تفسیر عقلی روشمند قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر عقلی روشمند قرآن - نسخه متنی

محمد علی‌ رضایی اصفهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌ ‌تفسير عقلي‌ روشمند قرآن‌

‌ ‌دكتر محمدعلي‌ رضايي‌اصفهاني1

چكيده:

در اين‌ مقال، مطالب‌ زير مورد بررسي‌ قرار گرفته‌ است‌ و نتايج‌ ذيل‌ به‌ دست‌ آمده‌ است.

1. در مقدمه‌ بيان‌ شده‌ كه‌ تفسير عقلي‌ از جايگاه‌ ويژه‌اي‌ در روش‌هاي‌ تفسيري‌ بر خوردار است‌ و مورد نقض‌ و ابرام‌ مذاهب‌ (شيعه، معتزله‌ و اشاعره) قرار گرفته‌ است‌ و معاني‌ متفاوتي‌ از آن‌ ارائه‌ شده‌ است.

2. در مبحث‌ واژگان، مقصود از روش‌ تفسير و عقل‌ روشن‌ مي‌شود كه‌ در اين‌ جا گاهي‌ عقل‌ فطري‌ يا نيروي‌ فكر مراد است‌ و گاهي‌ عقل‌ اكتسابي‌ يا مدركات‌ و برهان‌ عقلي‌ كه‌ هر دو در تفسير كاربرد دارد.

3. برخي‌ صاحب‌ نظران‌ تاريخچه‌ تفسير عقلي‌ را از عصر پيامبر(ص) دانسته‌اند؛ ولي‌ ريشه‌هاي‌ اين‌ روش‌ در روايات‌ اهل‌بيت(ع) يافت‌ مي‌شود. و در دوره‌ تابعين‌ توجه‌ بيش‌تري‌ به‌ آن‌ شد و در قرون‌ بعدي‌ اوج‌ گرفت.

4. ديدگاه‌ها درباره‌ تفسير عقلي‌ بيان‌ شده‌ كه‌ برخي‌ استفاده‌ ابزاري‌ از برهان‌ و قراين‌ عقلي‌ را تفسير عقلي‌ دانستند و برخي‌ استفاده‌ از نيروي‌ فكر در جمع‌بندي‌ آيات‌ و احاديث‌ را تفسير عقلي‌ دانستند و برخي‌ هر دو را مطرح‌ كردند. و ما در پايان‌ به‌ نتيجه‌ رسيديم‌ كه‌ در حقيقت‌ تفسير عقلي‌ قسم‌ اول‌ است، ولي‌ طبق‌ اصطلاح‌ مشهور - و به‌ طور تسامحي‌ - قسم‌ دوم‌ نيز از تفسير عقلي‌ به‌شمار مي‌آيد.

واژگان‌ كليدي: تفسير عقلي‌ قرآن، تفسير، عقل، قرآن، تعارض‌ عقل‌ و نقل، تفسير اجتهادي.

مقدمه‌

در ميان‌ روش‌هاي‌ تفسيري، روش‌ تفسير عقلي‌ از جايگاه‌ ويژه‌اي‌ برخوردار است‌ و تعبيرها و تعريف‌هاي‌ گوناگوني‌ از آن‌ شده‌ است‌ و در ميان‌ مذاهب‌ كلامي‌ (شيعه، معتزله‌ و اشاعره) با آن‌ برخوردهاي‌ متفاوتي‌ شده‌ است.

گاهي‌ از اين‌ روش‌ به‌ عنوان‌ روش‌ تفسير اجتهادي‌ هم‌ نام‌ برده‌ مي‌شود و گاه‌ نيز تحت‌ عنوان‌ يكي‌ از اقسام‌ روش‌ تفسير به‌ رأي‌ قرار داده‌ شده‌ است: و گاهي‌ با گرايش‌ فلسفي‌ تفسير يك‌سان‌ انگاشته‌ مي‌شود؛ ولي‌ كم‌تر ديده‌ شده‌ كه‌ معنا و مفهوم‌ روش‌ تفسير عقلي‌ مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار گيرد.

از اين‌ رو، لازم‌ است‌ اين‌ روش‌ با دقت‌ تعريف‌ شود و مورد ارزيابي‌ قرار گيرد.

ما در اين‌ مبحث‌ تلاش‌ مي‌كنيم‌ تعبيرهاي‌ مختلف‌ از عقل‌ و روش‌ تفسير عقلي‌ را بيان‌ كرده‌ و جايگاه‌ اصلي‌ آن‌ را روشن‌ سازيم‌ و با بررسي‌ دلايل‌ موافقان‌ و مخالفان، ثابت‌ كنيم‌ كه‌ روش‌ تفسيرعقلي‌ در تفسير قرآن‌ لازم‌ است. و معيار دارد. و با روش‌ تفسير به‌ رأي‌ و تأويل‌هاي‌ ناب‌جاي‌ فلسفي‌ از آيات‌ قرآن‌ متفاوت‌ است.

واژگان‌

در اين‌ مبحث‌ چند واژه‌ اساسي‌ به‌ كار برده‌ مي‌شود كه‌ عبارت‌اند از:

الف: روش: مقصود «روش» در اين‌جا، استفاده‌ از ابزار يا منبع‌ خاص‌ در تفسير آيات‌ قرآن‌ است‌ كه‌ معاني‌ و مقصود آيه‌ را روشن‌ ساخته‌ و نتايج‌ مشخصي‌ به‌ دست‌ مي‌دهد.

ب: تفسير: اين‌ واژه‌ به‌ معناي‌ كشف‌ و پرده‌ برداري‌ از ابهام‌ كلمات‌ و جمله‌هاي‌ قرآن‌ و توضيح‌ مقاصد و اهداف‌ آن‌ها است.

و به‌ عبارت‌ ديگر، تبيين‌ مراد استعمالي‌ آيات‌ قرآن‌ و آشكار كردن‌ مراد جدي‌ آن‌ بر اساس‌ قواعد ادبيات‌ عرب‌ و اصول‌ عقلايي‌ محاوره‌ است.2

ج: عقل: عقل‌ در لغت: «راغب‌ اصفهاني» مي‌گويد: «اصل‌ «عقل» امساك، نگه‌داري‌ و منع‌ چيزي‌ است.

و عقل‌ به‌ دو چيز گفته‌ مي‌شود: نخست‌ به‌ قوه‌اي‌ مي‌گويند كه‌ آماده‌ قبول‌ دانش، همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ اگر در انسان‌ نباشد تكليف‌ از او برداشته‌ مي‌شود. و در احاديث‌ از اين‌ عقل‌ تمجيد شده‌ است.

دوم‌ به‌ علمي‌ مي‌گويند كه‌ انسان‌ به‌ وسيله‌ اين‌ قوه‌ كسب‌ مي‌كند و قرآن‌ كافران‌ را به‌ خاطر نينديشيدن‌ مذمت‌ كرده‌ است».3

و در اين‌مورد به‌ احاديث‌ پيامبر(ص)4 و اشعار امام‌ علي(ع) استناد كرده‌ است.5

صاحب‌ «التحقيق» نيز در مورد معناي‌ عقل‌ مي‌نويسد:

«اصل‌ ماده‌ عقل، همان‌ تشخيص‌ صلاح‌ و فساد در جريان‌ زندگي‌ مادي‌ و معنوي، سپس‌ ضبط‌ نفس‌ و منع‌ آن‌ بر همان‌ مطلب‌ است. و از لوازم‌ عقل: امساك، تدبر و نيكويي‌ فهم‌ و ادراك‌ و انزجار و شناخت‌ چيزهايي‌ كه‌ در زندگي‌ مورد نياز است‌ و نيز تحت‌ برنامه‌ عدل‌ و حق‌ قرار گرفتن‌ و نگه‌ داري‌ خويش‌ از هوس‌ها و تمايلات‌ است.

سپس‌ مي‌گويد: قواي‌ نفس‌ با نفس‌ انسان‌ متحد است‌ و از آن‌ جمله‌ عقل‌ نظري‌ و عملي‌ است‌ كه‌ عقل‌ نظري‌ به‌ لحاظ‌ ما فوق‌ آن، يعني‌ مبادي‌ عاليه‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ به‌ آن‌ قوه‌ ادراك‌ نيز مي‌گويند و عقل‌ عملي‌ به‌ لحاظ‌ مادون‌ آن‌ است‌ كه‌ اين‌ عقل‌ مبدأ تحريكات‌ بدني‌ و اعمال‌ خارجي‌ است. پس‌ تشخيص‌ مصالح‌ و مفاسد مربوط‌ به‌ عقل‌ نظري‌ و ادراك‌ است.و حفاظت‌ نفس‌ و منع‌ آن‌ مربوط‌ به‌ عقل‌ عملي‌ است.»6

آقاي‌ «ايازي» در اين‌ مورد مي‌نويسند:

«مقصود از عقل، حكم‌ نظري‌ به‌ ملازمه‌ بين‌ حكم‌ ثابت‌ شرعي‌ يا عقلي‌ و بين‌ حكم‌ شرعي‌ ديگر يا ملازمه‌ بين‌ عقيده‌ ثابت‌ قطعي‌ و بين‌ عقيده‌ ديگر است. مثل‌ حكم‌ عقل‌ به‌ ملازمه‌ بين‌ مسئله‌ اجزا و مقدمه‌ واجب‌ و ...»7

آية‌الله‌ «جوادي‌ آملي» نيز در مورد تفسير عقلي‌ معتقدند:

«منظور از عقل‌ در اين‌ جا «عقل‌ برهاني» است‌ كه‌ از مغالطه‌ و وهم‌ و تخيل‌ به‌ دور باشد؛ يعني‌ عقلي‌ كه‌ با اصول‌ و علوم‌ متعارفه‌ خويش‌ اصل‌ وجود مبدأ جهان‌ و صفات‌ و اسماي‌ حسناي‌ او را ثابت‌ كرده‌ است.»8

جمع‌بندي:

از مجموع‌ مطالب‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ عقل‌ گاهي‌ به‌ نيروي‌ فكر انسان‌ گفته‌ مي‌شود و گاهي‌ به‌ مدركات‌ اين‌ نيرو كه‌ همان‌ علوم‌ كسبي‌ است. از اين‌ رو، عقل‌ را به‌ عقل‌ فطري‌ و اكتسابي‌ تقسيم‌ كرده‌اند؛ البته‌ گاهي‌ هم‌ عقل‌ را به‌ عقل‌ نظري‌ و عملي‌ تقسيم‌ كرده‌اند.9

اما در بحث‌ روش‌ تفسير عقلي، گاهي‌ مقصود از عقل‌ همان‌ عقل‌ فطري‌ يا نيروي‌ فكر و قوه‌ ادراك‌ و تعقل‌ است. و اين‌ در جايي‌ صورت‌ مي‌پذيرد كه‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ به‌ يك‌ معنا استعمال‌ مي‌شود.

و گاهي‌ مقصود از عقل‌ همان‌ عقل‌ اكتسابي‌ يا مدركات‌ عقل‌ است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ قرائن‌ يا دلايل‌ عقلي‌ در تفسير قرآن‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد. و حكم‌ نظري‌ عقل‌ در ملازمات‌ و عقل‌ برهاني‌ نيز از همين‌ باب‌ است.

توضيح‌ بيش‌ تر اين‌ مطلب‌ را در مبحث‌ ديدگاه‌ها پي‌ مي‌گيريم.

د: اجتهاد: مقصود از اجتهاد در اين‌جا كوشش‌ فكري‌ و به‌ كار بردن‌ نيروي‌ عقل‌ در فهم‌ آيات‌ قرآن‌ و مقاصد آن‌ است؛ بنابر اين، اجتهاد در اين‌جا اعم‌ از اجتهاد مصطلح‌ در علم‌ اصول‌ و فقه‌ است. يعني‌ تفسير اجتهادي‌ در برابر تفسير نقلي‌ قرار مي‌گيرد كه‌ در تفسير نقلي، بيش‌تر بر نقل‌ تأكيد مي‌شود و در تفسير اجتهادي‌ بر عقل‌ و نظر و تدبر تأكيد مي‌شود.10

تاريخچه‌

روش‌ تفسير عقلي‌ قرآن‌ پيشينه‌اي‌ كهن‌ دارد وبرخي‌ معتقدند كه‌ پيامبر (ص) به‌ اصحاب‌ خويش‌ كيفيت‌ اجتهاد عقلي‌ در فهم‌ نصوص‌ شرعي‌ - از قرآن‌ يا سنت‌ - را تعليم‌ داده‌ است.11 ولي‌ ريشه‌ها و نمونه‌هاي‌ تفسير عقلي‌ را مي‌ توان‌ در احاديث‌ تفسيري‌ اهل‌ بيت‌ (ع) يافت.

مثال: عن‌ عبدالله‌ بن‌ قيس‌ عن‌ ابي‌الحسن‌ الرضأ (ع) قال: سمعته‌ يقول:

بل‌ يداه‌ مبسوطتان‌

فقلت: له‌ يدان‌ هكذا - و اشرت‌ بيدي‌ الي‌ يديه‌ -؟

فقال: لا لو كان‌ هكذا كان‌ مخلوقاً12

«عبدالله‌ بن‌ قيس» مي‌گويد كه‌ از امام‌ رضا(ع) آيه‌ «بل‌ يداه‌ مبسوطتان» (مائده/64) - (بلكه‌ دستان‌ خدا گشاده‌ است) - را شنيدم.

