قرن اول تفسير اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) - تفسیر و تفاسیر شیعه قرن 1 تا 15 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر و تفاسیر شیعه قرن 1 تا 15 - نسخه متنی

عبدالحسین شهیدی صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفسير در لغت به معنى ايضاح و تبيين است و از اين باب است گفته خداوند و لا ياتونك بمثل الا جـئنـاك بـالـحـق و احسن تفسيرا ( فرقان , 33 ) يعنى و هيچ مثلى ( از داستانسرائيها ) براى تو نمى آورند, مگر آنكه ما براى تو اى محمد آورده ايم در برابر آن به آنچه حق است , با بيان روشنترى كه بهتر از آن , محتواى عالى و ارزنده را واضح و روشن مى كند.از ماده فسر در قرآن مجيد تنها همين يك مورد آمده است .

در قاموس گويد: تفسير به معنى آشكار كردن و پرده بردارى از پوشيده است .در لسان العرب آمده تفسير كشف مراد و مقصود گوينده است از لفظ مشكل .اما در اصطلاح , تفسير قرآن همان علم فهم قرآن است .ماتريدى گفته تفسير, رساندن است به مراد از لفظ, و شهادت دادن به اينكه مراد خداوند از لفظ چنين و چنان است , پس اگر دليلى مقطوع به , در كار بود تفسير صحيح است , و اگر نبود تفسير به راى است .

ثعلبى گويد: تفسير بيان وضع لفظ است از حيث حقيقت و مجاز, مانند تفسير صراط به طريق , وصيب به مطر بعضى تفصيل داده و گفته اند, تفسير عبارت است از علم به امور زير: نزول آيات , اسباب نزول , عام و خاص , مطلق و مقيد, مجمل و مبين , حلال و حرام , وعد و وعيد, امر و نهى , و امثال آنه.

شـيخ طوسى مراد از تفسير قرآن را دانستن معانى و مقاصد آن و اغراض گوناگون آن مى داند ( مقدمه تبيان ). مولى فتح اللّه در مقدمه تفسير منهج الصادقين گويد: تفسير كشف مراد است از لفظ مشكل و آن مشتق است از فسر به معنى روشن كردن .

هـر چـند بعضى گمان كرده اند كه تفسير تنها مربوط به معانى الفاظ است نه استنباطات كلى از كـلام , امـام چـنـين نيست , و استعمال آن در قرآن مجيد بهترين دليل است , كه مراد از آن , فهم محتواى كلام است و معلوم است كه يك لفظ گنجايش محتوى را ندارد.

حاصل آنكه , تفسير قرآن علمى است كه كتاب منزل بر پيغمبر اسلام با آن فهميده مى شود.زرقانى در مناهل العرفان گويد: تفسير در اصطلاح علمى است كه در آن قرآن بحث مى شود, از حيث دلالت آن بر مراد اللّه تعالى به قدر طاقت بشرى .اما اين تعريفات جامع و مانع نيستند.

علامه طباطبائى در تفسير الميزان گويد: تفسير بيان معانى آيات قرآنى است و كشف از مداليل آنها .امـا بـايـد در نظر داشت كه مقصود از كشف , كشف متداول اهل لسان و معمول به خاص ايشان با شـرايـط تفسير است , نه كشف ادعائى , آنجا كه با ظواهر قرآنى مغاير باشد كه به عقيده ما آن نوع كشف را نمى توان تفسير ناميد.

بـنـابـرايـن مى توان هر تفسير را چنين تعريف كرد: بر طبق مذهب اثناعشريه علم تفسير يا تفسير قـرآن يـا تـفسير, همان تفهيم مراد اللّه است از قرآن مجيد در حد مستطاع بشر, مستند به قواعد لسان العرب و اسلوب آن , غير معارض با كتاب و سنت و اجماع .

بـه طـور خـلاصه هرجا تفسير بدون قرينه به كار رود, به معنى بيان و آشكار كردن معناست براى خود يا غير به طورى كه چيزى از چيز ديگر را تميز دهد.اولـيـن مـفـسـر و بيان كننده قرآن مجيد, خداوند متعال است , قوله تعالى : لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه , ثم ان علينا بيانه .

