ؛هركس از ما ده آيه را فرا ميگرفت، از آن نميگذشت تا آنكه معاني آيات و [چگونگي] عمل به آنها را ياد گيرد.15
شاطبي نيز ضمن برشمردن مراتب علم مفسران، صحابه و تابعين را در رديف اول و آنان را راسخان در علم ميشمرد و خود و ديگران را با علم و فهم آنان قابل مقايسه نميداند.16
از نظر دكتر ذهبي نيز آنان كه از مذهب صحابه و تابعين در تفسير روي برگرداندند دچار خطاهاي زيادند و قرآن را بنا به رأي و هواي خود تفسير ميكنند.17 فهد رومي نيز از همين نظريه پيروي كرده است.18
بررسي ادله حجيت قول صحابه در تفسير
در بررسي حجيت قول صحابي بايد دو مقام از يكديگر جدا شود:
يك: قول صحابي به عنوان راوي تفسير.
دو: قول صحابي برگرفته از اجتهاد در تفسير كه در اصطلاح حديث «موقوف يا اثر» خوانده ميشود. در موردي كه صحابي راوي تفسير آيات است، بايد مانند ساير احاديث مورد نقد سندي و دلالي قرار گيرد چون:
اولاً: عدالت تمام صحابه محرز نيست و بايد عدالت راوي حديث احراز شود. هرچند اهلسنت جملگي صحابه را عادل ميدانند،19 ليكن اين مبنا (عدالت تمام صحابه) از نظر صحابه و جمعي از اهلسنت به استناد آيات، روايات و شواهد تاريخي مورد مناقشههاي جدي قرار گرفته است.20
ثانياً: احاديث متواتر از پيامبر خد(ص) كه ميفرمايد: «لاتكذبوا عليّ...» تحذير از دروغ بستن به پيامبر خدا را اثبات ميكند،21 كه در عصر خود پيامبر22 و پس از ايشان به وقوع پيوسته است. اگر خود اين حديث هم جعلي باشد، باز نشان ميدهد بر پيامبر خدا دروغ ميبستند و حديث جعل ميكردند.
ثالثاً: صحابه در صدق روايت تفاوت دارند، به گونهاي كه خودشان درباره تصديق گفتار يكديگر به طور يكسان عمل نميكردند. مانند عمربنخطاب كه سخن عبدالرحمنبنعوف را تصديق ميكند، ولي به ابوموسي اشعري ميگويد براي صدق گفتارت شاهد بياور.23
رابعاً: به اعتراف برخي از صحابه مانند براءبنعازب هرچه آنان از پيامبر خد(ص) نقل ميكنند، به طور مستقيم از شخص پيامبر نشنيدهاند.24
خامساً: خود صحابه يكديگر را نقد و تخطئه ميكردند، مانند تخطئه عايشه در مورد حديث عمر.25
اين ادله و قراين نشان ميدهد حديثي كه از صحابي درباره تفسير قرآن (يا غير تفسير) نقل ميشود، بايد مانند ساير احاديث مورد نقد سندي و دلالي قرار گيرد. صرف نقل قول از صحابي اعتباري به روايت نميبخشد، جز آنكه خبري متواتر يا محفوف به قرينه قطعيه باشد كه در اين صورت بياني براي آيات قرآن محسوب ميشود. افزون بر اين، در مقام اثبات نيز روايات تفسيري صحابه و ديگران (مانند تابعين و...) با دشواريهايي روبهروست؛ از جمله منع نگارش و حتي نشر حديث كه حدود يك قرن و نيم در بين اهلسنت به طول انجاميد و به طور طبيعي موجب بروز تغيير و تبديل در متن احاديث شد.26 افزون بر آن، وضع و جعل احاديث و نسبت دادن آنها به صحابه كه به اعتراف اهلسنت موجب وجود روايات جعلي بيشمار در تفسير قرآن شده است، مسئله را با دشواري جدي روبهرو ميكند. ذهبي در اينباره ميگويد:
