بينات ـ سال سوم، شماره2، تابستان1375، شماره پياپي10 کاظم قاضي زاده
مقدمه
يکي از معروفترين تفاسير شيعه در قرن سوم و چهارم، تفسير علي بن ابراهيم قمي است. اين تفسير خصوصاً در قرون اخير، يکي از منابع مهم تفسير روايي براي ديگر کتابهاي تفسيري تلقي شده است، به گونهاي که کمتر کتابي در تفسير يافت ميشود که از روايات آن بهره نبرده باشد. آنچه در اين مقال مورد نظر است، بررسي و تحليلي دو بعدي در بار متن و سند اين تفسير است. قبل از آن، آشنايي اجمالي با مؤلف ضروري است.
مؤلف
شيخ ابوالحسن علي بن ابراهيم بن هاشم قمي از عالمان و فقيهان نامدار بوده است که از او کتابهاي بسياري به جاي مانده است. گرچه تاريخ تولد و وفات وي در دست نيست، اما مسلماً وي در نيم دوم قرن سوم و اوايل قرن چهارم ميزيسته است. شيخ طوسي وي را از اصحاب امام هادي (عليه السلام) (م 254ق) دانسته است، ولي سيد صدرالدين عاملي او را از اصحاب امام رضا (عليه السلام) (م 202ق) برشمرده است. از ديگر سوي، مرحوم صدوق در «عيون اخبار الرضا» نقل ميکند که حمزة بن محمد بن جعفر در سال 307 از علي بن ابراهيم روايت شنيده است. با توجه به نکت اخير و با ملاحظ استادي علي بن ابراهيم نسبت به محمد بن يعقوب کليني (م 329ق)، کلام عاملي نميتواند صحيح باشد و ظاهراً در اين جا ميان پدر (ابراهيم بن هاشم) و پسر (علي بن ابراهيم) اشتباه شده است.در هر صورت، مقام اين محدث جليل القدر از مقدار روايتي که نقل کرده است روشن ميشود. آيت الله خويي (رحمة الله عليه) تعداد روايات وي را 7140 حديث شمرده است. غالب رجاليان متأخر، وي را توثيق کردهاند. علي بن ابراهيم از پدر، فرزند و برادران عالم و فرزانه نيز برخوردار بوده است. پدرش ابراهيم بن هاشم از محدثان به نام است. برادر وي اسحاق بن ابراهيم و فرزندانش احمد، ابراهيم و محمد همه از بزرگان عصر خويش بودهاند. در کتابهاي عامه نيز از وي ياد شده است. محمد بن اسحاق نديم و ابن حجر عسقلاني به علم و مذهب وي اشاره کردهاند و بعضي از کتابهاي وي را نام بردهاند. وي از استادان بسياري حديث شنيده است و شاگردان بسياري نيز از او بهره بردهاند. يکي از نويسندگان تعداد 48 استاد و 23 شاگرد وي را برشمرده است. در هر دو گروه افراد سرشناس فراواني هستند که به بعضي از آنان اشاره ميشود. بعضي از مشايخ او عبارتاند از: ابراهيم بن هاشم، احمد بن عبدالله برقي، احمد بن اسحاق قمي، ايوب بن نوح، ريان بن صلت، عباس بن معروف، و محمد بن حسين ابن ابي خطاب. بعضي از شاگردان وي عبارتاند از: محمد بن يعقوب کليني، احمد بن زياد بن جعفر همداني، حسن بن حمز علوي، علي بن بابويه قمي (پدر صدوق)، محمد بن علي بن ماجيلويه، حمزة بن محمد علوي، محمد بن حسن بن وليد و محمد بن قولوية قمي.وي داراي کتابهاي بسياري بوده است که غالباً به «کتاب التفسير» وي در رديف اول کتابها اشاره شده است. نجاشي تعداد کتابهاي وي را اين گونه فهرست کرده است: کتاب التفسير، کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب قرب الاسناد، کتاب الشرائع، کتاب الحيض، کتاب التوحيد والشرک، کتاب فضائل اميرالمؤمنين، کتاب المغازي، کتاب الانبياء، رسالة في معني هشام و يونس، جوابات عن مسائل سأله عنها محمد بن بلال و کتاب يعرف بالمشذر.
کتاب
تفسير قمي نام کتابي است از علي بن ابراهيم قمي که در اين نوشته در بار آن بحث خواهد شد. البته به نظر ميرسد همان سان که ترجمه نويسان و رجاليان گفتهاند، نام کتاب وي «کتاب التفسير» بوده است، اما به جهت تمايز آن با تفاسير ديگر، نام وي را به عنوان مضاف اليه آوردهاند. مرحوم سيد بن طاووس مکرراً در «سعدالسعود« از اين تفسير با نام تفسير علي بن ابراهيم ياد کرده است.اين کتاب هم اکنون داراي دو چاپ حروفي است: يکي از اين دو با تقريظ شيخ آقا بزرگ تهراني و مقدمه، تصحيح و تعليق حجت الاسلام سيد طيب جزايري همراه است. به نظر ميرسد از چاپ اول کتاب با اين اوصاف حدود 30 سال بگذرد، چرا که تاريخ نگارش مقدمه 1386ق و تاريخ تقريظ آقا بزرگ تهراني اواخر عمر ايشان به سال 1387ق است. مقدمهاي که جزايري نگاشته است مشتمل بر معرفي مؤلف و راويان مشهور روايات کتاب است و جدا از اين، به ارائ توضيحاتي در بار تفسير تأويلي (که غالب مطالب کتاب بر اين منوال است) و تبيين بعضي از ابهامات پرداخته است.چاپ ديگر اين کتاب که با حروفي چشمنواز و تصحيح مؤسس اعلمي بيروت منتشر شده است، در سال 1412ق انتشار يافته است. تفاوت اين چاپ با چاپ قبل، جز حذف تعليقات و حذف مقدم جزائري و داشتن حروف زيبا چيز ديگري نيست. توضيحات و تعليقات اين چاپ از حد توضيح پارهاي از لغات و ارائ آدرس آيات و... جز آن فراتر نرفته است. جدا از اين دو نسخ رايج، مرحوم آقا بزرگ تهراني به دو نسخ چاپ سنگي اشاره کرده است که يکي از آن ها در سال 1313ق و ديگري همراه تفسير امام عسکري (عليه السلام) در سال 1315ق به چاپ رسيده است. سيد طيب جزايري در تصحيح از دو نسخ خطي ديگر هم استفاده کرده که يکي در کتابخان آيت الله حکيم و ديگري در کتابخان مرحوم کاشف الغطاء بوده است.گرچه اين تفسير تمامي قرآن را دربر دارد، ولي از هر سوره به صورت گزينشي، آيات را تفسير کرده است و از هيچ سورهاي فروگذار نکرده است. تفسير در دو جلد و حدود 800 صفحه است. گرچه «سعدالسعود» در معرفياش، آن را چهار جلد در دو مجلد معرفي ميکند، ولي به نظر نميرسد که اختلاف مهمي در ميان باشد. اين تفسير اهميت بسياري در ميان تفاسير شيعه دارد، چرا که دو ويژگي روايي بودن و اتصال به دوران حضـور معصوم (عليه السلام) و غيبت صغري در کمتر تفسيرِ در دسترسي ديده ميشود. بدون ترديد در چند قرن اخير غالب تفاسير، بلکه هم آنها به رواياتي از اين تفسير اشاره کردهاند. اين اثر، به عنوان منبع تفسيري متأخران نامبردار است. از ديگر سوي، با توجه به ذکر اسناد روايات در خلال تفسير و کلامي که در مقدم اين کتاب هست، بعضي مجموع راويان اين کتاب را موثق (به توثيق عام علي بن ابراهيم) ميداننــد. از اينرو، اين کتــاب براي رجاليان نيز منشأ طرح بحثهايي شده است. مقدم اين کتاب نيز دربردارند مختصري از روايات علوي در بار انواع علوم قرآن است. اين روايات با تفصيلي بيشتر در اول تفسير نعماني آمده است و علامه مجلسي (رحمةالله عليه)، تمام آن را در آغاز جلد 93 «بحارالانوار» (چاپ ايران) نقل کرده است. رسال محکم و متشابه منسوب به سيد مرتضي (رحمةالله عليه) نيز همين روايات به ضميم مقدمهاي از ايشان است. با اين آشنايي اجمالي، به سوي بررسي اين کتاب گام برميداريم.