به‌ حضرت‌ عرض‌ كردم: آيا براي‌ خدا دو دست‌ اين‌ چنين‌ - و با دستم‌ به‌ دستان‌ حضرت‌ اشاره‌ كردم‌ - هست؟

فرمودند: نه، اگر چنين‌ باشد، خدا مخلوق‌ مي‌ شود.

در اين‌ حديث‌ حضرت‌ با استفاده‌ از نيروي‌ عقل‌ آيه‌ قرآن‌ را تفسير كرده‌اند و دست‌ مادي‌ داشتن‌ خدا را نفي‌ كرده‌اند. چرا كه‌ دست‌ داشتن‌ خدا مستلزم‌ جسم‌ بودن‌ و مخلوق‌ بودن‌ او است‌ و ساحت‌ الهي‌ از اين‌ صفات‌ منزه‌ است. پس‌ مقصود از دستان‌ خدا همان‌ قدرت‌ او است.

در احاديث‌ ديگري‌ نيز در مورد شيء بودن‌ خدا و عرش‌ و كرسي‌ و مكان‌ داشتن‌ خدا و... تفاسيري‌ عقلي‌ از اهل‌بيت(ع) به‌ ما رسيده‌ است.13

و امام‌ علي(ع) نيز در برخي‌ خطبه‌هاي‌ نهج‌البلاغه‌ از مقدمات‌ عقلي‌ براي‌ تفسير آيات‌ بهره‌ برده‌اند.14

البته‌ برخي‌ آيات‌ قرآن‌ خود در بردارنده‌ برهان‌هاي‌ عقلي‌ است، مثل‌ آيه: «لوكان‌ فيهما آلهة‌ الا‌ الله‌ لفسدتا». (انبيأ/22) علاوه‌ بر اين‌ خود قرآن‌ نيز انسان‌ها را به‌ تفكر و تعقل‌ و تدبر در آيات‌ فرا مي‌خواند.15

از اين‌ رو، مفسران‌ قرآن‌ لازم‌ ديده‌اند در تفسير آيات‌ از نيروي‌ فكر و استدلال‌هاي‌ و قراين‌ عقلي‌ استفاده‌ كنند.

و از اين‌جا بود كه‌ روش‌ اجتهادي‌ (عقلي) در تفسير قرآن‌ از دوره‌ تابعين‌ شروع‌ شد.16 و در قرون‌ بعدي‌ به‌ ويژه‌ به‌ وسيلة‌ معتزله‌ اوج‌ گرفت‌ و در شيعه‌ تفاسيري‌ هم‌ چون‌ تفسير «تبيان» شيخ‌ طوسي‌ (385 460 - ق) «مجمع‌ البيان» شيخ‌ طبرسي‌ (548 ق) به‌ وجود آمد. و در اهل‌ سنت‌ «تفسير كبير» فخر رازي‌ حاصل‌ توجه‌ به‌ اين‌ روش‌ بود.

اين‌ شيوه‌ در دو قرن‌ اخير رشد بيش‌تري‌ كرد و در شيعه‌ تفسير «الميزان» علامه‌ طباطبائي‌ و مانند آن‌ پديد آمد. و در بين‌ اهل‌ سنت‌ نيز تفسير «روح‌ المعاني» از آلوسي‌ (م‌ 1270) و «المنار»، رشيد رضا (1865 - 1935 م) و... حاصل‌ آن‌ بود.

در تفاسير جديد جهان‌ اسلام‌ معمولا به‌ روش‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ در كنار روش‌ نقلي‌ توجه‌ كامل‌ مي‌شود.

ديدگاه‌ ها در باره‌ معناي‌ تفسير عقلي‌

در مورد مفاد روش‌ تفسير عقلي، بين‌ صاحب‌ نظران‌ اختلاف‌ نظر وجود دارد و درباره‌ي‌ معناي‌ آن‌ ديدگاه‌هاي‌ مختلفي‌ ارائه‌ شده، و هر كس‌ بر اساس‌ برداشت‌ خود از اين‌ روش‌ به‌ داوري‌ نشسته‌ است. اينك‌ ما اين‌ ديدگاه‌ها را مطرح‌ كرده‌ و مورد نقد و بررسي‌ قرار مي‌دهيم.

1. استفاده‌ ابزاري‌ از قراين‌ عقلي‌ در تفسير

آية‌الله‌ مكارم‌ شيرازي‌ مي‌نويسند:

«منظور از تفسير به‌ عقل‌ آن‌ است‌ كه‌ ما از قراين‌ روشن‌ عقلي‌ كه‌ مورد قبول‌ همة‌ خردمندان‌ براي‌ فهم‌ معاني‌ الفاظ‌ و جمله‌ ها، از جمله‌ قرآن‌ و حديث‌ است، استمداد جوييم. مثلاً‌ هنگامي‌ كه‌ گفته‌ مي‌شود: «يد الله‌ فوق‌ ايديهم» دست‌ خدا بالاي‌ دست‌هاي‌ آن‌ها است، عقل‌ در اين‌جا مي‌گويد: مسلماً‌ منظور از دست‌ خدا عضو خاصي‌ كه‌ داراي‌ پنج‌ انگشت‌ است، نيست؛ زيرا خدا اصولاً‌ جسم‌ نيست. هر جسمي‌ محدود است‌ و فناپذير. خداوند نامحدود است‌ و فناناپذير و ازلي‌ و ابدي؛ بلكه‌ منظور از آن‌ قدرت‌ خدا است‌ كه‌ ما فوق‌ همه‌ قدرت‌ها است. و اطلاق‌ دست‌ بر قدرت، جنبه‌ كنايه‌ دارد؛ زيرا قدرت‌ انسان‌ از طريق‌ دست‌ او عملي‌ مي‌شود و در آن‌ متمركز است.»17

و در پايان‌ بحث‌ ياد آور مي‌شود كه:

«هر جا سخن‌ از تفسير به‌ عقل‌ در ميان‌ آيد منظور اين‌ گونه‌ تفسيرها است، نه‌ مطالب‌ تحميلي‌ و سليقه‌هاي‌ شخصي‌ و افكار عليل‌ و پندارهاي‌ بي‌اساس.»18

بررسي:ايشان‌ به‌ يك‌ معنا از تفسير عقلي‌ به‌ همان‌ استفاده‌ از قراين‌ قطعي‌ عقلي‌ در تفسير آيات‌ قرآن‌ توجه‌ كرده‌ اند.

اما به‌ معناي‌ ديگر تفسير عقلي‌ كه‌ همان‌ تفكر در آيات‌ قرآن‌ و استنباط‌ و اجتهاد از آن‌ها است، اشاره‌ نكرده‌اند؛ ولي‌ برخي‌ نويسندگان‌ تفسير عقلي‌ را به‌ همين‌ معناي‌ دوم‌ گرفته‌اند كه‌ در ادامه، ديدگاه‌ آنان‌ را بيان‌ مي‌كنيم.

2. تفسير عقلي‌ همان‌ تفسير اجتهادي‌ است‌

آية‌ الله‌ معرفت‌ مي‌نويسد:

«تفسير اجتهادي‌ بر عقل‌ و نظر تكيه‌ مي‌كند، بيش‌تر از آن‌ كه‌ بر نقل‌ و آثار تكيه‌ كند تا معيار نقد و پالايش، دلالت‌ عقل‌ رشيد و رأي‌ درست‌ باشد.»19

ايشان‌ يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ تفسير تابعين‌ را اجتهاد در تفسير و تكيه‌ بر فهم‌ عقلي‌ دانسته‌ است‌ و مي‌فرمايد:

«آنان‌ در مسائل‌ قرآني‌ كه‌ به‌ معاني‌ صفات، اسرار خلقت، احوال‌ پيامبران‌ و مثل‌ آن‌ها بازمي‌گشت، اعمال‌ نظر مي‌كردند و آن‌ها را بر روش‌ عقل‌ عرضه‌ مي‌كردند. و بر طبق‌ حكم‌ عقل‌ رشيد حكايت‌ مي‌كردند و چه‌ بسا آن‌ها را، به‌ آنچه‌ موافق‌ فطرت‌ سالم‌ است، تأويل‌ مي‌كردند.»20

سپس‌ در اين‌ زمينه‌ ايشان‌ از مدرسه‌ مكه‌ «ابن‌ عباس» و مدرسه‌ كوفه‌ «ابن‌ مسعود» را به‌ عنوان‌ پيش‌ گامان‌ اين‌ روش‌ نام‌ مي‌برد. و مثال‌هاي‌ متعددي‌ از تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ آنان‌ مي‌آورد.21

و در پايان‌ مي‌نويسند:

«تفسير عقلي‌ بعدها رواج‌ يافت؛ به‌ ويژه‌ در نزد معتزله‌ و كساني‌ كه‌ راه‌ آنان‌ را مي‌ رفتند كه‌ عقل‌ را بر ظواهر نقلي‌ مقدم‌ مي‌شمردند.»22

و در اين‌ باره‌ از «ابومسلم‌ محمد بن‌ بحر اصفهاني» (344-255) نام‌ مي‌برد و مثال‌ مي‌آورد.

بررسي: ايشان‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ را به‌ يك‌ معنا گرفته‌اند.23 و در بخشي‌ از نوشته‌هاي‌ خويش‌ بر «فهم‌ عقلي» آيات‌ پافشاري‌ كرده‌اند. و در بخش‌ ديگر بر «حكم‌ عقل‌ رشيد» تاكيد كرده‌اند.

ولي‌ مرز بين‌ اين‌ دو را به‌طور كامل‌ مشخص‌ نكرده‌اند؛ چرا كه‌ در ديدگاه‌ قبلي‌ ملاحظه‌ شد كه‌ بر قسم‌ دوم‌ - يعني‌ احكام‌ عقلي‌ بعنوان‌ قرائن‌ عقلي‌ در تفسير قرآن‌ - تاكيد مي‌شد. و اين‌ غير از اجتهاد در فهم‌ آيات‌ قرآن‌ است، كه‌ برخي‌ از صاحب‌ نظران‌ هم‌ چون‌ آية‌الله‌ جوادي‌ اين‌ قسم‌ اخير را تفسير عقلي‌ ندانسته‌ بلكه‌ جزئي‌ از تفسير مأثور (روايي‌ و نقلي) شمرده‌اند.24 پس‌ لازم‌ است‌ اين‌ مطلب‌ روشن‌ شود كه‌ مقصود آية‌الله‌ معرفت‌ از تفسير عقلي‌ كدام‌ قسم‌ است.

3. استاد ايازي‌ در اين‌ مورد مي‌نويسند

«اصطلاح‌ «تفسير عقلي‌ اجتهادي» در قبال‌ تفسير به‌ رأي‌ مذموم‌ - كه‌ بر اساس‌ هواي‌ نفس‌ و بدعت‌ است‌ - مي‌باشد. و مقصود از آن، روش‌ اجتهادي‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ قواعد عقلي‌ قطعي‌ در شرح‌ معاني‌ قرآن‌ و تدبر در مضامين‌ آن‌ و تأمل‌ در ملازمات‌ بياني‌ آن، استوار شده‌ است.»25

سپس‌ به‌ اين‌ مسئله‌ مي‌پردازد كه‌ در مورد صلاحيت‌ عقل‌ در استدلال‌ براي‌ احكام، بين‌ مسلمانان‌ اختلاف‌ شده‌ است. اماميه‌ و معتزله‌ عقل‌ را معتبر دانسته‌اند كه‌ راهي‌ به‌ سوي‌ علم‌ قطعي‌ و مدرك‌ حكم‌ و راهي‌ به‌ سوي‌ آن‌ است. و در مقابل، اشاعره‌ و برخي‌ از اخباريين‌ شيعه‌ برآن‌اند كه‌ منشأ تكليف، حكم‌ شارع‌ است‌ نه‌ عقل.

سپس‌ ايشان‌ منظور از عقل‌ را در اين‌جا، حكم‌ نظري‌ عقل‌ در ملازمه‌ ميان‌ حكم‌ ثابت‌ شرعي‌ يا عقلي‌ و بين‌ حكم‌ شرعي‌ ديگر، دانسته‌اند.26

بررسي: ايشان‌ نيز تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ را يك‌سان‌ انگاشته‌اند؛ ولي‌ در تعريف‌ آن‌ از هر دو قسم‌ تفسير عقلي‌ يعني‌ تدبر در مضامين‌ و استفاده‌ از قواعد عقلي‌ قطعي‌ سخن‌ گفته‌اند. و هم‌ چون‌ آية‌الله‌ معرفت‌ مرز آن‌ها را مشخص‌ نساخته‌اند.

البته‌ ايشان‌ عقل‌ را در تفسير عقلي‌ اجتهاد منحصر در حكم‌ نظري‌ عقل‌ در باب‌ ملازمات‌ عقليه‌ كرده‌اند كه‌ در اصول‌ فقه‌ مطرح‌ شده‌ است‌ و اين‌ انحصار دليلي‌ ندارد. بلكه‌ منظور از عقل‌ در اين‌جا همان‌ عقل‌ اكتسابي‌ يا مدركات‌ عقل‌ است‌ كه‌ شامل‌ همه‌ احكام‌ قطعي‌ عقلي‌ و برهان‌ها و قراين‌ عقلي‌ مي‌شود؛ اعم‌ از اين‌ كه‌ در باب‌ ملازمات‌ احكام‌ باشد يا غير آن.

