پژوهشى در روش تفسير علمى قرآن
دكتر محمد على رضايى يكى از مباحث گسترده و عميق در عصر حاضر، مبحث قرآن و علوم جديد است كه ذهن بسيارى از مفسران شيعه و سنى و حتى برخى دانشمندان غير مسلمان را به خود مشغول كرده است . از طرفى مباحث مربوط به ماهيت علم تجربى و رابطه آن با قرآن و قلمرو و حوزههاى علم و قرآن و تعارضات پندارى و ابتدايى در اين مورد، و از طرف ديگر علاقه مردم و دانشمندان به اين مبحث و ديدگاههاى متفاوت مفسران و از طرف سوم مثالهاى متنوع و زياد كه حدود هزار آيه قرآن را در بر مىگيرد، سبب شده كه مبحثى گسترده به نام تفسير علمى در روششناسى تفسير علمى پيدا شود . البته در اين باره موضوعها و مقدمههاى ديگرى هم وجود دارد كه نياز به كاوش دارد، مانند: آيا همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد يا نه و آيا هدف مثالهاى علمى قرآن چيست؟ ما در اين مقاله به ذكر مطالبى فشرده در اين موضوع بسنده مىكنيم .پيشنه تاريخى تفسير علمى و علل رشد آن
خورشيد اسلام، در سرزمين عربستان طلوع كرد و اعراب آن سرزمين را كه تعداد افراد با سواد آنها، از تعداد انگشتان تجاوز نمىكرد، به دانش دعوت كرد و قرآن را، به عنوان معجزه معرفى كرد . قرآن با دعوت به تفكر و تعمق در آيات الهى، خلقت آسمانها، زمين و . . . مردم را از خواب جهل و غفلتبيدار كرد . مسلمانان كه با فتوحات عظيم در قرن اول هجرى، به سرزمينهاى تازهاى دستيافته بودند، هر روز با افكار نو و اديان ديگرى آشنا مىشدند . با فروكش كردن نسبى جنگها، تبادل فرهنگى بين اسلام، اديان و تمدنهاى ايران، روم و يونان آغاز شد و ترجمه آثار ديگر ملل، در دوره هارون الرشيد و مامون شدت گرفت . (1) مسلمانان علومى مانند: طب، رياضيات، نجوم، علوم طبيعى و فلسفه را از يونان گرفتند و مطالب زيادى به آنها اضافه كردند و در طى چند قرن، خود را به اوج قله دانش رساندند . چنان كه مسلمانان در قرن سوم و چهارم هجرى، بهترين كتابها را در باره طب (مانند قانون بوعلى سينا)، در باره فلسفه (مانند شفاى بوعلى سينا)، رياضيات و نجوم نگاشتند . حتى غرب كه اصل اين علوم را از يونان گرفته و به مسلمانان وام داده بود، مجبور شد، دوباره آنها را از مسلمانان بگيرد . از اين رو، در قرن دوازده ميلادى به بعد، نهضت ترجمه در اروپا شكل گرفت و نظريههاى بوعلى سينا و ابن رشد، تا سالها در دانشگاههاى اروپا، تفكر حاكم بود . ترجمه و تاليف آثار غير مسلمانان، در باره علوم مختلف، موجب شد تا تعارضهايى بين ظاهر بعضى آيات قرآن و علوم جديد به نظر آيد . دانشمندان مسلمان، در همان قرنهاى اوليه اسلام، در تلاش براى رفع اين معضل، دو طريق زير را انتخاب كردند: الف: رد مطالب باطل اين علوم كه براى آگاهى مردم و ارشاد آنان صورت مىگرفت; زيرا بسيارى از مبانى فلسفى و علمى يونان، قابل اشكال بود و از طرفى، با دين اسلام هم به معارضه برخواسته بود . بر اين اساس، كتابهايى مانند: تهافت الفلاسفه نوشته ابو حامد غزالى و مفاتيح الغيب نوشته فخر رازى نوشته شد . ب: انطباق آيات قرآن با علوم تجربى يونان، تا به مردم ثابت كنند كه قرآن بر حق و مطالب علمى آن صحيح است . از اين رو، آياتى