بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علاوه بر قيامهاي علويها شورشهاي ديگري نيز با شعار «الرضا من آل محمد(ص)» بر پا ميشد.در ارزيابي شورشهاي ضد عباسي به اين نكته پي ميبريم كه خطر جدي از سوي علويان، اساس حكومت مأمون را متزلزل ساخته بود؛ بويژه كه كانون اصلي اين قيامها در قلب قلمرو اسلامي در حال جوشش بود؛ در صورتي كه مأمون در مرو به سر ميبرد. در چنين وضعيتي بود كه مأمون به اوج بحران پي برد و اين نكته را دريافت كه علي بن موسي الرضا(ع) نيز اگر بخواهد اقدامي بكند، چه وضع خطرناكي پيش خواهد آمد. اين در حالي بود كه هنوز مأمون موفق نشده بود از تمام مسلمانان بيعت بگيرد. از اين موقعيت كه بزرگان علوي در اقصي نقاط قلمرو اسلامي به قيام بر ضد مأمون دست زده بودند، پيداست كه ديگر خليفه نميتوانست نسبت به تداوم وفاداري مردم خراسان نيز مطمئن باشد.علامه جعفر مرتضي مشكلات مأمون را در اين برهه خطير چنين دستهبندي ميكند: در چنين اوضاع و احوالي مأمون دريافته بود كه براي رهايي از آن ورطه ميبايست چند كار را انجام دهد:1 ـ فرو نشاندن شورشهاي علويان 2 ـ گرفتن اعتراف از علويان مبني بر اينكه حكومت عباسيان از مشروعيت برخوردار است.3 ـ از بين بردن محبت و احترامي كه مردم نسبت به علويان ابراز ميداشتند. او ميبايست اين احساس عميق را از نهاد مردم بركند و علويان را به طرقي كه شبهه و شك زيادي هم برنينگيزد در نظرشان بيآبرو گرداند تا ديگر نتوانند دست به كوچكترين حركتي بزنند و از سوي مردم حمايت شوند.4 ـ كسب اعتماد و محبت عرب5 ـ استمرار تأييد و مشروعيت از سوي اهالي خراسان و تمام ايرانيان6 ـ راضي نگهداشتن عباسيان و طرفدارانشان كه با علويها دشمني داشتند.7 ـ تقويت حس اعتماد مردم كه در اثر كشتن برادرش مخدوش شده بود.8 ـ سرانجام، ايجاد مصونيت براي خود در مقابل خطري كه او را از سوي شخصيتي گرانقدر تهديد ميكرد و ميترسيد كه روزي با او برخورد مسلحانه كند.17در چنين وضعيتي، مأمون از كدام پايگاه قدرت براي حل مشكلات متعدد خود ميبايست استفاده ميكرد؟ در بين بنيعباس بويژه پس از قتل امين كسي حاضر به همراهي با مأمون نبود. افزون بر اينكه پس از رفاه و خوشگذاراني كه در اين خاندان نفوذ كرده بود، ديگر فرد لايقي كه در مواقع بحراني كار آمد باشد باقي نمانده بود. فضاحت اين خاندان از آنجا هويدا ميشود كه سال بعد هنگامي كه بنيعباس خواستند در مقابل مأمون موضع بگيرند، ابراهيم بن مهدي معروف به ابن شكله را، كه مردي مطرب و آوازه خوان بود، به خلافت برداشتند. قبلاً گفته شد كه شهرهاي عربنشين همگي دستخوش شورش و قيام شده بود، پس هيچگونه اميدي به اينكه از بين عربها پشتيبان و حامي براي خود پيدا كند وجود نداشت.
طرح مسأله ولايتعهدي حضرت امام رضا(ع)
در اينكه مأمون با چه انگيزه و نيّتي مسأله ولايتعهدي امام را مطرح كرد، مورخان، نظر واحدي ندارند و در نتيجه، نظريات بسيار گوناگوني مطرح شده است. البته هر كدام از مورخان كه نظري ابراز داشته، براي اثبات نظريه خود دلايل تاريخي نيز ارائه دادهاند كه اين موضوع كار را پيچيدهتر ميكند. شايد بتوان واقعيت مطلب را از اظهارات جرجي زيدان دريافت كه مينويسد:يكي از خصوصيات دولت عباسي اين بود كه اسرار دولتي را با جديت تمام محفوظ ميداشتند و آنچه را در دل پنهان مينمودند به احدي ابراز نميكردند و نقشه خود را تا ساعت آخر مخفي ميگذاردند؛ بخصوص اگر آن نقشهها مربوط به امور سلطنتي و روابط آنان با سرداران و رجال كشور بود. رفتار منصور با ابومسلم و عموهاي خودش گواه بر اين مدعاست؛ چنانكه هارون با برمكيان و مأمون با فضل بن سهل و علي بن موسي(ع) و طاهر بن حسين همانطور عمل كرد ...18مورخان اولاً در اينكه طرح اين مسأله كار شخص مأمون باشد تشكيك كردند و آن را طرح فضل بن سهل ميدانند. زيرا نخستين نامهاي كه به دست حضرت ميرسد از طرف فضل است. وي در اين نامه طوري وانمود كرده است كه گويا وي اين مسأله را از روي اعتقاد به اصل امامت و حق الهي امام مطرح ميكند و اين مسأله را با استناد به فضايل فردي و خانوادگي آن حضرت به مأمون نيز قبولانده است.19كساني كه اين طرح را ابتكار فضل ميدانند در انگيزه او به دو شكل اظهار نظر كردهاند. عدهاي