4. تفسير عقلي‌ نوعي‌ از تفسير به‌ رأي‌ است‌

استاد شيخ‌ خالد عبدالرحمن‌ العك‌ مي‌نويسند:

«تفسير عقلي‌ مقابل‌ تفسير نقلي‌ است، كه‌ بر فهم‌ عميق‌ ...از معاني‌ الفاظ‌ قرآن‌ تكيه‌ مي‌كند. البته‌ بعد از آن‌كه‌ مدلول‌ عبارات‌ قرآني‌ و دلالت‌هاي‌ آن‌ها را درك‌ كرد. پس‌ تفسير عقلي‌ بر اجتهاد در فهم‌ نصوص‌ قرآني‌ و درك‌ مقاصد آن‌ از مدلول‌ها و دلالت‌هاي‌ آيات‌ استوار است.و دانشمندان‌ «تفسير عقلي» را به‌ «تفسير به‌ رأي» نام‌ گذاري‌ كرده‌اند.»27

سپس‌ در ذيل‌ بحث، مطالب‌ مربوط‌ به‌ تفسير به‌ رأي‌ را مفصل‌ بحث‌ مي‌كند.

دكتر ذهبي‌ در خصوص‌ بحث‌ تفسير به‌ رأي‌ مي‌نويسد:

«مقصود از رأي‌ در اين‌جا اجتهاداست، پس‌ تفسيربه‌ رأي‌ همان‌ تفسير قرآن‌ به‌ اجتهاد است.»28

سپس‌ تفسير به‌ رأي‌ را به‌ دو قسم‌ ممدوح‌ و مذموم‌ تقسيم‌ مي‌كند. و تفسير به‌ رأي‌ ممدوح‌ را همان‌ تفسير عقلي‌ معرفي‌ مي‌كند كه‌ ممكن‌ است‌ با تفسير نقلي‌ (مأثور) تعارض‌ پيدا كند و راه‌ حل‌هاي‌ تعارض‌ را بيان‌ مي‌دارد.29 و اين‌ روش‌ تفسير به‌ رأي‌ ممدوح‌ (تفسير عقلي) را جايز مي‌شمارد و تفسيرهاي‌ متعددي‌ هم‌چون‌ «مفاتيح‌ الغيب» فخررازي‌ «روح‌ المعاني» آلوسي‌ و... را نام‌ مي‌برد كه‌ از اين‌ روش‌ پيروي‌ كرده‌اند.30

بررسي: ما در بحث‌ تفسير به‌ رأي‌ روشن‌ ساختيم‌ كه‌ تفسير عقلي‌ و تفسير اجتهادي‌ غير از تفسير به‌ رأي‌ است. و با هم‌ تفاوت‌هاي‌ اساسي‌ دارند. كه‌ در اين‌جا به‌ طور كوتاه‌ اشاره‌ مي‌كنيم:

در تفسير به‌ رأي، شخص‌ مفسر بدون‌ توجه‌ به‌ قراين‌ عقلي‌ و نقلي، اقدام‌ به‌ تفسير قرآن‌ بر اساس‌ سليقه‌ و نظر شخصي‌ مي‌كند؛ اما در تفسير عقلي، مفسر به‌ قراين‌ و دلايل‌ قطعي‌ عقلي‌ توجه‌ مي‌كند و بر اساس‌ آن‌ها قرآن‌ را تفسير مي‌كند.31

و در مورد تفسير اجتهادي‌ نيز بيان‌ شد كه‌ اجتهاد دو قسم‌ است: اول‌ استنباط‌ بدون‌ مراجعه‌ به‌ قراين‌ عقلي‌ و نقلي‌ كه‌ نوعي‌ تفسير به‌ رأي‌ است‌ و استنباط‌ و اجتهاد مفسر از آيه‌ بعد از مراجعه‌ به‌ قراين‌ عقلي‌ و نقلي‌ كه‌ صحيح‌ و معتبر است‌ و تفسير به‌ رأي‌ به‌ شمار مي‌آيد. و در همان‌ بحث‌ بيان‌ كرديم‌ كه‌ تقسيمِ‌ تفسير به‌ رأي، به‌ دو قسم‌ ممدوح‌ و مذموم‌ مبناي‌ صحيحي‌ ندارد و در روايات‌ تفسير به‌ رأي‌ به‌ طور مطلق‌ منع‌ و مذمت‌ شده‌ است.

5. تفسير عقلي‌ حد‌ وسط‌ تفسير به‌ رأي‌ و تفسير نقلي‌ است‌ استاد عميد زنجاني‌ تحت‌ عنوان‌ «تفسير عقلي‌ و اجتهادي» مي‌نويسند:

«مشهورترين‌ روش‌ و مبناي‌ تفسيري‌ كه‌ در طي‌ قرون‌ اسلامي‌ همواره‌ در ميان‌ دانشمندان‌ اسلامي‌ و مفسران‌ قرآن‌ معمول‌ بوده، تفسير اجتهادي‌ است‌ اين‌ نوع‌ تفسير را مي‌توان‌ حد‌ وسط‌ بين‌ دو نوع‌ تفسير ديگر، يعني‌ تفسير به‌ رأي‌ (طبقه‌ افراطي) و تفسير نقلي‌ (طبقه‌ تفريطي) دانست.»

سپس‌ اين‌ روش‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ را به‌ اصحاب‌ پيامبر(ص) و تابعين‌ نسبت‌ مي‌دهند و معتقدند كه‌ آنان: «با وجود عنايت‌ و توجه‌ فراوان‌ به‌ روايات‌ تفسيري، تأمل‌ و تدبر و اجتهاد را پايه‌ و اساس‌ فهم‌ آيات‌ و استخراج‌ معاني‌ آن‌ها قرار داده، از طريق‌ روايت‌ و سماع‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از وسايل‌ و مقدمات‌ فهم‌ قرآن، استفاده‌ مي‌نمودند. هم‌ چنين‌ در مورد آياتي‌ كه‌ روايتي‌ در تفسير آن‌ها وارد نشده‌ بود، از راه‌ تدبر و اجتهاد، معاني‌ و مقاصد قرآن‌ را به‌ دست‌ مي‌آوردند». و در ادامه‌ مي‌نويسند: «روش‌ تفسير اجتهادي، اعتماد به‌ تدبر و عقل‌ را توأم‌ با تقيد به‌ روايات‌ تفسيري، مورد استفاده‌ قرار مي‌دهد. و به‌ همين‌ جهت‌ است‌ با روش‌ تفسير به‌ رأي‌ و هم‌ چنين‌ تفسير نقلي‌ فرق‌ اصولي‌ دارد».32

ايشان‌ با اعتراف‌ به‌ مبهم‌ بودن‌ مرز تفسير اجتهادي‌ با تفسير به‌ رأي‌ تلاش‌ مي‌كند كه‌ در اين‌ مورد ملاك‌ روشني‌ ارائه‌ كند و در نهايت‌ مي‌نويسند:

«در اين‌ روش، مفسر بايد از تحميل‌ رأي‌ و نظريه‌ به‌ دست‌ آمده‌ از غير قرآن، به‌ آيات‌ و تطبيق‌ آن‌ با مطالبي‌ كه‌ مناسبت‌ لفظي‌ و معنوي‌ با ظاهر آيات‌ ندارد، اكيداً‌ خود داري‌ نمايد.»33

بررسي: مرزبندي‌ ايشان‌ بين‌ تفسير به‌ رأي‌ با تفسير عقلي‌ امري‌ لازم‌ است. اما ايشان‌ هم‌ تفسير عقلي‌ را با تفسير اجتهادي‌ و تدبر در آيات‌ همراه‌ با توجه‌ به‌ روايات‌ يك‌سان‌ انگاشته‌اند و از قسم‌ دوم‌ تفسير عقلي‌ يعني‌ استفاده‌ از قراين‌ و برهان‌هاي‌ عقلي‌ در تفسير قرآن‌ به‌ طور صريح‌ ياد نكرده‌اند. و مرز اين‌ دو قسم‌ از تفسير عقلي‌ را در تعريف‌ روشن‌ ساخته‌اند.

6. تفسير عقلي‌ همان‌ تفسير قرآن‌ با عقل‌ برهاني‌ ‌ ‌است‌ كه‌ نقش‌ منبع‌ دارد نه‌ مصباح‌

استاد آية‌الله‌ جوادي‌ آملي‌ در مورد «تفسير قرآن‌ به‌ عقل» مي‌ نويسند:

«يكي‌ از منابع‌ علم‌ تفسير و اصول‌ بررسي‌ و تحقيق‌ براي‌ دست‌يابي‌ به‌ معارف‌ قرآني، عقل‌ برهاني‌ است. كه‌ از مغالطه، وهم‌ و تخيل‌ محفوظ‌ باشد».

و در ادامه‌ اضافه‌ مي‌كند كه:«تحقيق‌ درباره‌ تفسير «قرآن‌ به‌ عقل» گذشته‌ از لزوم‌ آشنايي‌ با علوم‌ قرآني، نيازمند بررسي‌ شرايط‌ برهان‌ و موانع‌ آن‌ است‌ تا بتوان‌ از برهان‌ عقلي‌ بهره‌ برد و از آسيب‌ مغالطه‌ مصون‌ ماند».

سپس‌ ايشان‌ تفسير عقلي‌ را به‌ دو گونه‌ تقسيم‌ كرده‌ و مي‌نويسند:

«تفسير عقلي، يا به‌ تفطن‌ عقل‌ از شواهد داخلي‌ و خارجي‌ صورت‌ مي‌پذيرد، به‌ اين‌ كه‌ عقل‌ فرزانه‌ و تيزبين‌ معناي‌ آيه‌اي‌ را از جمع‌ بندي‌ آيات‌ و روايات‌ دريابد كه‌ در اين‌ قسم، عقل‌ نقش‌ «مصباح» دارد و نه‌ بيش‌ از آن، و چنين‌ تفسير عقلي‌ مجتهدانه‌ چون‌ از منابع‌ نقلي‌ محقق‌ مي‌شود، جزو تفسير به‌ مأثور محسوب‌ مي‌گردد، نه‌ تفسير عقلي، و يا به‌ استنباط‌ برخي‌ از مبادي‌ تصوري‌ و تصديقي‌ از منبع‌ ذاتي‌ عقل‌ برهاني‌ و علوم‌ متعارفه‌ صورت‌ مي‌پذيرد كه‌ در اين‌ قسم، عقل‌ نقش‌ منبع‌ دارد، نه‌ صرف‌ مصباح.

بنابراين، تفسير عقلي‌ مخصوص‌ به‌ موردي‌ است‌ كه‌ برخي‌ از مبادي‌ تصديقي‌ و مباني‌ مستور و مطو‌ي‌ برهان‌ مطلب‌ به‌ وسيله‌ عقل‌ استنباط‌ گردد و آيه‌ مورد بحث‌ بر خصوص‌ آن‌ حمل‌ شود.»34

بررسي: مرزبندي‌ و جداسازي‌ واضح‌بين‌ عقل‌ مصباح‌ و عقل‌ منبع‌ در تفسير قرآن، امري‌ لازم‌ و صحيح‌ است‌ كه‌ از ابتكارات‌ آية‌الله‌ جوادي‌ به‌ شمار مي‌آيد.

اما اين‌ كه‌ ايشان‌ استفاده‌ از عقل‌ مصباحي‌ را جزئي‌ از تفسير به‌ مأثور دانسته‌اند نه‌ تفسير عقلي، قابل‌ تأمل‌ است. توضيح‌ اين‌ كه‌ كاربرد عقل‌ در تفسير قرآن‌ دو گونه‌ است:

الف: كاربرد ابزاري‌ و برهاني‌ (يا عقل‌ منبع) كه‌ از استدلال‌ها و قراين‌ عقلي‌ در تفسير استفاده‌ كنيم.

ب: كاربرد اجتهادي‌ (يا عقل‌ مصباح) كه‌ به‌ وسيله‌ عقل‌ در آيات‌ و روايات‌ تدبر كنيم‌ يا به‌ جمع‌بندي‌ آيات‌ و روايات‌ بپردازيم. همان‌ طور كه‌ ديديم‌ صاحب‌ نظران‌ تفسير و علوم‌ قرآن‌ هر دو قسم‌ را جزئي‌ از تفسير عقلي‌ دانسته‌اند. و برخي‌ هم‌ چون‌ آية‌الله‌ «مكارم» بر قسم‌ اول‌ از تفسير عقلي‌ تاكيد داشتند و برخي‌ هم‌چون‌ «عميد زنجاني» بر قسم‌ دوم‌ تاكيد داشتند. و برخي‌ نيز هم‌ چون‌ آية‌لله‌ «معرفت» به‌ هر دوقسم‌ اشاره‌ كرده‌ بودند. بنابراين، منحصر كردن‌ تفسير قرآن‌ به‌ عقل، به‌ يك‌ قسم‌ از اين‌ دو كار كرد، با ديدگاه‌ مشهور سازگار نيست‌ و از نظر اصطلاح‌ موجه‌ به‌ نظر نمي‌رسد.35

اما به‌ هر حال، اصل‌ مطلب‌ و مرز دو قسم‌ تفسير عقلي‌ روشن‌ شد و نزاع‌ در اينجا نزاع‌ در نام‌ گذاري‌ و اصطلاح‌ است؛ يعني‌ بنابر ديدگاه‌ آية‌الله‌ «جوادي» تفسير اجتهادي‌ قسمي‌ از تفسير مأثور، و بنابر ديدگاه‌ مشهور تفسير اجتهادي‌ قسمي‌ از تفسير عقلي‌ است.