از قرآن، مانند آسمانهاى هفتگانه (سبع سموات) را بر سيارههاى هفتگانه كه در نجوم يونانى، اثبات شده بود، حمل كردند ازاين جا بود كه روش تفسير علمى پيدا شد و رشد كرد . اما اين شيوه تفسير كه همواره با جذابيتخاصى براى جوانان و افراد تحصيل كرده همراه بود در طول تاريخ به صورت يكنواخت رشد نكرد بلكه گاهى تحت تاثير عواملى اوج گرفت و بعضى اوقات رونق خود را از دست داد . اين شيوه تفسير به طور عمده سه دوره داشته است: دوره نخست از حدود قرن دوم هجرى تا حدود قرن پنجم بود كه با ترجمه آثار يونانى به عربى آغاز شد و برخى مسلمانان سعى كردند آيات قرآن را با هيئتبطلميوسى تطبيق كنند (مانند بوعلى سينا). (2) دوره دوم از حدود قرن ششم شروع شد، هنگامى كه بعضى دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه علوم در قرآن وجود دارد و مىتوان علوم مختلف را از قرآن كريم استخراج كرد . در اين مورد غزالى سر آمد بود . اين دو نوع از تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) قرنها، ادامه داشت و هر زمان دانشمندان مسلمان، به موافقتيا مخالفتبا آن مىپرداختند . دوره سوم از تفسير علمى كه موجب اوجگيرى و رشد فوق العاده آن شد، از زمانى آغاز شد كه از قرن 18 ميلادى به بعد علوم تجربى در مغرب زمين رشد كرد و كتابهاى مختلف در باره علوم فيزيك، شيمى، پزشكى و كيهانشناسى به عربى ترجمه شد . اين دوره جديد به ويژه در يك قرن اخير، كه در جهان اسلام، اثرات خود را در مصر و هندوستان بر جاى گذاشت، موجب شد تا دانشمندان مسلمان در صدد انطباق قرآن با علوم تجربى برآيند . اين مساله آن موقع اهميتبيشترى يافت كه تعارض علم و دين در اروپا اوج گرفت و كتاب مقدس، به سبب تعارض هايش با علوم جديد هر روز عقبنشينى تازهاى مىكرد و ميدان براى پيدايش افكار الحادى و ضد دينى باز مىشد . هجوم اين افكار به كشورهاى اسلامى و تفوق صنعتى غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربى مىشد . در اين ميان عدهاى از دانشمندان مسلمان براى دفاع از قرآن و با توجه به سازگارى علم و دين از نظر اسلام، به ميدان آمدند تا نشان دهند كه آيات قرآن، نه تنها با علوم جديد در تعارض نيستبلكه بر عكس، يافتههاى علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات مىكند .از اين رو، به استخدام علوم در فهم قرآن اقدام كردند و تفسيرهاى علمى نوشته شد، هر چند در اين ميان برخى افراط كرده يا يكسره جذب فرهنگ غربى شدند و دستبه تاويل و تفسير به راى در آيات قرآن زدند و از آن جا كه مبانى تفسيرى اين روش بررسى كامل نشده بوده، دچار انحراف شدند و يا عدهاى از مغرضان آنها، براى اثبات افكار انحرافى خود دستبه تفسير علمى و تاويلهاى نابه جا زدند و همين مطلب موجب شد تا احساسات برخى مسلمانان برافروخته شود و در مقابل تفسير علمى موضعگيرى كنند و آن را يكسره به باد حمله بگيرند و آن را نوعى تفسير به راى يا تاويل غلط آيات قرآن بدانند . در اين ميان بسيارى از عالمان و دانشمندان و مفسران، در ايران و مصر راه انصاف پيمودند و بين انواع تفسير علمى و اهداف گويندگان آن، فرق گذاشتند و به اصطلاح قايل به تفصيل شدند .
