بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
... [مأمون] در سال 201 ه··. برادرش مؤتمن را از ولايتعهدي خلع كرد و ولي عهد بعد از خودش علي (الرضا) بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق قرار داد و افراطش در تشيع او را وادار به اين كار كرد تا جايي كه تلاش زيادي ميكرد كه [حضرت را راضي كند و] خودش را از خلافت عزل كند و خلافت را به او واگذار كند و مأمون بود كه به او لقب رضا داد و به اسم او سكه ضرب كرد و دخترش را به عقد او درآورد و به سراسر آفاق نامه نوشت و آنها را به ترك [پوشش] سياه [كه علامت عباسيان بود [و پوشيدن [لباس] سبز [كه شعار علويها بود [وادار كرد و اين موضوع بر عباسيان بشدت گران تمام شد ...25در اين متن، علاوه بر عمل خالصانه مأمون در اعطاي منصب ولايتعهدي خاطر نشان شده است كه حتي مأمون تأكيد داشت كه از خلافت كنارهگيري كند و مسند خلافت را به امام تحويل دهد. اولاً بايد گفت خلافتي كه مأمون به بهاي دشمني همه عربها، برادر خود را براي به دست آوردنش به كام مرگ فرستاد، چگونه حاضر ميشود آن را به دشمنان ديرينه خانواده عباسيان تحويل دهد. بر فرض محال هم اگر چنين ميشد، چگونه حضرت ميتوانست با حضور افرادي همچون مأمون، فضل بن سهل، جلودي و ديگر افراد كار كشته دست پرورده بني عباس حكومت عدل الهي را برقرار سازد؟ آيا همه اين كادرهاي كار كشته حاضر ميشدند احكام عادلانه حضرت را گردن نهند؟ اما در خصوص تمايلات شيعي مأمون بحث كردن مقداري مشكلتر است؛ زيرا وي اقداماتي چند در خصوص رعايت حقوق شيعيان انجام داده بود.ـ دستور به لعن معاويه داد.
ـ فدك را به اولاد فاطمه زهرا(س) بازگرداند.
ـ اعلام كرد كه پس از پيامبر اكرم(ص) بافضيلتترين افراد، حضرت علي(ع) است.ـ در جمع علماي بزرگ اهل سنت در حق خلافت حضرت علي(ع) بحث، و همه را محكوم كرد.ـ روايتي از او نقل شده است كه هنگامي كه هارون، امام موسي كاظم(ع) را احضار كرد از آن همه احترامي كه پدرش براي امام قائل شد تعجب كرد و از پدرش سؤال كرد اگر حق با اوست چرا خلافت را به او تقديم نميكند. پدرش گفت «الملك عقيم» يعني انسان حاضر ميشود به جهت حفظ حكومت، حتي فرزندان خود را نيز بكشد. مأمون به اين واقعه استناد ميكرد و ميگفت من از آن روز تمايلات شيعي پيدا كردم.شهيد مطهري ميفرمايد زياد بحثي در مذهب مأمون نميكنيم اگر هم شيعه بوده است بر اساس همان نقل پدرش كه «الملك عقيم» يك شيعه امام كش بوده است.26 پس گرچه گرايشهاي شيعي داشته است امام را به لحاظ اعتقاد به امامت يا حق اولويت دعوت به اين كار نكرد. قبلاً وقتي سير تاريخي حوادث را بحث كرديم هشت مشكل اساسي در تداوم خلافت مأمون چهره نمود. حال ببينيم طرح مسأله ولايتعهدي امام چگونه ميتوانست راه حلي براي اين مشكلات باشد.1 ـ با شركت امام در حكومت، ديگر بزرگان از سادات نميتوانستند هيچ دليلي براي قيام داشته باشند زيرا وقتي امام علويها در رأس حكومت است حكومت از آن خودشان تلقي ميشود؛ گر چه خليفه [مأمون] و ديگر كارگزاران بدترين اعمال را نيز مرتكب شوند؛ زيرا حضور امام در كار خلافت به معناي تأييد اعمال آنهاست.2 و 3 ـ با ورود امام در كادر رهبري در ديد مردم، امام نيز آلوده به دنيا مطرح ميشد. آن شخصيت زاهدانهاي كه از امام در ذهنها نقش بسته بود تخريب ميشد. زيرا مردم ميگفتند زهد او به دليل عدم دسترسي به دنياست؛ اما اگر دنيا به ائمّه شيعه نيز رخ بنمايد از آن استقبال خواهند كرد. بدين طريق چهره مقدس امام در اذهان مردم مخدوش ميشود و ديگر به وي عشق نميورزند؛ از سوي ديگر همين مسأله عامل مشروعيت خلافت بنيعباس در ديد مردم ميشد.4 ـ چون امام از اصيلترين اعراب به شمار ميآمد، خودبهخود عربها نيز بيشتر از گذشته به خلافت علاقهمند ميشدند.5 ـ قبلاً گفته شد كه ايرانيان، حكومت بنيعباس را به دليل تبليغ و حمايت از عنوان اهل بيت پذيرفته بودند. حال كه واقعيات روشن شده بود آن اعتماد اوليه سلب شده، و ولايتعهدي امام در اعاده اعتماد ايرانيان نسبت به بنيعباس عامل مؤثري بود.6 ـ چون مناقشه بين علويان و عباسيان حل ميشد موضوع سبب ايجاد امنيت براي آن عده از عباسياني ميشد كه از برادر كشي خسته شده بودند.7 و 8 ـ سرانجام چون در آن اوضاع بحراني، مهمترين خطر در مدينه وجود خود حضرت رضا(ع) بود با انتقال وي به مرو اولاً او را از كانون قدرت دور ساخته (اگر چه در جبهه علويها نيز يكپارچگي لازم براي انتصاب امام به خلافت وجود نداشت.) ثانيا با گماشتن جاسوسان و ازدواج خانوادگي براحتي ميتوانست آن حضرت را كنترل كند و از همين طريق نيز هر موقع كه صلاح ميدانست حضرت را به شهادت ميرساند و از بابت او خيال خود را راحت ميسازد.
