امام را بايد ترور كرد... - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام را بايد ترور كرد...

اما چگونه؟ اگر مى خواست او را علناً به قتل
برساند با موج خروشان احساسات علويان وشيعيان چه در خراسان يا ساير
نقاط مواجه مى شد و اين خود فرصتىٍ بود براى آنان كه مى خواستند
نظام مأمونى را سرنگون سازد. پس اين كار هرگز به صلاح وى نبود. از
اين رو خود را مجبور يافت كه به حيله هاى حيله هاى پنهانى دست
يازد.

داستان حمام سرخس

نخست تصميم مأمون بر آن بود كه امام (ع) و فضل بن
سهل را يك جا طىّ توطئه اى در حمام سرخس به قتل برساند. ولى
هوشيارى امام مانع از آن شد كه خود را در دام مأمون گرفتار سازد و
به رغم اصرار مأمون، از ورود به حمام سرخس خوددارى كرد.

اما سرانجام نيمى از توطئه مأمون با موفقيّت به
پايان رسيد، يعنى فضل بيچاره به تنهايى به دام افتاد و جانش را در
حمام به نيرنگ مأمون از كف باخت. در اين جا عباسيان از مأمون خشنود
شدند و بعد هم با كشتن قاتلان فضل، رضايت حسن بن سهل و خراسانيان
را نيز جلب نمود.

اجمال قضيّه فضل بدين قرار بود كه مأمون توجّه
كرد كه در بغداد عصبانيت مردم از دست وى بدان جهت است كه خلافت را
با وليعهدى امام به خاندان على منتقل كرده و علت اين رويداد را هم
كوشش هاى فضل مى دانستند. بنابراين تا فضل كشته نمى شد فتنه هم
چنان برپا بود. از سوى ديگر او را هم نمى شد علناً به قتل رسانيد چه
برادرش حسن بن سهل موقعيتى بس با نفوذ داشت. از اين رو عدّه اى را
پنهانى گمارد تا توطئه قتل وى را عملى سازند.

كسانى كه در اين قتل دست داشتند پنج نفر از خدمه
مأمون بودند ولى سپس آنها را دستگير كرد. متّهمان در محاكمه به
صراحت به مأمون گفتند كه تو خود ما را بدين كار امر كردى. مأمون
منكر شده گفت اگر بر مدّعاى خويش شاهدى داريد بياوريد، وگرنه همه
شما را به خاطر اقرار به قتل فضل خواهم كشت.

سپس گردن هر پنج نفر را زد و سرهايشان را نزد حسن بن سهل فرستاد. (7)

البته كشتن وزرا يكى از پديده هاى رايج در زندگى
خلفاى عباسى به شمار مى رفت. مقام وزارت به گونه اى مخاطره آميز
شده بود كه پس از قتل فضل، احمد بن ابي خالد با آن كه تصدّى
كارهاى وزارت مى نمود، ولى هرگز حاضر نشد عنوان وزير را بپذيرد.

با آن كه توطئه قتل امام (ع) در حمام سرخس با
شكست مواجه شد ولى مأمون نااميد نگشت و درباره چگونگى قتل امام به
تدبير و انديشه پرداخت. اين بار لازم بود كه با احتياط بيشترى گام
بردارد. چه تجربه قتل فضل به او آموخته بود كه به طورى برنامه خود
را اجرا كند كه قاتلان در پيش رويش نگويند كه تو خود دستور اين قتل
را صادر كرده اى. چه در آن صورت اين خطر وجود داشت كه ارتش همين را
بهانه قرار داده، بر ضدّش بشورند.

بالاخره، بهترين و كم خطرترين وسيله را همان يافت
كه معاويه از پيش تجربه كرده بود. يعنى آن كه با انگور يا آب انار
امام را مسموم و شهيد كند.

بدين گونه به زندگى دو تن از كسانى كه مورد نفرت
بغداد بودند خاتمه داده شد و ديگر عاملى براى تيرگى روابط مأمون و
خويشان پدريش باقى نمانده بود. لذا توانست قلم به دست گيرد و طىّ
نامه اى برايشان اين مطالب را بنويسيد:

«... چيزهايى كه بر من خرده گرفتيد همه از ميان
برفت. شما بر من وليعهدى على بن موسى الرضا را عيب مى شمرديد ولى
حالا او ديگر درگذشته است. پس برگرديد و فرمانبردار من باشيد، چه
ولايتعهدى را در اولاد عباس خواهم نهاد... .» (8)

آن ها نيز به سوى مأمون بازگشتند و مأمون پس از
آن كه بغداد را به اطاعت خويش درآورد فاتحانه به پايتخت ورود كرد.
اكنون او كسى را كه بغداد را به وحشت مى انداخت كشته است. بغداد
نيز به پاس اين خدمت، جنايت برادركشى وى را بخشيد.

آرى مأمون به بغداد بازگشت، به نزد فرزندان پدر
خود آمد، چه بازگشتن ضرورى مى نمود.تا از يك سو اعتبار و حيثيتشان
را بازگرداند، و از سوى ديگر آنان نيز پاسدار و حامى قدرت و حكومت
وى بشوند.

/ 101