نبايد فريب هر آنچه را در تفسير به صحابه نسبت ميدهند، خورد؛ چون در تفسير بسياري از احاديث را از سر كذب و بهتان به صحابه نسبت ميدهند.27
از همين روست كه احمدبنحنبل سه چيز را بيريشه ميداند: تفسير، ملاحم و مغازي.28 احمد خولي نيز در اين زمينه بحثي قابل توجه دارد.29
در موردي كه صحابي استنباط خود را در تفسير آيهاي بيان ميكند نيز به طريق اولي بايد مورد بررسي و نقد قرار گيرد، چون:
اولاً: برخلاف نظر ابنتيميه، فهد رومي و ديگران، هرچه را صحابه در تفسير ميگويند، از پيامبر خد(ص) نگرفتهاند، چون پيامبر خد(ص) تمام معارف قرآن را براي همه صحابه بيان نكردهاند. قرطبي ميگويد:
صحابه كه خداوند از آنان خشنود باد، قرآن ميخواندند و در تفسير آن اختلاف داشتند و هرچه در اينباره گفتند از پيامبر نشنيده بودند. شاهد آن هم دعاي پيامبر در حق ابنعباس است که فرمود: «خدايا او را در دين فقيه کن، دانش تأويل به وي بياموز.» اگر تأويل آيات همانند تنزيل آنها جملگي از پيامبر شنيده شده بود، وجهي براي اختصاص اين دعا براي ابنعباس نبود. اين نکته آشکار است بدون آنکه در آن اشکالي باشد.30
بغدادي نيز بر همين سخن است.31 ابنعاشور نيز ضمن تأييد اين سخن ميگويد:
عمربنخطاب از اهلعلم درباره معناي بسياري از آيات پرسش ميکرد و بر آنان شرط نميکرد تنها آنچه را در اين زمينه از پيامبر خد(ص) شنيدهاند، بگويند... .32
از همينرو، اختلاف صحابه در فهم آيات پديد آمده است و برخلاف ادعاي ابنتيميه اين اختلاف در برخي موارد از نوع اختلاف تضاد است. به همين دليل، هر کدام از صحابه اجتهاد ديگري را تنها براي خود او ميپذيرفت و دليلي هم بر عصمت صحابه در تمام اين اقوال در دست نيست.33 دانشمندان شيعي نيز بر اين قول متفقاند که اجتهاد صحابي در تفسير و غير آن براي ديگران حجت نيست.34 علامه طباطبايي در تفسير آيه شريفه «وأنزلنا إليک الذکر لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ...» (نحل، آيه44) مينويسد:
اين آيه دلالت بر حجيت قول پيامبر خد(ص) در تبيين آيات قرآن دارد و تبيين اهلبيت? نيز به دليل حديث متواتر ثقلين و ادله ديگر، به آن ملحق ميشود. اما ساير امت از صحابه و تابعين و علما حجتي در تفسيرشان نيست و آيه شامل آنها نميشود. نص مورد اعتمادي در اين زمينه وجود ندارد... آيه «...فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون» ( نحل: 43) نيز ارشاد به حکم عقلا در رجوع جاهل به عالم است، بدون آنکه اختصاص به طايفهاي خاص از علما (مانند صحابه) داشته باشد.35
ثانياً: اهلسنت که به مراتب صحابه در فهم و تفسير آيات معترفاند و تنها عده اندکي از آنان را جزو علماي تفسير به حساب ميآورند،36 نبايد همه صحابه را به فهم تام و عمل درست، توانمندتر از ديگران در اجتهاد و استنباط و راسخ در علم محسوب کنند. اين با واقعيتهاي انکارناپذير، منافات دارد.
