امام علي بن موسي كاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي السجاد بن حسين فرزند شهيد علي بن ابيطالب (ع) در مدينه منوره در سال 148 هجري قمري به دنيا آمد. به روايت شيخ صدوق حضرت امام در روز پنجشنبه يازدهم ربيع الاول سال 153 هجري قمري، 5 سال پس از شهادت امام صادق (ع) به دنيا آمد.علي بن موسي الرضا از تبار پيامبر و وارث اهل بيت پيامبر (ص) در زمان خودش بود. پدرش موسيبن جعفر (ع) امام عصر در زمان دولت بني عباس و دوران خلافت ابي جعفر منصور ميزيستند تا اين كه در زندان سندي بن شاهك رئيس پليس هارون الرشيد در شهر بغداد مسموم و شهيد شدند. مادر حضرت علي بن موسي الرضا (ع) كنيزي به نام تكتم بود. كه در نزد حميده، مادر موسي بن جعفر (ع) خدمت ميكرد. به خاطر اخلاق نيكو، تعهد و ادب بالايش از او خوشش آمد و او را به پسرش موسي بن جعفر (ع) بخشيد تا با او ازدواج كند و آرزو داشت تا خداوند فرزند صالحي از آنها به وجود آورد كه مايه خوشحالي او شود. تكتم از نظر عقل و دين و ادب و احترام نسبت به بانوي خود حميده، از بهترين زنان محسوب ميشد. ادب تكتم به اندازهاي بود كه در تمام مدتي كه خدمتگزار حميده بود، به احترام او در مقابلش ننشست. بنابراين حميده به فرزندش موسي بن جعفر (ع) اظهار داشت: فرزندم تكتم كنيز خوبي است و بهتر از او هرگز نديدهام و ترديد ندارم كه خداي متعال نسل وي را - اگر نسلي داشته باشد - آشكار خواهد فرمود. من تكتم را به تو بخشيدم. بنابراين در حق وي به خير و نيكي سفارش كن. وقتي تكتم حضرت رضا (ع) را براي موسي بن جعفر (ع) به دنيا آورد او را طاهره ناميد. مورخين براي مادر رضا (ع) نامهاي ديگري نيز ذكر كردهاند. اسمهاي ديگري كه براي مادر امام رضا(ع) نقل كردند عبارت است از نجمه اروي، سكن، سمان، خيزران، شقراء النوبيه و بالاخره تكتم. تكتم آخرين اسمي است كه مورخين براي آن بانوي گرامي نقل كردهاند اما امام موسي بن جعفر (ع) بعد از اينكه از او فرزند برومندش امام رضا (ع) را به دنيا آورد او را طاهره نامگذاري كرد. امام رضا (ع) در سايه پدر بزرگوارش رشد و نمو كرد و علوم و معارف و اخلاق و تربيتي را كه آن حضرت از پدران ارجمندش به ارث برده بود از وي دريافت نمود به همين جهت شايستگي مقام ارشاد، پيشوايي و امامت را به نحو احسن كسب كرد. سرپرستي و تغذيه فكري مكتب اهل بيت را با دانش و بينشي كه داشت بر عهده گرفت و موقعيت رهبري و پيشوايي بر دل و جان مسلمانان را به دست آورد. آن حضرت در حدود 35 سال در سايه پدر زيست و از خرمن فيضش خوشهها چيد. امامت آن حضرت و نكتهاي كه در تاريخ زندگي پيشوايان اهل بيت و نحوه بروز و ظهور مقام و موقعيت ايشان ميآموزد و هيچكس از مسلمانان و دانشمندان و رهبران فكري و سياسي آن را انكار نميكنند. اين است كه لطف الهي و حكمت نهايي آن ذات بيچون و چرا در شكلگيري اين شخصيتهاي برجسته نقش به سزايي داشته است. اين حقيقت كاملا روشن بوده و علي رغم ادعاهاي ديگران، تنها در مورد اهل بيت صادق بوده است. ساده زيستي يك حالت و رفتار اخلاقي است كه بر پايه عقيده و نگرش ايماني درباره ارزش زندگي و ملزومات و رفاه آن استوار است و مفهوم ساده زيستي مانند خيلي از مسائل ديگر داراي سوء تعبيرهايي هم ميباشد كه بعضيها معني درست آن را نفهميدهاند. در حاليكه اهل بيت اين مصادر معرفت و اين انوار هدايت، معناي ساده زيستي را به خوبي براي ما روشن ميسازند.