پژوهشی در روش تفسیر علمی قرآن (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پژوهشی در روش تفسیر علمی قرآن (2) - نسخه متنی

محمدعلی رضایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پژوهشى در روش تفسير علمى قرآن

قسمت دوم

حجة الاسلام دكتر محمدعلى رضايى

دليل‏هاى مخالفان تفسير علمى قرآن

براى رد ضرورت تفسير علمى قرآن و اثبات بى‏اعتبار بودن اين روش به دليل‏هاى زير استناد شده است:

1 - قرآن براى بيان احكام و مسايل تعبدى و آن چه به آخرت مربوط است، نازل شده و براى بيان علوم نيامده است و آيات شريفه هم كه ظهور در اين مطلب دارد مانند: نزلنا عليك الكتاب نبيانا لكل شى‏ء (1) و ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء (2) مربوط به تعبد و تكليف است، بلكه منظور از كتاب در آيه دوم لوح محفوظ است . (3)

2 - تمام علوم در قرآن وجود داشته باشد، اصحاب پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و تابعان آن را متذكر مى‏شدند، در حالى كه كسى از آنان اين مطلب را ادعا نكرده است . پس وجود همه علوم در قرآن اثبات نمى‏شود (4) .

3 - علوم تجربى قطعى نيست و نظريه‏هاى آن‏ها متزلزل است و بعد از مدتى تغيير مى‏يابد و صحيح نيست كه قرآن را با علوم متزلزل و غير قطعى تفسير كنيم; زيرا بعد از مدتى كه آن نظريه‏ها تغيير كند، مردم در مورد بيانات قرآنى شك مى‏كنند و ايمان آنان متزلزل مى‏شود .

4 - تفسير علمى در بسيارى موارد به تفسير به راى منجر مى‏شود; زيرا افرادى كه در صدد تفسير علمى قرآن هستند، به دلايل متعدد، دچار اين مساله مى‏شوند كه عبارت‏اند از:

الف: بعضى افراد تخصص كافى در قرآن و تفسير آن ندارد و بدون داشتن شرايط يك مفسر، اقدام به تفسير علمى قرآن مى‏كنند و اين يكى از مواردى است كه افراد به دام تفسير به راى مى‏افتند .

ب: ممكن است‏بعضى افراد مغرض با استفاده از آيات علمى قرآن، بخواهند نظريه‏هاى خود را ثابت كنند كه گاهى اين نظريه‏ها انحرافى و حتى الحادى است، ولى اين كار را با استفاده از تفسير علمى انجام مى‏دهند كه از مصداق‏هاى بارز تفسير به راى است .

5 - تفسير علمى، به ماديگرى و دهرى‏گرى (اصالت طبيعت و ماده، و نفى خدا) منجر مى‏شود . چنان كه بعضى از ملحدان و منكران خدا و گروه‏هاى انحرافى كه داراى چهره نفاق بودند، با تفسير آيات علمى، نظريه‏هاى خود را اثبات مى‏كردند و جوانان را به طرف الحاد فرا مى‏خواندند .

6 . تفسير علمى قرآن به تاويل غير جايز منتهى مى‏شود . چنان كه بعضى افراد براى تفسير علمى قرآن، از حدود ظواهر الفاظ و آيات مى‏گذرند و هر يك از آيات را كه با يك نظريه، يا قانون علمى (كه مورد نظر آن‏هاست) منافات و تعارض دارد، تاويل مى‏كنند تا بتوانند آن نظريه را به قرآن نسبت دهند (5) .

7 - تفسير علمى، امرى ذوقى است و هيچ معيار مشخصى ندارد و نمى‏توان قرآن را با چيزى كه معيار ندارد، تفسير كنيم; زيرا هر كس طبق ميل و ذوق خود به تفسير آيات مى‏پردازد و به اين ترتيب تفسير از طريق صحيح خارج مى‏شود .

8 - تفسير علمى قرآن و آوردن مطالب علمى زياد، در لابه‏لاى تفسير قرآن، موجب مى‏شود كه مقصد اصلى قرآن كه تربيت، تزكيه و هدايت است، فراموش شود . چنان كه بعضى از تفسيرهاى جديد مانند طنطاوى اين گونه عمل كرده‏اند .

9 - قرآن كتاب هدايت، نور و بيان است، ولى اگر تفسير علمى كنيم، موجب مى‏شود كه قرآن در تفسير خود، محتاج غير شود و به جاى اين كه بيان و نور باشد، از ديگران نور، بيان و هدايت طلب كند . در حالى كه غير قرآن محل اختلاف است و مرجع و پناهگاهى ندارد تا هنگام اختلاف، نجات يابد . پس نمى‏تواند هدايت كننده باشد .