ثالثاً: در مقام اثبات نيز تفسير صحابه با دشواريهايي روبهروست. از جمله چون يکي از منابع تفسير صحابه، اهلکتاباند، به طور طبيعي اسرائيليات در تفسير آنها داخل خواهد شد؛ به ويژه در شرايطي مانند عصر خلافت عمر که افرادي مانند کعب الاحبار مجال يافتهاند تا اسرائيليات را در بين صحابه و ديگران نشر دهند.37 اين در حالي است که پيامبر خد(ص) پيش از به خلافت رسيدن عمر، وي را از تعلق خاطر به اهلکتاب برحذر داشته بودند.38 کافي است در اين زمينه به پژوهشهاي استاد معرفت بنگريد كه بيش از دويست صفحه از کتاب التفسير والمفسرون را به ذکر شواهدي از اسرائيليات در تفسير اختصاص دادهاند.39
با اين وصف، بيان صحابه (در صورتي که با سند درست نقل شود) درباره رخدادهاي صدر اسلام، بيان آداب و رسوم جاهليت و قراين و شواهد محفوف به نزول قرآن که در تفسير آيات دخالت دارند و بالاخص در بيان شأن نزول آيات و بيان معناي لغوي آيات، معتبر ميباشد؛ چون قرآن به زبان آنان نازل شده و مفسر را در رسيدن به معناي رايج آن لغت در زمان نزول وحي کمک ميکند؛40 هرچند ممکن است آن معنا مطابق با معناي اصطلاحي آن در لغت نباشد.
اجتهادها و استنباطهاي علماي صحابه در تفسير بايد مانند ساير اجتهادها، با قرآن و سنت قطعيه محک بخورد و در صورت موافقت با آنها پذيرفتني است. البته در واقعيت موجود، مجموعه آرا و روايات تفسيري صحابه اندک41 و بنابر منابع کتاب کنز العمال حدود 544 حديث ميباشد42 که با حذف تکرار در آنها از سيصد و پنجاه حديث تجاوز نميکند.
حاصل آنكه، روشن شد تعلق خاطر فهد رومي به ديدگاه صحابه در تفسير خطا بر اثر ناديدهگرفتن واقعيات دربارة ادلّه حجيت قول صحابه درتفسير و نيز كميّت آرا و روايات آنان در اينباره، شكل گرفته است. اين تعلقِ ارزيابي نشده و به دور از واقعيت موجب شده تا فهد رومي دچار لغزش فاحش شود.
دکتر فهد رومي در کتاب خود به معرفي تفسير الميزان اهتمام ويژه دارد. وي پس از شرح از حال کوتاهي از علامه، درباره اين تفسير مينويسد:
بدون شک اين يکي از تأليفات مهم اماميه اثنيعشريه در تفسير در قرن چهاردهم به شمار ميرود بلکه مهمتر از آن نيست... .43
مؤلف براي معرفي شيوه علامه در تفسير، تنها به ارائه بخشي از مقدمه الميزان اکتفا ميکند که در آن علامه از احتراز بحثهاي گوناگون روايي، فلسفي، علمي، تاريخي، اجتماعي و اخلاقي در متن تفسير و نيز از عدم حجيت اقوال صحابه و تابعين سخن گفتهاند. فهد رومي پس از اين مقدمه، چند موضوع تفسيري را به عنوان نمونه از تفسير الميزان گزينش کرده و باز تنها به ذکر برخي از عبارت علامه در تفسير آنها، بسنده ميکند. اين موضوعات عبارتاند از: امامت (در آيه124 بقره)، تقيه (در آيه18 آلعمران)، رؤية الله (آيات22 ـ 23 قيامت) خلود در دوزخ (آيه167 بقره)، مسح پاها در وضو (آيه6 مائده)، ارث انبيا (آيه16 نمل) و ازدواج موقت (آيه24 نساء). نويسنده در اين بخش نيز فقط نقدي بسيار کوتاه به ديدگاه علامه در تفسير دو آيه124 بقره (در بحث امامت) و آيه6 مائده (در مسح پاها) دارد و سپس در يک قضاوت کلي مينويسد:
اگر خواهان کشف حقيقت در اين مسئله و مسائلي ديگر هستي که اماميه و غير آنان از فرقههاي گمراه به آن گردن نهادهاند، پس بر تو باد به آنچه درباره تفسير اهلسنت و جماعت و منهج تفسير آنان آوردهام؛ چون تفسير اهلسنت و منهج فقهي آنان ميزاني است تا اقوال شاذهاي که موجب سردرگمي ميشوند با آن محک خورد.44