منابع تحقيق پيرامون تفسير علي بن ابراهيم
مسلماً مهمترين منبع تحقيقي در بار اين تفسير، همين کتاب منسوب به علي بن ابراهيم (با توجه به مقدمه، متن، اسناد و افراد موجود در آن اسناد) است. به نظر ميرسد اولين تحقيق مختصر و سودمند را آقابزرگ تهراني (رحمة الله عليه) در اين زمينه به انجام رسانده است. وي در صفحات محدودي از کتاب ممتع «الذريعة»، ضمن اشاره به راوي اين تفسير، آن را مجموعهاي از کتاب علي بن ابراهيم و تفسير ابي الجارود دانسته است و در حاشيه نيز با رنج بسيار، مجموع مشايخ رواي از علي بن ابراهيم (ابوالفضل عباس) را ارائه کرده است و اين خود، نشان دهند[دهنده] آن است که هم تفسير از علي بن ابراهيم نيست. البته قبل از ايشان ميرحامد حسين هندي در کتاب «استقصاء الافهام» که رنگ اعتقادي و کلامي دارد و به مباحث کلامي بين المذاهب، اشارات مفصلي کرده است، در مقام دفاع از مضمون احاديث اين تفسير، بحث مفصلي را طرح کرده است، اما بحث وي بيش از آن که برهاني باشد، جدلي است. با توجه به اشتمال اين کتاب بر رواياتي که با قول به تحريف سازگار است، بعضي از انديشوران و نويسندگان به بررسي اين کتاب نشستهاند که از جمل آنها حجتالاسلام هاشم معروف الحسني (رحمة الله عليه) و آيت الله معرفتاند. کتابهاي رجالي، خصوصاً متأخران و معاصران نيز با توجه به توثيق عام علي بن ابراهيم نسبت به روايات کتاب (که البته فقط درديدگاه بعضي اين توثيق معتبر است) بحث مختصري را در اين باره انجام دادهاند. تحقيق ديگر در اين زمينه را سه سال پيش در يکي از نشريات فرهنگي ديدم. نويسند تواناي اين مقاله با تتبع کامل کتاب و ذکر قرايني، نظريّ مذکور از جانب شيخ آقا بزرگ تهراني را با برهاني بيشتر آورده است. وي در آغاز مقالهاش مينويسد: هدف کلي ما از طرح بحث اين است: که، کتابي امروز به نام تفسير علي بن ابراهيم يا تفسير قمي در دسترس است، کتاب مستقل ديگري است و مؤلف آن شخص ديگري غير از علي بن ابراهيم معروف است. اما اين که مؤلف آن کيست و نام اصلي کتاب چيست، هنوز به نتيج واضحي نرسيدهايم. بحث ما منحصر در اين است که با مطالع کل کتاب و ملاحظ شواهد خارجي، اين مطلب کاملاً روشن است که کتاب حاضر تأليف علي بن ابراهيم معروف نيست.البته پژوهشهاي مختصر ديگري نيز در اين زمينه صورت گرفته است که يکي از آنها اشار اجمالي به اين تفسير در ضمن مقالاتي است که فاضل ارجمند شيخ محمد علي مهدويراد، تحت عنوان «معرفي تفاسير و روشهاي مفسران»، در مجل حوزه در طي چند سال نگاشته است.در کتاب ديگري که تحت عنوان «المفسرون حياتهم و منهجهم» در سال 1373ش منتشر گرديده است، مؤلف گرامي اشار مختصري به سند اين تفسير و شيو آن در تفسير کرده است.در کتاب «طبقات مفسران شيعه» که از نگارش آن چند سالي بيش نگذشته است نيز، به اين کتاب اشارهاي دارد. وي مختصري در بار مؤلف و کتاب توضيح داده است.
1. بررسي سندي تفسير
با مراجعه به تفسير موجود، اولين سؤالي که رخ مينمايد، توجه به مؤلف اين کتاب است. بر خلاف غالب کتابها، خصوصاً کتابهاي پيشينيان، نام نويسند اين کتاب در آغاز مقدمه نيامده است. گرچه در نسخههاي چاپي رايج، پس از چند صفحه از آغازِ مقدمه در پرانتز آمده است: (قال ابوالحسن علي بن ابراهيم الهاشمي القمي ط)، اما روشن است که اين عبارت از نويسنده نيست و ظاهراً جناب طيب جزايري معلِّق کتاب، آن را اضافه کرده است، چرا که در آخر مقدمه، نگارند تفسير مينويسد: اقول: تفسير بسم الله الرحمن الرحيم. حدثني ابوالفضل العباس بن محمدبن القاسم بن حمزة بن موسي بن جعفر عليه السلام قال حدثنا ابوالحسن علي بن ابراهيم قال حدثني ابي رحمه الله عن....روشن است که نويسند مقدمه، تفسير را با يک واسطه از علي بن ابراهيم روايت ميکند و امکان ندارد که علي بن ابراهيم خود نگارند مقدمه باشد. از اين روي بايد گفت: مقدم اين کتاب از شخصي غير از علي بن ابراهيم است. هم چنين استدلال به صحت راويان کتاب به واسط آن چه در مقدمه آمده است، در صورتي که عبارت موردنظر استدلالکنندگان نيز ظهور در مدعايشان داشته باشد، ناتمام است، چراکه توثيق کننده (معدِّل) شخصي غير از علي بن ابراهيم بوده است و نام او براي ما نامعلوم است.البته اتصال مطالب مقدمه با کتاب انکارناپذير است، خصوصاً که نگارنده در خلال مقدمه، پس از ذکر اقسام آيات قرآن و قبل از اراي تشريح و توضيح اجمالي آن مينويسد: ونحن ذاکرون جميع ما ذکرنا [من اقسام الآيات] ان شاءالله في اول الکتاب مع خبرها يستدل بها علي غيرها و علم ما في الکتاب.اما اين اتصال مطالب مقدمه و متن، شاهدي بر نقل کلمات علي بن ابراهيم در مقدمه نيست، چرا که ممکن است نويسند ديگري پس از مطالع مطالب کتاب، اضاف اين مقدمه را بر کتاب متناسب ديده است، خصوصاً که شهرت مطالب مذکور در مقدمه بيش از مطالب کتاب است و تقسيمبندي موجود در مقدمه، جدا از اين جا با تفصيل بيشتر و سندي که علي بن ابراهيم در آن نيست در آغاز تفسير نعماني آمده است و مرحوم مجلسي هم آن را در آغاز جلد 93 «بحارالانوار» نقل کرده است. هم چنين مجلسي روايت مشابهي را به نقل جعفربن محمد بن قولويه قمي از امام صادق (عليه السلام) از اميرمؤمنان (عليه السلام) ياد کرده است. رسال محکم و متشابه منسوب به سيد مرتضي نيز مضامين روايت نعماني را شامل است. نتيجه آن که بعيد نيست نگارند اين کتاب متن مشهوري در زمين اقسام آيات قران را که به اميرمؤمنان (عليه السلام) منسوب بوده است، به اختصار و به هدف توضيح روايات کتابي که ميخواهد نقل کند در مقدمه جاي داده است. در هر صورت ديدگاه شيخ محمد حرعاملي و آيت الله خويي (رحمة الله عليه) در قبول توثيق عام علي بن ابراهيم با توجه به خدشهاي که در مقدمه شد، پذيرفته نخواهد بود.با توجه به اين نکته، اولين اشکال سندي اين کتاب آن است که در حقيقت اين مجموعه با راوي مجهولي به دست ما رسيده است و در حقيقت نويسنده، نام خود را در کتاب ياد نکرده است.اين احتمال که گويند کلامِ «اقول حدثني ابوالفضل العباس عن علي بن ابراهيم» در اواخر مقدمه، فقط کتاب علي بن ابراهيم را استنساخ کرده است و به تعبير ديگر، کلمات همه به انشاي علي بن ابراهيم است، دليلي ندارد و نميتوان با احتمالاتي از اين گونه، سند يک مجموع مفصل را تصحيح کرد.از اين راوي که بگـــذريم، حلق اتصال نگارنده و علي بن ابراهيم نيز متأسفانه نادانسته است و در کتابهاي رجال نامبردار نيست. آقابزرگ تهراني ضمن اشاره به اين نکته، نام وي را در کتابهاي انساب و تراجم يافته است و در ضمن اولاد و اعقاب حمزة بن موسي الکاظم (عليه السلام) نام وي و عمويان و اجداد و فرزندانش را مشاهده کرده است، اما روشن است که تنها سيادت و اتصال به خاندان ولايت نمي تواند دليلي بر وثاقت و عدالت افراد باشد. سيد طبيب جزايري که در مقام تصحيح وي برآمده است، مطالبي را در اين باره آورده است. وي مينويسد: آنچه دلالت بر رفعت مکانت و علو شأن وي دارد، عبارت است از:1. وي از سادات موسوي است و نسبش را با سه واسطه (نه بيشتر) به حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) ميرساند.2. بسياري از کتابهاي انساب چون بحرالانساب، المجدي و عمدة الطالب از وي ياد کردهاند.3. اصحاب ما بــدون هيچ شکّي به اين کتــاب عمل کردهاند و اگــر در آن ضعفي بود، بدان عنايت نميکردند.اما روشن است که هيچ يک از آن چه ذکر شد، نميتواند دليلي بر توثيق باشد، چرا که در ميان ساداتي که فرزند بدون واسط معصوم بودهاند، افرادي ناموثق بل کذّاب بودهاند چه رسد وي که سه واسطه با معصوم فاصله دارد. هدف کتابهاي انساب نيز چيزي غير از اثبات اعتبار و وثاقت راوي است. معلوم نيست که اصحاب ما نيز بر اين کتاب اعتماد کرده باشند. گرچه اين کتاب در قرون متأخر شهرت فراوان يافته است، اما شهرت متأخران در تحقيق دقيق، اعتباري ندارد و اطمينان هم براي ما پديد نميآورد و اصولاً نقل روايت تفسيري به معناي حکم به توثيق آن نيست.گرچه آقابــزرگ تهراني مؤلف کتاب را ابوالفضل العباس ميداند نه شخص ديگري که از وي روايت ميکند، با اين همه، مشکل عدم وثاقت ابوالفضل العباس براي ايشان نيز همچنان به صورت مانع تصحيح سند باقي ميماند.البته همان سان که شخصيت پيش گفته متذکر شدهاند، آنچه از علي بن ابراهيم نقل شده، به گون خالص تا آي 49 سور آلعمران ادامه دارد، ولي در ذيل تفسير اين آيه، مؤلف روايتي را نقل ميکند که علي بن ابراهيم در سند آن مشاهده نميشود. اين سند اين گونه است:حدثنا احمدبن محمد الهمداني قال حدثني جعفربن عبدالله قال حدثنا کثيربن عياش عن زيادبن منذر عن ابي الجارود عن ابي جعفر محمد بن علي (عليه السلام).از اين سند به دست ميآيد که احمدبن محمد همداني که همان ابن عقد معروف و راوي تفسير ابي الجارود از امام باقر (عليه السلام) است، فردي همچون ابوالفضل العباس است و همتاي وي به شمار ميآيد و مؤلف از هر دو روايت شنيده است. با توجه به اين که ابن عقده متوفاي 333ق است و هيچ روايت ديگري از علي بن ابراهيم در کتابهاي ديگر نقل نکرده است، اين احتمال که علي بن ابراهيم در اين جا از ابن عقده روايت کرده باشد، بسيار بعيد مينمايد و به احتمال نزديک به اطمينان، مؤلف کتاب از ابن عقده حديث شنيده است. البته گرچه در ادام تفسير نقل از اين سند مکرراً (حدود 15% کتاب) اتفاق افتاده است، ولي غالباً سند را مختصر ميکند و مينويسد: وفي رواية ابي الجارود عن ابي جعفر (عليه السلام).قابل ذکر است که در سند پيش گفته با توجه به اين که ابي الجارود همان زيادبن منذر است، به نظر ميرسد تصحيفي رخ داده است و به جاي ذکر زيادبن منذرابي الجارود، عبارت زيادبن منذر عن ابي الجارود ثبت شده است.در بار شخصيت ابي الجارود بحثهاي بسياري صورت گرفته است. وي به زيديان منسوب است، بلکه رييس يکي از دستههاي زيديان، يعني جاروديان محسوب ميشود. در بار وي روايات دال بر مذمت از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است و معروف است که پس از دوران استقامت و همراهي با امام باقر (عليه السلام) از حق اعراض کرده است. آن گونه که آيت الله خويي (ره) مينويسد: در کنار روايات ذم وي، توثيقات و رواياتي است که بر اعتقاد وي به مذهب حق دلالت دارد، به گونهاي که احتمال استبصار وي پس از انحراف، قوت مييابد و اصولاً روايات ضعيفي که در بار وي از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است، جداي از ضعف سند، از جهت تاريخي نيز (که قيام زيدبن علي پس از رحلت امام باقر (عليه السلام) بوده)، نميتواند پذيرفته شود.اما در هر صورت به نظر ميرسد، تفسير ابي الجارود در زمان نگارش اين کتاب، تفسير مشهوري بوده است و به همين جهت مؤلف غالباً سند تفصيلي آن را ياد نميکند.تفسير ابي الجارود در اين جا به سندي نقل شده است که به جهت کثير بن عياش ضعيف است و اين سند را بدون هيچ اختلافي شيخ و نجاشي در بار تفسير ابي الجارود آوردهاند و هر دو از ابن عقده اين تفسير را نقل کردهاند، اما با توجه به اين که اين تفسير اسناد معتبر ديگري دارد و متن آن نيز مشهور است، ضعف طريق مذکور در کتاب، قدحي به اين روايات وارد نميآورد. از اين روي شيخ آقابزرگ تهراني اعتبار تفسير ابي الجارود را از تفسير علي بن ابراهيم کمتر نميداند.در ادام تفسير نيز به اسناد ديگري جز آن چه به تفسير علي بن ابراهيم و ابن عقده متصل ميشود برخورد ميکنيم. در آي 54 سور نساء آمده است: حدثنا علي بن الحسين عن احمد بن ابي عبدالله عن ابيه عن يونس عن ابي جعفر الاحول عن حنان عن ابي عبدالله (عليه السلام).وجود اين روايات اين نکته را تقويت ميکند که مؤلف کتاب با استفاده از دو مجموع روايي- تفسيري که يکي منسوب به علي بن ابراهيم قمي و ديگري تفسير ابي الجارود بوده است و همچنين با استفاده از روايات پراکند ديگري که بر آنها دست يافته، به تأليف کتاب پرداخته است، اما جداي اينها نيز مطالبي در کتاب نقل شده که به نظر ميرسد توضيحات و حتي تأويلات خود نگارنده باشد. در موارد متعددي در ذيل آيات به توضيحات اجمالي و معناي لغات نامأنوس پرداخته که آن را به هيچ کسي مستند نکرده است.اگر اين نکته صحيح باشد که ادل حجيت اخبار آحاد شامل روايات تفسيري هم ميگردد، با توجه به عدم شناخت نگارند اين مجموعه، تمامي روايات اين کتاب مرسل محسوب ميشود. حتي اگر به نحوي از مجهول بودن نگارنده صرف نظر کنيم، باز هم کار دشوار بررسي تک تک اسناد موجود و افراد آن را بايد بر خود هموار سازيم. تنها نکتهاي که اين جا اضافه ميکنيم آن است که يکي از نويسندگان تحقيقات پيش گفته در بار اين کتاب، ضمن تحقيق در احوالِ افرادِ مذکورِ سندهاي اين تفسير، ادعا کرده است که دو سوم اين تفسير از راه غلات وضاعان و منحرفانِ از تشيع اصيل نقل شده است و مضامين باطنيگري اين تفسير نيز سبب شده است که اکثر محدثان شيعه از نقل مضامين آن احتراز کنند.آن گاه وي به نام تعدادي از راويان و شرح حال آنان اشاره کرده است.ما ضمن تأييد خدش وارد بر بعضي از تضعيفهايي که ايشان اعتقاد داشته است (مثل تضعيف ابي الجارود) گمان ميکنيم که ايشان بين دو ثلث راويان و دو ثلث روايات خلط کرده است، زيرا رواياتي که از علي بن ابراهيم نقل شده است غالباً داراي اسناد معتبر و خوبي است و اين روايات 70% کل کتاب را تشکيل ميدهد، از اين رو گرچه راويان بسياري از وصف توثيق و مدح به دور باشند، در مجموع از اين افراد روايات اندکي در اين کتاب نقل شده است. در هر صورت، بررسي احوال تک تک افراد مذکور در اين کتاب در اين مجال نميگنجد، براي بررسي اين افراد، طالبان ميتوانند به کتاب «الذريعه» و مقال حجتالاسلام والمسلمين سيد احمد موسوي مراجعه کنند.
