وحشت عبّاسيان از علويان - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وحشت عبّاسيان از علويان

خلفاى عبّاسى از
نخستين روزهاى قدرتشان، بخوبى ميزان نفوذ علويان را درك كرده، سخت
به وحشت افتاده بودند.. يكى از دلايل اين مطلب آن است كه سفّاح از
روزى كه بر سر كار آمد جاسوسانى بر اولاد حسن بگمارد. روزى چون
هيأت اعزامى بنى حسن از نزدش خارج شدند به برخى از معتمدان خود گفت:
«برو محلّ اقامتشان را آماده كن، و هرگز به محبّتشان خو مگير.
هرگاه با آنان تنها مىمانى خود را مايل بدانها و آزرده خاطر از ما
نشان بده. اينان به امر خلافت از ما شايسته ترند. هر چه را كه
مىگويند و با هر چه روبرو مىشوند، همه را برايم نقل كن..». (50)

پس از سفّاح، اين گونه مراقبت ها به صور گوناگون و با شيوه هاى
مختلف صورت مىگرفت كه اين مطلب بخوبى از نوشته هاى مورّخان برمىآيد. (51)

بيم منصور از علويان

مىخواهيد بدانيد
كه عباسيان از علويان تا چه حدّ بيمناك بودند؟ به سفارش منصور به
فرزندش مهدى توجّه كنيد كه او را به دستگيرى «عيسى بن زيد علوى»
تشويق كرده، مىگفت:

«فرزندم، من برايت آنقدر ثروت اندوخته ام كه هيچ خليفه اى پيش از
من اين همه نكرده، و آنقدر برايت برده و غلام فراهم آورده ام كه
پيش از من خليفه اى نكرده. برايت شهرى در اسلام بنا كردم كه تا پيش
از اين وجود نداشته، حال من؛ جز دو تن از هيچ كس نمىترسم: يكى عيسى
بن موسى است و ديگرى عيسى بن زيد. اما عيسى بن موسى به من آنچنان
قول و پيمان داده كه از او پذيرفته ام و او كسى است كه حتّى اگر يك
بار به من قول بدهد، ديگر بيمى از او ندارم. اما عيسى بن زيد؛ اگر
براى پيروزى بر او تمام اين اموال را در راهش خرج كنى و تمام اين
بردگان را نابود كنى و اين شهر را هم به ويرانى بكشى، هرگز ملامتت
نمىكنم». (52)

اين همه وحشت منصور از عيسى بن زيد نه به خاطر آن بود كه وى از
عظمت فوق العاده اى برخوردار بود، بلكه به اين علت كه در اجتماع
اسلامى در آن ايّام اين مطلب پذيرفته شده بود كه خلافت شرعى بايد
در اولاد على عليه السّلام استقرار يابد. لذا چون عيسى بن زيد قيام
كرد، خوف آن بود كه در سطح گسترده اى مورد تأييد قرار گيرد، چه او
از سويى فرزند زيد شهيد بود كه به انتقامِ از بنىاميه برخاسته بود،
و از سوى ديگر از دستياران محمد بن عبدالله علوى هم بود كه در
مدينه به قتل رسيده بود و سفّاح و منصور نيز چنان كه گفتيم با او
بيعت كرده بودند. درباره وى همه به جز امام صادق عليه السلام
مىگفتند كه او مهدى امّت است. به علاوه عيسى بن زيد از دستياران
ابراهيم، برادر همين محمّدبن عبدالله نيز بود كه در بصره قيام كرده،
در باخَمرى به قتل رسيد.

باز از امورى كه دلالت بر واهمه شديد منصور از علويان دارد اين
ماجرا است: وى هنگامى كه سرگرم جنگ با محمد بن عبدالله و برادرش
ابراهيم بود، شبها خوابش نمىبرد. براى سرگرميش دو كنيزك به وى
تقديم كرده بودند، ولى او به آنها حتّى نگاه هم نمىكرد. وقتى علّت
را پرسيدند فرياد برآورد كه: «اين روزها مجال پرداختن به زنان نيست.
مرا هرگز با اين دو كارى نيست مگر روزى كه سر بريده ابراهيم را نزد
من و يا سر مرا نزد او ببرند». (53)

منصور بارها امام صادق عليه السّلام را دستگير كرده، مورد عتاب و
تهديدش قرار مىداد و متّهمش مىكرد به اين كه انديشه قيام بر ضدّ
حكومتش را در سرمىپروراند.

اين گونه مطالب مىرساند كه منصور تا چه حد از علويان بيمناك بود و
علّتى هم جز اين نداشت كه مىديد آنان از تأييد طبقات و گروههاى
مختلف برخوردارند...

حتّى هنگامى كه از او پرسيدند بيعت كنندگان با محمّد بن عبدالله چه
كسانى هستند، پاسخ داد: «... اولاد على، اولاد جعفر، اولاد عمر بن
خطاب، اولاد زبير بن عوام و بقيه قريش و فرزندان انصار». (54)

/ 101