ناگزير خراسان را بايد برگزيد
پس از آن كه مأمونخود را از دامان فرزندان پدرش، برمكيان، اعراب و علويان كوتاه ديد،
ناگزير شد كه روى به جانب ديگر برد و دست يارى به سوى ديگران دراز
كند تا بتواند هدفهايش را به تحققّ برساند...در برابر ديدگان خويش جايى جز خراسان نيافت. از اين رو آن جا را
برگزيد همانگونه كه در پيش « محمد بن على عباسى» نيز برگزيده بود.
به مردم آن سامان تمايل و محبت ابراز نمود، آنان را به خويشتن
نزديك ساخت و برايشان چنين وانمود كرد كه او دوستدار هر كى و هر
چيزى است كه آنان دوست بدارند، ومتنفّر از هر چيز و هر كسى است كه
آنان تنفّر داشته باشند. حتى وقتى احساس تمايل آنان را نسبت به
علويان دريافت، تظاهر به دوستى و پيروى علويان هم كرد .
از سوى ديگر، با
دادن وعدهها وبستن پيمانها قول داد كه ظلم و تعدّى را از حريمشان
خواهد راند، و اينها همه چيزهايى بود كه اعتماد خراسانيان را نسبت
به مأمون جلب كرد و چشم اميد و آرزوها بر او بستند.
شيعهگرى ايرانيان
شيعه بودنايرانيان نيازى به اثبات ندارد، چه در پيش به حد كافى توضيح داديم
كه دولت عباسيان بر پا نشد مگر بر اساس تبليغ به سود علويان و اهل
بيت گفتيم كه خراسانيان بر ( يحيى بن زيد ) هفت شبانهروز به سوگ
نشسته و هر كودكى كه در آن سال به دنيا مىآمد نام يحيى بر او مىنهادند (38) حتى ( بلاذرى ) مىنويسد: موقعى كه منصور درباره تعقيب محمد و
ابراهيم فرزندان عبدالله بن حسن با عيسى بن موسى مشورت مىكرد،
عيسى به وى توصيه كرد كه بر مدينه يك خراسانى را حاكم قرار بدهد
منصور به او گفت: « اي موسى، در دل اهل خراسان دوستى خاندان
ابوطالب با دوستى ما به هم آميخته، حال اگر يك نفر خراسانى را بر
مدينه بگماريم محبّتشان نمىگذارد كه در جستوجوى آن دو برآيند.
ولى اهل شام على را كشتهاند تا او بر ايشان مسلط نگردد و اين نبود
جز به خاطر كينهاى كه نسبت به او مىورزيدند» (39) باز در صفحات پيش ديديم كه مورّخان با چه شكوهى ورود امام رضا را
به نيشابور توصيف كردهاند. بعدأ نيز در فصل « برنامه امام» شرح
رويداد خروج امام را براى نماز در مرو خواهيم خواند .
محبت اهل بيت در
دل ايرانيان به گونهاى اوج گرفته بود كه حتى مأمون مىترسيد نكند
روزى اگر او بيعت خود را از امام رضا در موضوع ولايتعهدى بازپس
گيرد، مردم نيز كمر به قتل او بربندند. (40) جرجى زيدان مىنويسد: « اهل خراسان و حكمرانانش از اهل طبرستان
وديلم پيش از قيام عباسيان همه از شيعيان على بودند. بيعتشان با
بنىعباس به خاطر همكارى باابومسلم و يا از روى ترس از وى بود
» (41) احمد امين نيز مىنويسد: « تشيّع در رگهاى پارسيان مىدويد.» (42)
بنا به به نوشته دكتر شيبى: « پارسيان به تشيّع
پناه بردند، و اين پس از آن بود كه نخست از سوى سفّاح و سپس منصور
و بعد هم از رشيد ضربه بسيار ديدند ...» (43) و به قول احمد شبلى: « ... انگيزه بيعت گرفتن از
سوى مأمون براى ولايتعهدى امام رضا آن بوده باشد كه او مىخواست
پاسخى به آمال اهل خراسان بدهد، چه آنان به اولاد على تمايل بيشترى
داشتند.» (44)