نظر پنجم - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظر پنجم

برخى ديگر گفته اند كه امام به مرگ طبيعى درگذشت
و هرگز مسموميّتى در كار نبود. براى اثبات اين موضوع دلايلى ذكر
كرده اند.

يكى از اين افراد «ابن جوزى» است كه پس از نقل
قول از ديگران كه نوشته اند پس از يك استحمام در برابر امام (ع)
بشقابى از انگور كه به وسيله سوزن به زهر آلوده شده بود، نهادند و
او با تناول انگورها مسموم شده به درود حيات گفت، ابن جوزى مى
نويسد كه اين درست نيست كه بگوييم مأمون عامل مسموم كردن وى بوده
باشد. چه اگر اين طور بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و
اندوه مى كرد. اين حادثه چنان بر مأمون گران آمد كه از شدّت اندوه
چند روز از خوردن و آشاميدن و هر گونه لذّتى چشم پوشيده بود. (14)

البته عبارت ابن جوزى حاكى از آن است كه مسموم
شدن امام را پذيرفته ولى منكر آن است كه مأمون عامل اين جنايت بوده
باشد.

«اربلى» نيز به پيروى از ابن جوزى همين عقيده را
ابراز كرده و همان گونه بر گفته خويش دليل آورده است.

احمد امين نيز از كسانى است كه معتقدند كسى به
غيراز مأمون بود كه سم را به امام خورانيده، چه او حتى پس از مرگ
امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مى پوشيد و به علاوه، مأمون
با علما درباره برترى حضرت على (ع) مباحثه مى كرد. (15)

دكتر احمد محمود صبحى نيز چنين پنداشته كه داستان
مسموميّت امام رضا (ع) از مطالب ساختگى شيعه است كه هرگز بين
موقعيّت امام در نزد مأمون كه از آن همه ارجمندى برخوردار بود با
خورانيدن سم به او، تناقضى احساس نمى كنند. (16)

دلايل كسانى كه در تبرئه مأمون از جنايت سم
خورانى سعى كرده اند، به شرح زير خلاصه مى گردد:

1 ـ پيمان وليعهدى به موجب آن امام پس از مأمون
به خلافت مى رسيد.

2 ـ بزرگداشت شأن امام و تأييد شرف و علم و فضيلت
وى و ارجمندى خانواده اش.

3 ـ به همسرى وى درآوردن دخترش كه خود عامل تحكيم
دوستى ميان آن دو بود.

4 ـ استدلال مأمون بر برترى على (ع) در برابر
علما.

5 ـ ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام به
طورى كه از خوردن و آشاميدن و ديگر لذّت ها روى گردانده بود.

6 ـ دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشيد، و اين
كه او خود بر جسد وى نماز گذارد.

7 ـ پس از درگذشت امام، او هم چنان لباس سبز مى
پوشيد حتى پس از ورودش به بغداد.

8 ـ پيوسته با علويان به رغم اقدام هاى مكرّر بر
ضدّش، مهربانى مى نمود.

9 ـ خلق و خوى مأمون به او اجازه چنين كارى را
نمى داد.

10 ـ مسموميّت امام از جعليّات شيعه است.

اين خلاصه همه دلايلى بود كه تبرئه كنندگان مأمون
آورده اند. ولى به نظر ما اينان يا به تمام حقايق، علم كافى
نداشتند و در نتيجه نتوانستند نظر درستى درباره اين مسأله تاريخى
ابراز كنند، و يا آن كه حقيقت را مى دانستند ولى به دأب پيشينيان
خود بر ضدّ ائمه تعصّب ورزيده به پيروى از هواى خويش و خلفايشان،
حقايق مضّر به احوالشان را لوث كرده اند.

واقع امر اين است كه تمام چيزهايى كه اينان ذكر
كرده اند هيچ كدام مانع از آن كه مأمون براى دفع خطر وجود امام (ع)
دست به توطئه بزند، همان گونه كه قبلاً هم همين بلا را بر سر وزيرش
فضل بن سهل آورده بود. فضل نيز مقامى شامخ نزد مأمون داشت و حتى
اصرار داشت كه دخترش را هم به وى تزويج كند.

او همچنين فرمانده خود «هرثمة بن اعين» را نيز به
مجرّد ورود به مرو سر به نيست كرد، بى آن كه كوچك ترين مجالى براى
دفاع به وى بدهد و يا شكايتش را استماع كند. توطئه هاى مأمون
گريبان گير طاهر و فرزندانش و ديگران و ديگران نيز شد. اينان وزرا
و فرماندهانش بودند كه براى مأمون و تحكيم پايه هاى قدرتش آن همه
خدمت كرده و ديگران را با زور و شمشير به اطاعتش درآورده بودند.