امام علي بن موسي الرضا (ع) درباره اين ويژگي رفتاري و اخلاقي آنگونه ميپندارد كه پدران گرامي ايشان آن را بيان داشتهاند. درباره او ميگويند كه در تابستان بر روي حصير و در زمستان بر روي زيلوي كهنه كه با لباس ميپوشاندند، مينشستند تا مردم متوجه آن نشوند. امام رضا(ع) با آنكه موقعيت بالايي داشتند و ميتوانستند بهترين زندگي را داشته باشند ولي از زينتهاي دنيوي و ملزومات آن دوري گزيدند ولي ظاهر خود را مرتب ميساخت تا در مقابل مردم، ظاهري معمولي داشته باشد تا مردم درباره ايشان تفكر ريا را در سر نپرورانند. ارتباط او با خداوند متعال به دور از هر گونه تجمل و دنيادوستي بود. كنيز حضرت امام رضا (ع) زندگي داخلي حضرت را چنين توصيف كرده است كه: سادگي طبع، عبادت دور از ريا و زندگي به دور از تجملات و كاخ نشيني متداول آن زمان، زندگي شخصي امام را تشكيل ميداد. همچنين ميگويد: با عدهاي از كنيزكان در كوفه بوديم كه مأمون ما را خريد و به كاخ او رفتيم در آنجا بهشتي از خوراكيها، نوشيدنيها و پولهاي فراوان بود تا اينكه مرا به امام رضا (ع) بخشيد. وقتي به خانه حضرت رفتم همه آن چيزها را از دست دادم و شبها براي نماز بيدار ميشدم و اين شديدترين شرايط براي ما بود. امام (ع) كسي است كه گفتار و كردارش براي مردم الگو است. هيچ كس نميتواند ادعاي امامت كند مگر اينكه كردارش درس باشد و به چيزي كه مردم را به آن دعوت ميكند. از خود ظاهر سازد و مردم شاهد آن باشند. قرآن كريم اهميت مطابقت عمل با گفتار را چنين بيان كرده است: «اي مؤمنان چرا ميگوييد آنچه را كه انجام نميدهيد، بزرگترين گناه آن است كه بگوييد آنچه را كه انجام نميدهيد.» وقتي كه رهبر و امام، مردم را به درستي و تواضع و مردم دوستي و خير و صلاح دعوت كند ولي خود بر خلاف آن عمل نمايد و در رفتارش خلاف آن را ثابت كند، مردم اين دوگانگي را تشخيص خواهند داد. اگر حضرت امام (ع) در خلوت بودند همه اطرافيان را دور خود جمع ميكردند و از كوچك و بزرگ با آنها صحبت و شوخي و ملاطفت ميكردند، و اگر سر سفرهاي مينشستند همه را از كوچك و بزرگ، دعوت ميكردند. اين چنين، احترام به همنوع و معاشرت نيكو با مردم و تواضع در برابر خداوند سبحان در زندگي اهل بيت (ع) جلوهگر ميشد. و مستحكمترين پايههاي كانون خانواده را در زندگي اجتماعي با ايجاد دوستي و ارتباط با مردم نشان ميداد. اهل بيت (ع) در اخلاق و ارتباط و رفتارشان بر اساس عقيدهاي كه به آن ايمان داشتند رفتار ميكردند و در تمام شئون زندگيشان آن را اجرا ميكردند. تواضع، رفتار نيكو و احترام به انسانيت از عقيده راسخ آنها كه ملهم از تعاليم قرآن كريم بود، نشأت ميگرفت. عبادت همان اخلاص در راه خدا و توجه به سوي او و از بين بردن هواهاي نفساني و ديدن همه چيز و هر لذتي در ذات اقدس خداوند است. يك عابد مخلص و راستين را هواي نفس، براي ارتكاب معاصي و گناهان در فشار قرار نميدهد. چون او خود را در اختيار خداوند قرار داده و مشتاق حل شدن در ذات خداوندي است و هميشه در راه نزديكي به خداوند سبحان و انجام اعمال خير جهت رضاي او ميكوشد. درباره امام علي بن موسي الرضا (ع) روايت كنندگان ميگويند: او از عابدترين مردم در زمان خود و بالاترين آنها در پارسايي و تقوي بود، تا جايي كه دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نميتوانستند آن را انكار كنند. حتي مأمون عباسي هم در متن بيعت با آن حضرت شهادت ميدهد كه اين محبت خداوند است كه كسي را براي وليعهدي انتخاب نمايد كه هوادار دينش و رهبري براي امتش از بهترين كسان در ديانت و پارسايي و دانش، و شايستهترين كس براي كسب رضاي خدا باشد. كه بهترين كس براي اين امر علي بن موسي الرضا (ع) كه از نظر فضيلت و دانش بالا و پارسايي و ساده زيستي آشكار و بيزاريش از دنيا زبانزد ميباشد كه همه بر امتياز ايشان همدل و همزبان ميباشند و به خاطر اين او را براي وليعهدي در نظر گرفتند. رجاء بن ابي الضحاك كه هميشه در سفرها ملازم آن حضرت بودند درباره عبادت و تقواي ايشان ميگويد: «با حضرت امام رضا (ع) از مدينه به مرو مسافرت ميكردم، به خدا كه كسي را از او با تقواتر نديدم و هيچ كس از او بيشتر خدا را ياد نميكرد و هيچ كس همانند او از خدا نميترسيد. نماز صبح را به ظهر متصل ميكرد، هميشه در جايگاه نماز خداوند را تسبيح ميكرد و مشغول ذكر و حمد و صلوات بر پيامبر بود تا آفتاب درميآمد. پس از آن سجدهاي ميرفت تا نيمروز. سپس بر مردم ظاهر ميشد و با آنان سخن ميگفت تا پايان روز.» و در جاي ديگر ميگويد: «ايشان در محراب نماز مشغول تضرع و مناجات بودند و در نيمه شب بيدار ميماندند و مشغول تسبيح و ذكر و استغفار بودند، سپس وضو ميگرفتند و براي نماز شب به پا ميخواستند. هشت ركعت نماز ميخواندند و در هر ركعت يكبار سلام ميدادند. در ركعت اول «حمد» را قرائت ميكردند و ركعات بعد سي بار سوره «توحيد» را ميخواندند و سپس نماز جعفر بن ابي الطالب(ع) را كه چهار ركعت بود و در هر ركعت سلام و قنوت قبل از ركوع داشت، ميخواندند و بعد از تسبيح، نماز شب را ميخواندند. سپس دو ركعت باقيمانده را كه اولي «حمد» و سوره «الملك» و در دومي «حمد» و «هل اتي علي الانسان» را ميخواندند. سپس برمي خواستند و دو ركعت «شفاعت» ميخواندند. بعد نماز «وتر»، در ركعت اول «حمد» يكبار و «توحيد» سه بار و سوره «فلق» يكبار و سوره «ناس» يكبار و در قنوت قبل از ركوع ميخواندند: «اللهم صل علي محمد و آل محمد اللهم اهدنا فيمن هديت و عاقنا ممن عاقيت و تولنا فيمن توليت و بارك لنا فيما اعطيت و قنا شر ما قضيت فاتك تقضي و لاتقضي عليك امه لاينزل من واليت و لايفر من عاديت تباركت
ربنا و تعاليت»
سپس استغفار و طلب توبه ميكردند و پس از نماز مينشستند و مشغول تعقيبات نماز ميشدند. و وقتي نزديك فجر صبح ميشد دو ركعت نماز فجر ميخواندند. در ركعت اول «حمد» و سوره «كافرون» و در ركعت دوم نماز «حمد» وسوره «توحيد» را ميخواندند و پس از طلوع فجر، اذان و اقامه ميكردند و دو ركعت نماز صبح ميخواندند، و پس از نشستن به تعقيبات نماز ميپرداختند تا طلوع آفتاب، آنگاه دو سجده شكر به جا ميآوردند. چنين است كه امام را شخصيتي درمييابيم كه عشق به خداوند را در وجود خود عجين ساخته و هميشه ياد خدا و علاقه به ذات احدي را براي آيندگان و رهروانش به منصه ظهور رسانده است. در قرن دوم هجري كه امام رضا (ع) ميزيستند، مراكز علمي رو به فزوني گذاشت. مدارس مختلف