گفتههايى درباره مأمون - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتههايى درباره مأمون

به هر حال، مأمون
در علوم و فنون مختلف تبحر يافت و بر همگنان خويش و حتّى بر تمام
عباسيان، برترى يافت.

برخى از آنان مىگفتند: « در ميان عباسيان كسى دانشمندتر از مأمون
نبود.» (12)

ابن نديم دربارهاش چنين گفته: « آگاهتر از همه خلفا نسبت به فقه
و كلام بود.» (13)

محمد فريد وجدى نيز گفته: « بعد از خلفاى راشدين كسى با كفايتتر
از مأمون نيامد.» (14)

از حضرت على (ع) نيز نقل شده كه روزى درباره بنىعباس سخن مىگفت،
تا بدين جا رسيد كه فرمود: « هفتمى از همهشان دانشمندتر خواهد
بود.» (15)

سيوطى، ابن تغرى بردى، و ابن شاكر كتبى مأمون را چنين ستودهاند:

«
بهترين مرد بني عباس بود
به لحاظ دورانديشى، اراده، بردبارى، دانش، زيركى، هيبت، شجاعت،
سيادت، فتوّت، هر چند همه اين صفات را اعتقادش به خلق قرآن لكهدار
نموده بود. (16) در ميان عباسيان كسى دانشمندتر از او به مقام
خلافت نرسيد ... .» (17)

پدر مأمون نيز خود به برترى وي بر برادرش امين شهادت داده و گفته
بود:« ... تصميم گرفتهام ولايتعهدى را تصحيح كنم و به دست كسى
بسپارم كه بيشتر رفتارش را مىپسندم و خط مشيش را مىستايم، به حسن
سياستش اطمينان دارم، از ضعف و سستىاش آسوده خاطرم، و اوكسى جز
عبدالله نمىباشد.اما بنى عباس به پيروى از هواى نفس خويش، محمد را
مىطلبند، چه در او يك پارچه متابعت از خواهشهاى نفسانى است، دستش
به اسراف باز است، زنان و كنيزان در رأى او شريك و مؤثّر واقع
مىشوند. در حالى كه عبدالله شيوه پسنديده و رأيى اصيل داشته براى
چنين امري بزرگ قابل اطمينان است. اگر به عبد الله روى برم، بنى
هاشم ( يعنى عباسيان ) را به خشم خواهم آورد؛ و اگر اين مقام را
تنها به دست محمد بسپارم، از تباهى كه بر سر ملّت خواهدآورد، ايمن
نيستم ... .» (18)

رشيد همچنين مىگفت: « در عبدالله دورانديشى منصور، عبادت مهدى
وبزرگى هادى را مىبينم، ولى من محمد را بر او پيش انداختم در حالى
كه مىدانستم محمد تابع هواى نفسش است، هر چه به دست مىآورد به
اسراف از كف مىبازد، زنان و كنيزان را در تصميمهاى خويش شركت
مىدهد. اگر امّجعفر ـ يعنى زبيده ـ نبود و بنى هاشم هم اصرار
نمىداشتند، حتمأ عبدالله را بر او مقدّم مىداشتم ... .» (19)

كوتاه سخن آن كه هر كه ـ از مورّخان و يا ديگرى ـ به شرح حال مأمون
پرداخته، برترىاش را تصديق و او را تنها مرد ارزنده ميان خلفاى
عباسى معرّفى كرده است.

آن چه براى ما در اين جا مهم است همين نگرش كوتاه بر زندگى وى
مىباشد تا به اجمال زيركى و سياست و تدبير نيكويش را به خاطر
آوريم.

ديگر نيازى به كنجكاوى در شرح احوالش نداريم كه اين خود با هدف
نگارش اين كتاب سازگار نمىآيد.

البته در فصلهاى بعدى باز هم درباره مأمون سخن خواهيم راند، البته
تا جايى كه به موضوع كتاب ارتباط يابد.

/ 101