10 - تفسير علمى موجب مى‏شود كه حقايق قرآنى مجاز شود و معانى اصلى خود را از دست‏بدهد و قرآن بر اساس لغت عرب صدر اسلام معنا نشود . پس تفسير علمى صحيح نيست .

دكتر ذهبى در اين باره نوشته است: «از نظر لغوى تفسير علمى معقول نيست; زيرا الفاظ در طول قرون و اعصار، معنايشان تغيير مى‏كند و معانى لغوى، شرعى و اصطلاحى پديد مى‏آيد و بسيارى از اين معانى جديد است و در صدر اسلام نبوده است . با اين حال، آيا مى‏تواند معقول باشد كه خداوند با همان الفاظ، اين معانى را كه نسل‏هاى بعد، پيدا شده اراده كرده باشد؟ اين مطلب را كسى قبول نمى‏كند مگر آن كه عقل خود را انكار نمايد . (6)

11 - اگر تفسير علمى را بپذيريم، بلاغت قرآن مخدوش مى‏شود; زيرا بلاغت عبارت از مطابقت كلام، با مقتضاى حال است در حالى كه طبق تفسير علمى بايد بگوييم كه خداوند، معانى و مفاهيمى را كه از الفاظ قرآن اراده كرده، اعراب به آن معانى جاهل بوده‏اند و اين موجب مى‏شود كه يكى از خصايص مهم قرآن (بلاغت و مراعات حال مخاطب را) از آن سلب كنيم (7) .

12 - راه‏هاى زيادى، براى اثبات اعجاز قرآن وجود دارد . بنابر اين، از اعجاز علمى با اين پيامدها بى نياز است (8) .

13 - تفسير علمى، با اعجاز قرآن و تحدى آن منافات دارد; زيرا قرآن خطاب به عرب‏هاى صدر اسلام كه اغلب خواندن و نوشتن نمى‏دانستند، مى‏گويد:

«اگر مى‏توانيد سوره‏اى مانند قرآن بياوريد» اگر بنا باشد قرآن مطالب و كشفيات عالى علمى را بيان كند، مسلم است كه مردم آن زمان، به دليل عدم پيشرفت علمى، از آوردن مثل قرآن، عاجز بوده‏اند . با اين مبنا تحدى قرآن باطل شود; چرا كه اگر مردم پيشرفت علمى داشتند، شايد مى‏توانستند مانند قرآن را بياورند . از اين رو كسانى كه همه علوم را به قرآن نسبت مى‏دهند، توجه ندارند كه اعجاز تحدى قرآن را باطل كرده‏اند، در حالى كه قصد آنان اين بوده كه اعجاز قرآن را اثبات كنند .

بررسى دليل‏هاى مخالفان تفسير علمى

در مورد دليل اول مى‏گوييم اين كه قرآن براى بيان مسايل آخرت و احكام آمده باشد، با اين مطلب كه قرآن بعضى مطالب علمى را قبل از كشف آن به وسيله علوم تجربى، خبر داده باشد، منافاتى ندارد، بلكه دليل عظمت قرآن و علم غيب نازل كننده آن است .

هدف اصلى قرآن، بيان علوم طبيعى و ذكر فرمول‏هاى فيزيك، شيمى و امثال آن‏ها نيست، ولى مى‏توان گفت كه قرآن اشارات علمى دارد كه در راستاى اهداف هدايتى و تربيتى خود از آن‏ها استفاده كرده است . اگر قرآن تنها براى بيان احكام وسايل تعبدى آن چه به آخرت مربوط است، پس مثال‏هاى علمى قرآن و مطالب آن‏ها چه مى‏شود؟ آيا آن‏ها از قرآن نيست و احتياج به تفسير ندارد؟

علاوه بر آن، نظر شاطبى، رد استخراج همه علوم از قرآن (يك قسم خاص تفسير علمى) است كه اين مطلب صحيحى است و ما هم اين قسم از تفسير علمى را صحيح نمى‏دانيم .

دليل دوم مخالفان نيز ناظر به وجود همه علوم بشرى در قرآن و استخراج آن‏ها از قرآن است كه اين مطلب مردود است و ناظر به قسم خاصى از تفسير علمى (يعنى استخراج علوم از قرآن) است .

دليل سوم از يك جهت صحيح و از جهتى غير صحيح به نظر مى‏رسد . اگر قرآن را با نظريه‏ها ثابت نشده علمى تفسير كنيم، همين اشكال راهيابى تضاد علوم در قرآن (ترديد در ايمان مردم و) . . . به وجود مى‏آيد، ولى اگر قرآن را با علوم تجربى قطعى تفسير كنيم، اين اشكال به وجود نمى‏آيد .

