سيد احمد موسوي تفسير عليبن ابراهيم قمي (متوفي بعد از 307) بدون شک يکي از معروفترين مصادر تفسيري اماميه بشمار ميآيد. لااقل, در پنج شش قرن اخير, کمتر کتابي در تفسير سراغ داريم که تمام يا قسمت اعظم اين تفسير را ـ البته از همين کتاب موجود ـ در خود جاي نداده است. اين تفسير, از سالهاي نخست ظهور کم و بيش در متون علمي اماميه راه يافت، و اگر چه نقل از آن, حتي در منابع تفسيري ـ مانند مجمعالبيان مثلاً ـ به صورت پراکنده و مختصر است. ولي در چند قرن اخير بعنوان يکي از متون اصلي تفسير در آمده است. فرق ديگر در اين است که نزد پيشينيان احتمالاً نسخه اصلي خود تفسير عليبن ابراهيم موجود بوده, ولي اينک آنچه در اختيار ماست, کتاب ديگري است از مؤلف ديگر. با اعتراف به اينکه اين شخص بيشترين قسمت کتاب خود را از تفسير عليبن ابراهيم گرفته است. محور اصلي بحث ما در اين گفتار پيرامون همين حقيقت است, انشاء الله، و فعلاً از جهات ديگر بحث پيرامون کتاب و سنجش روايات آن و چگونگي وصول آن, و بيان مواضع سقط و تحريف چشم ميپوشيم. اين کتاب نياز به تحقيق دقيق علمي دارد, که اميدواريم زمينه آن براي عزيزان محقق فراهم شود. و در مقدمه کتاب, متعرض جهات مختلف آن شوند. اهميت اين بحث با قطع نظر از شهرت کتاب,در صحت خط كلي آن - خط تأويل - درمکتب تفسير اماميه, بعلاوه تصحيح روايات و توثيق راويان آنها, جلوه مينمايد. در مقدمه کتاب (ج1, ص 4) ميخوانيم: «و نحن ذاکرون و مخبرون بما ينتهي الينا و رواه مشايخنا وثقاتنا, عنالذين فرضالله طاعتهم و اوجب ولايتهم و لا يقبل عمل الابهم ...» برخي از بزرگان اين عبارت را به معناي شهادت علي بن ابراهيم به صحت جميع روايات کتاب ميدانند. و جمعي ديگر از آن, توثيق جميع راويان کتاب را استهظار مينمايند. اين نکته اخير ارزش جديدي به اين کتاب داده است.
هدف کلي بحث
هدف کلي ما از طرح بحث, اين است که کتابي که امروز به نام «تفسير علي بن ابراهيم», يا «تفيسر القمي» در دسترس است, کتاب مستقل ديگري است, و مؤلف آن شخص ديگري غير از علي بن ابراهيم معروف است. اما اينکه مؤلف آن کيست و نام اصلي کتاب چيست؟ هنوز به نتيجه واضحي در اين زمينه نرسيدهايم. بحث ما فعلا دراين جهت نيست, بلکه بحث منحصر در جهت اول است که با مطالعه کل کتاب و ملاحظه شواهد خارجي, اين مطلب کاملاً روشن مي شود که کتاب حاضر تأليف علي بن ابراهيم معروف نيست. تذکر اين نکته ضروري است: ارقام صفحات بر اساس چاپ دو جلدي کتاب زير عنوان: تفسير القمي ـ که ابتداءاً در نجف چاپ, و سپس در قم افست شده ميباشد.