ديدگاهها در باره تفسير علمى قرآن
مفسران و دانشمندان مسلمان در مورد تفسير علمى قرآن سه ديدگاه متمايز دارند كه به صورت مختصر به آنها اشاره مىكنيم:اول: ديدگاه موافق تفسير علمى
جمعى از مفسران قرآن، فيلسوفان، متفكران و بسيارى از متخصصان علوم تجربى طرفدار تفسير علمى بوده و از علوم تجربى در تفسير آيات قرآن استفاده كردهاند . اينك به برخى از مهمترين شخصيت هايى كه به نوعى به برخى اقسام تفسير علمى اقدام كردهاند، اشاره مىكنيم: نمونه هايى از تطبيق قرآن با برخى مطالب علمى در آثار دانشمندانى همچون: ابن سينا (3) ، ابو حامد غزالى (4) ، امام فخر رازى (5) ، بدر الدين محمد بن عبدالله زركشى (6) ، جلال الدين سيوطى، علامه مجلسى (7) و ملاصدار (8) مشاهده مىشود . اما طرفداران رسمى و سرسخت تفسير علمى قرآن در يك قرن اخير عبارت اند از: 1- سيد عبدالرحمن كواكبى (م: 1320 ق) در كتاب طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد در موارد متعددى به انطباق قرآن با علوم تجربى پرداخته و براى جدا شدن ماه از زمين (بر طبق نظريات كيهانشناسى) به آيه 41 سوره رعد و آيه 1 سوره قمر استدلال كرده است . (9) 2- سر سيد احمد خان هندى (1898- 1817 م) و سيد اميرعلى (1347- 1265 ق) از دانشمندان هندى كه براى تفسير علمى دانشكدهاى در «عليگره» تاسيس كردند و نماز و روزه و زكات و حج را بر پايه فايدههاى جسمانى و اجتماعى تفسير كردند و حتى قواى طبيعى مانند آب و باد و ابر را ملك (فرشته) مىدانستند و امكان وقوع معجزه و تاثير دعا را انكار مىكردند . سيد جمال الدين اسد آبادى در هند با تفسير آنان مخالفت كرد . 3- طنطاوى (م: 1862 م) صاحب تفسير الجواهر فى تفسير القرآن كه تفسير او را مىتوان اوج استفاده از علوم در تفسير قرآن ناميد . وى در موارد متعددى از علوم مختلف در تفسير قرآن استفاده كرده است . از جمله علم احضار ارواح را از آيات مربوط به گاو بنى استخراج كرده است . در هر مبحث تفسيرى بسيارى از علوم جديد را در لابهلاى تفسير آورده است . (11) 4- عبدالرزاق نوفل از نويسندگان مصرى كه چند كتاب در باره تفسير علمى نوشته است كه عبارتاند از: القرآن و العلم الحديث، الله و العلم الحديث، الاسلام و العلم الحديث، بين الدين و العلم . . . 5- سيد هبة الدين شهرستانى (1301- 1369 ق) در كتاب اسلام و الهيئة كه حركت زمين را از آيه «والذى جعل لكم الارض مهدا» (12) استفاده كرده است (13) و معتقد است «بيان تصديق و تاييد علوم و اكتشافات جديد از طريق دين و لسان علما موجب تقويت ايمان مردم است . (14) برخى از نويسندگان متاخر ايران كه در مورد تفسير علمى قلم زدهاند عبارت اند از: آية الله طالقانى در تفسير پرتوى از قرآن، محمد تقى شريعتى در تفسير نوين، حجةالسلام اهتمام در فلسفه احكام، دكتر پاك نژاد در اولين دانشگاه و آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله، مهندس بازرگان در كتابهاى راه طى شده، باد و باران در قرآن، مطهرات در اسلام و . . . كسانى را كه به تفسير علمى قرآن پرداختهاند مىتوان به چند دسته تقسيم كرد كه هر گروه هدف خاصى را دنبال مىكردهاند . 1- كسانى كه تلاش كردند علوم مختلف را از قرآن استخراج كنند، از جمله اين افراد: غزالى، المرسى، زركشى، سيوطى، طنطاوى بودند . دليل عمده بيشتر اين افراد آن بوده كه همه علوم در قرآن وجود دارد . پس مىتوان با دقت در آيات و با روشهاى خاص و با كمك علوم، آنها را از آيات استخراج كرد . 