هنوز همه مردم بيعت نكرده بودند - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنوز همه مردم بيعت نكرده بودند

پس از همه اينها، يكى از مطالب مهم آن است كه بدانيم علويان و بخش مهمى از مردم، و بلكه عموم مسلمانان، قصد بيعت با مأمون را نداشتند. مانند اهل بغداد كه جريان مخالفتشان با او مشهورتر آن است كه ذكر شود.

اما اهالى كوفه ـ كه همواره دوستداران على و اولادش بودند ـ با او هرگز بيعت نكردند و تا زمانى بر مخالفت خود باقى ماندند كه برادر امام رضا (ع)، عباس ، نزدشان گسيل شد و به بيعتشان فراخواند. در اينجا فقط برخى او را پاسخ مساعد گفتند، ولى بقيه او را چنين خطاب كردند: « اگر آمدهاى ما را براى مأمون فرابخواني وسپس براى برادرت، ما هرگز به اين دعوت نيازى نداريم و اگر ما را به سوى برادرت، يا برخى از خاندان على و يا حتى خودت فرابخوانى، تو را اجابت خواهيم كرد.» (65)

اما اهالى مدينه، مكّه، بصره و ديگر مناطق حساس كشور، مطالبى در گذشته آورديم كه خود دال بر موضعگيرى آنان نيز بود.بلى چون مأمون به بغداد بازگشت و حكومتش جانى تازه و نفوذش هم گسترش يافت، تازه مردم شروع به بيعت با او كردند و امتناع گذشته خود را چنين توجيه نمودند كه ظاهرى بوده و در واقع و نهان، آنان او را دوست مىداشتند.

با اين همه، پس از پيروزى مأمون ودستيابىاش به حكومت و قدرتى كه آرزو مىداشت، همواره اين مشكل را احساس مىكرد كه نه فرزندان پدر، نه علويان و نه اعراب، هيچ كدام از او خشنود نيستند. حتي غير عربها نيز از او سلب اطمينان كرده بودند.

از سوي ديگر، شورشهاى علويان، افزون بر ديگران، از هر سو هويدا گشته بود، بسيارى از طبقات مردم بلكه عموم مسلمانان از بيعت با وى خوددارى مىكردند... . خلاصه، پس از همه اين جريانات مأمون چگونه مىتوانست در برابر اين تندبادها ايستادگى كند و نظام حكومتى خود را رهايى بخشد؟

پاسخ به اين سئوال در فصل بعدى داده خواهد شد.

شرايط و علل رهايى از ورطه!!

در فصل پيش، وضع نابسامان حكومت مأمون را ترسيم كرديم و ديديم چگونه به طور روزافزونى، در معرض تهديدها قرار گرفته بود. آنگاه به اين نتيجه رسيديم كه از جانب وى انجام يك حركت و يا يك اقدام تند لازم مىنمود تا نگذارد بيش از آن، شكاف در اركان قدرتش بيفتد.

مأمون دريافته بود كه براى رهايى از آن ورطه مىبايست چند كار را انجام بدهد:

1 ـ فرو نشاندن شورشهاى علويان.

2 ـ گرفتن اعتراف از علويان مبنى بر آن كه حكومت عباسيان قانونى است.

3 ـ از بين بردن محبت و ستايش و احترامى كه علويان از سوى مردم برخوردار بودند و پيوسته روزافزون بود. او مىبايست اين احساس عميق را از نهاد مردم بركند و علويان را به طرقى كه شبهه و شك زيادى برنيانگيزد، در نظرشان بىآبرو گرداند، تا ديگر نتوانند دست به كوچكترين حركتى بزنند، و از سوى مردم حمايت شوند.

4 ـ كسب اعتماد و مهر اعراب.

5 ـ استمرار تأييد قانون از سوى اهالى خراسان و تمام ايرانيان.

6 ـ راضى نگه داشتن عباسيان و هواخواهانش كه با علويان دشمنى داشتند.

7 ـ تقويت حس اطمينان مردم نسبت به شخص مأمون، چه او بر اثر كشتن برادر، شهرت و حس اعتماد مردم را نسبت به خود سست كرده بود.

8 ـ و بالاخره ... ايجاد مصونيّت براى خويشتن در برابر خطرى كه او را از سوى شخصيّتى گرانقدر، تهديد مىكرد و مىترسيد كه روزى برخورد مسلّحانه با وى پيدا كند. آرى مأمون از شخصيتّ با نفوذ حضرت امام رضا عليهالسلام بسيار بيم داشت كه مىخواست خود را براى هميشه از اين خطر در امان نگاه بدارد.

/ 101