دليل چهارم و پنجم به صورت جزئى (موجبه جزئيه) صحيح است . يعنى در بعضى موارد، افراد با حسن نيت‏يا سوء نيت دچار تفسير به راى مى‏شوند و يا از تفسير علمى سوء استفاده مى‏كنند و به كژ راهه مى‏روند و خود را مستحق آتش الهى مى‏سازند .

اما تفسير علمى هميشه اين گونه نيست، بلكه اگر فردى با دارا بودن شرايط يك مفسر قرآن و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيه‏اى از قرآن كه ظاهر آن، با يك مطلب قطعى علمى موافق است، تفسير كند، نه تنها تفسير به راى نيست، بلكه موجب روشن شدن مفهوم و تفسير آيه نيز مى‏شود به عبارت ديگر، اين اشكال به مفسر است نه روش تفسيرى . يعنى كسانى كه تفسير قرآن به قرآن يا تفسير روايى نيز مى‏كنند ممكن است گرفتار تفسير به راى شوند ولى اين مطلب موجب محكوميت روش تفسير قرآن به قرآن يا تفسير روايى نمى‏شود، بلكه خطاى مفسر را اثبات مى‏كند .

دليل ششم (به صورت موجبه جزئيه) در بعضى موارد صحيح است . يعنى بعضى افراد ممكن است‏بدون قرينه نقلى يا عقلى، به تاويل آيات قرآن بپردازند، تا نظريه‏هاى مورد قبول خود را بر قرآن تحميل كنند و اين خطاى افراد است .

يعنى اگر تاويل (ارجاع لفظ به معناى خلاف ظاهر) با داشتن قرينه قطعى باشد، اشكال ندارد و اگر بدون قرينه قطعى باشد، صحيح نيست، ولى در همه موارد، تفسير علمى قرآن به تاويل غير صحيح منجر نمى‏شود، بلكه اگر مفسر با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيه‏اى از قرآن را، با مطلب قطعى علمى تفسير كند و از تاويل ناصواب بپرهيزد، نه تنها اشكالى پديد نمى‏آيد، بلكه معناى آيه و تفسير آن روشن مى‏شود و همين طور است اگر با قرينه قطعى، تاويل صحيح كند (9) .

دليل هفتم صحيح نيست; هر گاه يك مفسر با دارا بودن شرايط تفسير و از كانال تفسير معتبر (با رعايت‏شرايط تفسير معتبر) اقدام به تفسير علمى كند، نه تنها عمل ذوقى و بى‏ملاك انجام نداده، بلكه به يكى از طريق تفسير عمل كرده و معانى قرآن را روشن ساخته است .

در مورد دليل هشتم بايد گفت كه برخى مفسران در تفسير علمى افراط كرده‏اند و از اهداف هدايتى و تربيتى قرآن غفلت كرده‏اند (همچون طنطاوى در الجواهر) ولى ممكن است در يك تفسير قرآن، هم مطالب علمى آن بررسى شود و هم مقاصد عالى آن مانند هدايت، تربيت و . . . فراموش نشود . اگر مفسر، دچار خطا شود، دليل خطا بودن شيوه تفسيرى نخواهد بود، بلكه او افراط كرده است ولى تفسير علمى، به نحو معتدل و همراه با استفاده از روش‏هاى ديگر تفسير و توجه به اهداف عالى قرآن بلا اشكال است .

دليل نهم براى رد تفسير علمى كافى به نظر نمى‏رسد; زيرا اين كه قرآن نور، هدايت و بيان است، با اين مطلب كه براى تفسير آيه‏اى، يا روشن كردن مفاد جملات آن (كه براى ما روشن نيست) از علوم مختلف، مانند نحو، صرف، معانى بيان، اصول و مطالب قطعى علوم تجربى، كمك بگيريم، منافاتى ندارد و بدان معنا نيست كه قرآن نور و هدايت نباشد; زيرا قرآن هدايت كننده است اما فهم ما ناقص است و ما به وسيله اين علوم، از مطالب عالى قرآن بهره‏مند مى‏شويم . پس در حقيقت، ما به كمك گرفتن از علوم براى فهم قرآن، نيازمنديم و قرآن نيازمند چيزى نيست .

در موارد اختلاف در علوم نيز معيار ما خود قرآن است كه هر چه موافق قرآن بود، صحيح و هر چه مخالف بود، باطل است .

دليل دهم در مورد برخى انواع تفسير علمى مانند استخراج و تحميل و تطبيق نظريه‏هاى علمى بر قرآن، صادق است . براى مثال هنگامى كه عبدالرزاق نوفل «نفس واحده‏» را به پروتون تفسير مى‏كند، معناى لغوى و اصطلاحى آيه خارج شده است و اين روش صحيح نيست .