دورنماي کلي
با تأمل کامل در کتاب حاضر, بخوبي واضح ميشود اين کتاب, به استثناي خطبه و مقدمه نسبتاً طولاني مجموعهاي است از: تفسير عليبن ابراهيم معروف, که در حدود هفتاد و پنج درصد کتاب را تشکيل ميدهد. تفسير ابوالجارود, که تقريباً بيش ز پانزده درصد کتاب را تشکيل ميدهد. روايات متفرقه ديگر, که مؤلف کتاب, از مشايخ خود نقل کرده است. مؤلف از معاصران مرحوم کليني ـ صاحب کافي ـ بلکه اندکي بعد از او است, و بدين جهت از عدهاي از مشايخ کليني, حديث نقل کرده است. ولي خصوص عليبن ابراهيم را درک نکرده, و تفسير او را با واسطه نقل مينمايد, واسطه مذکور: ابوالفضلالعباسبن محمدبنالقاسم بن حمزة بن موسيبنجعفر عليهما السلام, و تا کنون نا شناخته است. خط کلي تفسير، خط تأويل است که ريشه در خط غلو دارد .پاره اي از عبارات کتاب، معلوم نيست از خود مؤلف است, يا از کلمات عليبن ابراهيم. کتاب موجود از نظر سند يا متن داراي اختلال و اختلاف فراوان با بقيه مصادر است.
علت اشتباه
اما اينکه چرا اين کتاب, در اين چندين قرن اخير, به نام «تفسير علي بن ابراهيم» مشهور شده است, ميتوان به چند نکته توجه کرد: عدهاي از محققين اخيراً به اين مطلب پي برده, و به آن تذکر دادهاند, مانند مرحوم آقا بزرگ تهراني در کتاب گرانقدر «الذريعه», که در متن و پاورقي[پاروقي] تحقيق مفصلي در اين باره فرمودهاند. نگارنده در کتابخانه شخصي آن مرحوم, نسخه چاپي کتاب را ديده که خود با خط قرمز, سعي در جدا نمودن تفسير عليبن ابراهيم از تفسير ابوالجارود نمودهاند. البته اين کار در تمام کتاب صورت نگرفته است. بدون شک تفسير علي بن ابراهيم, جزء کتاب معروف اماميه بوده, و تا چندين قرن بعد از مؤلف آن نيز ميان دانشمندان وجود داشته است, مثلاً: مرحوم سيد ابنطاوس, که بيش از سه قرن بعد از مؤلف بوده, آن را داشته و چنين توصيف مينمايد: «و جميع الکتاب اربعه اجزاء في مجلدين». از سوي ديگر چون کتاب حاضر مشتمل بر بيشترين قسمت تفسير علي بن ابراهيم مخصوصاً که از اول قرآن کريم, با تفسير علي بن ابراهيم شروع, و دقيقاً تا آيه 49 از سوره آل عمران فقط از تفسير علي بن ابراهيم نقل مينمايد, و از اينجا به بعد از تفسير ابوالجارود, و از آيه 54 از سوره نساء از روايات ديگر استعانت جسته, اين تصور را در اذهان آورده که کتاب فعلي همان تفسير معروف علي بن ابراهيم است. برخي عبارات کتاب, اين تصور را در ذهن ميآورد که گوينده عبارات مذکور, علي بن ابراهيم است, مثلاً: بلافاصله بعد از آيه ميگويد: «حدثني ابي ...: »که ظاهراً قائل همان علي بن ابراهيم است. توضيح آنکه در اين کتاب غالباً عبارات علي بن ابراهيم را با اين تعبير مشخص مينمايد: «و قال علي بن ابراهيم في قوله ...» و گاه, بعد از آيه ميگويد: «قال: فانه حدثني ابي ...» و نظائر اين عبارات. ولي در برخي موارد, همانطور که در بالا آمد, بلافاصله ميگويد: «حدثني ابي ...» که دلالت دارد مؤلف علي بن ابراهيم است. البته در نظر ما, در اينگونه موارد, يا کلمه «قال» مثلاً, حذف شده است, يا تتمه کلمات سابق علي بن ابراهيم است. کتاب فعلي اگرچه همان تفسير معروف نيست, ولي بهر حال مشتمل بر آن است, به اين معني که آگاهان به اسانيد و طبقات, ميدانستند کتاب مذکور از آن- علي بن ابراهيم نيست, ولي چون از اول سوره حمد تا آخر قرآن, همه جا از تفسير علي بن ابراهيم نقل کرده, همين قسمتها را تفسير عليبن ابراهيم ميدانسته, و بعنوان تفسير او مورد استفاده قرار ميدادهاند. برخي شواهد, صحت اين مدعا را تأييد مينمايد. 5ـ احتمالاً نام مؤلف, شباهتي به نام علي بن ابراهيم داشته که موجب اين اشتباه گرديده است. يک سئوال مهم ديگر باقي ميماند: آيا همه تفسير علي بن ابراهيم در اين کتاب درج شده است؟ فعلاً تا يافتن نسخه اصلي تفسير علي بن ابراهيم, نميتوان جواب قطعي و روشن به اين سئوال داد. ولي با مراجعه به متون ديگر ميتوان نمونههايي يافت که بعنوان تفسير عليبن ابراهيم ياد شده اما در تفسير مذکور وجود ندارند, براي مثال: مرحوم ابنطاووس در کتاب سعدالسعود روايتي را از عليبن ابراهيم نقل مينمايد که در کتاب حاضر نيامده است.
