دانش، پارسايى و پرهيزگارى امام (ع) - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دانش، پارسايى و پرهيزگارى امام (ع)

اين از چيزهايى است كه تمام مورّخان درباره آن اتفّاق نظر
دارند.كوچكترين مراجعه به كتابهاى تاريخى اين نكته را به خوبى
روشن مىگرداند. حتى مأمون بارها خود در فرصتهاى گوناگون آن را
اعتراف كرده، مىگفت: رضا (ع) دانشمندترين و عابدترين مردم روى
زمين است. وى همچنين به رجاء بن ابى ضحّاك گفته بود:

« بلى اى پسر ابى ضحاك، او
بهترين فرد روى زمين، دانشمندترين و عابدترين انسانهاست » (2)

مأمون به سال 200 كه پيش از سى و سه هزار تن از عباسيان را جمع
كرده بود، در حضورشان گفت:

«
من در ميان فرزندان عباس
و فرزندان على رضى الله عنهم بسى جستوجو كردم ولى هيچ يك از آنان
را با فضيلتتر ، پارساتر، متديّنتر، شايستهتر و سزاوارتر به اين
امر از على بن موسى الرضا نديدم.» (3)

موقعيّت و شخصيت امام
(ع)

اين موضوع از مسائل بسيار بديهى براى همگان است.

تيرگى روابط بين امين و مأمون به امام اين فرصت را داد تا به وظايف
رسالت خود عمل كند و به كوشش و فعّاليت خويش بيفزايد. شيعيانش نيز
اين فرصت را يافتند كه مرتب با او در تماس بوده از راهنمايىهايش
بهره ببرند. پس درنتيجه، امام رضا از مزاياى منحصر به فردى سود
مىجست و توانست راهى را بپيمايد كه به تحكيم موقعيّت و گسترش
نفوذش در قسمتهاى مختلف حكومت اسلامى بينجامد حتي روزى امام به
مأمون كه سخن از ولايتعهدى مىراند، گفت: « اين امر هرگز نعمتى
برايم نيفزوده است. من در مدينه كه بودم دست خطم در شرق و غرب اجرا
مىشد. در آن موقع، استر خود را سوار مىشدم و آرام كوچههاى مدينه
را مىپيمودم و اين از همه چيز برايم مطلوبتر مىنمود » (4)

در نامهاى كه مأمون از امام تقاضا مىكند كه اصول و فروع دين را
برايش توضيح دهد او را چنين خطاب مىكند: « اى حجّت خدا بر خلق،
معدن علم و كسى كه پيروى از او واجب مىباشد. » (5) مأمون او را
« برادرم » و « اى آقاى من » خطاب مىكرد در توصيف امام،
مأمون براى عباسيان چنين نگاشته بود: « اما اينكه براى على بن
موسى بيعت مىخواهم،پس از احراز شايستگى او براى اين امر و گزينش
وى از سوى خودم است... اما اين كه پرسيدهايد آيا مأمون در زمينه
اين بيعت بينش كافى داشته، بدانيد كه من هرگز با او بيعت نكرده مگر
با داشتن بينايى كامل و علم به اين كه كسى در زمين باقي نمانده كه
به لحاظ فضيلت و پاكدامنى از او وضع روشنترى داشته و يا به لحاظ
پارسايى، زهد در دنيا و آزادگى بر او فزونى گرفته باشد. كسى از او
بهتر جلب خشنودى خاص و عام را نمىكند و نه در برابر خدا از وى
استوارتر كسى ديگر يافت مىشود » (6)

از يادآورى اين مطالب به وضوح به خصوصيّات امام، موقعيّت و
منش وى پى مىبريم، مگر نگفتهاند كه: « فضيلت آن است كه دشمنان بر
آن گواهى دهند؟ »

باز از چيزهايى كه
دلالت بر زندگى و شوكت امام دارد، روايتى است كه گزارش كننده چنين
نقل مىكند: « من در معيّت امام بر مأمون وارد شدم. مجلس مملو از
جمعيت بود، محمّد بن جعفر راگروهى از طالبيان و هاشميان احاطه كرده
بودند و فرماندهان نيز حضور داشتند. به مجرد ورود ما، مأمون از جا
برخاست، محمد بن جعفر و تمام افراد بنىهاشم نيز به پا خاستند.
آنگاه امام همه را اذن جلوس داد. آنگاه ساعتى بگذشت و مأمون
همچنان غرق توجّه به امام بود » (7)

/ 101