نکته ديگر که در اين کتاب در معرفي تفسير الميزان به چشم ميخورد، اشارهاي کوتاه به تفسير باطني و تفسير علمي در تفسير الميزان است. فهد رومي عنوان تفسير باطن را براي بحث روايي در تفسير الميزان گشوده که در آن از پارهاي از اخبار درباره بطون آيات سخن گفتهاند. وي عنوان تفسير علمي را نيز به بحثي از علامه درباره حجم اتمها و فاصله کهکشانها داده است. فهد رومي تصريح ميکند علامه بحث علمي را از باب استشهاد آورده، نه آنکه در مقام تفسير الفاظ آيات باشد. اما نميگويد آنچه را با عنوان «تفسير باطني» از آن ياد ميکند، به بهانه ذکر پارهاي از روايات در بحث روايي الميزان است. پس از آن فهد رومي تحت عنوان «رأيي في هذا التفسير» مينويسد:
اگر در تفسير الميزان ديدگاههاي افراطي تشيع مطرح نميشد، بهترين تفسير در عصر حاضر ميبود. در شگفتم! اين قدرت انديشه که معاني مشکل و حقايق پيچيده را از قرآن آشکار ميسازد، چگونه حقايق و راهها بر او مشتبه ميشود و به خرافات و امور بيمقدار گردن مينهد؟!... تفسير الميزان چيزي جز تفسير بر عقيده مذهب اماميه و منهج آن نيز جز منهجي براي اثبات باورهاي اماميه نيست.45
بررسي و نقد ديدگاههاي فهد رومي
بخشي از بررسيها و نقدها در اينجا متوجه رويکرد مؤلف به تفسير الميزان و بخشي نيز درباره ديدگاههاي وي در مورد ارکان تفسير شيعه است که به طور طبيعي تفسير الميزان را نيز در اين زمينه پوشش ميدهد. پارهاي از نقدها در معرفي تفسير الميزان بدين شرحاند:
1. فهد رومي در معرفي تفسير الميزان از مقدمه آن بهره جسته، اما از آنچه محور اصلي مقدمه الميزان است، يعني تصريح به «شيوه تفسير قرآن به قرآن در الميزان» چشم پوشيده؛ با آنکه الميزان به اين شيوه شهره و منهج اصلي علامه ميباشد، بلکه اساساً علامه، مقدمه الميزان را براي مدلل ساختن ارکان اين شيوه نگاشته است. اگر فهد رومي به اين نکته کليدي ميپرداخت، اساس تفسير شيعه و به طور خاص تفسير الميزان را منهدم نميديد و آن را همچون قصري ويران نمينگريست و در پي آن حکم به خطر شيعه در جهان امروز نميکرد.
2. تعلق خاطر افراطي فهد رومي به صحابه و تابعين اولاً: وي را از درک واقعبينانه روايات و ديدگاههاي تفسير صحابه و تابعين بازداشته که پس از اين تفصيل آن را خواهيد ديد. ثانياً: وي را در مورد نص عبارت علامه دچار غفلت کرده است، با آنکه علامه نوشته است:
ماتحت عنوان بحث روايي، تا آنجا که ممکن بوده روايات منقول از طرق شيعه و سني را از پيامبر(ص) و ائمه? جمعآوري و نقل کردهايم....46
فهد رومي كه عين اين عبارت را از مقدمه الميزان نقل کرده، از دقت در آن چشم پوشيده و در پي آن چنين حکم ميکند:
قلت أن عدم اعتبارهم لما رواه الصحابة عن رسولالله(ص) هو مصدر انحراف منهجهم وسقوطه... ؛ منشأ انحراف اماميه در تفسير و بيپايگي تفسيرشان به اين دليل است که آنان روايات تفسيري صحابه از رسول خد(ص) را غيرمعتبر ميدانند و... .47
اين درحالي است که علامه با عبارت صريح (همانگونه که ملاحظه ميکنيد)، روايات منقول از پيامبر خد(ص) را از طريق خاصه و عامه پذيرفته است (البته با معيارهايي که علامه در رد و قبول آنها دارد).
