اما در عهد مروان - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اما در عهد مروان

در ايام حكمرانى «مروان بن محمد جعدى» كه به
مروان حمار شهرت يافته بود، اوضاع كشور به بدترين شرايط انفجار
رسيده بود. قيامها و شورشها در بيشتر نقاط چنان آتش به پا كرده بود
كه سخت خاطر مروان را آشفته مى ساخت. او حتى قادر نبود به شكايت
والى خود در خراسان، نصربن سيّار، ترتيب اثر دهد. وى خود در آن
سامان با آشوبها و شورشهاى متعدّدى، سخت دست به گريبان شده بود كه
قيام بنى عباس يكى از آنها به شمار مى رفت. اينان به رهبرى ابومسلم
خراسانى مردم را به سوى خود فرامى خواندند به گونه اى كه اين دعوت
روزبه روز دامنه گسترده ترى مى يافت.

اين رويدادها همه حاكى از انزجار شديد مردم بود
كه نسبت به حكومت بنى اميّه و سلطنت مبتنى بر ستم و تجاوزشان ابراز
مى شد. غارت اموال مردم، زورگويى در تعيين سرنوشت ملّت و سلب آزادى
و امكاناتشان. اين مسايل با توجه به پاره اى از امور كه آن روزها
در جريان بود، بخوبى بر ما آشكار است.

مثلاً مى بينيم كه فرمانداران به چيزهايى طمع
مى كردند كه بر آدمى قبول آن دشوار مى نمايد. خالد قسرى مى خواست
كه فقط حقوق سالانه اش بيست ميليون درهم باشد و چون اختلاس و
دزديهايش را هم حساب كنيم مى بينيم كه درآمدش به صد ميليون درهم
مى رسيد. (1) حال در جايى كه فرماندار داراى چنين وضعى باشد ببينيد
وضع خود خليفه چگونه است. خليفه اى كه با همه ارزشها و صفات خوب و
كمالات انسانى دشمنى مى ورزيد. خليفه به گونه اى تحقيرآميز به مردم
مى نگريست. در اين باره «كميت» شاعر چنين سروده است:

به مردم چنان مى نگريست كه گويى

صاحب گله اى است كه گوسفندان

خود را بع بع كنان به هنگام غروب مى نگرد

به انگيزه چيدن پشم و انتخاب يك

رأس فربه،

همراه با لذّت از فرياد و زجر چهارپايان. (2)

آرى، ملّت سراپا يقين شده بود كه ديگر بنى اميه
حقّى ندارند كه خود را همچون رهبران امّت بر مردم تحميل كنند. آنان
حتماً فاقد صلاحيّت در اداره امورند و اگر وضع همين گونه ادامه
يابد، مردم همگى رو به نيستى كشيده مى شوند.

از اين رو از جاى برخاستند و بر امويان شوريدند و
برخى از حقوق خود را از ايشان بازستاندند، و اين شيوه آن چنان
ادامه يافت تا سرانجام كشور از وجودشان پاك شد و ديگر اثرى از
آنان برجاى نماند.

/ 101