از جمله جرجي زيدان معتقدند كه فضل شيعه بود و روي اعتقاد به امام چنين اقدامي انجام داده است.20 نظر ديگري نيز مطرح است كه همانطور كه از آغاز عدّهاي روي حس ايراني در مقابل عرب به دليل اينكه مادر مأمون كنيزي بادغيسي بود، متوجه او شدند و فضل نيز از اين دسته است زيرا او اخيرا به دست برامكه مسلمان شده بود ولي هنوز اعتقاد راسخي به اسلام نداشت و ميخواست اصل خلافت را به بازي بگيرد و در نهايت ايران را به مجوسيت و ايران قبل از اسلام بازگرداند.21 در خصوص شيعه بودن فضل جاي ترديد جدي است زيرا بر اساس روايات شيعه حضرت امام رضا(ع) بيشتر از آنكه با مأمون مخالف بود با فضل مخالف بود؛ شيخ صدوق نقل ميكند:در يكي از روزها فضل بن سهل همراه هشام بن ابراهيم حضور مبارك حضرت رضا(ع) شرفياب شدند. فضل به عرض رسانيد يابن رسول الله (ص) ميخواهم مطلب سرّي با شما در ميان بگذارم شايسته است خانه را از بيگانه تهي كني. پس از آنكه خانه از بيگانه تهي شد، فضل نامهاي بيرون آورد كه در آن سوگند به عتق غلامان و طلاق زنان و نذري كه حتما عملي شود ثبت بود. هر دو نفر متفقا به عرض رسانيدند كه آمدهايم تا كلمه حق و راستي به عرض برسانيم و آن اين است كه اطمينان داريم امارت مسلمانان حق شما و خلافت متعلق به شماست و آنچه را اينك به زبان ميآوريم به وجود آوردن آن را ضمانت ميكنيم كه در غير اين صورت غلامان خود آزاد كنيم و زنان خود را طلاق دهيم و سي حج پياده گردن بگيريم.با توجه به شرايط مزبور تصميم گرفتهايم مأمون را به قتل برسانيم و خلافت را در حالي كه خالي از اغيار باشد به اختيار شما درآوريم تا حق به حقدار برسد.حضرت رضا(ع) از اين سخن سخت بر آشفت و آنان را ناسزا گفته، و لعنت كرد و فرمود شما دو نفر بنده كافر نعمت هستيد و اميد است شما به سلامت نباشيد و من هم به خواسته ننگين شما راضي نخواهم شد ...22پس از اين حادثه حضرت رضا(ع) مطلب را به اطلاع مأمون رسانيد و فرمود «خود را از گزند آنان محفوظ بدار.»23 اين روايت نه تنها تشيع فضل بن سهل را زير سؤال ميبرد بلكه هر گونه اعتماد حضرت رضا(ع) را به او رد ميكند و نشان ميدهد كه با وجود پيش بينيهايي كه قبلاً فرموده، و شهادت خود را به دست مأمون بيان فرموده بودند، در عين حال حفظ مأمون را براي اسلام نسبت به طرح فضل ترجيح ميدادند. همچنين به شرح زير روايتي ديگر در كتاب فصولِ المهمه مبني بر مخالفت آشكار فضل با ولايتعهدي آمده است:«وقتي مأمون تصميم بر ولايتعهدي گرفت از فضل بن سهل مشورت خواست. آنها مخالفت كردند و گفتند كه خلافت از دست بني عباس خارج ميشود اما وقتي ديدند كه مأمون اصرار دارد، ساكت شدند.»24البته لازم به توضيح است كه اين حادثه بر حادثه قبلي مقدم بوده است و دور از احتمال نيست كه طرح توطئه برضد مأمون بعدا طراحي شده و صد البته اينكه خاندان سهل كه با ولي نعمت خود غدر كردند قطعا امام از خيانت آنان مصون نبود.اكنون و پس از طرح اين مسائل تا حدود زيادي مشخص شد كه طرح ولايتعهدي به ابتكار شخص مأمون بوده است. امّا اينكه مأمون با چه انگيزهاي اقدام به چنين كاري كرد، نظريات ذيل مطرح شده است:1 ـ مأمون گرايش شديد شيعي داشت و بر اساس تمايل خود عمل كرد و تا آخر هم بر اعتقاد خود باقي ماند و رحلت حضرت رضا(ع) طبيعي بود.2 ـ مأمون بر اساس گرايش شيعي خود عمل كرد اما نتوانست اين اعتقاد خود را براي مدت طولاني حفظ كند و در نتيجه حضرت رضا(ع) را به شهادت رساند.3 ـ مأمون نه بر اساس اعتقاد بلكه به دليل عقل چون حضرت را به لحاظ تواناييهاي فردي شايسته چنين كاري تشخيص داد، براي رعايت مصلحت جامعه به اين كار اقدام كرد.4 ـ مأمون در اوايل كار خويش چون با مشكلات و نابسامانيهاي زيادي روبرو بود، نذر كرد كه اگر بر مشكلات پيروز شد حق را به حقدار برگرداند.5 ـ وي به لحاظ اينكه گرفتار مشكلات گوناگون بود، بهترين راه حل مشكلات را واگذاري ولايتعهدي به حضرت رضا(ع) تشخيص داد و بر اساس برنامهاي از پيش طراحي شده براي حل مشكلات خود به اين كار اقدام كرد و پس از حل مشكلات مذكور، ادامه ولايتعهدي حضرت، خود براي او به شكل مشكلي جلوه كرده بود كه اين مشكل نيز ميبايست حل شود؛ لذا حضرت را به شهادت رسانيد.جلالالدين سيوطي مينويسد: