اما سفاح :
احمد امين درباره وى چنين مى گويد: « زندگيش سراپا خونريزىو نابودكردن مخالفان بود.» (73)ژنرال جلوب در كتاب خود چنين مى نويسد: « سفاح و منصور با توطئه بر
سر كار آمدند . از اينرو پس از پيروزى براى تحكيم مبانى حكومت خود
دست به خونريزى يازيدند بويژه خون عموزادگانشان ، از بنى اميه و از
اولاد على بن ابيطالب را »(74)خوارزمى درباره سفاح مى نويسد: « بر علويان ، اين ابومجرم (پدر
گناهكار ) بود كه مسلط شده بود نه ابومسلم (پدر مسلمان ) . اين مرد
آنان را زير هر سنگ و كلوخى كه مى يافت مى كشت و در هر دشت و
كوهستانى به تعقيبشان مى پرداخت» (75)
اما منصور:
منصور كسى بود كه از كشتن برادرزاده خود سفاح (76)، عمويشعبدالله بن على و يا ابومسلم بنيانگذار حكومتش ، ابانورزيد . در
سال 148 به مكه رفت تا امام صادق عليه السلام را دستگير كند هر چند
كه موفق نشد (77).لقب منصور را نيز پس از پيروزيش بر علويان بر خود نهاده بود (78).منصور كسى بود كه ميان عباسيان و علويان اختلاف و آشوب بر پا كرد.
(79) هنگامى كه تصميم به كشتن امام صادق گرفت اعتراف كرد كه
قربانيان بسيارى از علويان داشته ، مى گفت : «
تاكنون از ذرّيّه فاطمه
هزار تن يا بيشتر را كشته ام ولى آقا و پيشوايشان جعفربن محمّد
هنوز زنده است » (80)البته اين سخن از وى در آغاز خلافتش شنيده شد، حال حساب كنيد و
ببينيد كه تا پايان كار چقدر قربانى داشته است !!منصور موزه اى از سرهاى بريده قربانيان خود كه از علويان بود،
ترتيب داده بود كه آن را به عنوان مرده ريگ خود به فرزندش مهدى
منتقل نمود . بر فراز هر سوى تكه كاغذى نصب شده بود كه مشخصات
صاحبش را بازگو مى كرد . اين سرها به پيرمردان ، جوانان و حتى
كودكانى از علويان تعلق داشتند. (81)منصور كسى بود كه عمويش عبدالصمد بن على در پاسخ به ملامتش كه چرا
در قاموسش عفو وجود ندارد، گفت : « هنوز استخوان هاى بنى مروان
نپوسيده و هنوز خاندان ابيطالب شمشير در نيام نبرده اند . ما در
ميان مردمى بسر مى بريم كه ديروز ما را ديده اند . ما ديروز رعيّت
بوديم ولى حالا به خلافت رسيده ايم . بنابراين ، جز با فراموش كردن
عفو و بكار گرفتن مجازاتها نمى توانيم هيبت خود را بر آنان چيره
سازيم » (82) و هم او بود كه به امام صادق مىگفت: « حتماً ترا مي
كشم ، اهل خانواده ات را هم نابود مى كنم تا از شما كسى نماند كه
بتواند كوچكترين عرض اندامى كند »(83)منصور نخستين كسى بود كه ويران كردن مرقد امام حسين در كربلا را
بدعت نهاد .(84) وى علويان را در اسطوانه هايى قرار داد، بر سينه
ديوار به ميخشان مى كشيد . بر اين مطلب يعقوبى و ديگران تصريح كرده
اند، هم چنين در زندان هاى زيرزمينى چندان به بندشان مى كشيد كه از
گرسنگى يا بوهاى متعفّن جان مى دادند، چه نمى توانستند براى قضاى
حاجت از سلول خود بيرون بروند. وقتى يكى از زندانيان مى مرد او را
همانجا كنار زندانى ديگر رها مى كردند تا بپوسد و در پايان ،
ساختمان زندان را بر جنازه هاي متلاشى شده و متعفن و حتى زندانيانى
كه هنوز جانى به تن و زنجيره هايى بر پا داشتند ، ويران مى كردند.
مشهور است كه منصور با بنى حسن چنين معامله اى نمود. كوتاه آنكه
رفتار منصور با اولاد على كثيفترين صفحات تاريخ عبّاسى را پر كرده
است. (85)