تشيّع و دوستى با علويان - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تشيّع و دوستى با علويان

با توجه به اين حقايقى كه ياد كرديم، ديگر طبيعى
مى نمايد كه علويان از سوى گروهها و طبقات مختلف جامعه مورد ستايش
و احترام روز افزون قرار گيرند. اين دوستى ريشه دار و صميمانه باعث
وحشت عباسيان شده بود، تا جايى كه ديديم رشيد ـطغيانگر بى رقيب
بني عباس ـ نزد بزرگ خاندان برامكه، يحيى بن خالد، با لحنى
شكوهآميز اندوه خود را ناشى از وجود امام موسى عليه السلام باز
مىگفت. يحيى نيز به نوبه خود اظهار مىداشت كه آن امام « زندانى »
دلهاى دوستانشان را گمراه كرده!! (152)

نبايد از اين شكوه رشيد يا اعتراف يحيى تعجب
كنيم، تشيّع (153) راه خود را به تمام دلها گشوده بود؟ حتى دل
وزرا، فرماندهان، و حتى به قلب زنان خلفا نيز اين فروغ تابيده بود.

مثلأ مادر خليفه مهدى مخفيانه خدمتگزارى را بر
قبر امام حسين (ع) گماشته بود و ماهيانه سى درهم به او مىپرداخت. (154)

دختر عموى مأمون كه نفوذ بسيارى هم در او
مىداشت، بنا به گفته مورّخان به امام رضا (ع) ابراز علاقه مىنمود

حتى گفتهاند كه زبيده، همسر رشيد و نوه منصور و
بزرگترين زن عباسى، شيعه شده بود و چون رشيد آن را دانست سوگند
خورد كه طلاقش بدهد (155) و شايد همين امر علت سوزاندن گورش بود
كه در آشوب بزرگ سنى و شيعه در سال 443 همراه با گورهاى آلبويه و
مرقد امام كاظم (ع) به آتش كشيده شد. (156) اما وزراى بنى عباس كه
داستان علاقهشان نسبت به علويان روشنتر از آن است كه توضيح
دهيم.تاريخ براى ما بازگو كرده كه چگونه عباسيان، از همان آغاز كار
يعنى از زمان سفّاح، غالبأ وزراى خود را پس از اطلاع از دوستى و
مساعدتشان نسبت به علويان، شديدأ مؤاخذه مىكردند. نخست ابوسلمه
بود كه دچار چنين مخمصهاى شد و بعد ابومسلم، يعقوب بن داود تا
آن كه نوبت فضل بن سهل و ديگران رسيد. حتى مىگويند علّت فاجعهاى
كه بر سر برمكيان آمد اين بود كه آنان تشيّع علويان را پذيرفته
بودند !!

اما درباره فرماندهان و حكمرانان كه ماجرا از اين هم روشنتر
است. پيوسته واليان و فرماندهانى بودند كه از گوشه و كنار به نفع
علويان قيام مىكردند و يا از اطاعت خليفه سر باز زده به حمايت از
خاندان على مى پيوستند. عدهاى هم كه جرأت اظهار دوستى و تفاهم با
علويان را نداشتند، همچنان احساس خود را مكتوم نگاه مىداشتند.
قيام فرماندهان عليه عباسيان از زمان سفّاح شروع شد. نخست « ابن
شيخ مهرى » بر سفّاح شوريد، سپس در زمان منصور فرماندهى عليه او
برخاسته داعيه دوستى با خاندان على را داشتند. حتى درخراسان قيام
ضّد منصور به نفع علويان به سال 140 به وقوع پيوست. آن گاه در زمان
مهدى شورش ديگرى در خراسان به جانبدارى از خاندان ابوطالب به رهبرى
« صالح بن ابى حبال » درگرفت و چنان مهم بود كه جز به نيرنگ ممكن
نشد آن را خاموش كنند. (157) در زمان رشيد نيز آشوبى بزرگ بر پا شد
كه « النّجوم الزاهره » آن را شورش ميان سنّيان و رافضيبان ناميده
است.

خطر واقعى

آن چه كه متضمن يك خطر واقعى بود و اركان دولت عباسى را به لرزه درانداخت، شورشهاى خود علويان بود. مثلأ مىگفتند در بيشتر شهرها به سال 145 مردم با « محمد بن عبدالله بن حسن » بيعت كرده بودند، و اين پس از حادثه مشهور « فخ » روى داد. دامنه اين قيام چنان گسترش يافت كه عباسيان با هر يك از علويان كه روبهرو مىشدند، او را يا شورشگر و يا آرزومند به راه انداختن قيامى مىيافتند. در اوايل ايّام مأمون وضع به نهايت سستى و وخامت كشيده شده بود. مىگويند شمار شورشهاى علوى كه بين ايّام سفّاح و اوايل روزهاى خلافت مأمون حدودسال 200 رخ داد، به سى مىرسيد. يعنى سى انقلاب در زمانى كمتر از هفتاد سال و تازه اين آمار، آن دسته از شورشهايى را به نفع علويان از سوى غير علويان بر پا مىشد، در بر نمىگرفت.

ما بعدأ به برخى از قيامهاى علوى، بر ضّد مأمون به ويژه، اشاره
خواهيم كرد و خواهيم ديد كه حتى فرمانده بزرگ وى، طاهر بن حسين ـ و
بلكه تمام افراد خاندان طاهر (158) ـ و همينطور وزيرش فضل بن سهل،
هرثمه بن اعين و ديگران چگونه به شيعه بودن متهّم شده بودند. باز
چنان كه خواهد آمد، در زمان مأمون جّو سياسى كشور تا حدّ زيادى
شبيه به جوّ غالب در زمان امويان شده بود. تنها فرقش با آن زمان
اين بود كه بسيارى فريب تبليغات عباسيان را خورده بودند، اين زد و
خوردها را براى كسانى كه شايستگى خلافت داشتند، طبيعى مىدانستند.

/ 101