خلاص ويژگيهاي سندي کتاب
آنچه ميتوان به طور خلاصه در بار سند اين کتاب ارائه داد عبارت است از:1. نويسند کتاب (که مقدمه را نيز او گردآوري و نقل کرده است) مجهول است. آنچه مسلم است اين که وي از شاگردان با واسط علي بن ابراهيم است. وي معاصر کليني و يا اندکي پس از وي است زيرا بعضي از مشايخ وي با مشايخ کليني مشترکاند، اما ايشان علي بن ابراهيم را درک نکردهاند.2. اين کتاب شامل بر روايات منقول از علي بن ابراهيم، ابن عقده از ابي الجارود، روايات متفرق ديگر و بعضاً توضيحات لغوي و احياناً تفسير و جمع روايي نويسنده است.3. با توجه به اين که نگارش مقدم کتاب توسط علي بن ابراهيم ثابت نيست، توثيق عام علي بن ابراهيم نسبت به راويان کتاب نميتواند اساسي داشته باشد.4. جدا از عدم توثيق ابوالفضل العباس و عدم شناخت مؤلف کتاب، بعضي از روايات کتاب مسند و صحيح، بعضي مسند و ضعيف و بعضي مرسلاند.5. برخلاف گفت نويسند «الذريعه» رواياتي از علي بن ابراهيم نقل شده که به امام صادق (عليه السلام) متصل نميشود، بلکه او از ائم ديگر روايت کرده است (1/81، 85 و 165).6. آنچه سيدبن طاووس به گون گزينشي از اين تفسير آورده است با آنچه در تفسير هست، مطابقت دارد. با توجه به اين که سيدبن طاووس حجم کل کتاب را نيز گونهاي گزارش کرده که با متن موجود سازگار است (چهار جزء در دو مجلد)، احتمال مطابقت تفسير موجود با آنچه در 8 قرن قبل (3 قرن پس از مؤلف) در دست مؤلف «سعدالسعود» بوده است، قوّت مييابد.7. آنچه در سراسر کتاب پراکنده است، مجموعهاي از توضيحات و تفسيرهاي نگارند تفسير و توضيحات تفسيرها و روايات نقل شده از علي بن ابراهيم است. از تفسير آي 49 سور مبارک آل عمران (ج2، ص 102) تفسير ابي الجارود نيز به کتاب راه يافته است و تعدادي از روايات و مطالب تفسيري (حدود 10%) را مصنف از اين تفسير نقل کرده است. از تفسير آي 54 سور نساء (ج1، ص 140) نيز مصنف به روايات تفسيري ديگري که خود آنها را شنيده است مبادرت ميورزد. اين گونه روايات از شخص خاصي نقل نشده است و به تعبيري ميتواند مشايخ مصنف را به دست دهد و شايد از اين رهگذر راهي براي تشخيص مؤلف آن به دست آيد.در مجموع، اين گونه به دست ميآيد که مؤلف در هنگام نگارش کتاب، دو مجموع «تفسير علي بن ابراهيم» و «تفسير ابي الجارود» را پيش روي داشته است و غير از اين دو مجموعه، روايات پراکند ديگري که تلقي کرده بوده و همچنين توضيحات و تفسيرهايي از پيش خود و همچنين نقل مرسل وقايع، شأن نزولها و داستانهاي قرآني نيز پرداخته و مجموع موجود را آفريده است.8. ظاهراً اهتمام مؤلف در ارائ تفسير کاملي از قرآن و يا حتي جمع روايات تفسيري و حتي تحليل آنها نبوده است. از اينرو، به ندرت ديده ميشود که در ذيل يک آيه، دو حديث مختلف المعني را نقل کند. مواردي که بين دو روايت علي بن ابراهيم و ابي الجارود جمع کرده است بسيار اندک است (در موارد معدودي اين کار صورت گرفته است (1/152، 153، 162، 204و 226) جمع روايي هم به ندرت ديده ميشود (1/148 و 155). از اين رو، کتاب بيش از آن که «درايت» در آن نمودار باشد، «روايت» آن هم بدون تحليل و درايت، در آن ديده ميشود.
بررسي محتوايي و متني تفسير
گرچه گفته شد که مقدم اين کتاب ظاهراً از شخص مؤلف است و نه از علي بن ابراهيم، با اين همه، اين مقدمه تابلوي خوبي براي شناسايي اجمالي متن است. خطب نسبتاً مفصل اين مقدمه به شأن اهل بيت (عليهم السلام) در تفسير و تبيين قرآن نظر دارد که نوع تفسير را که تفسير روايي و اثري است به خوبي مينماياند. پس از آن مؤلف به انواع آيات قرآن اشاره ميکند و به وجود آيات ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، عام، خاص، مقدّم، مؤخّر، محرّف، مؤمّل و... جز آن تصريح ميکند و در ضمن آن قرآن را دربردارند مطالبي در ردّ ملحدان، زنديقان، ثنويان، جهميان، دهريان، معتزلان، قدريان، مجبّران نيز ميداند. جدا از اين مباحث اعتقادي، مباحث ديگري چون بحث معراج، خلق بهشت ودوزخ، مسأل مهدويّت و خروج قايم (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام) و اهل بيت (عليه السلام) را آورده است.در مجموع، قرآن را در مقدمه (حدوداً) مشتمل بر 50 نوع دانسته است و براي هر يک نيز از آيهاي شاهد آورده و توضيح داده است. اين 50 نوع، بعضي در محدود علوم قرآني مصطلح جاي دارد و بعضي در محدود تفسير که توجه به آنها در نوع خود جالب توجه است. گرچه بعضي از اين عناوين و مثالها و شواهد آن مورد اختلاف نيست و هم مفسران بدان معترفاند و حتي در متن قرآن بدان اشاره شده است، اما بعضي ديگر مورد اختلاف مفسران هم از جهت اصل قبول يا ردّ و هم از جهت مفهوم و هم از جهت مصداق است.در مجموع ويژگي اين تفسير را ميتوان در خط تأويلي حاکم بر آن دانست که هم کتاب را فرا گرفته است. بــدين جهت، نخست توضيح مختصري در بار تأويل و ويژگي اين تفسير در اين زمينه مطرح ميشود. پس از آن به ويژگيهاي محتوايي ديگر اين تفسير پرداخته خواهد شد.