شواهد و ادله
به نظر ميرسد, اگر کتاب فعلي, بصورت تحقيقي و دقيق با تأمل و موشکافي اسانيد و متون, چاپ شود خود مطالعه و نظر در کتاب, صد در صد نظر ما را تأييد خواهد نمود, و اصولاً نيازي به نوشتن مقالهاي در اين جهت نخواهد بود, ولي فعلاً که کتاب به صورت فعلي در دسترس است ناگزير از اقامه شواهد و ادله موجود در خود کتاب ميباشيم: مؤلف پس از خطبه کتاب تفسير را بدينگونه آغاز مينمايد: «اقول: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم, حدثني ابوالفضلالعباسبن محمدبنالقاسم بن حمزة بن موسيبن جعفر عليهما السلام, قال: حدثنا ابوالحسن عليبن ابراهيم قال: حدثني ابي رحمه الله عن محمد بن ابي عمير». اين نکته که مؤلف, عليبن ابراهيم را درک نکرده, و از او بواسطه نقل مينمايد, در کتاب فعلي با اينکه نسخه کاملاً صحيحي نيست کاملاً مشهود است, به اين معني که در هيچ جاي کتاب فعلي, تعبير «حدثني عليبن ابراهيم» و يا مشابه آن را ندارد, بلکه در همه جا: «و قال عليبن ابراهيم ...» دارد. دقيقا به خلاف روايات عليبن ابراهيم, هر جا از مشايخ خود ـ مانند: احمدبن ادريس, محمدبن جعفر .. نقل مينمايد, تماماً با تعبير: اخبرنا, حدثنا، ميباشد, و در تمام اين موارد حتي در يک مورد تعبير: قال, ندارد. مؤلف, در خلال کتاب، بسيار زياد از افرادي نقل مينمايد که عليبن ابراهيم حتي يک روايت از آنها نقل نکرده است. مؤلف از ابن عقده (متوفي 333) از بزرگان زيديه, تفسير ابوالجارود را نقل مينمايد, که اين شخص علاوه بر اينکه بيست و اندي سال پس از عليبن ابراهيم فوت کرده, در هيچ يک از کتب مشهور, روايت عليبن ابراهيم از او را نداريم, و همچنين: محمدبن همام بغدادي (متوفي 332 يا 326) و احمدبن ادريس (متوفي 306) و ديگران که نامهاي آنان را خواهيم آورد. توضيح نکتهاي در اينجا ضروري است: وقتي ما ميگوييم در کتب مشهور, عليبن ابراهيم از اين افراد نقل نکرده است, مراد ما کتابهاي حديثي معروف ميان اماميه به استثناي کتاب فعلي است, يعني مثلاً در کافي, يا کتب متعدد صدوق موردي نيست که عليبن ابراهيم از ابن عقده و يا محمدبن همام بغدادي روايت نمايد (حال آنکه روايت از اين دو, در اين کتاب فوق العاده فراوان است). ولي طبيعي است, کساني که اين کتاب را از عليبن ابراهيم ميدانند, وقتي به نام محمدبن همام ـ مثلاً ـ برخورد ميکنند, او را جزء مشايخ عليبن ابراهيم به حساب خواهند آورد, و همين نکته منشأ تصور پارهاي از کتابهاي رجالي متأخر مانند: معجم رجالالحديث شده, و لذا اين افراد را ـ که نام آنها خواهد آمد ـ جزء مشايخ عليبن ابراهيم شمردهاند. در موارد زيادي, مؤلف سعي در متعارنه و مقايسه تفسير عليبن ابراهيم با ساير روايات و تفاسير ـ بويژه تفسير ابوالجارود ـ مينمايد. به اين معني تفسير يک آيه را هم از عليبن ابراهيم نقل