اما در تفسير علمى به صورت استخدام علوم در فهم قرآن اين گونه نيست . براى مثال هنگامى كه آيه «رفع السموات بغير عمد ترونها» (10) عمد را به همان معناى ستون تفسير مى‏كنيم اما نيروى جاذبه يكى از مصداق‏هاى آن است كه علوم جديد كشف كرده است . يا الفاظ قرآنى (مثل زوجيت) با يافته‏هاى علمى، كاملا موافق است و لازم نيست الفاظ را مجازى معنا كنيم .

در پاسخ دليل يازدهم مى‏توان گفت: قرآن براى يك نسل خاصى، نازل نشده است و اين كه با مرور زمان، معانى و مصاديق تازه‏اى از آيات قرآن فهميده يا كشف شود و تفسيرها و تبيين‏هاى جديدى از آن‏ها ارائه شود، دليل عظمت قرآن است و اين اوج بلاغت است كه كسى طورى سخن گويد كه هر كس و هر نسل به اندازه فهم و علم خود از آن برداشت كند .

البته معانى الفاظ قرآن بر اساس همان لغت صد اسلام معنا مى‏شود و معانى ديگرى از الفاظ اراده نشده است، ولى آيا همه آيات قرآن و معانى بلند آن را عرب صدر اسلام متوجه مى‏شد؟ مگر در مورد آيات اول سوره حديد و سوره توحيد روايت نشده كه معارف بلند آن‏ها را مردم آخر الزمان مى‏فهمند آيا برخى از صحابه نسبت‏به لغات و تفسير آيات با مشكل روبه‏رو نمى‏شدند و از پيامبر صلى الله عليه وآله و على عليه السلام و ابن عباس نمى‏پرسيدند؟

در مورد دليل دوازدهم مى‏گوييم: اين كه راه‏هاى مختلفى براى اثبات اعجاز قرآن وجود دارد، مانع استفاده از طريق علمى، براى اثبات اعجاز قرآن نمى‏شود و اشكالى ندارد كه با پيشرفت علم و آگاهى انسان، ابعاد تازه‏اى از اعجاز قرآن براى ما معلوم شود .

دليل سيزدهم مخالفان تفسير علمى شبيه به يك مغالطه است; زيرا اعجاز علمى قرآن از صدر اسلام كه مردم پيشرفت علمى نداشتند، تا امروز كه مردم در اوج پيشرفت علمى هستند، پا برجاست و هنوز هم قرآن تحدى مى‏كند، ولى كسى نمى‏تواند سوره‏اى مانند آن بياورد علاوه بر آن اين كه مردم نسبت‏به واقعيات قطعى علمى جاهل باشند، موجب باطل شدن اعجاز علمى قرآن نمى‏شود، بلكه همين مطلب خود دليل اعجاز قرآن است كه آوده‏اند قرآن از قطعيات علوم اطلاع داشته و دانشمندان حتى در زمان حاضر، اطلاع كافى ندارند و هر چه علم پيشرفت مى‏كند، مطالب علمى قرآن روشن‏تر مى‏شود .

نتيجه:

از مجموع دليل‏هايى كه براى رد تفسير علمى آورده شده بود، به اين نتيجه مى‏رسيم كه بيشتر آن‏ها، براى رد قسم خاصى از تفسير علمى (مانند استخراج همه علوم از قرآن يا تطبيق علوم بر قرآن) بود . مطلب ديگر آن كه بسيارى از اشكالات، در مورد سوء استفاده از تفسير علمى، براى اثبات افكار انحرافى يا تفسير به راى بوده است كه اين اشكال به افراد است، نه به شيوه تفسيرى خاص! كه اين اشكال كم و بيش به همه روش‏هاى تفسيرى وارد است; زيرا هر كس ممكن است از هر شيوه تفسيرى سوء استفاده كند .

دليل‏هاى ديدگاه‏هاى تفصيل در تفسير علمى

بسيارى از مفسران به خصوص متاخران به «تفصيل‏» در مورد تفسير علمى معتقد هستند; زيرا تفسر علمى، شيوه‏هاى فرعى و اقسام مختلفى دارد كه بعضى صحيح و معتبر و و برخى نامعتبرند . ما سعى مى‏كنيم اين ديدگاه‏ها و دليل‏هاى آن‏ها را تا حد امكان ادغام كنيم، تا يك دسته بندى و نظمى در آن‏ها به وجود آوريم .

1 - تفصيل بين تطبيق (تحميل) و غير آن در تفسير علمى

بعضى از بزرگان تفسير علمى، شيوه تحميل و تطبيق را رد مى‏كنند، ولى تفسير علمى بدون تحميل يا تطبيق را مى‏پذيرند .

تطبيق در اين جا به معنى اين است كه مفسر، در ابتدا يك نظريه علمى را انتخاب كند و سپس آيات موافق آن را، از قرآن پيدا كرده و آيات مخالف آن را تاويل كند كه اين عمل در نهايت، به تفسير به راى منجر خواهد شد، ولى اگر تفسير علمى به معناى موافقت ظاهر قرآن، با مطالب علمى باشد، بلاشكال است; چه آن كه تحميل و تفسير به راى، در آن‏ها وجود ندارد . اين ديدگاه را مى‏توان به علامه طباطبايى و آية الله مصباح يزدى (11) و آيت الله سبحانى (12) نسبت داد .

2 - تفصيل بين علوم قطعى و غير قطعى در تفسير علمى

در اين ديدگاه، اگر ظاهر قرآن با علوم تجربى قطعى موافق باشد، مى‏توان در تفسير قرآن از آن مطلب علمى استفاده كرد، ولى اگر علوم ظنى باشد، مانند نظريه‏ها و تئورى‏هاى علمى، نمى‏توان از آن‏ها در تفسير قرآن استفاده كرد; زيرا اين نظريه‏ها در معرض تغيير و تبديل هستند و انطباق قرآن با آن‏ها، موجب مى‏شود تا بعد از تغيير آن علوم، مردم در حجيت و صدق قرآن شك كنند .

از طرفداران اين ديدگاه مى‏توان آيت الله مكارم شيرازى را نام برد . وى در تفسير نمونه (13) ، از اين شيوه پيروى كرده و در كتاب قرآن و آخرين پيامبر، آن را توصيه كرده (14) و نوشته است:

«در اين جا نظرات مختلفى وجود دارد، بعضى چنان را افراط در پيش گرفته‏اند كه آيان قرآن را با كمترين تناسب، بر يك سلسله فرضيات علمى ونه حقايق مسلم و قطعى، تطبيق كرده‏اند و به گمان خود، از اين راه خدمتى به شناسايى قرآن نموده‏اند در حالى كه اين يك اشتباده بزرگ است .

فرضيات علمى پيوسته در حال تغيير و تحول مى‏باشد و قرآن يك واقعيت ثابت تطبيق يك واقعيت ثابت، بر يك سلسله امور متحول و متغير نه منطقى است، نه خدمت‏به علم و نه خدمت‏به دين . مثلا اگر ما فرضيه لاپلاس را، در باره چگونگى پيدايش منظومه شمسى اساس قرار دهيديم و آيات قرآن را، با مناسبت‏هاى جزيى بر آن تطبيق كنيم، مسلما مرتكب كار خلافى شده‏ايم . چه اين كه هيچ دور نيست، فرضيه لاپلاس در پر تو اكتشافات علمى جديدى (همچون صدها فرضيه ديگر) راه فنا و نيستى را طى كند; آن گاه تكليف ما را آن آيات كه وحى آسمانى است، خطا و اشتباه در راه ندارد، چه خواهد بود .

در برابر اين دسته، دسته ديگرى هستند كه راه تفريط را پيموده‏اند و معتقدند كه ما به هيچ وجه، حق نداريم مسايل علمى را هر قدر مسلم باشد و آيات قرآن، هر قدر روشن و صريح باشد تطبيق نماييم، اين تعصب و جمود نيز، كاملا بى‏دليل به نظر مى‏رسد .

اگر راستى يك مساله علمى به روشنى اثبات شده و از محيط فرضيه‏ها، قدم به جهان قوانين علمى گذارده و حتى گاهى جنبه حسى به خود گرفته مانند گردش زمين به دور خود يا گردش زمين، به دور آفتاب و مانند وجود گياهان نر و ماده، تلقيح در عالم نباتات و امثال اين‏ها و از سوى ديگر آياتى از قرآن هم صراحت در اين مسايل داشته باشد، چرا از تطبيق اين مسايل، بر آيات قرآن، سر باز زنيم و از اين توافق كه نشانه عظمت اين كتاب آسمانى است وحشت داشته باشيم . . .

از اين بيان روشن شد كه چه حدودى از تطبيق آيات قرآن، بر مسايل علوم طبيعى مجاز و منطقى و چه حدودى نادرست و غير مجاز است (15) .

يكى ديگر از موافقان اين ديدگاه، آية الله لطف‏الله صافى گلپايگانى است (16) .

3 - تفصيل بين نسبت دادن قطعى و احتمالى در تفسير علمى

از آن جا كه علوم تجربى غير قطعى است، چرا كه استقراء ناقص است و نمى‏تواند يقين‏آور باشد و از طرف ديگر، وحى الهى كه قرآن كريم، نمونه والاى آن است قطعى و خدشه‏ناپذير و خطاناپذير است . پس ما حق نداريم كه مطالب علوم تجربى را، به طور حتمى و قطعى، به قرآن نسبت دهيم و بگوييم قرآن همين را مى‏گويد، بلكه با توجه به موافقت علوم جديد، با ظاهر آيه، اين طور مى‏توان گفت: كه قرآن احتمالا اين مطلب علمى را مى‏گويد .

در اين مورد حتى اگر كسى نسبت قطعى به قرآن بدهد، نوعى تحميل حساب مى‏شود كه جايز نيست; چون به تطبيق و تفسير به راى مى‏انجامد . پس بايد علوم را بر قرآن عرضه كنيم، نه قرآن را بر علوم .

از طرفداران اين ديدگاه مى‏توان از آيت الله محمد هادى معرفت نام برد .

4 - تفصيل بين استفاده از علوم،

در فهم قرآن و تحميل كردن نظريه‏هاى علمى بر آن . سيد قطب (1906 - 1966 م) اين تفصيل را ذكر كرده و نوشته است:

«چون مطالب علمى در معرض تغيير است و مطلق نيست، پس نمى‏توان آن‏ها را به قرآن كه حقايق مطلق و نهايى دارد، نسبت داد، اضافه يا تحميل كرد ولى مى‏توان از مطالب كشف شده، در نظريه‏ها و حقايق علمى كه راجع به وجود، حيات و انسان است، براى فهم قرآن استفاده كرد و مدلولات قرآن را توسعه داد (17) .

5 - تفصيل بين تفسير علمى افراطى و غير افراطى

يكى از معاصران روش تفسير علمى را به سه قسم استخدام علوم در فهم قرآن و تحميل مطالب علمى بر قرآن و استخراج علوم از قرآن (جامعيت) تقسيم مى‏كند . سپس در تقسيم ديگر تفسير علمى را به دو بخش «زياده روى و افراط در تفسير علمى‏» و «ميانه روى و اعتدال در تفسير علمى‏» تقسيم مى‏كند و براى هر كدام مثال‏هايى مى‏زند (18) .

به نظر مى‏رسد كه مفسر آگاه، براى تفسير علمى از هيچ كدام از تفصيل‏هاى چهارگانه بى نياز نيست . يعنى اين تفصيل‏ها مكمل يكديگرند و بى‏توجهى به هر كدام، انسان را به پرتگاه تفسير به راى مى‏رساند .

اقسام تفسير علمى از جهت‏شكل و شيوه تفسير

تفسير علمى روش تفسيرى است كه خود داراى روش‏هاى فرعى متفاوتى است كه بعضى سر از تفسير به راى و شمارى منجر به تفسير معتبر و صحيح مى‏شود و همين مطلب موجب شده، تا برخى تفسير علمى را رد كنند و آن را نوعى تفسير به راى يا تاويل بنامند و گروهى آن را قبول كنند و بگويند تفسير علمى، يكى از راه‏هاى اثبات قرآن است .

ما در اين جا شيوه‏هاى فرعى تفسير علمى را مطرح مى‏كنيم، تا هر كدام جداگانه به معرض قضاوت گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيرى شود .

الف: استخراج همه علوم از قرآن كريم

طرفداران قديمى تفسير علمى، مانند: ابن‏ابى الفضل المرسى، غزالى و . . . كوشيده‏اند تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند; زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن وجود دارد و در اين راستا، آياتى كه ظاهر آن‏ها با يك قانون علمى سازگار بود، بيان مى‏كردند و هر گاه ظاهر قرآن كفايت نمى‏كرد، دست‏به تاويل، مى‏زدند و ظاهر آيات را به نظريه‏ها و علومى كه در نظر داشتند، بر مى‏گرداندند . از اين جا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكى، هيات، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مى‏كردند . براى مثال: از آيه شريفه (اذا مذضت فهو يشفين) (19) آن جا كه خداوند از قول حضرت ابراهيم‏8 نقل مى‏كند كه «وقتى من بيمار شدم اوست كه شفا مى‏دهد» علم پزشكى را استخراج كردند (20) علم جبر را از حروف مقطعه اوايل سوره‏ها استفاده كردند (21) از آيه شريفه (اذا زلزلت الارض زلزالها) زمين لرزه سال 702 ق را پيش بينى كردند (22) .

روشن است كه اين نوع تفسير علمى، منجر به تاويلات زياد، در آيات قرآن بدون رعايت قواعد ادبى، ظواهر و معانى لغوى آن‏ها مى‏شود . از همين روست كه بسيارى از مخالفان، تفسير علمى را نوعى تاويل و مجازگويى دانسته‏اند (23) البته در اين قسم از تفسير علمى، حق با آنان است .