در همه علوم و به همه زبانها و ميان همه گروهها پا گرفت. مدارس از جويندگان دانش در سطوح مختلف علمي و ديني پر شد. به خصوص در زمان هارون الرشيد و مأمون و در زمان امامت امام جعفر صادق (ع) و امام موسي كاظم (ع) (موسي بن جعفر) و امام علي بن موسي الرضا (ع). حضرت امام رضا (ع) در زمان منصور به دنيا آمدند و در زمان خلافت المهدي، الهادي، الرشيد و المأمون زندگي كردند. و اين زماني بود كه فرهنگ و فكر اسلامي به خوبي پايه گرفته بود و در آن زمان مؤسسين مذاهب فقهي شافعي، مالك بن انس حنبلي، احمد بن حنبل و دانشمنداني مانند ابي يوسف القاضي و سفيان النوري و رقر و محمد بن الحسن و الشيباني و شريك القاضي و ابن مبارك و عيسي بن اكثم زندگي ميكردند. در آن زمان مدارس ديني پيشرفت زيادي كردند و همچنين مذاهب فلسفي رواج يافت. چون مأمون علاقه زيادي به فلسفه داشت امر كرد كه فلسفه را به عربي ترجمه كنند، و در اين زمان گروههاي صوفيان، لاف زنان و زنديقها شكل گرفتند. امام علي بن موسي الرضا (ع) پناه اهل فكر و معرفت بودند و با علماي فلسفه به مناظره و بحث ميپرداختند، و زنديقيان و لاف زنان را نفي ميكردند، در حاليكه اهل فقه و شرع را هدايت و توجيه ميكردند، و به محور آنها تبديل شده بودند. هميشه دانشجويان و طلاب، جلسات بحثي را با حضرت برگزار ميكردند و از وجود آن حضرت بهره ميبردند، چنانكه آن حضرت ميفرمايند: «در مدينه مجلسي با دانشمندان برگزار كرده بوديم و اگر كسي سؤالي داشت برايم ميگفت و من آن را جواب ميدادم.» مأمون هميشه جلسات بحث و مناظره بين دانشمندان آن زمان و حضرت امام (ع) برگزار ميكرد تا حضرت با آنها به مناظره بنشيند. بررسي اوضاع سياسي، اجتماعي زمان خلافت عباسيان در عصر زندگاني حضرت امام موسي بن جعفر (ع) و امام رضا (ع)، نشان ميدهد كه آن حضرت با چه مشكلات سياسي روبرو بودهاند. فقط در دوران خلافت مأمون قدري آزادي به مردم داده شد تا از اين طريق از اثرات مبارزه سياسي آنها كاسته شود. هرگاه كسي زندگاني مهدي، هادي، رشيد، امين و مأمون را در عصر امامت حضرت امام رضا (ع) و از سالهاي 158 تا 203 هجري قمري را بررسي كند، درمييابد كه، اين عده به جاي پرداختن به مشكلات مردم، زندگيشان در كاخها، و بين شعرا و آوازهخوانان و كنيزكان و جامهاي شراب ميگذشت. در اين دوران پولهاي زيادي براي خريد كنيزكان، ساختن كاخها، خريد جواهرات و هديه براي شاعران ستايشگر، بذل و بخشش در ميان اقوام، برگزاري مجالس لهو و لعب مصرف ميشد. در حاليكه اهلبيت(ع) و دوستداران آنها در زندانها به سر ميبردند. يكي از اين اسيرها گوشهاي از زندگاني امين را چنين توصيف ميكند: «وقتي امين به خلافت رسيد و مأمون با او بيعت نكرد، امين در پي كنيزكان فرستاد و پول زيادي بابت خريد آنها داد به طوريكه شب و روزش را با آنها به سر ميبرد و براي آنها سفرههاي رنگين ميآراست و آنها را (الجراديه) ميناميد. همچنين گروهي از حبشيان را به خدمت آورد و آنها را (الغرابيه) ناميد. او به حرمت زنان آزاده نيز دست درازي كرد و اين كار در اشعار شعرا هم آمده است. سپس به سراسر ولايت در پي آوازه خوانان فرستاد و آنها را به خدمت خود درآورد و پول زيادي از بيت المال مسلمين به آنها داد.» در مرحله خلافت المهدي و الهادي و