تذكر: براساس‌ ديدگاه‌ مشهور، تفسير اجتهادي، تفسير عقلي‌ به‌ شمار آمده‌ است؛ چرا كه‌ در تفسير اجتهادي‌ از نيروي‌ فكر و عقل‌ در جمع‌ بندي‌ مطالب‌ استفاده‌ شده‌ است، اما از آن‌جا كه‌ اين‌ كاركرد عقل‌ در همه‌ روش‌هاي‌ تفسيري‌ وجود دارد پس‌ بايد بر اساس‌ اين‌ ديدگاه‌ تمام‌ روشهاي‌ تفسيري‌ را روش‌ عقلي‌ ناميد. بنابراين، با دقت‌ در مطلب‌ روشن‌ مي‌شود كه‌ اصل‌ اين‌ نام‌ گذاري‌ مخدوش‌ و اشكال‌ آيت‌ «الله‌ جوادي‌ آملي» بر مشهور وارد است.

اما اگر بخواهيم‌ در مباحث‌ روش‌هاي‌ تفسيري‌ بر اساس‌ اصطلاح‌ مشهور حركت‌ كنيم، لازم‌ است‌ تفسير عقلي‌ را به‌ دو نوع‌ تفسير عقلي‌ اجتهادي‌ و تفسير عقلي‌ برهاني‌ تقسيم‌ كنيم:

دلايل‌

صاحب‌ نظران‌ در مورد روش‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي، دلايلي‌ در مخالفت‌ و دلايلي‌ بر موافقت‌ آورده‌اند. البته‌ در بيان‌ اين‌ استدلال‌ها، دو گونه‌ تفسير عقلي‌ - كاربرد برهاني‌ عقل‌ و كاربرد اجتهادي‌ - از هم‌ جدا نشده‌ است؛ بلكه‌ دلايلي‌ كه‌ به‌ صورت‌ كلي‌ بيان‌ شده، اكثراً‌ ناظر به‌ جواز تفسير اجتهادي‌ است؛ يعني‌ جايز بودن‌ كاربرد عقل‌ در فهم‌ آيات‌ و استنباط‌ از آن‌ها و قابل‌ فهم‌ بودن‌ آيات‌ قرآن‌ را اثبات‌ كرده‌اند.

اينك‌ ما به‌ اختصار مهم‌ ترين‌ اين‌ دلايل‌ را بيان‌ و بررسي‌ مي‌كنيم.

الف: دلايل‌ موافقان‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌

1. قرآن: قرآن‌ كريم‌ به‌ طور مكرر مردم‌ را به‌ تعقل‌ و تدبر در آيات‌ خويش‌ فرا مي‌خواند.36

بلكه‌ كساني‌ را كه‌ در قرآن‌ تدبر نمي‌كنند، سرزنش‌ مي‌كند.37

اگر عقل‌ از نظر خدا و قرآن‌ اعتبار نداشت‌ اين‌ همه‌ دعوت‌ به‌ تفكر و تعقل‌ بي‌معنا و بي‌فايده‌ بود.

و نتيجه‌ تدبر و تفكر در آيات‌ نيز چيزي‌ جز تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ نخواهد بود.38

2. روايات: در احاديث، جايگاه‌ ويژه‌اي‌ براي‌ عقل‌ در نظر گرفته‌ شده‌ و مورد تكريم‌ قرار گرفته‌ است؛ بطوري‌ كه‌ عقل‌ به‌ عنوان‌ حجت‌ باطني‌ معرفي‌ شده‌ است.

از امام‌ كاظم(ع) حكايت‌ شده‌ كه‌ فرمودند: «يا هشام‌ ان‌ لله‌ علي‌ الناس‌ حجتين‌ حجة‌ ظاهره‌ و حجة‌ باطنة‌ فاما الظاهره‌ فالرسل‌ و الانبيأ و الائمة‌ و اما الباطنة‌ فالعقول»39

اي‌ هشام، خدا بر مردم‌ دو حجت‌ قرار داده‌ است: يكي‌ حجت‌ ظاهر و ديگري‌ حجت‌ باطن؛ اما حجت‌ ظاهر رسولان‌ و پيامبران‌ و امامان‌ هستند و حجت‌ باطن‌ عقل‌ها.

اگر عقل‌ حجت‌ باطني‌ انسان‌ است‌ پس‌ اگر چيزي‌ را درك‌ كرد و به‌ طور قطعي‌ حكمي‌ نمود، براي‌ انسان‌ها حجت‌ و لازم‌ است‌ طبق‌ آن‌ عمل‌ شود. و گرنه‌ حجيت‌ آن‌ بي‌معنا مي‌شود.

تذكر: البته‌ كاربرد حجيت‌ عقل‌ در دو بُعد است:

اول‌ اين‌ كه، عقل‌ انسان‌ به‌ صورت‌ نيروي‌ ادراك‌ و تعقل‌ عمل‌ كند و مصالح‌ و مفاسد و تكاليف‌ را بشناسد و چراغ‌ راه‌ انسان‌ شود. اين‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ پس‌ از بلوغ‌ معيار تكليف‌ افراد است.

و كاركرد عالي‌ اين‌ عقل‌ همان‌ جمع‌بندي‌ دلايل‌ و اجتهاد و استنباط‌ است.

دوم‌ اين‌ كه، عقل‌ انسان‌ احكامي‌ قطعي‌ صادر كند و به‌ اصطلاح‌ عقل‌ برهاني‌ شود، كه‌ اين‌ احكام، احكام‌ الهي‌ را ظاهر مي‌كند و در اين‌ صورت‌ كه‌ عقل‌ منبع‌ است. البته‌ منبعي‌ در طول‌ منابع‌ كتاب‌ و سنت‌ و كاشف‌ از آن‌ها، كه‌ انسان‌ را از وحي‌ بي‌نياز نمي‌سازد.

3. سيره: همان‌ طور كه‌ در تاريخچه‌ بيان‌ كرديم، برخي‌ صاحب‌ نظران‌ روش‌ تفسير عقلي‌ را به‌ پيامبر (ص) و اصحاب‌ او نسبت‌ مي‌دهند و نمونه‌هايي‌ از اين‌ روش‌ تفسيري‌ را در سخنان‌ ائمه‌ (ع) ملاحظه‌ كرديم. و فعل‌ و كلام‌ معصوم‌ حداقل‌ دلالت‌ بر جواز دارد.

علاوه‌ بر آن، سيره‌ هميشگي‌ مفسران‌ بزرگ‌ اسلام‌ هم‌ چون‌ شيخ‌ طوسي‌ در «تبيان» و شيخ‌ طبرسي‌ در «مجمع‌ البيان» و ... آن‌ بوده‌ كه‌ از روش‌ عقلي‌ و اجتهادي‌ در تفسير استفاده‌ مي‌كرده‌اند.

اين‌ سيره‌ كه‌ ريشه‌ در زمان‌ معصومان‌ (ع) داشته‌ است‌ و منعي‌ از آن‌ صورت‌ نگرفته، دليل‌ جواز تفسير عقلي‌ و اجتهادي، بلكه‌ مطلوب‌ بودن‌ آن‌ است.

استاد عميد زنجاني‌ در مورد سيره‌ علماي‌ اسلام‌ در تفسير اجتهادي‌ و عقلي‌ مي‌نويسند:

«حتي‌ دانشمندان‌ اسلامي، اعم‌ از عامه‌ و خاصه، همواره‌ در مسائل‌ و مطالب‌ مورد نياز، به‌ قرآن‌ مراجعه‌ مي‌نمودند و از آيات‌ براي‌ حل‌ مشكلات‌ و معضلات‌ و مطالب‌ اعتقادي، علمي، عملي، اخلاقي‌ و تاريخي‌ استفاده‌ مي‌كردند. حتي‌ كساني‌ كه‌ خود، تفسير اجتهادي‌ را تجويز نمي‌كردند، دانسته‌ يا ندانسته، به‌ آيات‌ قرآن‌ تمسك‌ نموده، از آن‌ها براي‌ رد‌ نظريه‌ مزبور استعانت‌ مي‌جستند».40

4. بناي‌ عقلأ: روش‌ و بناي‌ عقلا بر روش‌ تفسير اجتهادي‌ استوار شده‌ كه‌ در مورد هر كلامي‌ به‌ ظاهر گفتار گوينده‌ توجه‌ نموده، مقاصد و معاني‌ كلام‌ وي‌ را از طريق‌ قواعد ادبي‌ و دلالت‌ لفظي‌ و قراين‌ موجود به‌ دست‌ مي‌آورند و شارع‌ اسلام‌ نيز از اين‌ روش‌ عقلايي‌ منع‌ نكرده‌ و روش‌ جديدي‌ اختراع‌ و ابلاغ‌ نكرده‌ است.41

5. روايات‌ تفسيري‌ به‌ اندازه‌ همه‌ آيات‌ قرآن‌ نيست‌ و تفسير همه‌ آيات‌ را بيان‌ نمي‌كند: علاوه‌ بر آن‌ كه‌ بسياري‌ از روايات‌ تفسيري‌ ضعيف‌ و غير معتبر مي‌نمايد، اگر تفسير قرآن‌ منحصر به‌ منقولات‌ شود، بسياري‌ از آيات‌ تعطيل‌ مي‌شود؛ در حالي‌ كه‌ خدا اين‌ كتاب‌ را براي‌ راه‌ نمايي‌ بشر به‌ زبان‌ عربي‌ روشن‌ فرستاده‌ است‌ تا مسلمانان‌ در آن‌ دقت‌ و تدبر كنند و وظايف‌ خود را در يابند و به‌ آن‌ها عمل‌ كنند و به‌ سعادت‌ برسند. و تعطيل‌ آيات‌ با اين‌ هدف‌ و فلسفه‌ ناسازگار و مستلزم‌ نفي‌ تكليف‌ و انكار جنبه‌ جاوداني‌ بودن‌ قرآن‌ است.

پس‌ راهي‌ جز تفكر و اجتهاد در اين‌ گونه‌ آيات‌ نيست.42

البته‌ آياتي‌ نيز كه‌ روايات‌ در مورد آن‌ها آمده‌ است‌ به‌ تفكر، جمع‌ بندي، اجتهاد و استنباط‌ نياز دارد.

و بسياري‌ از مطالب‌ قرآن‌ نيز به‌ صورت‌ كلي‌ بيان‌ شده‌ و فهم‌ آن‌ها نيازمند تفكر، و تطبيق‌ آن‌ها بر مصاديق‌ و موارد، نيازمند اجتهاد است‌ (اجتهاد به‌ معنايي‌ كه‌ در اول‌ اين‌ مبحث‌ بيان‌ كرديم).

6. بسياري‌ از آيات‌ قرآن‌ مشكل‌ است‌ مثل‌ آيات‌ مربوط‌ به‌ عرش، كرسي، يدالله، سميع‌ و بصير بودن‌ خدا و آيه: «لو كان‌ فيهما آلهة‌ الا‌ الله‌ لفسدتا و...» كه‌ فهم‌ اين‌ها بدون‌ دقت‌هاي‌ عقلي‌ يا بدون‌ توجه‌ به‌ قراين‌ و برهان‌هاي‌ عقلي، انسان‌ را به‌ انحراف‌ در فهم‌ مي‌كشاند و به‌ تجسيم‌ و تشبيه‌ منتهي‌ مي‌شود؛ در حالي‌ كه‌ خدا از اين‌ امور منزه‌ است.

بررسي‌ دلايل‌ موافقان:

مجموع‌ دلايلي‌ كه‌ موافقان‌ روش‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ آورده‌اند، في‌ الجمله‌ اثبات‌ مي‌كند كه‌ عقل‌ حجت‌ است‌ و برهان‌هاي‌ عقلي‌ در تفسير قرآن‌ قابل‌ استناد است؛ همانطور كه‌ اجتهاد عقلي‌ نيز در تفسير لازم‌ است.

به‌ عبارت‌ ديگر، استفاده‌ از برهان‌هاي‌ عقلي‌ و اجتهاد در تفسير به‌ معناي‌ بي‌نيازي‌ از روش‌هاي‌ ديگر تفسير قرآن‌ نيست. و ما را از مراجعه‌ به‌ آيات‌ ديگر قرآن‌ و روايات‌ معتبر بي‌نياز نمي‌سازد، بلكه‌ تفسيري‌ اجتهادي‌ صحيح‌ به‌ تفسير مي‌گويند كه‌ مفسر پس‌ از مراجعه‌ به‌ قراين‌ نقلي‌ و عقلي‌ به‌ جمع‌ بندي‌ و استنباط‌ در تفسير آيه‌ بپردازد.

ب: دلايل‌ مخالفان‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌

1. در روايت‌ از امام‌ علي‌ بن‌ الحسين(ع) حكايت‌ شده‌ كه: «ان‌ دين‌ الله‌ لايصاب‌ بالعقول». براستي‌ كه‌ دين‌ خدا از راه‌ عقل‌ به‌ دست‌ نمي‌آيد.43

«عن‌ النبي‌ (ص) و عن‌ الائمه‌ القائمين‌ مقامه‌ (ع): ان‌ تفسير القرآن‌ لايجوز الا‌ بالاثر الصحيح‌ و النص‌ الصريح.»44

از پيامبر (ص) و ائمه‌ (ع) حكايت‌ شده‌ كه‌ : تفسير قرآن‌ جايز نيست‌ مگر به‌ وسيله‌ روايت‌ صحيح‌ و نص‌ صريح.

بنابر اين‌ روايت، تنها راه‌ رسيدن‌ به‌ مراد خدا و احكام‌ الهي‌ در دين، راه‌ نقل‌ است. و قرآن‌ نيز جزيي‌ از دين‌ است، پس‌ روش‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ راه‌ به‌ جايي‌ نمي‌ برد.

2. محمد امين‌ استر آبادي‌ كه‌ از سران‌ اخباري‌ها است‌ مي‌نويسد:

«و انه‌ اقول‌ لاكتفأ هذه‌ الجماعة‌ بمجرد العقل‌ في‌ كثير من‌ المواضع‌ خالفوا الروايات‌ المتواترة‌ عن‌ العترة‌ الطاهرة‌ (ع) في‌ كثير من‌ المباحث‌ الكلامية‌ و الاصولية»45

من‌ مي‌گويم‌ : چون‌ اين‌ جماعت‌ (اصوليون) در بسياري‌ جاها به‌ صرف‌ عقل‌ اكتفا كرده‌اند در بسياري‌ از مباحث‌ كلامي‌ و اصولي‌ با روايات‌ متواتر اهل‌ بيت(ع) به‌ مخالفت‌ بر خاسته‌اند.

هر چند كه‌ سخن‌ ايشان‌ در برابر اصولي‌ها است‌ اما روش‌ تفسير عقلي‌ - حداقل‌ در آيات‌ الاحكام‌ - را هم‌ شامل‌ مي‌شود.

3. سيد نعمت‌ الله‌ جزايري‌ يكي‌ ديگر از پيش‌گامان‌ اخباري‌گري‌ مي‌نويسد:

«اقول: اما قولهم‌ بنفي‌ حجية‌ دليل‌ العقل‌ باقسامه‌ فهو حق‌ لان‌ الشارع‌ سد باب‌ العقل‌ و منعه‌ من‌ الدخول‌ في‌ الاحكام‌ الالهية.»46

به‌ نظر من‌ ديدگاه‌ كساني‌ كه‌ دليل‌ عقل‌ را با تمام‌ اقسام‌ آن‌ حجت‌ نمي‌دانند، حق‌ است‌ چون‌ شارع‌ باب‌ عقل‌ را بسته‌ و آن‌ را از ورود به‌ احكام‌ الهي‌ منع‌ كرده‌ است.»

4. شيخ‌ حر‌ عاملي‌ كه‌ از اخباري‌هاي‌ بشمار مي‌ايد مي‌نويسد:

«ان‌ الضرورة‌ قاضية‌ بان‌ مجرد العقل‌ لايستقل‌ بتفصيل‌ مراد الله‌ من‌ العباد و لو كان‌ كافياً‌ ما احتاج‌ الناس‌ الي‌ نبي‌ و لا امام‌ و لا اختلف‌ الشرايع‌ و الاديان؛47 روشن‌ است‌ كه‌ صرف‌ عقل‌ نمي‌تواند مستقلاً‌ مراد خدا را به‌ دست‌ آورد و روشن‌ سازد و اگرعقل‌ (به‌ تنهايي) كافي‌ بود، مردم‌ به‌ پيامبر و امام‌ نيازي‌ نداشتند و اختلاف‌ در شرايع‌ و اديان‌ وجود نمي‌داشت.»

5. به‌ اشاعره‌ نسبت‌ داده‌اند كه‌ اينان‌ معتقدند:

منشأ هر تكليفي‌ حكم‌ شارع‌ است‌ نه‌ عقل، و بر ادراكان‌ عقلي‌ تكيه‌ نمي‌شود؛ آن‌ گونه‌ كه‌ بر حكم‌ شارع‌ تأكيد مي‌شود.48

6. روايات‌ ممنوعيت‌ تفسير به‌ رأي، در حقيقت‌ تفسير اجتهادي‌ را منع‌ مي‌كند.

استاد عميد زنجاني‌ در مورد روش‌ تفسير اجتهادي‌ و عقلي‌ مي‌نويسند:

«تنها منعي‌ كه‌ در روايات‌ در زمينه‌ استفاده‌ از اين‌ روش‌ عملي‌ و شايع‌ ديده‌ مي‌شود، عبارت‌ از همان‌ تصريحات‌ أكيدي‌ است‌ كه‌ در مورد نهي‌ از «تفسير به‌ رأي» وارد شده‌ است.»49

بررسي‌ دلايل‌ مخالفان:

1.در مورد دليل‌ اول‌ چند نكته‌ قابل‌ دقت‌ است:

اول: اين‌ كه‌ اين‌ گونه‌ احاديث‌ در مقابل‌ مخالفان‌ اهل‌ بيت‌ و كساني‌ صادر شده‌ است‌ كه‌ به‌ قراين‌ نقلي‌ و سخنان‌ معصومان‌ (ع) توجه‌ نمي‌كردند و تفسير به‌ رأي‌ مي‌نمودند و صلاحيت‌ و شرايط‌ اجتهاد را نداشتند، همانطور كه‌ در حديث‌ اول‌ عقول‌ ناقصه‌ و آرأ فاسده‌ و قياس‌ در كنار هم‌ آمده‌ است. و برخي‌ بزرگان‌ نيز بدين‌ مطلب‌ اشاره‌ كرده‌اند.50

دوم: آن‌ كه‌ منظور از عدم‌ كاربرد عقل‌ در اين‌ گونه‌ احاديث‌ آن‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ از نيروي‌ فكر و اجتهاد در دين‌ (و قرآن) استفاده‌ نكند بلكه‌ منظور آن‌ است‌ كه‌ دين‌ خدا را بر اساس‌ ديدگاه‌هاي‌ شخصي‌ و رأي‌ خود تفسير و بيان‌ نكند.يا اين‌ كه‌ عقل‌ مناط‌ و فلسفه‌ احكام‌ را درك‌ نمي‌كند.51 و گرنه‌ همان‌ طور كه‌ گذشت‌ عقل‌ حجت‌ باطني‌ است‌ و برهان‌هاي‌ آن‌ در دين‌ اعتبار دارد و معيار تكليف‌ انسان‌ و عقاب‌ و ثواب، عقل‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد.

سوم: اين‌ كه‌ روايت‌ صافي‌ مرسل‌ است‌ و از نظر سندي‌ اعتبار ندارد.

چهارم: اين‌ كه‌ اگر ظاهر اين‌ احاديث‌ را اخذ كنيم‌ با احاديثي‌ كه‌ ما را به‌ قرآن‌ ارجاع‌ مي‌دهد و دعوت‌ به‌ تفكر و تدبر در آن‌ مي‌كند، متنافي‌ مي‌شود. همان‌ طور كه‌ «فيض‌ كاشاني» بعد از نقل‌ اين‌ احاديث‌ به‌ اين‌ نكته‌ دقت‌ كرده‌اند.52

2. در پاسخ‌ «امين‌ استر آبادي» بايد گفت: استفاده‌ از عقل‌ به‌ معناي‌ نفي‌ روايات، صحيح‌ و معتبر نيست. و اگر كساني‌ در اين‌ مورد به‌ خطا رفته‌اند و به‌ بهانه‌ عقل‌ گرايي‌ با روايات‌ متواتر اهل‌ بيت‌ (ص) مخالفت‌ كرده‌اند، اين‌ مطلب‌ بايد دليل‌ بر بيراهه‌ رفتن‌ آن‌ افراد دانست‌ نه‌ دليل‌ محكوميت‌ عقل‌ و روش‌ تفسير عقلي‌ و كاربرد عقل‌ در دين.

3. در پاسخ‌ «سيد نعمت‌الله‌ جزائري» بايد بگوييم‌ كه: ما در مبحث‌ دلايل‌ موافقان‌ تفسير عقلي‌ اثبات‌ كرديم‌ كه‌ عقل‌ حجت‌ باطني‌ است‌ و در مورد رواياتي‌ كه‌ كاربرد عقل‌ را ممنوع‌ مي‌كند در شماره‌ 1 مطالب‌ كافي‌ بيان‌ كرديم.

4. مطلبي‌ كه‌ «شيخ‌ حر عاملي» بيان‌ كرده‌اند به‌ يك‌ معنا مورد قبول‌ ما است؛ يعني‌ ما هم‌ در مبحث‌ دلايل‌ موافقان‌ تفسير عقلي‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيديم‌ كه‌ عقل‌ از احكام‌ شرعي‌ پرده‌ بر مي‌دارد؛ ولي‌ اين‌ مطلب‌ به‌ صورت‌ موجبه‌ كليه‌ اثبات‌ نشد كه‌ عقل‌ بتواند همه‌ جزئيات‌ احكام‌ و مراتب‌ و بطون‌ قرآن‌ را كشف‌ كند.

بنابراين، انسان‌ از وحي‌ و نقل‌ بي‌نياز نمي‌شود.

اما اگر مقصود «شيخ» آن‌ باشد كه‌ عقل‌ اصلاً‌ نمي‌تواند مقصود خدا را كشف‌ كند و احكام‌ عقلي‌ حجت‌ نيست، اين‌ مطلب‌ مورد قبول‌ مانيست؛ چون‌ به‌ وسيله‌ دلايل‌ موافقان‌ تفسير عقلي‌ مردود مي‌شود.

5. در پاسخ‌ «اشاعره» بايد گفت‌ كه: عقل‌ كاشف‌ حكم‌ شرع‌ است؛ يعني‌ عقل‌ انسان‌ حكم‌ مخالف‌ شرع‌ صادر نمي‌كند بلكه‌ در باب‌ ملازمات‌ در «اصول‌ الفقه» بيان‌ شد كه: «كلما حكم‌ به‌ العقل‌ حكم‌ به‌ الشرع.»53 براي‌ مثال، اگر عقل‌ ملاك‌ قطعي‌ چيزي‌ را آشكار ساخت‌ و حكم‌ قطعي‌ صادر كرد از راه‌ ملازمه، متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ نظر شارع‌ نيز همين‌ است‌ پس‌ منشأ هر تكليفي‌ را بايد شارع‌ دانست، اما ادراكات‌ قطعي‌ عقل‌ نيز معتبر است.

جمع‌بندي‌ و نتيجه‌گيري: از مجموع‌ دلايل‌ موافقان‌ و مخالفان‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ متوجه‌ شديم‌ كه‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ - در هر دو قسم‌ آن‌ - جايز بلكه‌ مطلوب‌ و دلايل‌ مخالفان‌ مخدوش‌ است.

و اين‌ مطلب‌ بدان‌ معنا نيست‌ كه‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ قرآن‌ ما را از قراين‌ نقلي‌ - و روايات‌ تفسيري‌ پيامبر (ص) و اهل‌بيت(ع) - بي‌نياز مي‌سازد.

گونه‌ هاي‌ تفسير عقلي: با دقت‌ در روش‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ و با بررسي‌ ديدگاه‌هاي‌ صاحب‌ نظران‌ مي‌توان‌ اقسام‌ و گونه‌هاي‌ مختلفي‌ را در تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ يافت، كه‌ اينك‌ مهم‌ترين‌ آن‌ گونه‌ها و مثال‌هاي‌ مناسب‌ هر كدام‌ را بيان‌ مي‌كنيم:

اولين‌ تقسيم: همان‌ طور كه‌ در مباحث‌ قبل‌ بيان‌ شد، تفسير عقلي‌ به‌ دو معناي‌ تفسير اجتهادي‌ و تفسير قرآن‌ به‌ وسيله‌ برهان‌هاي‌ عقلي‌ به‌ كار مي‌رود.

1. تفسير اجتهادي:

همان‌ طور كه‌ گذشت‌ برخي‌ از انديشه‌ ورزان، تفسير عقلي‌ را به‌ معناي‌ تفسير اجتهادي‌ گرفته‌اند كه‌ عبارت‌ است‌ از به‌ كار بردن‌ نيروي‌ عقل‌ در جمع‌ بندي‌ آيات‌ و روايات‌ و مطالب‌ تفسيري‌ و استنباط‌ خردمندانه‌ مفسر از آن‌ها.

اين‌ نوع‌ تفسير عقلي‌ در برابر تفسير نقلي‌ است.

اجتهاد خردمندانه‌ در چند جاكابرد بيش‌ تري‌ دارد:

الف: در جمع‌ بين‌ آيات، يعني‌ در تفسير قرآن‌ به‌ قرآن؛

ب: در جمع‌ بين‌ روايات‌ و رفع‌ تعارض‌ آن‌ها در تفسير روايي؛

ج: در جمع‌ بندي‌ اقوال‌ مفسران‌ و نتيجه‌ گيري‌ از آن‌ها؛

د: در جمع‌ بين‌ آيات‌ و روايات‌ مربوط‌ به‌ آيات‌ الاحكام‌ و اجتهاد و استنباط‌ احكام‌ شرعي‌ از آن‌ها و از اين‌ رو است‌ كه‌ ما معتقديم‌ هر مفسري‌ بايد در علم‌ فقه‌ مجتهد باشد تا بتواند كه‌ در برخورد با آيات‌ الاحكام‌ - كه‌ آن‌ها را بيش‌ از پانصد آيه‌ دانسته‌اند - بتواند نظر تفسيري‌ نهايي‌ خود را بيان‌ كند.

ه': فهم‌ و تفسير آياتي‌ كه‌ در ذيل‌ آن‌ روايتي‌ حكايت‌ نشده‌ است؛

و: فهم‌ مقاصد آيات‌ قرآن‌ و سوره‌ها؛

ز: فهم‌ درس‌ها و پيام‌هاي‌ عبرت‌ آموز قصه‌هاي‌ قرآني‌ وپاك‌ كردن‌ آن‌ها از زمان‌ و مكان‌ و تطبيق‌ قواعد و پيام‌هاي‌ آن‌ بر زندگي‌ امروز بشر، به‌ منظور روشن‌ ساختن‌ راه‌ صحيح‌ زندگي.

براي‌ مثال‌ وقتي‌ قرآن‌ داستان‌ زندگي‌ «يوسف» را بيان‌ مي‌كند، به‌ جوانان‌ پيام‌ مي‌ دهد كه‌ مراقب‌ حيله‌ها باشيد كه‌ شما را به‌ بهانه‌ بازي‌ نبرند.54 و مواظب‌ باشيد كه‌ اگر در شرايط‌ سخت‌ ومورد يورش‌ شهوت‌ قرار گرفتيد. هم‌ چون‌ «يوسف» مقاومت‌ كنيد تا سعادت‌مند و پيروز شويد. و...

ح: فهم‌ ابعاد اعجاز قرآن‌ (اعجاز بلاغي، علمي‌ و...)

2. استفاده‌ از عقل‌ برهاني‌ در تفسير: گفته‌ شد كه‌ شماري‌ از كارشناسان‌ تفسير، تفسير عقلي‌ را به‌ معناي‌ استفاده‌ از عقل‌ برهاني‌ و قراين‌ عقلي‌ مي‌دانند. در اين‌ صورت، عقل‌ منبع‌ هست‌ و احكام‌ شرعي‌ و حقايق‌ كتاب‌ الهي‌ را كشف‌ مي‌كند.

اين‌ گونه‌ روش‌ تفسيري‌ در دو صورت‌ كار برد بيش‌تري‌ دارد:

الف: گاهي‌ در اين‌ نوع‌ از تفسير عقلي، دلايل‌ و برهان‌هاي‌ قطعي‌ عقلي‌ قرينه‌اي‌ براي‌ تفسير آيات‌ قرار مي‌گيرد. و هر گاه‌ ظاهر آيه‌اي‌ با برهان‌ عقلي‌ سازگار نبود، آن‌ برهان‌ قرينه‌اي‌ مي‌شود تا دست‌ از ظاهر آيه‌ برداريم‌ و آن‌ را تأويل‌ كنيم.

براي‌ مثال، در تفسير آيه: «يدالله‌ فوق‌ ايديهم» (فتح/ 10) گذشت‌ و بيان‌ شد عقل‌ انسان‌ حكم‌ مي‌كند خدا جسم‌ نيست‌ و دستي‌ مثل‌ دست‌ انسان‌ ندارد؛ وگرنه‌ محدوديت‌ و فناپذيري‌ در ذات‌ او راه‌ مي‌يابد؛ بنابر اين، مقصود از دست‌ همان‌ قدرت‌ خدا است.

همين‌ برهان‌ و تأويل‌ در آيات‌ مربوط‌ به‌ سميع‌ و بصير بودن‌ خدا و نيز در تعبيراتي‌ همانند «جأ ربك» (فجر/ 22) مي‌آيد.

ب: گاهي‌ عقل‌ برهاني‌ و برهان‌هاي‌ عقلي‌ براي‌ فهم‌ بهتر آيات‌ مربوط‌ به‌ برهان‌ خداشناسي‌ قرآن‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد.

براي‌ مثال، دربارة‌ برهان‌ نظم‌ كه‌ در آيات‌ زيادي‌ از قرآن‌ به‌ نمونه‌ها و مصاديق‌ آن‌ اشاره‌ شده55 و نيز در مورد آيه: «لو كان‌ فيهما آلهة‌ الا‌ الله‌ لفسدنا» (انبيأ/22) و اين‌ كه‌ آيا برهان‌ تمانع‌ را مي‌گويد يا برهان‌ ديگر.

دومين‌ تقسيم: برخي‌از صاحب‌ نظران، تفسير عقلي‌ اجتهادي‌ را به‌ سه‌ دسته‌ تقسيم‌ كرده‌اند:

1. تفسير عقلي‌ اجتهادي‌ تفريطي، يعني‌ جمود بر استدلال‌هاي‌ كلامي‌ در تفسير قرآن؛

2. تفسير عقلي‌ اجتهادي‌ افراطي، يعني‌ تفسير عقلي‌ قرآن‌ كه‌ تأويل‌هاي‌ بعيدي‌ در آن‌ به‌ كار برده‌ شود؛

3. تفسير عقلي‌ اجتهادي‌ معتدل‌ - تفسيري‌ واسطه‌ بين‌ افراط‌ و تفريط‌ - كه‌ روش‌ درستي‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد.

در اين‌ روش، اصولي‌ به‌ كار مي‌رود و بر تفسير قرآن‌ به‌ قرآن‌ تكيه‌ مي‌شود و متشابهات‌ به‌ محكمات‌ و به‌ سنت‌ صحيح‌ ارجاع‌ داده‌ مي‌ شود. تا احكام‌ الهي‌ استنباط‌ شود. و هنگامي‌ كه‌ اشكال‌ پيدا مي‌شود.برخي‌ آيات‌ متشابه‌ تأويل‌ مي‌شود56 و...

تذكر: در اين‌ شيوه، به‌ يك‌ مطلب‌ اساسي‌ - افراط‌ در عقل‌ گرايي‌ - در برخي‌ تفاسير اشاره‌ شده‌ است؛ يعني‌ گاهي‌ برخي‌ مفسران‌ از حد اعتدال‌ خارج‌ شده‌اند و آيات‌ قرآن‌ را بر اساس‌ دلايل‌ غير قطعي‌ تأويل‌ كرده‌اند. و دست‌ از ظهور آيات‌ برداشته‌اند. اين‌ مطلب‌ به‌ ويژه‌ در مورد آياتي‌ كه‌ مطالب‌ غيبي‌ و غير محسوس‌ و معجزات‌ را بيان‌ مي‌كند، بيش‌تر اتفاق‌ افتاده‌ و گاهي‌ به‌ تفسير به‌ رأي‌ منتهي‌ شده‌ است.

اينك‌ به‌ نمونه‌هايي‌ در اين‌ زمينه‌ توجه‌ كنيد:

«رشيد رضا» در تفسير خود در مورد داستان‌ گاو بني‌ اسرائيل‌ و دستور كشتن‌ يك‌ گاو و زدن‌ قسمتي‌ از آن‌ به‌ بدن‌ مقتول‌ و زنده‌ شدن‌ آن‌ مرده‌ و مشخص‌ شدن‌ قاتل‌ او،57 مي‌گويد: مقصود از احيا در اين‌ آيه‌ معناي‌ مجازي‌ آن‌ است‌ كه‌ گفته‌اند معناي‌ زنده‌ گردانيدن‌ مردگان‌ حفظ‌ خون‌ آنهاست.58

و نيز ايشان‌ در مورد معجزات‌ حضرت‌ عيسي‌ (ع)در زنده‌ كردن‌ مردگان‌ و خلق‌ پرنده،59 امكان‌ اين‌ معجزات‌ را مي‌پذيرد اما وقوع‌ آنها را منكر مي‌شود.60

در حالي‌ كه‌ ظاهر آيات‌ سوره‌ بقره‌ حكايت‌ از زنده‌ شدن‌ واقعي‌ مقتول‌ بني‌اسرائيل‌ دارد.

و دليلي‌ براي‌ حمل‌ آن‌ بر معناي‌ مجازي‌ نداريم‌ و نيز از ظاهر آيات‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ بر مي‌آيد كه‌ حضرت‌ عيسي‌ (ع) اين‌ معجزات‌ را انجام‌ مي‌دهد.

البته‌ معجزات‌ خرق‌ عادت‌ است‌ و در نظر ابتدايي‌ عقل‌ بعيد به‌ نظر مي‌رسد؛ ولي‌ خلاف‌ عقل‌ و محال‌ نيست.

و از همين‌ باب‌ است‌ كه‌ گفتند: ملايكه‌ و جن‌ دليل‌ عقلي‌ ندارند61 و «جن» را به‌ معناي‌ ميكروب‌ دانستند كه‌ به‌ طور نامحسوس‌ در بدن‌ انسان‌ اثر مي‌كند.62

سومين‌ تقسيم: «شيخ‌ خالد عبدالرحن‌ العك»براي‌ بيان‌ روش‌ اجتهاد عقلي‌ در تفسير، آن‌ را شامل‌ انواع‌ بيانات‌ زير مي‌داند. به‌ عبارت‌ ديگر، تفسير اجتهادي‌ عقلي‌ در عمل‌ مفسر ظاهر مي‌شود كه‌ به‌ موضوعات‌ زير تقسيم‌ مي‌شود:

1. كشف‌ و اظهار معاني‌ معقولي‌ كه‌ نصوص‌ قرآني، آن‌ را در بر دارد؛

2. استنباط‌ اسرار قرآني‌ بر اساس‌ طاقت‌ بشري؛

3. استخراج‌ مقاصد آيات‌ قرآن‌ و توجيهات‌ آن‌ها؛

4.باز خواني‌ عبرت‌ در قصه‌هاي‌ قرآني‌ و روشن‌ كردن‌ موعظه‌هاي‌ آن؛

5. آشكار كردن‌ عظمت‌ قرآن‌ در بلاغت‌ آن‌ كه‌ معجزه‌ است.

و در پايان، نتيجه‌ مي‌گيرند كه‌ روش‌ اجتهاد عقلي‌ در تفسير قرآن‌ كريم‌ شامل‌ انواع‌ روشن‌گري‌ و كشف‌ و بيان‌ آيات‌ قرآني‌ مي‌شود.63

تذكر: ايشان‌ تفسير عقلي‌ را به‌ معناي‌ تفسير اجتهادي‌ گرفته‌ است‌ و كار كردهاي‌ عقل‌ و كار بردهاي‌ قوه‌ تعقل‌ را در تفسير قرآن‌ بر شمرده‌ است.

بررسي‌ تعارض‌ عقل‌ و نقل‌

بحث‌ ناسازگاري‌ عقل‌ و دين‌ يكي‌ از مباحث‌ كلام‌ جديد است‌ و بررسي‌ كامل‌ ابعاد آن‌ از حوصله‌ و موضوع‌ نوشتار ما خارج‌ است.64 از اين‌ رو، در اين‌جا و در حد نياز به‌ اين‌ مبحث‌ اشاره‌مي‌كنيم.

تعارض‌ عقل‌ و نقل‌ كه‌ زير مجموعه‌ بحث‌ تعارض‌ عقل‌ و دين‌ است، در دو مورد قابل‌ طرح‌ است:

يك: تعارض‌ عقل‌ و آيات‌ قرآن؛

دو: تعارض‌ عقل‌ با روايات.

كه‌ هر يك‌ از دو مورد فوق‌ به‌ دو صورت‌ قابل‌ تصور است:

اول: تعارض‌ ابتدايي‌ و ظاهري: يعني‌ در بررسي‌ ابتدايي‌ يك‌ آيه‌ يا روايت‌ يا يك‌ حكم‌ عقلي، به‌ نظر آيد كه‌ آن‌ دو با هم‌ متعارض‌ است.

ولي‌ پس‌ از تأمل‌ و دقت، اين‌ تعارض‌ ظاهري‌ و ابتدايي‌ برطرف‌ مي‌شود؛ البته‌ بسياري‌ از تعارض‌ هاي‌ توهم‌ شده‌ در مورد عقل‌ و قرآن‌ يا عقل‌ و روايات‌ اين‌گونه‌ است.65

دوم: تعارض‌ مستقر و واقعي: يعني‌ اين‌ كه‌ برخي‌ آيات‌ قرآن‌ يا روايات‌ با احكام‌ عقلي‌ تعارض‌ جد‌ي‌ پيدا كند؛ بطوري‌ كه‌ قابل‌ جمع‌ نباشد در اين‌ صورت‌ مبحث‌ تعارض‌ عقل‌ و دين‌ و راه‌ حل‌هاي‌ آن‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ براي‌ بررسي‌ اين‌ مطلب‌ ناچاريم‌ احتمالات‌ رابطه‌ علم‌ و دين‌ را به‌ طور گذرا مورد بررسي‌ قرار دهيم.

رابطة‌ عقل‌ و دين‌

در اين‌ زمينه، سه‌ احتمال، بلكه‌ سه‌ نوع‌ ارتباط‌ بين‌ احكام‌ عقل‌ و دين‌ ممكن‌ است‌ تصور شود:

الف: مطالب‌ عقل‌ پذير: به‌ آيات‌ و رواياتي‌ مي‌گويند كه‌ دستورها (اوامر و نواهي) يا مطالبي‌ دارد كه‌ عقل‌ سليم‌ آن‌ را مي‌پذيرد؛ بلكه‌ عقل‌ انسان‌ها نيز همان‌ حكم‌ را مي‌ نمايد، مانند: دستورهاي‌ بهداشتي‌ اسلام‌ و يا محكوم‌ كردن‌ ظلم‌ و پذيرفتن‌ عدالت‌ كه‌ مطابق‌ حكم‌ عقل‌ است.

ب: مطالب‌ عقل‌ ستيز: مطالبي‌ در دين‌ وجود داشته‌ باشد و بر خلاف‌ حكم‌ صريح‌ عقل‌ سالم‌ باشد. در اين‌ مورد عقيده‌ بر آن‌ است‌ كه‌ چنين‌ احكامي‌ در اديان‌ الهي‌ وجود ندارد؛ چرا كه‌ از طرفي‌ دين‌ و خصوصاً‌ اسلام، مطابق‌ فطرت‌ و عقل‌ است‌ و خداوند خود، عاقل‌ و حكيم‌ است؛ پس‌ دستوري‌ خلاف‌ عقل‌ نمي‌دهد و از طرف‌ ديگر، در مباحث‌ قبل‌ بيان‌ كرديم‌ كه‌ عقل‌ خود حجت‌ باطني‌ است‌ همان‌ طور كه‌ پيامبران، حجت‌ ظاهري‌ انسان‌ها هستند؛ بلكه‌ تعارض‌ بين‌ احكام‌ قطعي‌ عقل‌ و دين‌ محال‌ است؛ چرا كه‌ تعارض‌ قطعي‌ با قطعي‌ معقول‌ نيست‌ چون‌ حقيقت‌ يكي‌ بيش‌تر نيست‌ و تعارض‌ دو حكم‌ قطعي‌ به‌ تناقض‌ منتهي‌ مي‌شود66 پس‌ اگر در موردي‌ ظاهر يك‌ آيه‌ يا روايت‌ با احكام‌ قطعي‌ عقل، معارض‌ باشد دو احتمال‌ وجود دارد:

اول‌ آن‌ كه، حكم‌ عقل‌ مقدماتش‌ كامل‌ نباشد و خطايي‌ در آن‌ صورت‌ گرفته‌ باشد.

دوم‌ اگر قطعي‌ بودن‌ آن‌ حكم‌ عقلي‌ ثابت‌ باشد، معلوم‌ مي‌شود ظاهر آن‌ آيه‌ يا روايت‌ منظور شارع‌ نبوده‌ است. براي‌ مثال، اگر روايتي‌ با حكم‌ محال‌ بودن‌ اجتماع‌ النقيضين‌ متضاد بود، بايد در ظاهر آن‌ روايت‌ تصرف‌ نمود و با قرينة‌ عقلي، حمل‌ بر خلاف‌ ظاهر آن‌ كرد؛ چون‌ فهم‌ ما از آيه‌ يا روايت‌ خطا بوده‌ است. و يا اگر ظاهر آيه: «يدالله‌ فوق‌ ايديهم» با حكم‌ عقل‌ در مورد جسم‌ نبودن‌ خدا معارض‌ شد، ظاهر آيه‌ را تأويل‌ مي‌كنيم‌ و «يدالله» را به‌ معناي‌ قدرت‌ خدا تفسير مي‌كنيم.

ج: مطالب‌ فراتر از عقل‌ فعلي: يعني‌ احكام‌ و مطالبي‌ در قرآن‌ يا روايات‌ وجود دارد كه‌ براي‌ عقل‌ غالب‌ انسان‌ها قابل‌ فهم‌ و درك‌ نيست، بلكه‌ فراتر از عقل‌ است.

هرچند در اين‌ باره، عقل، حكمي‌ بر خلاف‌ و متضاد با آن‌ مطلب‌ ديني‌ نمي‌دهد، ولي‌ دليلي‌ براي‌ پذيرش‌ و توجيه‌ آن‌ نيز ندارد. براي‌ مثال، عقل‌ انسان‌ وجود خداوند را مي‌پذيرد و اثبات‌ مي‌كند و اين‌ از احكام‌ عقل‌ پذير است؛ ولي‌ ذات‌ خداوند و چگونگي‌ آن‌ را درك‌ نمي‌كند. پس‌ ذات‌ الهي‌ از مطالب‌ عقل‌ گريز است.

يا اين‌ كه‌ بسياري‌ احكام‌ تعبدي‌ شرعي‌ وجود دارد كه‌ عقل‌ از درك‌ دليل‌ آن‌ عاجز است. - در زمينه‌ احكام‌ واجب‌ و حرام‌ فقهي، مثالهاي‌ فراوان‌ وجود دارد. براي‌ مثال، اين‌ كه‌ نماز ظهر، چهار ركعت‌ و نماز مغرب‌ سه‌ ركعت‌ است‌ كه‌ عقل‌ دليل‌ آن‌ را درك‌ نمي‌كند ولي‌ دليلي‌ هم، بر محال‌ بودن‌ آن‌ها ندارد.

نكته: اين‌ جا است‌ كه‌ در اسلام‌ مي‌گويند: «كلما حكم‌ به‌ العقل‌ حكم‌ به‌ الشرع‌ و بالعكس» يعني‌ هر چه‌ را عقل‌ سليم‌ پذيرفت، شرع‌ هم‌ مي‌پديرد و عكس‌ اين‌ قاعده‌ هم‌ جاري‌ است؛ چون‌ ما احكام‌ عقل‌ ستيز نداريم‌ و احكام‌ عقل‌ پذير را هم، عقل‌ انسان‌ درك‌ مي‌كند؛ اما انبيا احكامي‌ و جزئياتي‌ را بيان‌ مي‌كنند كه‌ عقل‌ بشر، از درك‌ آن‌ها عاجز است‌ و يا احتياج‌ به‌ رشد بيش‌تري‌ دارد تا آن‌ها را درك‌ كند و آن‌ احكام، عقل‌ گريز يا فراتر از عقل‌ فعلي‌ بشر است.

به‌ عبارت‌ بهتر، تعارض‌ ظاهري‌ رابطه‌ احكام‌ عقلي‌ و ديني‌ چهار گونه‌ متصور است:

تذكر 1: دليل‌ ظني‌ عقلي‌ احتمال‌ مخالف‌ را نفي‌ نمي‌كند و محتمل‌ الخطا است‌ و به‌ خاطر آن‌ از ظهور ظني‌ آيه‌ يا روايت‌ دست‌ بر نمي‌داريم. چون‌ عقلا و شارع‌ حجيت‌ ظاهر را پذيرفته‌اند. و در اين‌ صورت‌ دليل‌ ظني‌ عقلي‌ حجيت‌ ندارد.

تذكر 2: حكم‌ عقلي‌ وقتي‌ صادر شد، حتماً‌ قطعي، جزمي‌ كلي‌ است؛ اما منظور ما از احكام‌ عقلي‌ ظني‌ (با كمي‌ تسامح) همان‌ تصديقات‌ نظري‌ است‌ كه‌ ظن‌ به‌ اثبات‌ آنها مي‌رود؛ ولي‌ يقين‌ قطعي‌ نداريم؛ يعني‌ مانند بديهيات‌ عقلي‌ كه‌ احتياج‌ به‌ دليل‌ ندارد، نيست.

معيارهاي‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌

براي‌ آن‌ كه‌ نتيجه‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ معتبر باشد، لازم‌ است‌ كه‌ شرايط‌ عام‌ و خاص‌ زير رعايت‌ شود:

الف: شرايط‌ عام‌ مفسر و تفسير معتبر:67 اين‌ شرايط‌ همچون‌ آگاهي‌ از ادبيات‌ عرب، لغت، علوم‌ قرآن، ممارست‌ در تفسير و آگاهي‌ از نظرات‌ مفسران، مجهذ بودن‌ به‌ دانش‌ فقه‌ و اصول‌ و آگاهي‌هاي‌ تاريخي‌ و جغرافيايي‌ - جزيرة‌العرب‌ - و اطلاعات‌ لازم‌ در زمينه‌ علوم‌ نقلي‌ و عقلي‌ و تجربي.68

ب: شرايط‌ خاص‌ براي‌ تفسير عقلي‌ و اجتهادي:

1. شخص‌ مفسر با توجه‌ به‌ علومي‌ كه‌ كسب‌ كرده‌ و استعدادي‌ كه‌ دارد، قادر به‌ اجتهاد در تفسير باشد.

2. توجه‌ به‌ تمام‌ قراين‌ عقلي‌ و نقلي‌ - همانند روايات‌ معتبر تفسيري‌ - آيه‌ قبل‌ از تدبر و تفكر و استنباط‌ و اجتهاد .

3. پرهيز از تحميل‌ رأي‌ و نظر خويش‌ بر قرآن‌ كه‌ از غير قرآن‌ بدست‌ آمده‌ است؛ يعني‌ مطالبي‌ را كه‌ مناسبت‌ لفظي‌ و معنوي‌ با ظاهر آيه‌ ندارد بر قرآن‌ تحميل‌ نكند.69

4. استفاده‌ از برهان‌هاي‌ قطعي‌ عقلي‌ به‌ عنوان‌ قراين‌ عقلي‌ در تفسير.

تذكر: البته‌ در تفسير قرآن‌ مي‌توان‌ از دو نوع‌ دليل‌ استفاده‌ كرد:

اول: دليل‌ عقلي‌ كه‌ انسان‌ به‌ آن‌ قطع‌ منطقي‌ دارد؛ يعني‌ قطع‌ او معرفت‌ شناسانه‌ است. و بر اساس‌ مبادي‌ برهان‌ پديد آمده‌ است. اين‌ قطع‌ در تفسير قرآن‌ معتبراست.

دوم: دليلي‌ يقيني‌ كه‌ انسان‌ به‌ آن‌ قطع‌ روان‌ شناختي‌ دارد؛ يعني‌ قانع‌ شده‌ و يقين‌ رواني‌ پيدا كرده‌ كه‌ اين‌ مطلب‌ صحيح‌ است.

اما قطع‌ او براساس‌ مبادي‌ برهان‌ نيست‌ و تنها مي‌تواند افراد قطاع‌ را قانع‌ سازد؛ از اين‌ رو، اين‌ قطع، فاقد مبادي‌ فكري‌ است‌ و قابل‌ انتقال‌ به‌ غير نيست‌ و اعتباري‌ در تفسير قرآن‌ ندارد.70

5. مفسري‌ كه‌ مي‌خواهد تفسير عقلي‌ برهاني‌ ارائه‌ نمايد، بايد به‌ قدر كافي‌ با برهان‌هاي‌ عقلي‌ آشنا باشد. و مقدمات‌ منطقي‌ و فلسفي‌ آن‌ را بداند و شرايط‌ برهان‌ و مغالطه‌ را رعايت‌ نمايد.

6. مفسري‌ كه‌ مي‌خواهد تفسير عقلي‌ كند، لازم‌ است‌ با مسئله‌ توهم‌ تعارض‌ عقل‌ و دين‌ و موارد تعارض‌ تفسير عقلي‌ و نقلي‌ و راه‌ حل‌هاي‌ آن‌ آشنا باشد.

تذكر: روشن‌ است‌ كه‌ عدم‌ رعايت‌ شرايط‌ فوق‌ و تفسير عقلي‌ و اجتهادي‌ قرآن‌ بدون‌ آن‌ها غالباً‌ به‌ تفسير به‌ رأي‌ خواهد انجاميد كه‌ حرام‌ است.


.1 عضو هيأت‌علمي‌ مركز جهاني‌ علوم‌ اسلامي.

.2 تعريف‌ تفسير در مباني‌ روش‌هاي‌ تفسيري‌ بيان‌ شده‌است. و در اين‌جا حاصل‌ سخن‌ مفردات‌ راغب‌ اصفهاني، تاج‌ العروس، قاموس‌ قرآن، علامه‌ طباطبائي‌ (الميزان، ج‌ 1، ص‌ 4) و سيوطي‌ (الاتقان، ج‌ 2، ص‌ 192) و طبرسي‌ (مجمع‌ البيان، ج‌ 1، ص‌ 13) بيان‌ شد كه‌ در كتاب‌ در آمدي‌ بر تفسير قرآن، ص‌ 35 - 39 ديدگاه‌هاي‌ آنان‌ و جمع‌ بندي‌ آن‌ آمده‌ است.