2- افرادى كه نظريههاى ظنى علوم را بر آيات قرآن تطبيق كردهاند كه از جمله اين افراد مىتوان از، سيد عبدالرحمن كواكبى، و عبد الرزاق نوفل نام برد . البته گاهى برخى از اين افراد نظريههاى علمى را بر قرآن تحميل كردهاند . همان طور كه عبدالرزاق نوفل در باره آيه «هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها» مىگويد: مقصود از نفس واحد، همان پروتون و زوج همان الكترون است و اين دو عنصرى است كه اتم از آنها تشكيل شده است . وى اين مطلب را دليل اعجاز علمى قرآن شمرده است . (15) 3- گروهى در پى اثبات اعجاز علمى قرآن بودهاند . براى مثال در مورد زوجيت عام و زوجيت گياهان ادعاى اعجاز علمى كردهاند . (16) مانند مصطفى صادق رافعى (م: 1938 م) در كتاب اعجاز القرآن و البلاغة النبوية . 4- گروهى در پى نشان دادن اهميت علم در نظر اسلام بودهاند مانند: طنطاوى و سيد هبة الدين شهرستانى . 5- گروهى در پى اثبات افكار انحرافى خود بودند و تلاش كردند كه با استفاده از علوم تجربى، معجزههاى پيامبران را كه در قرآن بيان شده توجيه و انكار كنند . از جمله اين افراد مىتوان از سر سيد احمد خان هندى و سيد اميرعلى و رشيد رضا (1865- 1935 م) در المنار نام برد . رشيد رضا در ذيل آيه 243 سوره بقره مساله مرگ افراد را به شكست آنها و از دست دادن استقلال و زنده شدن آنان را به استقلال و قوت مجدد تفسير كرده است (17) و ذيل آيه 260 سوره بقره زنده شدن چهار مرغ را در داستان حضرت ابراهيم عليهما السلام به تربيت و انس آنان تفسير كرده است . (18) به سبب وجود همين افراد بود كه افرادى همچون علامه طباطبايىرحمهم الله به تطبيق قرآن بر علوم تجربى خرده گرفتند و آن را رد كردند (19)دوم: ديدگاه مخالف تفسير علمى
1- ابواسحاق شاطبى (790 ق) فقيه مالكى مذهب اندلسى در كتاب الموافقات تفسير علمى را انكار و دليلهاى معتقدان آن را رد مىكند و معتقد است در زمان نزول قرآن، اعراب علومى داشتند مانند: نجوم، علم اوقات نزول باران، علم طب، بلاغت، فصاحت، علم كهانت، رمل، جفر و . . . . اسلام و قرآن، اين علوم را به دو دسته تقسيم كرد . علومى كه صحيح بود تصديق كرد و بر آنها مطالبى افزود و علومى كه باطل بود (مانند كهانت، رمل و) . . . را باطل شمرد و منافع و مضار هر دسته را اعلام كرد . سپس براى هر دسته، مثالهايى از قرآن مىآورد . (20)سپس نوشته است «بسيارى از مردم از حد تجاوز كردند، ادعا كردند كه در قرآن، همه علوم گذشتگان و آيندگان وجود دارد، مانند: علوم طبيعى، هندسه، رياضى منطق و علم حروف، ولى اين صحيح نيست . سپس براى ادعاى خود دليل مىآورد كه از سلف صالح، كسى اين ادعا را نكرده است و قرآن هم، براى بيان احكام تكاليف و احكام آخرت و مسايل جنبى آن آمده است (21) . پس از آن دليلهاى معتقدان به تفسير علمى را كه به آيات قرآن «تبيانا لكل شىء» (22) «ما فرطنا فى الكتاب من شىء» (23) استناد كردهاند، رد كرده و نوشته است: اين آيات مربوط به تعبد و تكليف است و مراد از كتاب، در آيه دوم لوح محفوظ است و در مورد حروف فواتح سور هم مىگويد: كه عدد جمل (حروف ابجد و تطبيق آن با آيات) اثبات نشده و اين از معارف اهل كتاب است و فواتح را از متشابهات مىداند . (24) 2- شيخ محمود شلتوت (1893- 1964 م) از علماى الازهر مصر و دكتر ذهبى را نيز مىتوان جزو مخالفان تفسير علمى قرآن شمرد . (25)
