آرزوهاى مأمون و رنجهايش - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آرزوهاى مأمون و رنجهايش

عباسيان از مأمون خشنود نبودند!!

از نظر مورّخان جاى هيچ ترديد نيست كه مأمون به مراتب از امين
شايسته و سزاوارتر به امر خلافت بود. (20) ما حتى اعترافى از خود
رشيد در اين زمينه نقل كرديم و ديديم چگونه با اين وصف براى گزينش
امين دو عذر مىآورد؛ يكى آن كه عباسيان خليفه شدن مأمون را
نمىپذيرند. هر چند به لحاظ سن، فضل و زيركى اين شايستگى را دارد.
ديگر آن كه مىگفت: « عباسيان به خاطر پيروى از هواى نفس خويش امين
را بيشتر مىپسندند، چه در نهاد او چنين و چنان مىگذرد ... .» تا
آن كه گفت:« اگر به فرزندم عبدالله تمايل كنم، بنى هاشم را به خشم
خواهم آورد، و اگر خلافت را به دست محمد بسپارم از تباهى كه به سر
ملّت خواهد آورد، ايمن نيستم ... .» همچنين مىگفت: « اگر امّجعفر
( يعنى زبيده ) نبود و بنى هاشم نيز به او ( يعنى امين ) راغب
نبودند، بىشك عبدالله را مقدّم مىداشتم ....»

مأمون نيز در
پايان نامه خود خطاب به عباسيان مطالبى به اين شرح بازگو كرده:«
اما اين كه نوشتهايد در قلمرو حكومت من ناراحتىهايى تحمل
كردهايد، به جان خودم سوگند كه اين جز از ناحيه خودتان نبوده زيرا
شما از امين پشتيبانى مىكرديد و به او تمايل داشتيد، آنگاه چون
من او را بكشتم شما گروه گروه پراكنده شديد، گاهى از پى ابن ابى
خالد افتاديد، گاهى از اعرابى پيروى كرديد، زمانى ابن شكله را اطاعت
كرديد وبعد هم از هر كسى كه به روى من شمشير مىكشيد طرفدارى
مىنموديد. اگر عادتم بخشش و در سرشتم روح گذشت نبود، احدى از شما
را بر روى زمين زنده نمى گذاشتم، چون خون همگى شما حلال است....»

به زودى از فضل بن
سهل عباراتى بيان خواهيم كرد كه از جمله به مأمون گفته بود: « ...
فرزندان پدرت با تو و با افراد خانوادهات دشمنند ...» از اين گونه
متون تاريخى بسيار است كه همه دلالت بر موضع منفى عباسيان در برابر
مأمون و نظر موافقشان نسبت به برادرش امين، دارند

راز نارضايتى
عباسيان از مأمون چه بود؟ آخر چرا برادرش امين را بر او كه بسى
شايستهتر و لايقتر براى خلافت بود، ترجيح مىدادند؟ براى پاسخ به
اين سئوال مىكوشيم تا با مراجعه به متون تاريخى، حقيقت جريان را
در يابيم.

شايد راز روگردانى عباسيان از مأمون آن بود كه مىديد برادرش امين
يك عباسى اصيل بشمار مى رود. پدرش هارون و مادرش زبيده بود. زبيده
خود يك هاشمى و هم نوه منصور بود. (21) او بزرگترين زن عباسى به
طور اطلاق بشمار مىرفت.

امين در دامان فضل يحيى برمكى، برادر رضاعى رشيد و متنفّذترين مرد
در دربار وى، پرورش يافته و فضل بن ربيع نيز متصدى امورش گشته بود؛
مرد عربى كه جدش آزاد شده عثمان بود و در مهرورزيش نسبت به
عباسيان، كسى ترديد نداشت.

اما مأمون در دامان جعفر بن يحيى پرورش يافت كه نفوذش به مراتب
كمتر از برادرش فضل، مىبود.

اما مربيّش و كسى كه امورش را تصدى مىكرد، مردى بود كه عباسيان به
هيچ وجه دل خوشى از او نداشتند، چه متهم بود به اين كه مايل به
علويان است. ميان وى و مربّى امين،فضل بن ربيع، هم كينه بسيار سختى
وجود داشت. اين شخص همان كسى بود كه بعدأ وزير و همهكاره مأمون
گرديد، يعنى فضل بن سهل فارسى. عباسيان از ايرانيان مىترسيدند و
از دستشان به ستوه آمده بودند، از اين رو به زودى جاى آنها را در
دستگاه خود به تركان و ديگران واگذار كردند.

مادر مأمون يك زن خراسانى و غيرعرب بود كه در روزهاى نخستين وضع
حملش، از دنيا چشم فروبست. ولى حتى اگر زنده مىماندهرگز ياراى
رقابت با زبيده را نمىداشت. كنيزى بسيار زشت وكثيف بود كه در
آشپزخانه رشيد خدمت مىكرد. اگر بگوييم مرگ اين زن به سود مأمون
بود از حقيقت فرانرفتهايم. بيچاره آنقدر در نظر مردمان خوار و
بىمايه مىنمود كه مأمون را به وجود او سرزنش مىكردند.

در اشعار زير مىبينيم چگونه امين برادر خود را در مورد مادرش
سرزنش مىكند:

«
هنگامى كه مردان به فضل
خويش سر برمىافرازند تو بر جا منتظر بمان كه هرگز سرافراز نيستى
خدايت به تو هر چه خواستى عطا كرد اما خلافت دلخواهت را نزد «
مراجل» يافتى هر روز با دلى پر اميد بر سر منبر مىروى ولى پس از
من هرگز بدان دست نخواهى يافت.» (22)

امين در جاى ديگر دامنه هجو را به فحش و ناسزا مىكشاند و اين در
ايام شورشى بود كه ميان آن دو برخاسته بود:

«اى پسر كسى كه به
نازلترين قيمت فروخته شد در بازار به ميان مردم، و به زيادتر از
آن خريدار نداشت در هرنقطه از بدن تو كه جايىسرسوزنى باشد اثرى از
نطفه شخصى در آن يافت مىشود.»

سپس مأمون چنين
پاسخ داد:

« مادران چيزى جز ظروف و
پذيرنده وديعه نيستند، و كنيزان نيز اين منظور را بسند چه بسا زن
تازى كه نتواند فرزند نجيبى بياورد و چه بسا كنيز پارسى كه در
كلبهاش نجيبى زاييده شود.» (23)

/ 101