.3 نك‌ مفردات‌ راغب‌ اصفهاني، ماده‌ عقل‌

.4 عن‌ رسول‌ الله(ص): «ما كسب‌ احد شيئاً‌ افضل‌ من‌ عقل‌ يهديه‌ الي‌ هدي‌ او يرده‌ عن‌ ردي»

رأيت‌ العقل‌ عقلين‌ فمطبوع‌ و مسموع‌

ولاينفع‌ مسموع‌ اذالم‌ يك‌ مطبوع‌

ديوان‌ امام‌ علي(ع)، ص‌ 121؛ و احيأ علوم‌ الدين، ج‌ 1، ص‌ 86.

.6 التحقيق‌ في‌كلمات‌ القرآن‌ الكريم، ج‌ 8، ص‌ 196-8.

.7 المفسرون‌ حياتهم‌ و منهجهم، ص‌ 40.

.8 تسنيم، آية‌الله‌ جوادي‌ آملي، ج‌ 1، ص‌ 169 - 170.

.9 در مورد عقل‌ عملي‌ و نظري‌ تعريف‌هاي‌ متعددي‌ ارائه‌ شده‌ است؛ يعني‌ گاهي‌ اختلاف‌ آن‌ها را در مدرك‌ آن‌ها دانسته‌اند كه‌ اگر مدرك‌ مربوط‌ به‌ عمل‌ باشد عقل‌ عملي‌ است‌ و اگر مدرك‌ مربوط‌ به‌ عمل‌ نباشد، عقل‌ نظري‌ است. و گاهي‌ اختلاف‌ آن‌ها را در آن‌ دانسته‌اند كه‌ عقل‌ نظري‌ مدرك‌ كليات‌ است‌ و عقل‌ عملي‌ مربوط‌ به‌ جزئيات‌ است.

البته‌ اين‌ بحث‌ از حوصله‌ نوشتار ما خارج‌ است‌ و تاثير چنداني‌ در مبحث‌ ما ندارد.

ر.ك: شرح‌ منظومه، ملاهادي‌ سبزواري، ص‌ 310؛ و اشارات، بوعلي‌ سينا، ج‌ 2، ص‌ 353؛ و شواهد الربوبية، ص‌ 20.

.10 ر.ك: التفسير و المفسرون، آية‌الله‌ معرفت، ج‌ 2، ص‌ 349؛ و اصول‌ التفسير و قواعده، شيخ‌ خالد عبد الرحمن‌ العك، ص‌ 176.

.11 تطور تفسير القرآن‌ ، محسن‌ عبدالحميد ، ص‌ 98؛ و المفسرون‌ حياتهم‌ و منهجهم‌ ،ايازي‌ ، ص‌ 40.

.12 نورالثقلين، ج‌ 1، ص‌ 650، ح‌ 279.

.13 ر.ك: نورالثقلين، ج‌ 1، ص‌ 706 و 494؛ و ج‌ 3، ص‌ 383؛ و ج‌ 4، ص‌ 608.

.14 ر.ك: نهج‌ البلاغه، خطبه‌هاي‌ 152، 184، 228.

.15 ر.ك: ص، آيه‌ 29؛ محمد، آيه‌ 24؛ نسأ آيه‌ 82؛ يوسف، آيه‌ 2؛ نحل، آيه‌ 44... اين‌ گونه‌ آيات‌ را در مبحث‌ دلايل‌ موافقان‌ تفسير عقلي، قسمت‌ جايگاه‌ عقل‌ در قرآن، مورد بررسي‌ قرار مي‌دهيم.

.16 التفسير و المفسرون، آية‌الله‌ معرفت، ج‌ 2، ص‌ 350؛ و ج‌ 1، ص‌ 435.

.17 تفسير به‌ رأي، آيت‌الله‌ مكارم‌ شيرازي، ص‌ 38

.18 همان‌ ص‌ 39

.19 التفسير و المفسرون‌ في‌ ثوبه‌ القشيب، ج‌ 2، ص‌ 349 .

.20 همان، ج‌ 1، ص‌ 435.

.21 همان، ص‌ 43-43.

.22 همان، ص‌ 440.

.23 يكي‌ ديگر از كساني‌ كه‌ تصريح‌ كرده‌ تفسير عقلي‌ به‌ معناي‌ اجتهادي‌ است، علي‌ الالوسي‌ در كتاب‌ روش‌ علامه‌ طباطبائي‌ در تفسير الميزان، ص‌ 246 است.

.24 سخن‌ ايشان‌ در ادامه‌ مي‌آيد.

.25 المفسرون‌ حياتهم‌ و منهجهم، ص‌ 40

.26 همان‌

.27 اصول‌ التفسير و قواعده، شيخ‌ خالد عبدالرحمن‌ العك، ص‌ 167 (باتلخيص).

.28 التفسير و المفسرون، دكتر ذهبي، ج‌ 1، ص‌ 255.

.29 همان، ص‌ 284 و ص‌ 285 (التعارض‌ بين‌ التفسير العقلي‌ و التفسير المأثور...).

.30 همان، ص‌ 288 و 89.

.31 اين‌ مطلب‌ در ادامه‌ بحث، در مطالب‌ منقول‌ از استاد عميد زنجاني‌ روشن‌تر مي‌شود.

.32 مباني‌ و روش‌هاي‌ تفسير قرآن، عباسعلي‌ عميد زنجاني، چاپ‌ چهارم، ص‌ 331.

.33 همان، ص‌ 333.

.34 تسنيم، آية‌ الله‌ جوادي‌ آملي، ج‌ 1، ص‌ 171-169.

.35 در اين‌جا شايد بتوان‌ گفت‌ كه‌ تفسير به‌ مأثور، استفاده‌ از روايات‌ در روشن‌ كردن‌ مفاد آيه‌اي‌ از قرآن‌ است. و اين‌ مطلب‌ اگر در حد نقل‌ روايات‌ باشد، تفسير نقلي‌ (روايي) به‌ شمار مي‌آيد. اما اگر به‌ حد اجتهاد و استنباط‌ برسد ناچاريم‌ كه‌ از نيروي‌ عقل‌ و فكر استفاده‌ كنيم‌ كه‌ اين‌ نوعي‌ تفسير اجتهادي‌ مي‌شود.

.36 «و لقد انزلنا اليكم‌ كتاباً‌ فيه‌ ذكركم‌ افلا تعقلون» انبيأ، آيه‌ 10؛ «انا انزلنا قراناً‌ عربياً‌ لعلكم‌ تعقلون» يوسف، آيه‌ 2؛ و مشابه‌ آن‌ در ص، آيه‌ 29؛ و قمر آيه‌ 17.

.37 «افلا يتدبرون‌ القرآن‌ ام‌ علي‌ قلوب‌ اقفالها» محمد آيه‌ 24.

.38 استاد عميد زنجاني‌ اين‌ دليل‌ را با بياني‌ ديگر آورده‌اند كه‌ بيش‌تر امكان‌ فهم‌ قرآن‌ را اثبات‌ مي‌كند. ر.ك: مباني‌ و روش‌هاي‌ تفسير قرآن،ص‌ 334-5.

.39 كافي، كليني، ج‌ 1، ص‌ 6 .

.40 مباني‌ و روش‌هاي‌ تفسير قرآن، ص‌ 351.

.41 ر.ك: همان، ص‌ 352.

.42 استاد عميد زنجاني‌ در كتاب‌ «مباني‌ و روش‌هاي‌ تفسير قرآن» ص‌ 349 همين‌ دليل‌ را با بياني‌ ديگر آورده‌اند.

‌ ‌البته‌ ايشان‌ به‌ دلايل‌ ديگري‌ هم‌ چون‌ آيات‌ زبان‌ قرآن، هدايت‌ و روشن‌گري‌ قرآن، آيات‌ تحد‌ي، بزرگ‌ داشت‌ قرآن‌ در روايات، معيار سنجش‌ بودن‌ قرآن‌ در مورد روايات، عدم‌ ابهام‌ قرآن‌ و استدلال‌ ائمه(ع) به‌ قرآن‌ نيز استناد كرده‌اند كه‌ برخي‌ از اين‌ موارد مي‌تواند گواه‌ خوبي‌ براي‌ بحث‌ باشد. (ر.ك: همان، ص‌ 333 - 348).

.43 بحار الانوار، علامه‌ مجلسي، ج‌ 2، ص‌ 303.

.44 صافي، ج‌ 1، ص‌ 70، المقدمة‌ الخامسة، ج‌ 3؛ و تبيان، ج‌ 1، ص‌ 4؛ و وسايل‌ الشيعه، ج‌ 18، ص‌ 151.

.45 الفوائد المدنيه، محمد امين‌ استر آبادي، ص‌ 28.

.46 منبع‌ الحيوة، سيد نعمت‌ الله‌ جزائري، ص‌ 44.

.47 الفوائد الطوسية، شيخ‌ حر‌ عاملي، ص‌ 411.

.48 المفسرون‌ حياتهم‌ و منهجم، ايازي، ص‌ 40.

.49 مباني‌ و روش‌هاي‌ تفسير قرآن، ص‌ 351.

.50 فيض‌ كاشاني‌ روايت‌ «ان‌ تفسير القرآن‌ لايجوزالابالاثر الصحيح‌ و النص‌ الصريح» را در مبحث‌ منع‌ تفسير به‌ رأي‌ آورده‌ است. (صافي،ج‌ 1، ص‌ 70)، و نيز استاد عميد زنجاني‌ در مباني‌ و روش‌هاي‌ تفسير قرآن، ص‌ 351 به‌ اين‌ مطلب‌ اشاره‌ دارد.

.51 ر.ك: رسائل‌ شيخ‌ انصاري، ص‌ 10 و ص‌ 11.

.52 صافي، ج، ص‌ 71.

.53 ر.ك: اصول‌ الفقه، مظفر مبحث‌ ملازمات‌ عقليه، ج‌ 2-1، ص‌ 236 به‌ بعد.

.54 «ارسله‌ معنا غداً‌ يرتع‌ و يلعب» يوسف، آيه‌ 12.

.55 ر.ك: انفال، آيه‌ 13-3 و...

.56 المفسرون‌ حياتهم‌ و منهجهم، ايازي، ص‌ 41.

.57 بقره، آيه‌ 173-67 «فقلنا اضربوه‌ ببعضها كذلك‌ يحيي‌ الله‌ الموتي‌ و يريكم‌ آياته‌ لعلكم‌ تعقلون».

.58 تفسير القرآن‌ الكريم‌ (المنار)، ج‌ 1، ص‌ 347.

.59 «اني‌ اخلق‌ لكم‌ من‌ الطين‌ كهية‌ الطير فانفخ‌ فيه‌ فيكون‌ طيراً‌ باذن‌ الله‌ و ابري‌ الاكمه‌ و الابرص‌ و اُحي‌ الموتي‌ باذن‌ الله» آل‌ عمران، آيه‌ 49.

.60 المنار، ج‌ 3، ص‌ 311.

.61 تفسيرمراغي‌ ، احمد مصطفي‌ مراغي‌ ، ج‌ 29 ، ص‌ 94.

.62 ر.ك: المنار، ج‌ 8، ص‌ 364 و منهج‌ المدرسة‌ العقليه‌ الحديث‌ في‌ التفسير، دكتر فهد بن‌ عبدالرحمن‌ بن‌ سليمان‌ الرومي، ص‌ 649-631.

.63 اصول‌ التفسير و قواعده، ص‌ 175 - 76.

.64 مبحث‌ تعارض‌ عقل‌ و دين‌ و علم‌ و دين‌ از مباحث‌ مهم‌ كلام‌ جديد است‌ كه‌ لازم‌ است‌ در حوزه‌ تفسير مورد توجه‌ بيش‌تري‌ قرار گيرد. چون‌ شبهاتي‌ در اين‌ زمينه‌ مطرح‌ شده‌ است‌ از مناسب‌ مي‌نمايد اين‌ مباحث‌ به‌ عنوان‌ دو واحد درسي‌ دوره‌ دكتراي‌ علوم‌ قرآن‌ و تفسير به‌ تدريس‌ گذشته‌ شود.

.65 بسياري‌ از اين‌ها را دكتر «فهد بن‌ عبذالرحمن‌ بن‌ سليمان‌ الرومي» در «كتاب‌ منهج‌ المدرسة‌ العقليه‌ الحديثه‌ التفسير» ص‌ 497 - 719 آورده‌ است.

.66 در اين‌ مورد ر.ك: التفسير و المفسرون، ج‌ 1، ص‌ 286؛ و روح‌ المعاني، ج‌ 9، ص‌ 104؛ و در آمدي‌ بر تفسير علمي‌ قرآن‌ از نگارنده، ص‌ 99-96.

.67 در مورد شرايط‌ كامل‌ مفسر و اطلاع‌ از ديدگاه‌ها در اين‌ زمينه‌ مراجعه‌ كنيد به: در آمدي‌ بر تفسير علمي‌ قران، بخش‌ اول، شرايط‌ مفسر، از نگارنده.

.68 همان.

.69 ر.ك: مباني‌ و روش‌هاي‌ تفسير قرآن، عميد زنجاني، ص‌ 333.

.70 براي‌ اطلاع‌ بيش‌تر در زمينه‌ اين‌ دو نوع‌ قطع، ر.ك: تفسير تسنيم، ج‌ 1، ص‌ 212.

/ 1