الرشيد شرايط سخت و شديدي بر اهل بيت (ع) و رهبرشان امام موسي بن جعفر (ع) فراهم شد، و امام علي بن موسي الرضا (ع) شرايط سخت روزگار پدر بزرگوارش را به چشم خود ميبيند، كه چطور پدر از زنداني به زندان ديگر منتقل ميشود و از طرف حكومت الرشيد و الهادي در تعقيب قرار ميگيرد. سرانجام اين مرحله تا به شهادت حسين بن علي بن حسن و كشتار اهل بيت (ع) و تعقيب علويان و مصادره اموال آنها و ويران شدن خانه هايشان و زنداني شدن آنها به طول انجاميد. و همه اين اعمال در حالي انجام ميشود كه امام علي بن موسي الرضا (ع) در سايه پدر زندگي ميكنند و همه اين وقايع را تا زمان شهادت پدر و تفويض امامت به ايشان نظارهگر ميشوند. با وجود همه اينها امام رضا (ع) هيچگاه دست از مبارزه نكشيد و هميشه در متن مبارزه با عباسيان و جور و ستم آنها به سر برد. در زمان خلافت هارون الرشيد، هنگاميكه محمد بن جعفر بن محمد در مدينه بر خليفه خروج كرد، الجلودي به دستور هارون الرشيد مأمور سركوب قيام و آوردن سر محمد بن جعفر شد. به الجلودي دستور داد كه زنان علويان را غارت كند، به طوريكه حتي يك لباس بر تن آنان باقي نماند. الجلودي نيز اين دستور را به خوبي انجام داد تا به در خانه اباالحسن الرضا (ع) رسيد و به خانه او نيز حمله كرد. امام نيز همه زنان را به داخل خانه فرستاد و خود بر در خانه ايستاد. الجلودي گفت: «من بايد به داخل خانه بروم و به دستور هارون عمل كنم.» امام رضا (ع) در پاسخش گفتند: «من خودم به داخل خانه ميروم و قسم ميخورم كه هر چه دارند برايت بياورم.» امام به داخل خانه رفتند و همه گوشوارهها، دستبندها و طلاهاي زنان را جمع كرده و به الجلودي دادند. اينها گوشهاي از آزار و اذيتهاي عباسيان نسبت به امامان (ع) و خصوصا امام رضا (ع) بود، و تاريخ گوياي ظلم و جور امويان و عباسيان عليه اهل بيت (ع)، از آغاز اين سلسله تا پايان آن بوده است. هارون الرشيد در زمان زندگيش ولايتعهدي و سلطنت را ميان سه فرزندش، امين، مأمون و قاسم تقسيم كرد. ولايت عراق و شام را تا انتهاي زمينهاي مغرب به امين واگذار كرد، و ولايت همدان را تا انتهاي سرزمينهاي مشرق به مأمون، و جزاير عربستان و ديگر اقاليم را به قاسم كه او را مؤتمن (امانتدار) ناميد، واگذار كرد. در اينباره هارون دو نامه به نامهاي امين و مأمون نوشت و در كعبه آويخت پس از مرگ هارون، امين به خلافت رسيد. بعضي از اطرافيان به امين توصيه كردند كه مأمون را از ولايتعهدي بركنار كرده و فرزند خود موسي را به جاي او برگزيند. بنابراين او در تمام مجالس و منابر اين كار را انجام داد و براي وليعهدي پسر خود تبليغ كرد. همچنين از مأمون خواست تا با پسرش بيعت كند. كه مأمون نپذيرفت. مأمون خود را از بيعت برادر آزاد ساخت و عليه او قيام كرد. امين لشكر زيادي را به فرماندهي علي بن عيسي به جنگ برادرش مأمون به خراسان فرستاد، ولي اين لشكر به دست طاهر بن حسين فرمانده نيروهاي مأمون شكست خورد. طاهربن حسين به سوي بغداد، مقر حكومت امين پيش رفت و مدت يك سال و نيم بغداد را در محاصره خود داشت. بغداد بعد از يك جنگ دهشتناك و خرابي و ويراني بسيار سقوط كرد، و امين به دست طاهربن حسين به قتل رسيد. طاهربن حسين سر او را براي مأمون به خراسان فرستاد. به اين ترتيب حكومت امين پس از چهار سال و چند ماه به پايان رسيد.