3. فهد رومي به جاي آنکه دليل علامه را در عدم حجيت تفسير صحابه و تابعين (نه روايات منقوله آنان) ارائه48 و درباره آن داوري کند يا لااقل سخن علامه را درباره کميت تفسير آنان که در همين مقدمه نگاشته شده49 به محک نقد در آورد، تنها به اين ادعا اکتفا کند که شيعه با فروگذاردن روايات تفسير صحابه رخنهاي بزرگ در تفسيرش پديد آورده که ناگزير است براي جبران آن روايات جعلي بسازد و به اهلبيت? نسبت دهد!؟50 اگر از نظر دکتر فهد رومي، فقدان نص در تفسير شيعه موجب جعل روايات ميشود، بايد همين داوري را درباره تفسير اهلسنت به طور جديتر به کار برد؛ چون بنابه قول علامه و ديگران از شيعه و سني (که پس از اين خواهيد ديد)، روايات و ديدگاههاي تفسيري صحابه بسيار اندک است. پس ناگزير بايد از نظر فهد رومي براي جبران آن روايات جعلي ساخت!
4. علامه در تفسير آيه124 سوره بقره درباره خطاب خداوند به ابراهيم که ميفرمايد: «...إني جاعلک للناس إماماً...» ميگويد:
برخي از مفسران ميگويند مراد از امام در اين آيه، نبي است... لکن اين سخن کاملا مردود است.51
سپس علامه به استدلال در اينباره (عدم امکان معناي نبي از تعبير امام در آيه مذکور) ميپردازد، اما فهد رومي (که تنها درباره تفسير اين آيه و آيه وضو ـ که خواهيد ديد ـ اظهار نظر کرده است) با حذف استدلال علامه در اينباره، به داوري مينشيند و مينويسد:
استدلال به اين آيات براي تفريق بين نبوت و امامت ضعيف بلکه منتفي است.52
فهد رومي در موردي ديگر نيز با حذف استدلال آيتالله خويي? در عينيت نسخ التلاوه با قول به تحريف،53 ايشان را به خدعه و نيرنگ متهم کرده است.54 اين شيوه غيرمنصفانه و نامعقول، يعني حذف استدلال در مواردي که شخص نميتواند دليل طرف مقابل را پاسخ گويد، چيزي جز ضعف و سردرگمي مؤلف و خروج از تقواي پژوهش نيست. از اين قبيل است حذف استدلال آيتالله خويي? در مورد مذکور توسط دکتر قفاري ـ که همکيش فهد رومي و از همان دانشگاه محمدبنسعود است ـ و سپس اتهام به آيتالله خويي? به اينکه ايشان آيه « ما نَنسخ مِن آيهٍ أو نُنسِها...» (بقره: 106) را منکر و در گمراهي آشکار است.55
5. نويسنده پس از آنکه بخشي از عبارت علامه را در تفسير آيه وضو (مائده: 6) نقل ميکند،56
از قول علامه مينويسد:
هرچند روايات اهلسنت ناظر به تفسير لفظ آيه نيست، بلکه حکايت از عمل پيامبر خد(ص) و فتواي برخي از صحابه در امر وضو دارد،
با اين وجود اين روايات مختلفاند؛ پارهاي از آنها دلالت بر مسح پاها
و پارهاي دلالت بر شستن آنها ميکند. جمهور اهلسنت اخبار شستن را
بر اخبار مسح ترجيح دادهاند. ما در اينجا با آنان سخني نداريم، چون
اين بحث از صناعت تفسير بيرون و بحثي فقهي است که به علم فقه مربوط ميشود.57
فهد رومي پس از نقل اين عبارت چنين ميآورد:
بدين سان، چون مؤلف الميزان دچار سردرگمي شده و از رد ادله جمهور اهلسنت که مستند به فعل رسول خداست، درمانده و ناتوان است، گمان برده اين بحث از صناعت تفسير بيرون است و نميداند فعل رسول(ص) و قول او جزئي از تفسير صحيح براي قرآن كريم ميباشد.58
متأسفانه فهد رومي در اينجا دچار لغزش و تحريف در ديدگاه علامه شده است. لغزش از اين نظر است كه وي با آنكه در بخش ديگري از كتابش، تفسير علامه را درباره آيه وضو آورده و معيار تفكيك علامه را بين مسائل تفسيري با مسائل اصولي و فقهي به تفصيل ملاحظه و نقل كرده است،59 با اين وصف در اينجا باز از حد و حدود تفسير غفلت ميكند؛
با آنكه علامه تصريح كرده چون اين روايات [كه حكايت از فعل رسول خدا در امر وضو ميكند] ناظر به الفاظ آيه نيست، از دايره تفسير آيه بيروناند و حل تعارض اين احاديث و استخراج فتوا براي حكمِ وضو نيز مسئلهاي فقهي است.60 تحريف نيز از اين نظر است كه علامه به صراحت ميگويد: روايات اهلسنت در اينباره مختلفاند، اما فهد رومي از اختلاف اين روايات سخني به ميان نميآورد و به جاي آن علامه را در رد ادله اهلسنت ناتوان معرفي ميكند. به طور نمونه بيهقي در سنن خود به نقل از رفاعهبنرافع از قول رسول اكرم(ص) مينويسد:
إنّها لاتتم صلاة أحدكم حتي يسبغ الوضوء كما أمره الله، يغسل وجهه ويديه إلي المرفقين ويمسح برأسه ورجليه إلي الكعبين؛ نماز هيچ كس از شما صورت نميبندد جز آنكه وضويش را همانگونه كه خدا دستور داده به طور نيكو و كامل انجام دهد، صورت و دستانش را تا آرنج بشويد و سر را مسح كشد و پاهايش را نيز تا كعبين مسح كند.61
6 . فهد رومي بر اين ادعاست كه اماميه براي جبران رخنهاي كه در اثر ناديده گرفتن
روايات صحابه در تفسيرش پديد آمده، به تحريف قرآن گرايش يافته است. او بر همين اساس مينويسد:
اماميه به تحريف قرآن اعتقاد دارند و اگر برخي از آنان اين امر را، انكار ميكنند از سر تقيه است... .62
وي در جاي ديگري از كتابش مينويسد:
هيچ كس از اصحاب مذاهب و فرق اسلامي به زياده و نقصان در قرآن اعتقاد ندارد جز يك فرقه كه آن هم فرقه شيعه است. چون آنان از نصوص قرآن چيزي نمييابند تا عقايدشان را تأييد كند و نميتوانند آيات را تأويل برند و از معاني حقيقي منصرف كنند تا معاني آيات، همسو با عقايد انحرافي آنان شود، از اينرو، براي اين همسويي تنها ناگزيرند به تحريف قرآن روي آورند؛ چون جز اين، راهي براي اثبات عقايدشان از قرآن را ندارند.63
بحث از تقيه شيعه در قول به عدم تحريف قرآن بايد در جاي خود مطرح شود.64 ما در اينجا تنها با دو پرسش به ارزيابي ادعاي مؤلف اكتفا ميكنيم. يك: آيا فهد رومي كه در مقام معرفي تفسير الميزان به عنوان مهمترين تفسير شيعي است و به بحث تحريفناپذيري قرآن اهتمام ويژه دارد، بحث عميق و گسترده علامه طباطبايي را پيرامون سلامت قرآن از تحريف65 تقيه ميداند؟ در اين صورت چه دليلي ميتواند براي آن اقامه كند؟ دو: آيا وي كه معترف است تفسير الميزان چيزي جز تفسير بر عقيده مذهب اماميه نيست و رويكرد اين تفسير جز براي اثبات باورهاي شيعه نميباشد، بلكه گرايش به تشيع در آن پررنگ و افراطي است،66 آيا ميتواند نمونهاي در تفسير الميزان براي همسو كردن عقايد شيعه با معاني آيات بر اساس تحريف قرآن به دست دهد؟! پاسخ به اين دو پرسش ميزان صداقت مؤلف را در اين ادعا كه مينويسد: «من درباره منهج شيعه در تفسير از سر تعصب و كينه سخن نميگويم.»67 برملا ميكند.