سوم: ديدگاه تفصيل در تفسير علمى
برخى از مفسران و دانشمندان اسلامى يك قسم از تفسير علمى را با شرايطى پذيرفته و قسمى ديگر را رد كردهاند . از جمله كسانى كه اين راه را توصيه كردهاند محمد مصطفى مراغى (1881- 1945 م) شيخ جامع الازهر و از علماى بزرگ مصر و سودان است . وى از كسانى است كه دو مطلب مختلف، نسبتبه تفسير علمى دارد . در مقدمهاش بر كتاب الاسلام و الطب الحديث نوشته عبدالعزيز اسماعيل نوشته است: «من نمىخواهم بگويم كه قرآن كريم، همه علوم را به صورت كلى و تفصيلى در بر دارد، بلكه مىگويم كه قرآن اصول عام هر چيزى را كه معرفتش، براى انسان مهم است و عمل به آن، انسان را به درجه كمال جسمى و روحى مىرساند، در بر دارد و درهاى علم را براى دانشمندان علوم مختلف باز كرده تا بتوانند جزئيات آن علوم را طبق پيشرفت زمان، براى مردمشان بيان كنند .» هم چنين نوشته است: كسانى كه براى [تطبيق با] نظريههاى علمى - كه ثبات ندارد - قرآن را تاويل مىكنند خطر بزرگى براى قرآن است . . . زيرا نظريههاى علمى كه ثابت نشده است، صحيح نيست قرآن را به آنها، برگردانيم . در پايان نوشته است: واجب است كه آيه قرآن را به طرف علوم نكشانيم، تا تفسيرش كنيم و علوم را هم به طرف آيه نكشانيم تا قرآن را تفسير كنيم، بلكه اگر ظاهر يك آيه با يك حقيقت علمى ثابت موافق باشد، آن آيه را با آن حقيقت علمى تفسير كنيم (26) . ، علامه طباطبايى (28) ، آية الله مكارم شيرازى (29) آية الله سبحانى (30) ، و آية الله معرفت (31) نيز از جمله معتقدان به تفصيل در مورد تفسير علمى قرآن مىباشند . دليلهاى موافقان و مخالفان تفسير علمى در باره تفسير علمى آراى مختلف و متضادى وجود دارد و هر كدام از مفسران و صاحب نظران اين بحث دليلهاى متعددى ارائه كردهاند . گاهى از مطلق تفسير علمى دفاع كردهاند و گاهى مطلقا آن را رد كردهاند و گاهى از ديدگاه تفصيل خاص دفاع كردهاند . در مبحث ديدگاهها به برخى از اين دليلها اشاره شد و اينك در اين جا دلايل هر ديدگاه را جداگانه بيان مىكنيم و به نقد و بررسى آن ها مىپردازيم .دليلهاى موافقان تفسير علمى
موافقان تفسير علمى براى اثبات ضرورت تفسير علمى قرآن به دليلهاى زير استدلال كردهاند: 1- استخدام علوم در تفسير قرآن موجب تبيين اشارات علمى قرآن مىشود و ما را در تفسير، تبيين و فهم بهتر آيات يارى مىكند . براى نمونه قرآن از زيان و منافع شراب سخن مىگويد: «قل فيهما اثم كبير و منافع للناس (32) » و يافتههاى علوم پزشكى اين آيه را توضيح مىدهد و مقصود خدا را از منافع و مضار تبيين مىكند و تفسير روشنى از آيه در اختيار ما مىگذارد . البته گاهى تفسير برخى آيات قرآن بدون كمك گرفتن از علوم جديد بسيار مشكل مىشود . براى مثال فهم و تفسير آيههاى 12- 14 سوره مؤمنون و آيه 5 سوره حج نياز مبرم به استفاده از علوم پزشكى دارد، همان طور كه براى فهم لغات آيه از لغت قرآن استفاده مىكنيم، براى فهم مراحل خلقت انسان نيز از علم جنينشناسى استفاده مىكنيم . البته بايد در اين مورد توجه كرد كه نظريههاى ثابت نشده علمى را بر قرآن تحميل نكنيم و اقدام به استخراج علوم از قرآن نيز نكنيم بلكه علوم تجربى منبع و ابزارى در خدمت تفسير قرآن در آيد . 