ميکند و هم از ساير تفاسير. اين موارد بسيار فراوان و ماحسب قاعده خود, فقط به يک مورد که گوياي نکاتي چند است ميپردازيم. مرحوم شيخ طوسي در تهذيب ميفرمايد: «و ذکر عليبن ابراهيم بن هاشم في کتاب التفسير تفصيل هذه الطبقات الثمانية الاصناف, فقال: فسرهم العالم عليه السلام, فقال: الفقراء هم الذين لا يسألون, لقول الله عزوجل في سورة البقرة .. «للفقراء الذين احصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الارض يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسألون الناس الحافاً». و المساکين هم اهل الديانات قد دخل فيهم الرجال و النساء و الصبيان. و العاملين عليها: هم السعادة و الجباة في اخذها و جمعها و حفظها حتي يؤدوها الي من يقسمها. و المؤلفة قلوبهم, قال: هم قوم و حدوا الله و خلعوا عباده من دون الله و لم تدخل المعرفة قلوبهم ان محمداً رسول الله صلي الله عليه و آله فکان رسول الله صلي الله عليه و آله يتألفهم و يعلمهم و يعرفهم کيما يعرفوا فجعل لهم نصيباً في الصدقات لکي يعرفوا و يرغبوا. و في الرقاب: قوم لزمتهم کفارات في قتل الخطأ و في الظهار و في الأيمان و في قتل الصيد في الحرم و ليس عندهم ما يکفرون و هم مؤمنون فجعل الله لهم سهماً في الصدقات ليکفر عنهم. و الغارمين: قوم قد وقعت عليهم ديون انفقوها في طاعة الله من غير اسراف فيجب علي الامام ان يقضي عنهم و يفکهم مال الصدقات. و في سبيل الله: قوم يخرجون في الجهاد و ليس عندهم ما يتقوون به او قوم من المؤمنين ليس عندهم ما يحجون به او في جميع سبل الخير, فعلي الامام ان يعطيهم من مال الصدقات حتي يقووا علي الحج و الجهاد. و ابن السبيل: ابناء الطريق، الذين يکونون في الاسفار في طاعة الله فيقطع عليهم و يذهب مالهم فعلي الامام ان يردهم الي اوطانهم من مال الصدقات». اين مطلب, در همين کتاب تفسير قمي چنين آمده است: «ثم فسر الله الصدقات لمن هي و علي من تجب فقال: «انما الصدقات ...» فاخرج الله من الصدقات جميع الناس الا هذه الثمانية الاصناف الذين سماهم الله وبين الصادق عليه السلام منهم, فقال: الفقراء: هم الذين لا يسألون و عليهم من عيالهم, و الدليل علي انهم هم الذين مونات لا يسألون قول الله في سورة البقره «للفقراء الذين ...» و المساکين هم اهل الزمانه من العميان و العرجان و المجذومين, و جميع الاصناف الزمني الرجال و النساء و الصبيان. و العالمين[العالملين] عليها: هم السعاة و الجباة في اخذها و جمعها و حفظها حتي يردوها الي من يقسمها و المؤلفة قلوبهم: قوم و حدوا لله و لم تدخل المعرفة في قلوبهم من ان محمداً رسول الله صلي الله عليه و آله, فکان رسول الله صلي الله عليه و آله يتألفهم و يعلمهم کيما يعرفوا فجعل الله لهم نصيباً في الصدقات لکي يعرفوا و يرغبوا, و في رواية ابي الجارود, عن ابي جعفر عليه