ب: تطبيق و تحميل نظريه‏هاى علمى بر قرآن كريم

اين شيوه از تفسير علمى، در يك قرن اخير رواج يافته و بسيارى از افراد، با مسلم پنداشتن قوانين و نظريه‏هاى علوم تجربى، سعى كردند تا آياتى موافق آن‏ها در قرآن بيابند و هر گاه آيه‏اى موافق با آن نمى‏يافتند، دست‏به تاويل يا تفسير به راى زده و آيات را بر خلاف معانى ظاهرى حمل مى‏كردند . براى مثال در آيه شريفه «هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها» (24) ، اوست‏خدايى كه همه شمار ا از يك تن آفريد و او نيز جفتش را مقرر داشت‏» ، كلمه نفس را، به معناى پروتون و زوج را الكترون معنى كردند و گفتند منظور قرآن، اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى اتم است آفريديم و در اين تفسير، حتى رعايت معنى لغوى و اصطلاحى نفس را نكردند (25) .

اين گونه تفسير علمى در يك قرن اخير در مصر و ايران رايج‏شد و موجب بدبينى بعضى دانشمندان مسلمان نسبت‏به مطلق علمى گرديد و يكسره تفسير علمى را به عنوان تفسير به راى و تحميل نظريه‏ها و عقايد بر قرآن طرد كردند . چنان كه علامه طباطبايى تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد (26) .

البته در مورد اين نوع تفسير علمى، حق با مخالفان آن است; چرا كه مفسر در هنگام تفسير بايد از هر گونه پيش داورى خالى باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر يك نظريه علمى را انتخاب و بر قرآن تحميل كند، پا را در طريق تفسير به راى گذاشته كه در روايات وعده عذاب به آن داده شده است .

ج: استخدام علوم براى فهم و تبيين بهتر قرآن

در اين شيوه از تفسير علمى، مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسر معتبر، اقدام به تفسير علمى قرآن مى‏كند و سعى مى‏كند با استفاده از مطالب قطعى علوم كه از طريق دليل عقلى پشتيبانى مى‏شود و با ظاهر آيات قرآن - طبق معنى لغوى و اصطلاحى موافق است‏به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسان‏هاى تشنه حقيقت قرار دهد . اين شيوه تفسير علمى، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمى است .

در اين شيوه تفسيرى، بايد از هر گونه تاويل و تفسير به راى، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت; زيرا علوم تجربى به سبب استقراء ناقص و مبناى ابطال پذيرى - كه اساس آن‏هاست - نمى‏توانند نظريه‏هاى قطعى بدهند . براى مثال از آيه شريفه «الشمس تجرى لمستقرلها» (27) ، «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد» مردم همين حركت‏حسى و روزمره خورشيد را مى‏دانستند، در حالى كه حركت‏خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است .

زمين در حركت است . از اين رو ما خورشيد را متحرك مى‏بينيم . همان طور كه شخص سوار بر قطار، خانه‏هاى كنار جاده را در حركت مى‏بيند . با پيشرفت علوى بشرى و كشف حركت زمين و خورشيد، روشن شد كه خورشيد هم، خود داراى حركت انتقالى است - نه حركت كاذب، بلكه واقعى - و خورشيد بلكه تمام منظومه شمسى و حتى كهكشان راه شيرى، در حركت است (28) . پس مى‏گوييم اگر به طور قطعى اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه قرآن هم مى‏گويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعى - حركت انتقالى و . . . خورشيد است .

علاوه بر آن، قرآن از «جريان‏» خورشيد سخن مى‏گويد نه حركت آن، و در علوم جديد كيهان‏شناسى بيان شده كه خورشيد حالت گازى شكل دارد كه در اثر انفجارات هسته‏اى مرتب زير و رو مى‏شود (29) و در فضا جريان دارد و همچون گلوله‏اى جامد نيست كه فقط حركت كند بلكه مثل آب در جريان است .

در ضمن از اين نوع تفسير علمى، اعجاز علمى قرآن نيز اثبات مى‏شود .

براى مثال، قانون زوجيت تمام گياهان، در قرن هفدهم ميلادى كشف شد، اما قرآن حدود قرن قبل از آن، از زوج بودن تمام گياهان بلكه همه موجودات سخن گفته است . (30)

معيارهاى تفسير علمى معتبر

در روش‏هاى تفسيرى دو گونه شرايط و معيار وجود دارد . يك قسم شرايط و معيارهاى عام كه بايد در تمام روش‏هاى تفسيرى مراعات شود و قسم دوم شرايط و معيارهاى خاصى كه بايد در هر روش تفسير خاص، رعايت‏شود . در اين جا هدف ما بيان شرايط و معيارهاى قسم دوم است .

