پسشنهاد خلافت تا چه حد جدّى بود؟ - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پسشنهاد خلافت تا چه حد جدّى بود؟

اين پيشنهاد هرگز جدى نبود.




در پيش برايتان گفتيم كه مأمون نخست به امام رضا
(ع) پيشنهاد كرد كه خلافت را بپذيرد، و اين پيشنهاد را بسيار با
اصرار هم عرضه مىداشت، چه در مدينه و چه در مرو، و سرانجام حتى
امام را به قتل هم تهديد كرد، ولى هرگز موفقيّتى به دست نياورد.

پس از اين نوميدى، مأمون مقام وليعهدى را به او
پيشنهاد كرد، ولى ديد كه امام باز از پذيرفتنش امتناع مىورزد، آن
گاه او را تهديد به قتل كرد و چون امام اين تهديد را جدى تلقّى
كرد، ديگر خود را مجبور يافت كه وليعهدى را بپذيرد.

اكنون دو سئوال مطرح مىشود:

يكى آن كه آيا مآمون مقام خلافت را به طور جدّى
به امام عرضه مىداشت؟ دوّم آن كه، در صورت جدّى نبودن اين پشنهاد،
اگر امام جواب مثبت به او مىداد و خلافت را مى پذيرفت، مأمون چه
موضعى را مىخواست اتّخاذ كند؟

پاسخ به سئوال نخست

حقيقت آن است كه تمام شواهد و قرائن دلالت بر
جدّى نبودن پيشنهاد دارند. زيرا مأمون را در پيش برايتان به خوبى
معرفى كرديم. مردى كه چنان براى خلافت حرص مىزد كه به ناچار دست
به خون برادرش آلود و حتى وزرا و فرماندهان خود و ديگران را به قتل
مىرسانيد و باز براى نيل به مقام، آن همه شهرها را به ويرانى
كشانده بود، ديگر قابل تصور نبود كه همين مأمون به سادگى دست از
خلافت بردارد و بيايد به اصرار و خواهش آن را به كسى واگذارد كه نه
در خويشاوندى مانند برادر به او نزديك بود، و نه در جلب اطمينان به
پاى وزرا و فرماندهانش مىرسيد. آيا مىتوان از مأمون پذيرفت كه
تمام فعاليّتهايش از جمله قتل برادر، همه به خاطر مصالح امّت صورت
مىگرفت و او مىخواست كه راه
خلافت را براى امام رضا (ع) باز كند؟!

چگونه مىتوان بين تهديدهاى او به امام و جدّى
بودن پيشنهاد مزبور، رابطه معقولى برقرار كرد؟

اگر او توانسته بود با تهديد مقام وليعهدى را به
امام بقبولاند پس چرا در قبولاندن خلافت، همين زور و اجبار را به
كار نگرفت؟

پس از امتناع امام، دليل اصرار مأمون چه بود، و
چرا امام را به حال خود رها نكرد، و چرا باز هم آن همه زورگويى و
اعمال قدرت؟

اگر مأمون به راستى مى خواست امام را بر مسند
خلافت مسلمانان بنشاند، پس چرا تأكيد مىكرد كه براى رفتن به
بارگاهش، از راه كوفه و قم نرود؟ او به خوبى مىدانست كه در اين دو
شهر مردم آمادگى داشتند كه شيفته امام گردند.

باز اگر مأمون راست مىگفت پس چرا جلوى امام را
در مسير رفتن به نماز عيد گرفت؟ آرى، او مى ترسيد كه اگر امام به
نماز بايستد، پايههاى خلافتش به تزلزل افتد.

همچنين، اگر او امام را حجت خدا بر خلق مىدانست
و به قول خودش او را داناترين فرد روى زمين باور داشت، پس چرا
مىخواست نظرى بر وى تحميل كند كه او آن را به صلاح نمىديد، و چرا
بالاخره امام را آن همه تهديد مىكرد؟

در پايان آن هم رفتار خشن و غيرانسانى كه مأمون
پيش از بيعت و بعد از آن، و در طول زندگى امام و هنگام وفاتش، با
او و با علويان در پيش گرفته بود، چگونه قابل توجيه بود؟

/ 101