تفسير تأويلي
قبل از هر چيز بايد از عنوان فوق پرد ابهام را گشود، چرا که در استعمالات مختلفي که براي «تأويل» و «تفسير» از آغاز تا کنون بوده است، چنان است که اين دو بعضاً در مقابل هم استعمال شدهاند و در نتيجه اضاف فوق در بعضي از معاني اين دو کلمه موجه نمينمايد.مراد ما از تفسير تأويلي، اشاره به يکي از شيوههايي است که در زمين تفسير قرآن به کار برده شده است. اين شيوه با توضيح مفهوم تأويل از ديدگاه مرحوم علاّمه طباطبايي (رحمة الله عليه) روشن ميشود. ايشان در بار مفهوم تأويل مينويسند:صواب در مفهوم تأويل اين است که تأويل، آن واقعيت [عيني و خارجي]است که بيانات قرآني بدان مستند ميشود، خواه موعظه باشد، حکم باشد و يا حکمت. به اين معنا هم آيات قرآني داراي تأويل هستند، چه محکم و چه متشابه. تأويل از قبيل مفاهيم [رايجي] که لفظ بر آن دلالت ميکند نيست، بلکه از امور عيني متعالي است که الفاظ بدان راه ندارد.البته در محدود واقعيت خارجي که تأويل کلام بدان باز ميگردد اختلاف است. عدهاي ديگر برخلاف مرحوم علاّم طباطبايي (رحمة الله عليه) براي واقعيت خارجي قيد «متعالي» و «غيرقابل بيان بودن با الفاظ» را قايل نيستند، گرچه در ميان آنها نيز اختلاف نظرهايي هست.به نظر ميرسد که مراد از تأويل در تفسير علي بن ابراهيم همان بيان «واقعيت خارجي» و «مرجع» و «ما يؤول اليه» (بدون تقييد آن به متعالي بودن) آيه است. از اين رو، در مقدمه، مفهوم تأويل را در مقابل تنزيل قرار ميدهد و مينويسد:ما چهار نوع تأويل داريم. آنچه تأويل آن در تنزيل آن است و آنچه تأويل آن با تنزيل آن است و آنچه تأويل آن قبل از تنزيل آن است و آنچه تأويل آن بعد از تنزيل آن است.آنگاه در توضيح آن مينويسد: آنچه تأويل آن در تنزيل آن است (و تأويلي جز تنزيل ندارد) آياتي است که بيانگر حکم حلال و حرام است که واقعيت خارجي و تأويلي جز همان حکم ندارد. و به تعبير وي، اين آيات محکم است.ولي آنچه تأويل آن با تنزيل و يا قبل و يا بعد از تنزيل است، کلي آيات متشابهي است که مردم از بيان تأويل و واقعيت عيني آن بينياز نيستند و بر پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ائمه (عليهم السلام) است که آن را بيان کنند. مثلاً تأويل آي اطيعوالله و اطيعوا الرسوال و اولي الامر منکم و مراد از اولي الامر (مراد تأويلي آن) را بايد پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) همراه با تنزيل بر مردم باز گويد. تأويل آي ظهار و لعان نيز واقعيت تحقق اين امر در ميان اعراب قبل از پيامبر (صلي الله عليه وآله) است و تأويل اموري چون غصب حق آل محمد (عليهم السلام) و وعد خداوند بر نصرت آنان و اخبار مربوط به رجعت و قيام حضرت مهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) از مواردي است که مصداق تأويل بعد از تنزيل است. نکت اساسي آن است که تأويل از نوع مفهوم نيست تا با کاوشهاي معناشناسانه بدان راه برده شود، بلکه تأويل نيازمند علم لدنّي و يا حداقل حدس صايب است و از اين رو، قرآن کريم ميفرمايد: و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم (آل عمران/4/6).
منشأ نوعي از تفاسير تأويلي
بعضي از روايات که در کتابهاي مختلف نيز نقل شده است، به تقسيمبندي آيات قرآن پرداخته است. بعضي از اين مضامين آيات را تثليث و بعضي تربيع کرده است که دو ثلث و يا دو ربع از اين آيات در بار ائمه (عليهم السلام) و دشمنان حق دانسته شده است که به بعضي از اين روايات اشاره ميشود:در تفسير عياشي از ابي الجارود نقل شده که وي از امام صادق (عليه السلام) اين گونه روايت کرده است: قرآن بر چهار قسم نازل شده است، رُبعي در حق ما و رُبعي در حق دشمنان ما و يک چهارم در واجبات و احکام و يک چهارم در مستحبات و امثال و کرايم قرآن براي ماست.نظير روايت فوق را کليني به سند متصل از امام صادق (عليه السلام) آورده است.روايات ديگري نيز در دو کتاب مذکور هست که با حذف يکي از دو قسمت سوم يا چهارم، آيات را به سه قسم تقسيم کرده است که در قسم اوّل در بار ائمه (عليهم السلام) و قسم دوم در بار مخالفان آنان ذکر شده است.از اين گونه روايات به دست ميآيد که آنچه در وصف خوبان و توصيف مؤمنان و صالحان يا در مذمت دشمنان آنان آمده است با اولياي خداوند و ائم اطهار (عليهم السلام) و دشمنان آنها پيوند استوار دارد.گرچه ظاهر لفظ اين روايات آن است که اين دو ثلث در بار اهل بيت (عليهم السلام) و مخالفان و دشمنان آمده است، ولي ظاهراً مراد تأويل آيات است نه تنزيل، زيرا در بار آنچه تأويلات پس از تنزيل دارد، شأن نزول مفهومي ندارد.از سوي ديگر تفسيرهايي که از ائم اطهار (عليهم السلام) بر اساس رهبرد فوق صادر شده است، در حقيقت تأويل به همان معنايي است که از آن ياد کرديم.بر اساس فوق شيعيان کتابهاي بسياري در سدههاي اولين نگاشتهاند که مخلوطي از مواردي است که شأن نزول آنها، اهل بيت (عليهم السلام) و يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) بوده است يا اين که به آنها تأويل ميگرديده است. شيخ آقابزرگ تهراني در جاي جاي اين کتاب از اين تفاسير ياد کرده است که ذيلاً به بعضي از آنها اشاره ميشود: 1. کتاب تأويل مانزل في النبي و آله (صلي الله عليه وآله)، مؤلف: ابي عبدالله محمدبن العباس ابن الماهيار المعروف بابن الحجام (م328ق).2. کتاب تأويل ما نزل في شيعتهم، مؤلف: ابي عبدالله محمدبن العباس ابن الماهيار المعروف بابن الحجام (م328ق).3. کتاب تأويل ما نزل في أعدائهم، مؤلف: ابي عبدالله محمدبن العباس ابن الماهيار المعروف بابن الحجام (م328ق).4. کتاب ما نزل من القرآن في اعداء آل محمد، مؤلف: مجهول.5. کتاب ما نزل من القرآن في اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مؤلف: ابراهيم بن محمد بن سعيد الثقفي (م383ق).6. کتاب ما نزل من القرآن في اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مؤلف: ابي نعيم احمد بن عبدالله اصفهاني (م430ق).7. کتاب ما نزل من القرآن في اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مؤلف: عبدالعزيز الجلودي (م332ق).8. کتاب ما نزل من القرآن في اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مؤلف: ابوالفرج اصفهاني(م365ق).9. كتاب ما نزل من القرآن في امير المومنين عليه السلام،مؤلف : ابي بكر محمد بن احمد الكاتب (م352ق).10. تأويل الآيات الباهرة في فضل العترة الطاهرة، مؤلف: آقا نجفي.11. الرسالة الباهرة في العترة الطاهرة، مؤلف: سيد مرتضي.12. الانوار الباهرة في انتصار العترة الطاهرة، مؤلف: ابن طاووس.