السلام, قال: المؤلفة قلوبهم: ابوسفيانبن حرب بن امية و سهيلبن عمرو و هومن بني عامربن لوي و همام بن عمرو و اخوه و صفوانبن امية بن خلف القرشي ثم الجشمي الجمحي, و الاقرع بن حابس, ثم عمر احدبني حازم، و عيينةبن حصين الفزاري, و مالکبن عوف, و علقمة بن علاقه بلغني ان رسول الله صلي الله عليه و آله کان يعطي الرجل منهم مائة من الابل ورعاتها و اکثر من ذلک و اقل. رجع الي تفسير عليبن ابراهيم, في قوله: و في الرقاب: قوم قد لزمهم کفارات في قتل الخطأ و في الظهار و قتل الصيد في الحرم و في الايمان و ليس عندهم ما يکفرون و هم مؤمنون, فجعل الله لهم منها سهماً في الصدقات ليکفر عنهم. و الغارمين قوم قد وقعت عليهم ديون انفقوها في طاعة الله من غير اسراف, فيجب علي الامام ان يقضي ذلک عنهم و يفکهم من مال الصدقات. و في سبيل الله: قوم يخرجون في الجهاد و ابن السبيل: ابناء الطريق الذين يکونون في الاسفار في طاعة الله فيقطع عليهم و يذهب مالهم, فعلي الامام ان يردهم الي اوطانهم من مال الصدقات, و الصدقات تتجزي ثمانية اجزاء, فيعطي کل انسان من هذه الثمانية علي قدرما يحتاجون اليه بلا اسراف و لا تقتير, يقوم في ذلک الامام, يعمل بما فيه الصلاح». در کتاب وسائل الشيعه شيخ حر عاملي پس از نقل روايت شيخ ميفرمايد: «و رواه علي بن ابراهيم في تفسيره عن الصادق عليه السلام نحو ما نقله الشيخ». اين عبارت تأييدي است بر مطلب چهارم که در «علت اشتباه» گذشت. در موارد مقايسه تفسير عليبن ابراهيم با ديگر متون, تعبيراتي را بکار ميبرد که بدون شک صراحت دارد که مؤلف کتاب خود عليبن ابراهيم نيست. اينک بيان پارهاي ا زآنها که صريح است: الف: سروه آل عمران (ج 1/ ص 120): «و في رواية ابي الجارود عن ابي جعفر عليه السلام في قوله ... و رجع الي تفسير عليبن ابراهيم, قال: و تراجع ...». ب: جز اول, صفحه 271: «حدثنا احمدبن محمد ...» بعد از نقل عبارت ابي الجارود[ابي لجارود] گويد: «رجع الي تفسير عليبن ابراهيم, قوله ....». همين تعبير يا شبيه آن را در همين جزء, صفحات: 272, 279, 286 (با اين تعبير: «رجع الحديث الي عليبن ابراهيم...), در صفحات 292, 299, 313 (با اين تعبير: «رجع الي روايه عليبن ابراهيمبن هاشم) در صفحات 344, 389. ج: در جزء دوم, ص 360 در آخر روايتي از عليبن ابراهيم: «فيه زياده احرف لم تکن في روايه عليبن ابراهيم, حدثنا به محمدبن احمدبن ثابت, ... عن ابيبصير, في غزوة بني النضير, و زاد فيه: فقال رسول الله صلي الله عليه و آله ...» د: در جزء دوم, ص 339: «حدثنا ابوالعباس, قال: حدثنا محمدبن احمد, قال: حدثنا ابراهيمبن هاشم, عن النوفلي, عن السکوني ....» و معلوم است که عليبن ابراهيم به دو واسطه از پدر خود نقل نمينمايد. و در ص 170 از جزء اول, از تفسير عليبن ابراهيم, از پدرش از نوفلي نقل مينمايد.