با اين وصف مى بينيم كه چگونه همه را يكى پس از
ديگرى به ديار عدم فرستاد در حالى كه نسبت به همه نيز ابراز محبّت
و سپاسگذارى مى نمود.

مأمون كسى بود كه به خاطر سلطنت و حكومت، برادر
خود را بكشت، حال چگونه به همبن انگيزه از كشتن امام رضا دست باز
دارد. آيا اين معقول است كه بگوييم به نظر وى امام رضا از تمام اين
خدمت گزاران صديقش و حتى از برادرش محبوب تر مى نمود؟

اما اين كه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگوارى نمود
قضيّه روشن است. مگر در آن شرايط از چنان افعى مكار و سياست بازى
مى شد انتظار شادمانى و سرور برد؟

مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش
اندوه فراوان ابراز داشت (17) و قاتلانش را هم كه به دستور خود او
بودند، از دم تيغ گذرانيد. بعد هم سر آنان را نزد حسن ـ برادر فضل
ـ فرستاد و دخترش را هم به عقد وى درآورد. اما پس از پيروزى بر
ابن شكله، حسن را نيز از مقامش سرنگون ساخت. (18) از اين قبيل جنايات،
مأمون بسيار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نيست. به همين قياس،
عكس العمل ها و گفته هايش در مرگ امام رضا (ع) نيز كوچك ترين ارزشى
نداشت. چه اگر راست مى گفت پس چگونه دست به خون هفت تن از برادران
امام بيالود و علويان را تحت شكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود
در مصر نوشت كه منبرها را شست و شو دهد، چه بر فرازشان نام امام
رضا (ع) در خظبه ها رانده شده بود.

مأمون از چه شرافتى برخوردار بود كه بگوييم كشتن
امام با خلق وخوى وى ناسازگار بود. آيا كشتن آن همه افراد مگر
منافاتى با مهر و محبتش داشت كه پيوسته نسبت به آنان ابراز مى
داشت. بنابراين، مهرورزيش نسبت به امام نيز هيچ گونه منافاتى با
قتلش نمى توانست داشته باشد.

اما اين كه علويان رابزرگ مى داشت علت را خود در
نامه اى كه به عباسيان نوشته، چنين بيان مى دارد كه اين بزرگ داشت
جزئى از سياست وى به شمار مى رود.لذا پس از درگذشت امام (ع) ديگر
لباس سبز را ـ كه ويژه علويان بود ـ نپوشيد، هفت تن از برادران
امام را به قتل رسانيد و به فرمانروايان خود در هر نقطه اى
دستور داد كه به دستگيرى علويان بپردازند.

اما سخن احمد امين كه نوشته علويان بر ضدّ مأمون
بسيار قيام كرده بودند، ادّعايى است كه هرگز صحّت ندارد. زيرا در
تاريخ حتى نام يك قيام پس از درگذشت امام رضا (ع) ثبت نشده به جز
قيام «عبدالرحمن بن احمد» در يمن كه انگيزه اش را همه مورّخان ظلم
كارگزارن خليفه نوشته اند، و همچنين شورش برادران امام (ع) كه به
خونخواهى وى برخاسته بودند.

اما اين كه گفته اند داستان مسموميّت امام از
ساختگى هاى شيعه است،بايد گفت كه پيش از شيعه خود تاريخ نويسان
سنّى اين جنايت را به مأمون نسبت داده بودند و شيعيان نيز شرح اين
داستان را در كتاب هاى اهل سنت مى خواندند كه منابع بسيارى از آنان
را ما در همين كتاب ذكر كرده ايم.

با اين همه اگر كسى باز در تبرئه مأمون و حسن
نيّتش اصرار دارد به اين سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام،
مقام وليعهدى را به فرزندش حضرت جواد (ع) عرضه نكرد، در حالى كه او
نيز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نيز اعتراف مى كرد. حضرت
جواد به رغم خردساليش تحسين عباسيان را نسبت به فضل و كمال خويش
برانگيخته بود. مناظره وى با «يحيي بن اكثم» معروف است كه با چه
مهارتى به سؤال هاى وى پاسخ مى داد. (19) به علاوه صغر سن نمى
توانست بهانه عدم واگذارى مقام وليعهدى به امام جواد (ع) باشد، چه
وليعهدى معنايش تصدى علمى امور مملكتى نيست و تازه خلفا و حتى
رشيد، پدر مأمون، براى كسانى بيعت وليعهدى گرفته بودند كه به مراتب
خردسال تر از امام جواد بودند.

/ 101