و...در هر صورت نکت اساسي در باب تأويلات قرآني آن است که راهيابي به صحت يا بطلان و ارزش سنجي اين گونه روايات و تفسيرها، کاري بس دشوار و در بعضي از مواقع ناممکن است. تنها مواردي را ميتوان به امتحان بيازماييم که مخالفت ظاهري با محکمات قرآن و با اصول دين و احکام عقلي قطعي داشته باشد. در غير اين صورت تنها معياري که ميتواند به ما اطميناني در صحت محتوا ببخشد، ايمان و اعتماد به گوينده و مؤوّل است. از اينرو، گرچه مفاد رواياتي چند بر آن بود که دو ثلث قرآن در بار اهل بيت (عليهم السلام) و دشمنان آنها (فارغ از سند اين روايات) است، امّا تأويل يک مفسر در جاي جاي قرآن بر اساس آن رهبرد کلي نميتواند موجّه باشد، هر چند آن مفسر در تفسير، فرد معتبري هم به حساب آيد.به نظر ميرسد گرچه تأويل آيات به اهل بيت (عليهم السلام) و دشمنان و حتي تأويل بعضي از آيات به اموري ديگر في الجمله انکارناپذير است، اما اين گونه تفسيرجز از طريق معصومان (عليهم السلام) که مصداق واضح «راسخون في العلم» هستند، اطمينان بخش و قابل پذيرش نيست.بر اين اساس در اين گونه تفاسير آنچه به عنوان ديدگاه مفسر و راوي نقل شده، نميتواند از اعتبار برخوردار باشد و آنچه به نقل از معصوم (عليهم السلام) آمده است لااقل بايد درجهاي از وثوق را در صدور روايت از مقام والاي عصمت داشته باشد. با توجه به اين توضيحات کلي در بار تأويل، به متن اين تفسير باز ميگرديم و به مرور مباحث آن و ويژگيهاي محتوايي ميپردازيم.
1. اشتمال بر تأويل
اين تفسير گرچه داراي محتواي چندگانه است، اما آنچه در نظر اول جلب توجه ميکند، ويژگي کثرت تأويلات در آن است. از جهتي ميتوان تأويلات کتاب را به چهار قسمت متمايز دانست:الف- روايات تأويلي منقول از تفسير علي بن ابراهيم.ب- روايات تأويلي منقول از ديگران (تفسير ابي الجارود و راويان ديگر).ج- تأويلات منقول از شخص علي بن ابراهيم.د- تأويلات شخص مؤلف کتاب.از جهت ديگر نيز محتواي تأويلات غالباً به شأن معصومين (عليهم السلام) و يا دشمنان آنان باز ميگردد، اما در پارهاي از موارد نيز تأويلات در بار امور ديگر است.براي آشنايي بيشتر، مواردي از تفسير تأويلي اين کتاب را ارائه ميکنيم:
الف- روايات تأويلي از تفسير علي بن ابراهيم
در مقايسه بين تعداد روايات تأويلي علي بن ابراهيم و مقدار تأويلاتي که ظاهراً از خود اوست، به خوبي روشن ميشود که روايات تأويلي حجم کمتري دارد. در تفسير سور مبارک حمد، چند روايت تأويلي آمده است که به بعضي از آنها اشاره ميکنيم:- حدثني ابي عن عمروابن ابراهيم الراشدي و صالح بن سعيد و يحيي بن ابي عميربن عمران الحلبي و اسماعيل بن مزار و ابي طالب عبدالله بن الصلت عن علي بن يحيي عن ابي بصير عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال سألته عن تفسير بسم الله الرحمن الرحيم فقال الباء بهاءالله و السين سناءالله و الميم ملک الله.اين تفسير اشاري و رمزي در کتابهاي ديگر نيز به اسناد مختلف نقل شده است.- قال علي بن ابراهيم حدثني ابي عن حماد عن ابي عبدالله في قوله الصراط المستقيم قال هو اميرالمؤمنين (عليه السلام) والدليل علي انه اميرالمؤمنين قوله و انه في ام الکتاب لدينا لعلي حکيم و هو اميرالمؤمنين (عليه السلام) في ام الکتاب و في قوله الصراط المستقيم.در اين روايت که با دو واسطه به امام صادق (عليه السلام) ميرسد، دو آي الصراط المستقيم و انه في ام الکتاب را به امام علي (عليه السلام) تأويل برده است.- در پايان اين سوره نيز تأويلي نسبت به مخالفان اهل بيت (عليهم السلام) ذکر شده است که بدين گونه است:قال علي بن ابراهيم حدثني ابي عن ابن ابي عمير عن ابن اذينه عن ابي عبدالله (عليه السلام) في قوله غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين: قال المغضوب عليهم النصاب، والضالين الشاک.- در آغاز سور بقره نيز در روايتي ديگر از امام صادق (عليه السلام) «کتاب» را به «علي (عليه السلام)» و «هدي للمتقين» را به «بيان براي شيعيان» تأويل کرده است.موارد فوق، به جز اشکالي که در فاصل ميان علي بن ابراهيم و مؤلف کتاب هست، از سند معتبر برخوردار است و در متن نيز قابل پذيرش است، اما در بعضي از موارد فاصل ميان علي بن ابراهيم تا معصوم (عليهم السلام) مخدوش است يا از جهت متن داراي خدشه است.يکي از رواياتي که از جهت متن چندان قابل پذيرش نيست و نيازمند توجيهات مختلف است، در ذيل آي شريف ان الله لايستحيي ان يضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها (بقره/2/26) وارد شده است. روايت مشابه ديگري در ذيل آي شريف واذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة (نمل/27/82) وارد شده است.
ب- روايات تأويلي منقول از غير علي بن ابراهيم
همان گونه که گذشت، آنچه غير از علي بن ابراهيم روايت شده است يا از مجموع تفسيري ابي الجارود است يا از مشايخ مؤلف که آنها را شيخ آقابزرگ تهراني درحاشي «الذريعة» نام برده است. بعضي از اين روايات تأويلي از اين قرار است:-در ذيل آي شريف والذين يمسّکون بالکتاب و اقاموا الصلوة انّا لانضيع اجر المصلحين (اعراف/7/170) آمده است: وفي رواية ابي الجارود عن ابي جعفر في قوله الذين يمسّکون بالکتاب، قال نزلت في آل محمد [عليه السلام] و اشياعهم.- در ذيل آي شريف ان شرّ الدواب عندالله الذين کفروا فهم لايؤمنون (انفال/8/55) اين گونه روايت کرده است:حدثنا جعفر بن احمد قال حدثنا عبدالکريم بن عبدالرحيم عن محمد بن علي بن محمد الفضيل عن ابي حمزه عن ابي جعفر صلوات الله عليه في قوله قال ابوجعفر عليه السلام نزلت في بني امية فهم شر خلق الله، هم الذين کفروا في باطن القرآن فهم لايؤمنون.در اين روايت گرچه به ظاهر بيان شأن نزول آيه را ذکر کرده است، اما در واقع به تأويل آيه پرداخته است، زيرا در پايان ميفرمايد: آنان در باطن قرآن کافر محسوب ميشوند و با توجه به معناي تأويل، اين باطن همان تأويل است.در ذيل آي شريف فاقم وجهک للدّين حنيفاً (روم/30/30) به سند متصل که اول آن حسين بن محمد است و به امام باقر (عليه السلام) ختم ميشود، آورده است: قال (عليه السلام) هي الولاية، در ادامه نيز باز به سند متصل ديگري از امام رضا (عليه السلام) و امام باقر(عليه السلام) در تفسير فطرة الله ميآورد: قال هولا اله الاّ الله، محمد رسول الله، علي اميرالمؤمنين ولي الله الي ههنا التوحيد.