توضيحات:
در اين بخش به توضيح و تشريح اجزاء کتاب ـ در حد اين گفتار ـ ميپردازيم. تفسير عليبن ابراهيم (متوفي بعد از 307): بخش اصلي کتاب را تشکيل ميدهد. کتاب و مولف آن, هر دو مشهور, و بي نياز از تمجيد و توثيق هستند. مؤلف کتاب او را درک نکرده و بواسطهاي که تا کنون ناشناخته است, از او نقل مينمايد. روش عليبن ابراهيم دراين تفسير, عمدتاًنقل روايت, چه مسند و يا مرسل است. در بسياري موارد نيز خود به شرح و تفسير آيه ,نقل حوادث تاريخي, و توضيح لغاتي ميپردازد.
ـ تفسير ابوالجارود:
دومين قسمت عمده کتاب را تشکيل ميدهد. مؤلف آن: ابوالجارود زيادبن المنذر (متوفي 150) و بعنوان رهبر يک فرقه زيديه, بنام «جاروديه». چون کتاب او بصورت روايت از حضرت باقر عليه السلام است بعنوان «تفسير الامام الباقر عليه السلام» نيز نام برده شده است. مؤلف کتاب, در چهار مورد سند خود را به اين کتاب, بيان نموده است, و در بقيه موارد با عبارت «و في رواية ابي الجارود» از آن ياد ميکند. در جزء اول, صفحات: 102, 198, 224, 271, سند خود را به اين طريق ـ با اندکي تغيير ـ نام ميبرد: «حدثنا احمدبن محمد الهمداني, قال: حديثي جعفربن عبدالله قال: حدثنا کثيربن عياش, عن زيادبن المنذر ابي الجارود, عن زيادبن المنذر ابي الجارود, عن ابي جعفر محمدبن علي عليه السلام». همين طريق به عينه در فهرست شيخ و نجاشي آمده است.
3ـ روايات متفرقه:
مراد از اين عنوان رواياتي است که مؤلف شخصاً از مشايخ خود نقل ميکند, و با عنوان: «حدثنا, اخبرنا ...», از آنها ياد مينمايد. البته در نسخه چاپي فعلي, بسياري از اسانيد را تصحيف, حذف, اشتباه فرا گرفته و ما اينک در فکر ضبط صحيح همه روايات موجود در تفسير, و تصحيح و توضيح آنها نيستيم, لذا يکي دو مورد را بخاطر نياز شديد به توضيحات متعرض ميشويم, و هدف ما آشنائي اجمالي با مؤلف و شناخت مشايخ او ميباشد, اسامي آنان را به ترتيب حروف تهجي ميآوريم. 1. ابوالعباس: جزء دوم, صفحات: 322, 339, 395. بعنوان: محمدبن جعفر الرزاز, خواهد آمد. ابوالقاسم: جزء دوم, صفحه 294. احتمال اتحاد او با شخص آينده, نياز به مراجعه بيشتر دارد. ابوالقاسم الحسني: جزء دوم, صفحات: 324, 357, 410. ايشان ظاهراً راوي تفسير فراتبن ابراهيم الکوفي براي مؤلف باشد. البته در ص 357 نام فرات حذف شده, ولي روايت مذکور در تفسير فرات موجود است. و روايت ص 410 در تفسير فرات فعلي موجود نيست. احمدبن ادريس: از مشايخ معروف کليني, که بيش از همه از او نقل نموده است: جزء اول, صفحات: 204, 218, 253, 323, 328, 341, 358, 377, 381, و در جزء دوم, صفحات: 22, 52, 65, 107, 114, 116, 155, 160, 207, 245, 258, 262, 267, 287, 301, 327, 333, 334, 345, 348, 350, 351, 356, 364, 367, 370, 372, 375, 377, 385, 388, 391, 398, 402, 407, 423, 425, 