سير تاريخي ولايتعهدي
سير تاريخي و چگونگي وقوع اين حادثه اولاً مطالب فوق را اثبات ميكند. ثانيا مخالفت امام را نيز با اين طرح روشن ميكند و نشان ميدهد كه حضرت نيز از هر فرصتي كه به دست ميآمد استفاده ميكرد و در خنثي كردن اغراض مأمون ميكوشيد.در سال 201 ه··. مأمون، رجاء بن ابي ضحاك و فرناس خادم 27 را براي بردن امام به مرو راهي مدينه ميكند. حضرت وقتي ميبيند ناگزير از حركت است كنار قبر رسول الله(ص) حاضر شده و گريهكنان آن چنان وداعي ميكند كه گويا هيچ اميدي به بازگشت ندارد با وجود اينكه براي بردن اهل بيت خود آزاد بوده آنها را همراه نميبرد. اين موضوع خود نشان ميدهد كه اين سفر، سفر پر مخاطرهاي است. حضرت با حالت تضرع ميفرمايد خدايا اگر راحتي من در مرگ من است، پس مرگ مرا برسان البته معناي اين كار مجبور بودن امام به حركت به سوي مرو نيست. از ديد حضرت حركت به سوي مرو دلايل خاص خود را داشته است.رجاء مأموريت داشته است كه حضرت را از راه بصره، اهواز و فارس به مرو برساند و از راه مياني، كه كوفه، قم، ري و مناطق ديگر شيعهنشين وجود دارد، حضرت را حركت ندهد، چون ملاقات بين امام و شيعيان ميتواند مشكل ايجاد كند. زيرا اتفاقي كه در نيشابور سني مذهب افتاد اگر در ديگر شهرها خصوصا مناطق شيعهنشين تكرار ميشد ديگر اثري از حكومت مأمون باقي نميماند.ورود حضرت به نيشابور با معجزات و با كيفيتي همراه بود كه باعث جلب توجه آحاد مردم شد و عدّه زيادي قلم و دوات به دست، آماده بودند تا حديثي از زبان حضرت بشنوند و بنويسند. حضرت تقاضاي آنها را اجابت فرمود و حديث زير را با سلسله مسند از قول رسول خدا(ص) از قول جبرئيل و از قول خدا فرمود:«كلمة لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي»«هركس كلمه توحيد را بيان كند وارد حصار من ميشود و هر كس كه وارد حصار من بشود از عذاب من در امان خواهد بود.»پس از آن وقتي مقداري مركب امام حركت كرد، امام مركب را متوقف ساخت. علماي كاتب را به حضور طلبيد و فرمود:«بشرطها و شروطها و انا من شروطها»«[در امان ماندن از عذاب الهي] شرايطي دارد كه من از جمله آن شرايط هستم».28اين حديث به عنوان حديث «سلسلة الذهب» جايگاه خاصي در معارف شيعه پيدا كرده است.حضرت وقتي وارد مرو شدند، براي پذيرش ولايتعهدي تحت فشار قرار گرفتند. اما همچنان مقاومت ميفرمودند تا اينكه تهديد به شهادت شدند. در اين موقع با اين استدلال كه انسان نبايد خود را با دست خود به هلاكت اندازد پذيرفتند؛ به شرط اينكه هيچ دخالتي در امور و عزل و نصبها نكنند.البته اين نكته نيز قابل ذكر است كه اگر منافع عدم پذيرش ولايتعهدي براي اسلام و شيعيان بيشتر از پذيرش بود، قطعا امام براي رعايت مصالح اسلام و مسلمين از پذيرش اين منصب سر باز ميزد.مأمون مراسم بيعت با شكوهي بر پا كرد. وقتي حكم ولايتعهدي خوانده شد در دو جمله كوتاه، بدون اينكه تقديري از كسي بكنند، فرمودند: «ان لنا عليكم حقا برسول اللّه و لكم علينا حق به فاذا انتم ادّيتم لنا ذلك وجب علينا الحق لكم».29«ما به خاطر رسول خدا بر شما حقي داريم و شما نيز به خاطر او بر ما حقي داريد. پس هرگاه شما حق ما را رعايت كرديد بر ما نيز واجب است كه حق شما را رعايت كنيم».