ج- تفسير تأويلي از علي بن ابراهيم
با مشاهد مختصر تفسير، روشن ميشود که در موارد متعددي از کتاب علي بن ابراهيم و تفسيرهاي تأويلي وي نقل شده است. اين موارد از رواياتي که علي بن ابراهيم نقل کرده کاملاً متمايز است، زيرا روايات علي بن ابراهيم يا با سند متصل آمده است يا به صورت مرسل و با تعبير «رُوِي» و نظاير آن نقل شده، امّا تفسيرهاي شخص وي با «قال علي بن ابراهيم» و «قال» نقل شده است. البته از علي بن ابراهيم غير از تفسيرهاي تأويلي، امور ديگري چون شرح کلمات و بيان شأن نزولها و... جز آن نيز آمده است، اما نقل تفسيرهاي تأويلي وي غلبه دارد. به نظر ميرسد که وي بر اساس روايات پيش گفته در بار تأويل قرآن بر اساس درک خويش و قراين احتمالي به تأويل آيات پرداخته است.تأويلات وي بعضاً مشابه روايات ائمه (عليهم السلام) است، مانند تأويل آي و ان هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه و لاتتّبعوا السبل (انعام/6/153) که مينويسد:قال (علي بن ابراهيم) الصراط المستقيم الامام، فاتبعوه (ولاتتبعوا السبل) يعني غير الامام. امّا تأويلات ذوقي فراواني که در بار ائمه يا دشمنان آنان نيست نيز در ميان آنها يافت ميشود. مثلاً در تفسير آي و ما تسقط من ورقة الّا يعلمها و لا حبّة في ظلمات الارض و لا رطب ولا يابس الاّ في کتاب مبين (انعام/6/59) مينويسد:قال (علي بن ابراهيم) الورقة السقط و الحبة الولد و ظلمات الارض الارحام والرطب ما يبقي و يحيي واليابس ما تفيض الارحام و کل ذلک في کتاب مبين.و در تفسير آي و شاهد و مشهود (بروج/85/3) مينويسد:قال علي بن ابراهيم: الشاهد يوم الجمعة والمشهود يوم القيامة.از اين دو تأويل کاملاً روشن است که وي در تأويلات خويش از ذوقيات به دور نبوده است. اين گونه تأويل نميتواند اعتبار داشته باشد، زيرا اجراي رهبرد کلي تثليث آيات قرآن نيز محسوب نميشود.
د- تأويلهاي شخص مصنف
آن گونه که از ظاهر کتاب برميآيد، بعضي از تأويلات از شخص مصنف است. اين موارد مشابهت معنايي بسياري با تأويلات علي بن ابراهيم دارد. وجه تمايز تأويلهاي مصنف از سه نوع تأويل پيش گفته، آن است که بلافاصله بعد از ذکر آيه آن را آورده است و نه اشارهاي به سند خاص شده و نه به علي بن ابراهيم اشاره کرده است. اين موارد نيز حجم قابل توجهي دارد. به مواردي از اين تأويلات توجه ميکنيم: - در ذيل آي الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها (نساء/4/97) مصنف آورده است:اي دين الله و کتاب الله واسع فتنظروا فيه.در حقيقت زمين را به دين و کتاب؛ و هجرت را به نظر و تأمل تأويل برده است.- در ذيل آي شريف قدجائکم من الله نور و کتاب مبين (مائده/5/15) مينويسد:يعني بالنور اميرالمؤمنين والائمه (عليهم السلام).به اين ترتيب ويژگي عمد محتواي اين تفسير که ارائ تأويلات متعدد است، چندان قابل اعتماد نيست و مفسراني که با گمان به آيات مينگريستهاند، به تأويل پرداختهاند.از اين ويژگي که بگذريم، تفسير فوق از جهت محتوا داراي خصوصيات ديگري نيز هست:- در بار آي والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربّه (اعراف/7/58) مينويسد: و هو مثل الأئمه صلوات الله عليهم يخرج علمهم باذن ربّهم (والّذي خبث) مثل اعدائهم (لايخرج) علمهم (الا نکداً) کذباً فاسداً.
2. نقل اسباب نزول
يکي از ويژگيهاي کتاب، اشاره به شأن نزول آيات است. در اين زمينه بعضاً زمان و مکان نزول آيات نيز ذکر شده است. البته در اين زمينه نيز بعضاً روايات مسند آورده شده است و گاهي بدون اشاره به سند، به ذکر سبب نزول پرداخته است.يکي از استفادههاي مفسر از ذکر سبب و تاريخ نزول، به دست آوردن ناسخ و منسوخ در آيات است.
3. نقل اخبار پيشينيان و داستانهاي قرآني و ذکر غزوات
روي تأويلي تفسير، مانع وجه تاريخي و تنزيلي کتاب نگرديده است. افزون بر نقل اسباب نزول آيات، در موارد متعددي مؤلف به نقّالي داستانهاي قرآني در بار پيامبران سلف و پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) ميپردازد. دراين زمينه گاه با ترکيب مزجي مناسبي از آيات قرآن و مطالب ديگر، داستان کاملي به دست ميدهد.به عنوان مثال، داستان تولد حضرت موسي (عليه السلام) و وقايع پس از آن تا زمان رسالت وي را در 5 صفحه، همراه با مزج به آيات ذکر ميکند و قص گوساله پرستي بني اسراييل را به همين شيوه در 2 صفحه ارائه ميدهد و داستان سليمان (عليه السلام) و بلقيس را به زيبايي ميسرايد.نقل حوادث زندگاني پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) و غزوههايي که با نزول آيات همراه بوده است، نيز بخش ديگري از اين تفسير است. اشار مفصل به حديث معراج، اشاره به وقايع بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) و جريان فدک، اشاره غزوههاي مختلف و داستان مفصل آنان، چون غزو احزاب، بني قريظه، بدر، ذات السلاسل و احد قسمت مهمي از اين تفسير را تشکيل ميدهد. اين بخش که رنگ شيعي ناب دارد و به فضايل اهل بيت (عليهم السلام) و مناظرات آنان و جلوههاي معنوي و اخلاقي و عملي و... جز آن نيز اشاره ميکند، جذابيّت خاصي به اين تفسير بخشيده است. گرچه بعضي از اين مطالب در حقيقت از حوز تفسير قرآن خارج است.
4. توضيح لغات و عبارات دور از ذهن و مشکل
يکي ديگر از خصوصيات محتوايي اين تفسير، اهتمام به توضيح لغات و عبارات مشکل يا متشابه قرآن است. در اين قسمت مفسر هم چون نويسندگان «معاني القرآن» و «غريب القرآن» ظاهر گرديده است. غالب اين توضيحات از مؤلف تفسير است.