426, 440. اين روايات به طرق مختلف و از مصادر گوناگون گرفته شده که تحقيق درباره هر يک نياز به شرح مفصل دارد. احمدبن زياد: جزء دوم, صفحه 357. احتمالاً اشتباه است, و صحيح آن: حميدبن زياد است. احمدبن محمد الشياني: جزء دوم, صفحات: 228, 430. در مورد اول, نسخه مشوش است. احمدبن علي: جزء دوم, صفحات: 61, 120, 267, 316, 344. احمدبن محمدبن موسي: جزء دوم, صفحه 388. جعفربن احمد: جزء اول, صفحات: 199, 200, 279, 383, جزء دوم, صفحات: 22, 40, 47, 48, 55, 204, 250, 251, 279, 286, 302, 329, 367, 385, 408, 415, 416, 419, 422, 423, 427, 434, 451. در خلال اين روايات, عمدتا دو سند بيشتر تکرار ميشود: سند اول: جعفربن احمد, عن عبدالکريم, بن عبدالرحيم عن محمدبن علي, عن محمدبن الفضيل, عن ابي حمزة الثمالي, احتمال قوي ميرود, اين طريق مؤلف به تفسير ابي حمزه ثمالي (ثابت بن دينار) باشد. سند دوم: جعفربن احمد, عن عبيدالله (و يا عبدالله) بن موسي, عنالحسنبنعلي بن ابي حمزه, عن ابيه, عن ابي بصير, احتمال قوي ميرود, اين طريق مؤلف به تفسير عليبن ابي حمزه البطائني معروف و يا پسرش حسن بي علي, باشد. اگر اين احتمالات ـ و همچنين احتمالات آينده ـ صحيح باشد, بدين وسيله مقداري از ميراثهاي اماميه در قرنهاي دوم و اوائل قرن سوم, بوسيله اين کتاب به ما رسيده است. 10. حبيببن الحسن بن ابان الاجري: جزء دوم, صفحه 341. احتمالاً همان حبيببن الحسن باشد, که کليني در سه مورد از جلد هفتم کافي, از او حديث نقل کرده است. الحسنبن علي: جزء اول, صفحات: 221, 335, 344, 355, جزء دوم, صفحات: 346, 352, 393. فرزند عليبن مهزيار معروف و از مشايخ ابن قولويه: و طبيعتاً بسيار بعيد است مثل عليبن ابراهيم از او نقل کند. الحسينبن عليبن زکريا: جزء دوم صفحه 154. ظاهراً حسن بن علي بن زکريا عدوي (متوفي 319) باشد. الحسينبن محمد: جزء اول, صفحات: 160, 199, 320, جزء دوم, صفحات: 148, 154, 161, 197, 206, 256, 301, 377, 396, 417. همان حسين بن محمد الاشعري, از مشايخ معروف کليني است. حميدبن زياد: جزء دوم, صفحات 103, 170, 193. حميدبن زياد نينوائي (متوفي 310, يا 320) از مشايخ معروف کليني, و روايات موجود به طلحة بن زيد منتهي ميشود, و با طرق اصحاب به کتاب طلحه مشابهت دارد. سعيدبن محمد: جزء دوم, صفحات 245, 292, 294, 406, 408, 409, 410, 414, 417، 418, 423, 432, 450. قابل ذکر است که تمام اين روايات به ابن عباس منتهي ميشود, و در حقيقت جزئي از تفسير ابن عباس است. تفسير ابن عباس طرق متعدد دارد, و آنچه در کتاب فعلي است از طريق عطا, و يا طريق ضحاکبن مزاحم. (خصوص دو روايت اخير, و روايت ص 406) نقل شده است. عليبن جعفر: جز دوم, صفحه 202. عليبن الحسين (احتمالاً: ابوالحسن عليبن الحسين السعد آبادي المفسّر): جزء اول, صفحه 