نتيجه
ديدگاههاي فهد رومي در کتاب اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر، پيرامون تفسير شيعه به طور عام و تفسير الميزان به طور خاص که آبشخوري در رساله دکتري نامبرده دارد، با کاستيهاي جدي روبهروست و نقد آن ضرورتي اجتنابناپذير است. مؤلف، تفسير شيعه و به طور آشکار تفسير الميزان را از پايبست ويران ميبيند و ميکوشد پيشداوريهاي خود را در مورد مکتب تفسيري شيعه بر الميزان تحميل کند. اما نگرش او بيمبنا و تلاش او نافرجام است. مؤلف دچار تناقضگويي، کتمان حقايق، تقطيع و تحريف عبارات است. وي ادعاهاي متعددي را فهرست ميکند، بدون آنکه بر آنها دليلي اقامه کند. از نظر فهد رومي ستون فقرات تفسير اهلسنت، قول صحابي است که چون شيعه از آن روي برتافته، تفسيرش و به تبع آن تفسير الميزان به ويرانه تبديل شده است و از اينرو ناگزير شيعه براي جبران اين رخنه به اموري ديگر همچون تحريف قرآن، جعل روايات، باطنگرايي و... روي آورده است. در يک تحليل منصفانه اين ادعاهاي فهد رومي رنگ ميبازد و ميزان ضعف تکيهگاه اصلي مؤلف در تفسير (قول صحابه) آشکار ميشود.
1. کتاب اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر، اثر دكتر فهدبنعبدالرحمنبنسليمان الرومي است. اين کتاب در اصل رساله دکتري مؤلف ميباشد که با درجه ممتاز در رشته قرآن و علوم قرآني ـ دانشکده اصول دين دانشگاه اسلامي محمدبنسعود حجاز ـ دفاع شده و سپس در سال 1407ق به چاپ رسيده است. مؤلف در مقدمه کتاب، پس از توضيحاتي درباره انگيزه پرداختن به مکاتب تفسيري در قرن چهاردهم، به ضرورت پرداختن به اين موضوع اشاره ميکند. سپس گزارشي از مباحث کتاب را پيش روي مينهد.
نويسنده فصل دوم از باب اول را با عنوان «منهج الشيعه في القرآن الکريم» گشوده و پس از ذکر پارهاي از مقدمات مانند تعريف شيعه، پيدايش تشيع، فِرَق شيعه، تعريف شيعه اماميه اثنيعشري و اصول باورهاي آنان، بحث خود را درباره منهج اماميه در تفسير پي ميگيرد و سپس اين فصل را با معرفي برخي از تفاسير مهم اماميه در عصر حاضر (در حجم پنجاه صفحه) به پايان ميبرد.
2. اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر، ج1، ص250.
3. همان، ص250 ـ 251.
4. همان، ص252.
5. همان، ص251 ـ 252.
6. ممكن است به اطلاق حديث «اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم؛ اصحاب من مانند ستارگان هستند، به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مييابيد»، در اينباره تمسك شود. (نك: سنن بيهقي، ص181؛ الشفا بتعريف حقوق المصطفي، قاضي عياض، ص613) ليكن اين حديث افزون بر ضعف در سند و حتي اعتراف اهلسنت به وضع آن (نك: اعلام الموقعين عن رب العالمين، ابنجوزي، ص223؛ الشفا بتعريف حقوق المصطفي، ص613؛ وي به نقل از ابنحزم و حافظ عراقي اين حديث را ضعيف حتي موضوع ميداند) از نظر دلالت نيز مخدوش است. اساساً ممكن نيست به سنت همه صحابه كه احياناً با يكديگر متناقض است، اقتدا شود.
7. تفسير القرآن العظيم، ابنكثير، ج1، ص3؛ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ابنعطيه اندلسي، ج1، ص50.
8. التفسير والمفسرون، محمدحسين ذهبي، ج1، ص271 و 277.
9. مناهج المفسرين، عبدالحليم منيع، ص206.
10. همان.
11. مقدمة في اصول التفسير، ابنتيميه، ص9.
12. اعلام الموقعين عن رب العالمين، ج1، ص11.
13. مقدمة في اصول التفسير، ص11؛ اتجاهات التفسير، ج1، ص26.
14. به نقل از: البرهان في علوم القرآن، بدرالدين زركشي، ج2، ص157.
15. جامع البيان في تأويل آي القرآن، ابنجرير، ج1، ص27؛ البرهان في علوم القرآن، ج2، ص157.
16. محاسن التأويل، محمد قاسمي، ج1، ص166.
17. التفسير والمفسرون، ج1، ص281.