معيارهاى خاص روش تفسير علمى قرآن

1 - تفسير علمى با علوم تجربى قطعى صورت پذيرد .

لازم به ياد آورى است:

يك: اگر علوم تجربى يقينى و قطعى بود، مى‏توان قرآن را بر اساس آن تفسير كرد .

دو: اگر مطالب علوم تجربى به صورت نظريه‏هاى پذيرفته شده در علم باشد، مى‏توان به صورت احتمالى بيان كرد كه شايد اين آيه اشاره به اين مطلب علمى باشد اما نمى‏توان به طور قطعى مطلبى را به قرآن نسبت داد; چرا كه اين علوم قطعى نيست .

سه: اگر مطالب علوم تجربى به صورت فريضه‏هاى احتمالى در علم باشد و هنوز مورد پذيرش عام جامعه علمى قرار نگرفته و قطعى نيز شده است . نمى‏توان قرآن با را آن‏ها تفسير كرد، چرا كه اين فرضيه‏ها در معرض تغيير است و همان اشكالاتى را كه مخالفان تفسير علمى مى‏كردند، در پى دارد .

2 - دلالت ظاهر آيه قرآن بر مطالب علوم تجربى مورد نظر روش باشد و تحميلى بر آيه صورت نگيرد . يعنى در تفسير علمى بايد تناسب ظاهر آيه با مسائل علمى مورد نظر رعايت‏شود، به طورى كه معانى الفاظ و جملات آيه با علمى همخوان باشد و نياز به تحميل نظر بر آيه نباشد .

3 - استفاده از گونه صحيح تفسير علمى، يعنى استخدام علوم در فهم علوم و تبين و تفسير قرآن و پرهيز از گونه‏هاى ناصحيح همچون استخراج علوم از قرآن و تطبيق و تحميل نظريه‏هاى علمى بر قرآن .

1) سوره نحل (16) آيه 89 .

2) سوره انعام (6) آيه 38 .

3) ر . ك: شاطبى، الموافقات، ج 2ص 69 - 76; ذهبى، التفسير والمفسرون، ج 2، ص 485 .

4) همان، ص 489 .

5) ر . ك: مسيح مهاجرى نظريه تكامل از ديدگاه قرآن; استاد مشكينى تكامل در قرآن، يدالله سحابى خلقت انسان در بيان قرآن .

6) ر . ك: التفسير والمفسرون، دارالكتاب الحديثه ج 2، ص 491 - 494 .

7) همان .

8) همان .

9) براى اطلاع از معانى تاويل و موارد جواز و عدم جواز آن ر . ك: آية الله معرفت التفسير و المفسرون، محمد عل رضايى، در آمدى بر تفسير علمى، مبحث تاويل .

10) سوره رعد) (آيه 2 .

12) آيت الله سبحانى، تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، ص 315 .

13) تفسير نمونه، ج 1، ص 131 و ج 11، ص 410 و ج 12، ص 275و . . .

14) قرآن و آخرين پيامبر، تهران انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ص 147 به بعد .

15) قرآن و آخرين پيامبر، 147 به بعد .

16) به سوى آفريدگار، ص 85 .

17) تفسير فى ظلال القرآن بيروت، احياء التراث العربى، ج 1، ص 260 به بعد .

18) رفيعى تفسير علمى قرآن، ج 1، ص 145، 146 .

19) سوره شعراء) (آيه 80 .

20) ابو حامد غزالى، جواهر القرآن، بيرت المركز العربى الكتاب، ص 27، فصل خامس .

21) التفسيرو المفسرون، ج 2، ص 481، از ابن‏ابى الفضل موسى نقل مى‏كند .

22) البرهان فى علوم القرآن، بيروت دار المعرف، ج 2، ص 181 - 182 .

23) ر . ك: التفسير والمفسرون، ج 2، ص 485 - 494 .

24) سوره اعراف،) (آيه 189 .

25) عبدالرزاق، القرآن و العلم الحديث، ص 156 .

26) ر . ك: مقدمه تفسير الميزان، ج 1، ص 6 .

27) سوره يس (36)، آيه 38 .

28) دكتراريك اوبلاكر، فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضايى، نشر قديانى، 1370 ش، ص 45 - 48 .

29) همان .

30) سوره يس، (36) آيه 36 .

31) مضمون اين معيار را آيت الله مكارم شيرازى در كتاب قرآن و آخرين پيامبر، ص 147 آورده‏اند و در كلمات بسيارى از معتقدان به تفسير وجود داشت .

32) همان، عبدالرحمن العك، اصول التفسير و قواعده، ص 224 ; عميد زنجانى، مبانى و روش تفسير قرآن ص 256 .

/ 1