140, جزء دوم, صفحات: 101, 204, 340, 346, 349, 353, 371, 388, 389, 413, 427, 450, 451. در تمام اين موارد (بجز دو مورد مشکوک) از احمدبن محمد برقي نقل مينمايد. محمدبن ابي عبدالله: جزء اول, صفحه 388, جزء دوم, صفحات: 59, 253, 342, 351, 360, ابوالحسن محمدبن جعفر الاسدمي (متوفي 312) از مشايخ کليني. محمدبن احمد: جزء دوم, صفحات 117, 193, 223. بعضي موارد آن مشکوک است. محمدبن احمدبن ثابت: جزء دوم 244, 303, 349, 360, 370, 375, 451. محمدبن جعفر (ابوالعباس محمدبن جعفر الرزاز متوفي 316): جزء اول, صفحات: 313, 314, 335, 339, جزء دوم, صفحات: 50, 68, 74, 78, 99, 227, 234, 286, 289, 308, 314, 319, 351, 377, 379, 391, 409, 426, 429, 441, 451. بسياري از روايات فوق, ظاهراً از کتاب عليبن حسان هاشمي, از چهرههاي سرشناس خط غلو باشد. محمدبن الحسن: جزء اول, ص 182. محمدبن عبدالله: جزء دوم, صفحه 344. محمدبن عبدالله الخميري: جزء دوم, صفحات 255, 309. محمدبن عمير: جزء اول, صفحات: 284, 288. محمدبن القاسم بن عبيد: جزء دوم, صفحات: 308, 424. محمدبن همام ( البغدادي, متوفي 332 يا 336): جزء دوم, صفحات: 102, 103, 106, 111, 113, 280, 295, 387, 389, 390. البته در موارد فوق, اشتباه و تحريف زياد است, نياز شديد به تحقيق دارد. تذکر اين نکته بسي ضروري است که تعيين اسماء فوق بر اساس ظاهر اسامي, و همچنين بر اساس تشخيص مرحوم آقا بزرگ در الذريعه آمده است. ولي اگر مؤلف کتاب شخص ديگري (احتمالاً: عليبن حاتم قزويني) باشد در اين صورت ممکن است عليبن الحسين (مثلاً) شخص ديگري باشد. تمام آنچه ذکر شد, به اضافه بعضي عبارات که احتمالاً از خود مؤلف باشد, و به اضافه خطبه و مقدمه کتاب, که مقدمه آن شباهتي با عبارات رسالة المحکم و المتشابه دارد. اين رساله به سيد مرتضي و به نعماني نسبت داده شده, ولي بعيد نيست از آثار حسنبن عليبن ابي حمزه باشد.
جمعبندي و خلاصه گفتار
کتاب موجود, تأليف عليبن ابراهيم مشهور نيست, اگرچه مشتمل بر قسمتهاي زيادي از تفسير اوست. مرحوم صاحب الذريعه, نيز همين اعتقاد را دارد, ولي از طرف ديگر, جامع کتاب را همان ابوالفضل ـ که نام او يکبار در اول تفسير آمده ـ ميداند, و اين اشخاص را که نام برديم از مشايخ او بحساب ميآورد. ولي به نظر ما مؤلف شخص ديگري است, و ابوالفضل مذکور, راوي تفسير عليبن ابراهيم و طريق مؤلف به تفسير مذکور است. عبارتي که در مقدمه آمده, از مؤلف است, نه از عليبن ابراهيم. هدف ما فقط نفي انتساب کتاب فعلي از عليبن ابراهيم است, تحقيق اسانيد و متون کتاب نياز فوق العاده شديد به مهارت فني و وقت زياد دارد. ارزيابي علمي خود تفسير عليبن ابراهيم ـ که بيشترين قسمت کتاب را تشکيل ميدهد ـ مبتني بر شناخت واسطه, شناخت مؤلف, شناخت طريق انتشار و وصول کتاب به اصحاب است.