18. اتجاهات التفسير، ج1، ص27.
19. نك: الخصائص الكبري، عبدالرحمان سيوطي، ج2، ص267؛ اسد الغابة، ابناثير، ج1، ص3 ؛ فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ابنحجر عسقلاني، ج1، ص14؛ الجامع لاحكام القرآن، محمد قرطبي، ج16، ص297.
20. بنگيرد به: الصحابة في القرآن والسنة والتاريخ، مركز الرسالة، ص5 ـ 110؛ الايضاح، فضلبنشاذان، ص229؛ الافصاح في الامامة، شيخ مفيد، ص40 ـ 41؛ شرح المقاصد، مسعود تفتازاني، ج5، ص310 ـ 311؛ الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة، سيدعليخان شيرازي، ص9 ـ 41.
21. محاسن التأويل، ص179.
22. نك: نهجالبلاغه، خطبه210؛ الاحكام في اصول الاحكام، ج2، ص582؛ اضواء علي السنة المحمدية، ص65.
23. اضواء علي السنة المحمدية، ص73.
24. مسند احمدبنحنبل، ج2، ص410.
25. اضواء علي السنة المحمدية، ص76.
26. براي توضيح بيشتر نك: تدوين السنة الشريفة، 459 ـ 481؛ منع تدوين الحديث، ص504 ـ 505.
27. التفسير والمفسرون، ج1، ص47 و 273.
28. همان، ص47.
29. دائرة المعارف الاسلامية، احمد خولي، ج7، ص353.
30. الجامع لاحكام القرآن، ج1، ص33؛ محاسن التأويل، ج1، ص166.
31. لباب التأويل في معاني التنزيل (تفسير خازن)، علي بغدادي، ج1، ص5.
32. التحرير والتنوير، محمدطاهربنعاشور، ج1، ص32.
33. نك: منع تدوين الحديث، علي شهرستاني، ص325.
34. تمهيد القواعد، شهيد ثاني، ص278 ـ 279.
35. الميزان في تفسير القرآن، سيدمحمدحسين طباطبايي، ج12، ص278.
36. الدر المنثور في التفسير بالمأثور، عبدالرحمن سيوطي، ج2، ص187 ـ 188؛ مقدمة ابنخلدون، ج1، ص446؛ التفسير والمفسرون، ج1، ص60.
37. تفسير ابنكثير، ج4، ص17؛ سير اعلام النبلاء، محمد ذهبي، ج3، ص489 ـ 490.
38. مسند احمدبنحنبل، ج23، ص349، ح15156.
39. التفسير والمفسرون في ثوبة القشيب، محمدهادي معرفت، ج2، ص79 ـ 310.
40. فضائل القرآن، قاسمبنسلام، ص45.
41. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص4.
42. كنزالعمال، علي المتقي هندي، ج2، ص52 ـ 352.
43. اتجاهات التفسير، ج1، ص239.
44. همان، ص247.
45. همان، ص249.
46. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص13.
47. اتجاهات التفسير، ج1، ص252.
48. الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص218.
49. همان، ج1، ص5.
50. اتجاهات التفسير، ج1، ص252.
51. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص270.
52. اتجاهات التفسير، ج1، ص241.
53. البيان في تفسير القرآن، ابوالقاسم خويي، ص206.
54. اتجاهات التفسير، ج1، ص72.
55. اصول مذهب الشيعة الامامية الاثنيعشرية، ناصر قفاري، ص154 ـ 155.
56. اتجاهات التفسير، ج1، ص245.
57. الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص222.
58. اتجاهات التفسير، ج1، ص245.
59. همان، ج2، ص487 ـ 489.
60. الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص224.
61. سنن بيهقي، كتاب الطهارة، ج1، ص44.
62. اتجاهات التفسير، ج1، ص252.
63. همان، ص72 ـ 73.
64. نك: سلامة القرآن من التحريف، فتحالله محمدي (نجارزادگان)، ص514 ـ 474. اين اتهام در اين منبع پاسخ داده شده است.
65. الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص104 ـ 133.
66. اتجاهات التفسير، ج1، ص394.
67. همان، ج1، ص250.