آيا امام خود رغبتى به اين كار داشت؟
اين ها كه گفتيم هرگز دليلى بر ميل باطنى امامبراى پذيرفتن وليعهدى نمى باشد. بلكه همان گونه كه حوادث بعدى
اثبات كرد. او مى دانست كه هرگز از دسيسه هاى مأمون و دارو دسته اش
در امان نخواهد بود و گذشته از جانش، مقامش نيز تا مرگ مأمون
پايدار نخواهد ماند. امام به خوبى درك مى كرد كه مأمون به هر وسيله
اى كه شده در مقام نابودى وى ـ جسمى يا معنوى ـ برخواهد آمد.تازه اگر هم فرض مى شد كه مأمون هيچ نيّت شومى در
دل نداشت. با توجه به سن امام اميد زيستنش تا پس از مرگ مأمون
بسيار ضعيف مى نمود. پس اين ها هيچ كدام براى توجيه پذيرفتن
وليعهدى براى امام كافى نبود.از همه اين ها بگذريم كه امام اميد به زنده
ماندن تا پس از درگدشت مأمون را نيز مى داشت. ولى برخوردش با عوامل
ذى نفوذى كه خشنود از شيوه حكمرانى او نبودند. حتمى بود. همچنين
توطئه هاى عباسيان و دارو دسته شان و بسيج همه نيروها و ناراضيان
اهل دنيا بر ضد حكومت امام كه اجراى احكام خدا به شيوه جدّش پيابر
(ص) و على (ع) بايد پياده مى شد، امام را با همان مشكلات زيانبارى
رو به رو مى ساختند كه برايتان در فصل گذشته شرح داديم. در آن جا
گفتيم كه حتى مردم نيز حكومت حق و عدل امام (ع) را در آن شرايط نمى
توانستند تحمل كنند.
فقط اتّخاذ موضع منفى درست نبود
با توجه به تمام آن چه كه گفته شد درمى يابيم كهبراى امام (ع) طبيعي بود كه انديشه رسيدن به حكومت را از چنين راهى
پر زيان و خطر از سر به در كند. چه نه تنها هيچ يك از هدف هاى وى
را به تحقق نمى رساند، بلكه برعكس سبب نابودى علويان و پيروانشان
همراه با هدف ها و آمالشان نيز مى گرديد.بنابراين ، اقدام مثبت در اين جهت يك عمل
افتخارآميز و بى منطق قلمداد مى شد.