5. جمع روايي نسبت به روايات متعدد مربوط به يک آيه
گرچه با توجه به مصادر مؤلف نقل روايات متعدد در ذيل يک آيه متوقع است، اما اصولاً جز در موارد معدودي مؤلف به اين کار دست نزده است. وي غالباً روايات را از تفسير علي بن ابراهيم آورده است و به نظر ميرسد در مواردي که در اين تفسير روايتي نيافته است، به مصادر ديگر خود رجوع کرده است. از اين روي، مواردي که از دو تفسير ابي الجارود و تفسير علي بن ابراهيم نقل کرده باشد بسيار اندک است. اما در موارد اختلاف دو روايت، به جمع روايي بين آنها يا جرح و تعديل راويان و گزينش يک روايت نپرداخته است. تنها در موارد نادري اين گونه جمع از علي بن ابراهيم نقل شده است.
6. اشاره به مباحث کلامي و ردّ فرق باطله
به مناسبت مضامين آيات، مصنف به ابطال عقايد قَدَريان و جبريان پرداخته است. خصوصاً به دو عقيد جبر مطلق و عدم اختيار انسان و تفويض مطلق و مخلوقيت فعل انسان بر دست انسان اشاره شده است. او هر دو را ابطال کرده است.همچنين به مسايلي چون رجعت نيز در موارد متعدد اشاره کرده است.
علوم قرآني در تفسير علي بن ابراهيم
1. نسخ
در بار تعداد آيات منسوخ قرآن اختلاف نظرهاي زيادي هست. بعضي تعداد آيات اين گونه را 249 دانستهاند و بعضي تنها يک مورد نسخ آيات به آيات را پذيرفتهاند. در ميان اين دو نظر، نظرات ديگري نيز هست که تعداد آيات منسوخه را 247، 235، 218، 214، 213، 138، 81، 022، 202، 66؛ 20، 17، 4، 5 و 3 اعلام ميکند.در تفسير علي بن ابراهيم در موارد متعددي ادعاي نسخ شده است، گرچه نگارنده به شمارش دقيق اين موارد موفق نگشته، اما به نظر ميرسد تعداد اين موارد از 100 افزون است. ادعاي نسخ کثير در آيات، غالباً در اثر عدم توجه به قيود معتبره در تحقق نسخ است. از اينرو، بعضي آي «سيف» را ناسخ 124 آيه دانستهاند. در اين تفسير نيز آي مذکور، ناسخ آيات متعددي محسوب گرديده است.
2. توقيفي نبودن جايگاه آيات
يکي از مباحث مهم مربوط به تاريخ جمع قرآن، مسأل توقيفي بودن جايگاه سورهها و جايگاه آيات است. گرچه غالباً جايگاه سورهها در قرآن را به گون مطلق توقيفي نميدانند، اما آيات مذکور در يک سوره و چينش آنها را توقيفي ميدانند. از تفسير مورد بحث اين گونه به دست ميآيد که جايگاه آيات نيز توقيفي نيست و جابه جايي در آيات صورت پذيرفته است. مثلاً در بار آي ولاتهنوا في ابتغاء القوم ان تکونوا تألمون فانهم يألمون کما تألمون و ترجون من الله مالا يرجون (نساء/4/104) مينويسد:هذه الآية في سورة النساء و يجب ان تکون في هذه السوره (اي آل عمران).و در بار آي يا قوم ادخلوا الارض المقدسة التي کتب الله لکم مينويسد:نصف الاية ههنا و نصفها في سورة البقرة.در مواردي نيز تقديم و تأخير کلمات يک آيه را نيز ذکر کرده است. مثلاً در ذيل آي شريف الحمدلله الذي انزل علي عبده الکتاب و لم يجعل له عوجاً قيماً (کهف/18/1) آورده است:هذا مقدم و مؤخر لان معناه الذي انزل علي عبده الکتاب قيماً و لم يجعل له عوجاً فقد قدم حرف علي حرف.اين مورد را ميتوان تحريف در جابه جايي ناميد. جدا از اين نوع تحريف، مسأل تحريف به نقيصه و حذف بعضي از آيات مربوط به شيعه و ولايت در اين کتاب ديده ميشود. گرچه بعضي در مقام توجيه اين کلمات و انکار ديدگاه وي برآمدهاند، اما توجه به موارد مختلف مذکور در اين کتاب، توجيهات آنان را غيرموجه ميسازد. براي نمونه ميتوان به صفحات 10، 142، 196 و 222 از جلد اول اين تفسير نظر کرد. به نظر ميرسد بهتر آن است که با قبول ديدگاه بعضي از محدثان و مفسران شيعه در مسأل تحريف، به ابطال علمي آن بپردازيم که قرآن پژوهان در يکي دو ده اخير کتابهاي ممتعي در نفي تحريف نگاشتهاند.
3. حروف مقطعه
گرچه در اين تفسير در غالب موارد براي حروف مقطعه تفسيري ذکر نشده است، اما در موارد معدودي آنها را حــروف اسم اعظم (که به گون رمزي و اشاري ذکر شده) دانسته است. در اول سور يونس مينويسد: الر، هو حرف من حروف الاسم الاعظم المنقطع في القرآن فاذا الفه الرسول اوالامام فدعا به اجيب.و در آغاز سور مريم مينويسد:کهيعص. عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال هذه کهيعص اسماءالله مقطعة و اماقوله کهيعص قال الله هو الکافي الهادي العالم.و در آغاز سور شعراء نيز مينويسد:طسم، هو حرف من حروف اسم الله الاعظم المرموز في القرآن.
4. محکم و متشابه
در بار وجود دو گونه آيات محکم و متشابه در قرآن کريم ترديدي نيست، اما در تعريف اين دو نوع و مصاديق آن اختلافات بسياري هست. علامه طباطبايي (رحمة الله عليه) تعداد نظريهها را در اين مسأله به شانزده رسانده است و خود نيز نظري جديدي بر آنها افزوده است.از ديدگاه تفسير مورد بحث، «آيات محکم» آياتي است که تأويل آنها در تنزيل آنهاست و تأويل ديگري ندارد، اما «متشابه» آياتي است که داراي معاني مختلف است.البته در اين که اين دو تعريف از محکم و متشابه جامع و مانع است يا نه، ترديد وجود دارد، اما ظاهراً مقصود ايشان از آياتي که تأويل آنها در تنزيل آنهاست، آياتي است که به نحو نص يا ظاهر قوي که احتمال خلاف آن بسيار بعيد است. از اينرو، در بار آيات متعددي که معناي آنها روشن است، بدون ارائ هر گونه تفسير يا تأويلي مينويسد: «فانه محکم». بر اين اساس ديدگاه ايشان با ديدگاه منسوب به شافعي در اين زمينه يک سان است.با توجه به مطالبي که پيرامون اين تفسير عرضه شد، مطالعه و استفاده از اين کتاب شريف به پژوهشگران توصيه ميشود، زيرا پذيرفتن مطالب آن نيازمند به تحقيق و بررسي مورد به مورد است. البته در مقايسه با کتابهاي تاريخي و تفسيري ديگري که به شيو مشابه در قرون پس از نگارش اين تفسير به عالم اسلام عرضه شده، کتاب معتبرتر و ذيقيمتي است، خصوصاً ذکر داستانهاي تاريخي، شأن نزولها و روايات مستند تأويلي آن، ميتواند ماي بهرهوري فراوان پژوهشگران قرآني باشد.در هر صورت، چاپ غيرمغلوط همراه با تحقيق و توضيحات و همراه با فهارس فني و حذف بعضي از مطالبي (مثل بحث تحريف) که در ديدگاه عمومي مسلمانان و شيعيان ناصواب مينمايد، ميتواند زمين احياي هر چه بيشتر اين اثر ممتع را فراهم آورد.