دولت عباسي در طول اين مدت پذيراي جنگها و مبارزات فراوان سياسي و اقتصادي بود. علويان پس از آنكه مدت زيادي در انزوا و تحت فشار دولت عباسي به سربردند، از اين امر مهم بهرهبرداري كردند و دست به يك سلسله مبارزات دامنه دار زدند. مأمون دعوت خود از امام رضا (ع) را عملي ساخت و از حضرت خواست تا به منظور مشورت در نحوه انتقال ولايتعهدي و خلافت به وي، به خراسان تشريف فرما شوند. امام رضا (ع) دعوت مأمون را با بيميلي اجابت كرد. مأمون تصور ميكرد فرار از تنگناهاي سياسي كه از هر طرف او را احاطه كرده بود، جز با سازش با علي بن موسي الرضا (ع) و جلب نظر آن حضرت در ولايتعهدي و مشاركت در امور حكومت امكانپذير نيست. او ميدانست تنها امام رضا (ع) است كه محور نيروهاي معارض ميباشد، و چنين ميانديشيد كه با جلب نظر امام (ع) هر دو جناح قدرت يعني: جناح علوي و جناح عباسي را قبضه خواهد كرد. البته برخي از مؤلفين و مورخين در تفسير بيعت مأمون با امام رضا (ع) و اقدام او در انتخاب خلافت از بنيعباس به آل علي (ع)، دلايل ديگري را ابراز كردهاند. يكي از آن دلايل را شيعه بودن مأمون و تأثيرپذيري وي از شخصيت بارز و ممتاز امام رضا (ع) ذكر كردهاند. چه اينكه آن حضرت داناترين، پرهيزكارترين و سرآمد اهل زمان خود بود. چنانچه مأمون اين حقايق را در متن عهدنامه مطرح ساخته است با اين حال دلايل و شواهد موجود، ديدگاه نخستين را ترجيح ميدهد، و آن عبارت است از سياسي كاري مأمون و اينكه او گامي جز در جهت خاموش ساختن آتش انقلاب و انفعال روحيه انقلابيون به منظور بهرهبرداري سياسي برنداشته است. وقتي مأمون در صدد اين اقدام برآمد، فضل بن سهل را خواست و تصميم خود را با او در ميان گذاشت، و او را وادار كرد تا در اين خصوص با برادرش حسن بن سهل مشورت نمايد. هر دو برادر به حضور مأمون رسيدند. مأمون به آنها گفت: «الان به نزد امام رضا (ع) برويد، اين خبر را به او بدهيد و او را از طرف من ملزم به قبول تصميم من كنيد.» بنابراين آن دو نزد امام رضا (ع) رفته، خبر را به حضرت دادند و معترض اقدام مأمون نيز شدند. اما امام (ع) از قبول آن امتناع فرمود آنقدر اصرار كردند كه حضرت از روي ناچار فرمود: «مشروط بر اينكه: امر و نهي و عزل و نصب نكنم، ميان دو تن داوري نكنم و سبب تغيير در هيچ امري كه بر پايه خود استوار است نگردم.» مأمون تمام اظهارات امام را به سمع قبول شنيد و پذيرفت. مأمون دستورهاي پياپي و بخشنامههاي متعددي جهت تأكيد بر موقعيت امام رضا (ع) صادر ميكرد و ميكوشيد اقدام تازه خود را براي عموم مردم جا بيندازد. در همين راستا فرمان داد تا به نام آن حضرت سكه زدند و نام ناميش را بر آنها حك نمودند و بخشنامه كردند تا در سراسر حوزه اقتدار و سلطنتش اسم او را در خطبههاي نماز جمعه و روي منبرها ببرند و وليعهدي او را در همه جا مورد تأكيد قرار دهند. امام رضا (ع) مقام وليعهدي را پذيرفت مشروط بر اينكه در هيچ يك از امور حكومت دخالتي نكند، و مسئوليتي به حضرتش محول نگردد، و در شهر اقامت گزيند. البته امام رضا (ع) كاملا اعتقاد داشت كه حق امامت و خلافت از آن اوست، و لذا تعيين مأمون براي او مفهومي نداشت مگر اينكه ايمان و اعتقاد امام، او را از تصرف قدرت در صورت امكان و اداره نظام سياسي كشور مطابق ميل خود و طبق قرآن و سنت پيامبر (ص) باز نميداشت. البته موقعيت ممتاز آن حضرت، وي را براي پيشگيري از برخي ستمها و انحرافها و تحقق بعضي مصالح، شايستگي و قدرت بخشيده بود. چنين كه آن موقعيت خاص سياسي جهت اجراي امر به معروف و نهيازمنكر به اندازهاي كه دست كم برخي از مصالح فرزندان امت اسلامي را تأمين نمود. روايت حاكي از اين موقعيت بنا به نقل مورخين از اين قرار است كه: مأمون پس از ابلاغ بيعت به تمام مردم و نشر آن در سراسر حوزه تحت نفوذ خويش، از امام (ع) خواست تا دست به كار شود و به عملي مبادرت ورزد كه مردم حضور امام را در دستگاه خلافت و دخالت او در امور جاري را لمس نمايند. لذا امام (ع) از قبول اين امر، امتناع ورزيد. امام را به اقامه نماز عيد با مردم وادار كرد و امام به متن عهدنامه و شروط خويش، مبني بر عدم دخالت در شئون حكومت اشاره كرد. اما مأمون آن را رد كرد و بر تصميم خود اصرار به خرج داد. امام (ع) خود را در تنگناي اصرار بيش از حد مأمون يافت و از روي ناچاري اقامه نماز عيد را قبول كرد و به قصد اقامه نماز خارج گرديد. لذا خروج حضرت به اين منظور براي عموم طبقات ناگهاني و براي رجال، مشاهير، دانشمندان و سران حكومت كه امام (ع) را همراهي ميكردند موجب شگفتي بود. جالب توجه است كه امام (ع) به صورت ساده كه متوجه خداي متعال است، بيرون آمد و هيچ پيرايهاي با خود نداشت. با اين حال آن حضرت از شكوه و عظمت امامت و جلال و جبروت شايستگان و مقربان درگاه خداوند برخوردار بود. آن شكوه و عظمت در انبوه نمازگزاراني كه حضرت را همراهي ميكردند. تأثير عميقي داشت. وشمايل و هيأت خاص حضرت، مسلمانان را به ياد رسول اكرم (ص) و روش آن حضرت در ميان يارانش انداخت.اينجا بود كه شور عظيمي در جمعيت پديدار شد و به شورش مبدل گرديد. برخورد نمازگزاران با اين حادثه بزرگ از حالت طبيعي خارج شد و خيابانهاي مرو به صحنه تظاهرات پر خروشي در جهت ابراز عشق نسبت به اهل بيت (ع) مبدل گرديد. اين وضعيت فوق العاده، ترس و بيم دستياران حكومت را موجب شد، و اركان سلطنت را به لرزه درآورد. مأمون از امام (ع) خواست كه از ادامه حركت به سمت مصلا خوداري كند و بازگردد. امام (ع) نيز ناگزير مردم را رها كرد و قبل از اقامه نماز عيد برگشت. تاريخ اذعان ميكند كه مأمون غذاي حضرت (انگور يا انار) را با سم آميخت. يعني اينكه مأمون در برخورد با امام از مكر و حيله استفاده كرد و آن حضرت را مسموم كرد. گروه كثيري از مورخين از جمله ابوالفرج اصفهاني بر اين اعتقادند كه امام رضا (ع) بر اثر زهري كه به وسيله انگور به حضرت خورانيده شد، به درجه رفيع شهادت نائل شدند. شهادت آن حضرت در روز آخر ماه صفر سال 203 هجري در شهر طوس، محل دفنش، واقع گرديد. در خانه حميد بن قحطبه در نزديكي قبر هارون الرشيد و در طرف قبله، به خاك سپرده شد. بارگاه امام رضا (ع) پذيراي ميليونها زائر و مركز اجتماع عاشقان است، كه پيرامون ضريح مطهرش پروانه وار گردش ميكنند. شهر محل دفن آن حضرت از شكوه و عظمت بسياري برخوردار بوده، به نام «مشهد» مشهور گرديده است و از زيباترين و بزرگترين شهرهاي جمهوري اسلامي ايران محسوب ميگردد. Golestan Quran Weekly, Serial 150, N 106