2- تفسير علمى قرآن در برخى موارد مىتواند اعجاز علمى قرآن را اثبات كند . يعنى قرآن كريم چهارده قرن قبل مطلبى علمى را بيان كرده كه براى انسان آن عصر كشف نشده بوده و مردم از آوردن مثل آن عاجز بودهاند و اكنون پس از قرنها به طور قطعى به وسيله علوم تجربى كشف آمده است . از اين مطلب استفاده مىشود كه قرآن، معجزهاى الهى است كه نمىتواند كلام بشرى باشد . در مورد اعجاز علمى قرآن به آياتى در مورد زوجيت عام موجودات (و زوجيت گياهان (33) ، نيروى جاذبه (34) ، حركتخورشيد (35) ، فلسفه حرمتشرابخوارى (36) ، مراحل خلقت انسان (37) ، لقاح ابرها و گياهان (38) و . . . استدلال شده است . 3- تفسير علمى قرآن باعث افزايش ايمان مردم مسلمان و گرايش غير مسلمانان به قرآن و اسلام مىشود . يعنى هنگامى كه ابتشد قرآن اشارات علمى دارد كه قرنها قبل از كشفيات علوم تجربى آنها را بيان كرده است، ايمان مسلمانان و به ويژه جوانان نسبتبه صدق قرآن بيشتر مىشود . همان طور كه مخالفان قرآن در برابر آن سر تسليم فرود مىآورند و به عظمت آن اعتراف مىكنند .از اين روست كه مىبينيم برخى دانشمندان غربى همچون «موريس بوكاى» در كتاب مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، به بررسى مطالب علمى قرآن، تورات و انجيل پرداخته و در موارد متعددى اعتراف كرده است كه تورات و انجيل با يافتههاى علوم تجربى مخالف است اما قرآن مطالب مخالف علم ندارد، بلكه در اين مورد مطالب اعجازآميزى بيان كرده است . (39) 4- بعضى چنين استدلال كردهاند كه روش عقلى (كه همان روش قدما بود) باطل شده است، زيرا با پيشرفت علوم تجربى و فلسفه در غرب، روش عقلى (ارسطويى) باطل شد و از طرفى روايات هم، براى تفسير قرآن مورد اعتماد نيست; چون در بسيارى موارد اسرائيليات و جعليات داخل آنها شده است . پس تنها راه باقى مانده براى تفسير قرآن، همان تفسير علمى است . يعنى قرآن را در پرتو نظريهها و تجربههاى علمى بشر تفسير كنيم . (40) 5- هنگامى كه ظواهر بعضى آيات قرآن، با مطالب علمى معارض شود، ناچاريم قرآن را تفسير علمى كنيم تا تعارض آنها رفع شود . براى مثال در هزار سال قبل كه هيئتبطلميوسى حاكم بود و وجود افلاك نهگانه را امرى مسلم مىدانستند، آسمانهاى هفتگانه قرآن، با افلاك نهگانه مطابقت نداشت . پس ناچار شدند عرش و كرسى را به عنوان فلك هشتم و نهم معرفى كنند تا تعارض ظاهر آيات با علم نجوم آن زمان برطرف شود . 6- بعضى از نويسندگان معاصر مصر آوردهاند: اعجاز قرآن براى اعراب به وسيله الفاظ و تركيب جالب و غير قابل تقليد آن، اثبات مىشود . از اين رو، قرآن تحدى كرده و گفته است هر كس مىتواند سورهاى مانند آن بياورد، ولى با گذشت چهارده قرن كسى نتوانسته استسورهاى مانند قرآن بياورد . اما براى ملتهاى غير عرب كه نمىتوانند اعجاز ادبى قرآن را درك كنند لازم است كه تفسير علمى از قرآن صورت گيرد; زيرا اعجاز علمى قرآن، آنان را قانع و به طرف اسلام جذب مىكند . (41) 7- پارهاى از دانشمندان استدلال مىكنند كه در قرآن همه علوم بلكه همه چيز وجود دارد و به آياتى مانند «نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء (42) » استدلال مىكنند . از اين رو مىكوشند تا ثابت كنند كه در قرآن علم طب، هيئت، هندسه و . . . وجود دارد .
بررسى دليلهاى موافقان تفسير علمى
دليل چهارم كامل نيست; زيرا اين كه مىگويند: «روش عقلى به وسيله فلسفه غرب باطل شده است .» مطلبى است قابل بحث و بسيارى آن را قبول ندارند و يا حداقل در بخشى از معارف بشرى قابل قبول نيست; چون برخى مسايل علمى مانند شيمى و فيزيك از راه آزمايش و تجربه پيشرفت مىكند، ولى در همان موارد هم، استقرا ناقص است و براى تعميم قوانين علمى، به استدلال عقلى احتياج داريم . (43) از طرف ديگر، در بعضى معارف بشرى استدلال عقلى، كاربرد اصلى دارد مانند علم منطق و رياضى و تجربه اگر وجود داشته باشد، نقش ثانوى خواهد داشت . اما اين كه گفتند روايات قابل خدشه است، اين هم به طور مطلق قابل قبول نيست، زيرا روايات ما چند گروه است .الف: خبر واحد ضعيف;
ب: خبر واحد صحيح; ج: خبر واحد همراه با قرينه كه آن را به خبر يقينى تبديل مىكند;د: خبر متواتر كه اطمينان بخش است .
ما در تفسير قرآن، بيشتر از دو گروه اخير استفاده مىكنيم و اشكال ضعف يا جعل، به گروه اول وارد است كه در تفسير قرآن نقشى ندارند . در مورد دليل پنجم مىگوييم: در بحث تعارض قرآن و علم روشن شده است كه بين قرآن و علم قطعى، تعارضى وجود ندارد (44) و اگر تعارضى بين علم ظنى با قرآن درگيرد، ما نمىتوانيم براى علوم ظنى، دست از دليل قطعى (قرآن) بر داريم . دليل ششم در بعضى موارد صادق است ولى يك قضيه كلى نيست; زيرا بسيارى از غير عربها نيز دانش ادبيات عرب را دارا هستند و مىتوانند اعجاز ادبى قرآن را متوجه شوند و يا حداقل، هر غير عربى مىتواند با فراگيرى ادبيات عرب، از اعجاز قرآن مطلع شود . دليل هفتم صحيح نيست; زيرا آيه «تبيانا لكل شىء» (45) قرينه لبى دارد . يعنى بيان كننده هر چيزى است كه در راستاى هدف قرآن باشد و هدف اصلى قرآن، هدايتبشر است و هر چيزى كه مربوط به هدايتبشر است، در قرآن وجود دارد (46) . اگر اشارات علمى داشته باشد در راستاى همان هدف خواهد بود . يعنى براى توجه دادن انسان به خدا، آيات او را در طبيعتيادآورى مىشود . علاوه بر آن، ظهور اين آيه و آيات مشابه خلاف بداهت است; چون مىبينم كه در ظاهر آيههاى قرآن (كه مورد بحث تفسير علمى است) همه فرمولها و جزئيات علوم تجربى وجود ندارد . شاهد اين مطلب آن كه برخى از مفسران آشكارا اين ظهور را انكار كردهاند . (47) دليل اول و دوم تفسير علمى قوى است و ضرورت تفسير علمى قرآن را اثبات مىكند . ولى بدان معنى نيست كه ما را از روشهاى ديگر تفسير قرآن بىنياز مىسازد، بلكه اين دو دليل دلالت مىكند كه در تفسير قرآن همان طور كه از قرينههاى عقلى و نقلى استفاده مىشود بايد از قرينههاى قطعى علمى نيز استفاده شود تا تفسير آيات روشنتر شود . دليل سوم تفسير علمى در حقيقت نتيجه دليل اول و دوم است و شايد نتوان آن را به عنوان دليل مستقل پذيرفت .1) جرجى زيدان، تاريخ التمدن الاسلامى، ج 2، ص 153 . 2) البته در برخى احاديث اهل بيت عليهما السلام نيز نكتههاى علمى در تفسير آيات قرآن آمده است . مثلا در مورد تعداد 360 مشرق و مغرب در سوره معارج آيه 40 (شيخ صدوق، معانى الاخبار، ص 221) و نام سيارهها در تفسير تكوير آيه 15- 16 (مجمع البيان، ج 1، ص 677) و . . . كه يكى از موارد تفسيرى اهل بيت عليهما السلام به شمار مىآيد، ولى تفسير علمى مصطلح نيست; چون از يافتههاى علمى در تفسير قرآن استفاده نشده استبلكه اهل بيت عليهما السلام اسرار علمى آيه را با كمك علم امامتبيان كردهاند كه اين جزئى از تفسير روايى مىشود . 3) ر . ك: رسائل ابن سينا، چاپ هند، 1908 م ص 124- 125; ذهبى، التفسير والمفسرون، ج 2، ص 426 . 4) احياء علوم دين، باب رابع از ابواب آداب تلاوت قرآن، ج 1، ص 289 . 5) جواهر القرآن، فصل پنجم، ص 25 . 6) البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 181 . 7) بحارالانوار، ج 57، ص 5 . 8) محمدبن ابراهيم صدرالدين شيرازى، تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 289، 293 . 9) طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد، ص 43- 46 . 10) سوره بقره (48) آيه 67- 72 . 11) الجواهر فى تفسير القرآن، ج 1، ص 84- 89 . 12) سوره زخرف (49) آيه 10 . 13) شهرستانى، اسلام و هيئت، ترجمه خرمشاهى، ص 110 . 14) همان . 15) القرآن و العلم الحديث، ص 156 . 16) ر . ك: الميزان، ج 1، ص 7 . 17) المنار، ج 2، ص 458 . 18) همان، ج 1، ص 55 . 19) ر . ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 7 . 20) التفسير و المفسرون، ج 2، ص 458، به نقل از الموافقات، ج 2 ص 76- 69 (با تلخيص). 21) همان، ص 488 . 22) سوره نحل (50) آيه 89 . 23) سوره انعام (51) آيه 38 . 24) التفسير و المفسرون، ص 489 . 25) مجله الرسالة، شمارههاى 407 و 408، 1941 م، به نقل از احمد عمر ابو حجر التفسير العلمى فى الميزان، دارالقيبه، ص 299- 302 . 26) الاسلام و الطب و الحديث، با مقدمه شيخ مراغى، ص 5، به نقل از التفسير والمفسرون، ج2، ص 519 . 27) تفسير فى ظلال القرآن، ج 1، ص 260 . 28) الميزان، ج 18، ص 382 . 29) مجله پيام قرآن، پيش شماره، ص 48، (انتشارات دار القرآن كريم قم). 30) آية الله سبحانى، تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، ص315 . 31) التمهيد، ج 6، ص 31، به بعد . 32) سوره بقره (52) آيه 219 . 33) سوره يس (53) آيه 36 . 34) سوره رعد (54) آيه 2; سوره لقمان (55) آيه 10 . 35) سوره يس (56) آيه 38 . 36) سوره بقره (57) آيه 219 . 37) سوره حج (58) آيه 5; سوره مؤمنون (59) آيه 12- 14 . 38) سوره حجر (60) آيه 22 . 39. The bible the quran and science maurice bucaille. اين كتاب چند بار به فارسى و عربى ترجمه شده است: عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى انتشارات سلمان، 1357 ش; مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه ذبيح الله دبير، انتشارات فرهنگ اسلامى، 1365 ش . اين كتاب به عربى نيز دو ترجمه دارد: التورات و الانجيل و القرآن و العلم الحديث، دراسته الكتب المقدسته فى ضوء المعارف الحديثه . 40) اين استدلال را علامه طباطبايى در الميزان، ج 1، ص 7 از قول طرفداران تفسير علمى آوردهاند . 41) عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، دار الكتاب العربى، 1973 م ص 26 . 42) سوره نحل (61) آيه 89 . 43) ر . ك: محمد على رضايى، در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص 185- 200; الاسس المنطقيه للاستقراء، ص 135 و 383- 400; مظفر، المنطق ص 264 . 44) ر . ك: در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص 391- 412 . 45) سوره نحل (62) آيه 89 . 46) در حوزه امور مربوط به هدايتبشر نيز بيشتر كليات بيان شده است و جزئيات را پيامبر و اهل بيت عليهما السلام بيان كردهاند . 47) ر . ك: المنار، ج 7، ص 395; طنطاوى، الجواهر، ج 8، ص 130; الميزان، ج 14، ص 325; تفسير نمونه، ج 11، ص 381 در باره اين آيه و آيههاى مشابه سوره انعام، آيه 59 و 38 و روايات مربوط به آن در در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص 161 تا ص 178 بحث مبسوطى شده است .