( القيامه , 19 ) ( اى محمد زبان خود را به قرآن مجنبان كه به آن ( از غايت , شوق به تكرار كلام ما ) شتاب كرده باشى , هر آينه بر ماست فراهم ساختن قرآن و منظم ساختن ( آيات ) آن , آنگاه كه آن را ( به وسيله وحى براى تو خوانديم ) آن قرائت را پيروى كن , پس از آن بر ماست بيان قرآن .و چنانكه گفتيم مراد از بيان همان تفسير است .

مـفسر دوم رسول اللّه (ص ) است چنانكه حق تعالى فرمايد: و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى الـيـهـم فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون بالبينات و الزبر و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون ( نحل , 44 ). و ما پيش از تو نفرستاده ايم مردانى مگر آنكه به ايشان وحى مى فرستاده ايم با دلائل آشكار و كتابها ( اى انـسـانـهـاى مـكـلـف و مـسئول ) اگر نمى دانيد, از اهل قرآن بپرسيد و اى محمد براى تو فرستاديم قرآن را, تا براى مردم بيان كنى آنچه را براى هدايت ايشان براى ايشان نازل شده و اميد استكه ايشان متذكر شوند و بفهمند ( كلمه لعل به معنى رجاى ممكن است نه نسبت دادن اميد بـه خـداونـد كـه نـاروا باشد ) در اينجا لام لتبين لام تعليل است و تفسير قرآن در موارد لازم , بر پـيـغـمـبـر واجـب بـوده و انجام داده , و با وجود آنكه در در ازاى زمان چه بسا بخشى از ماثورات تـفـسـيـرى از بـيـن رفـتـه بـاشد با مراجعه به ماثورات تفسيرى پيغمبر اسلام كه به وسيله ائمه معصومين از اعلى الطرق به ما رسيده , و همچنين مفسرين عاليقدر شيعه اثنى عشريه , براى فهم قانونى و منطقى قرآن كمبودى نداريم .

سومين مفسر قرآن خود قرآن است , در آغاز مثالى بياوريم در قوله تعالى يا ايها اللذين آمنوا انفقوا مـما رزقناكم من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة و الكافرون هم الظالمون ( بقره , 254 ) اى ايمان آورندگان از آنچه ما روزى شما گردانيده ايم انفاق كنيد, پيش از آمدن روزى كه در آن نه خريد و فروشى هست , نه دوستى اى , نه شفاعتى , و كافران ستمگرانند.

مـى دانـيـم كـه لا خـلة با لاء نفى جنس افاده عموم مى كند, و بنابراين در روز قيامت حتى ميان مـتـقيان و همگامان در راه خداوند, شناسائى و دوستى و الفتى نبايد باشد, در حاليكه عقلا و نقلا چنين نخواهد بود, و اين خود به تنهائى مراد اللّه را آن چنان كه هست نمى رساند, و نيازمند تفسير است و اين تفسير را خود قرآن مجيد انجام داده است , در قوله تعالى الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض عـدو الا الـمتقين ( زخرف , 67 ) ( يعنى دوستان دنيائى در آن روز رستاخيز همه با هم دشمنند مگر متقيان و همگامان در راه خدا ) و مى بينيم كه خود قرآن مجيد عام آيه اول را تخصيص داده , و مراد اللّه را كه هم تفسير است هم تاويل روشن ساخته است .

بنابراين چون قرآن داراى ايجاز و اطناب , و عام و خاص , و مجمل و مبين , و مطلق و مقيد, و ناسخ و مـنسوخ , و مجاز و تشبيه و استعاره از فنون گوناگون بلاغت است , مفسر بايد نخست در قرآن نـظر كند, و همه آياتى كه درباره موضوع واحد است يكجا فراهم آورد, و ميان آنها به دقت مقايسه كند, تا بيان مجمل و تخصيص عام , و ساير مواردى كه محتاج بيانند بداند, چنانچه در خبر آمده الـقـرآن يفسر بعضه بعضا ( بعضى از قرآن بعض ديگر آن را تفسير مى كند ) خود قرآن هم به اين مطلب مهم ناطق است , قوله تعالى و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء ( نخل , 89 ) كه به قول مرحوم بلاغى چگونه ممكن است قرآن براى همه چيز تبيان باشد جز براى خود.

چـهارمين مفسر قرآن عترت است هم به دليل حديث متواتر ثقلين , هم به دليل آثار وارده از ائمه مـعـصـومـين (ع ) در تفسير قرآن مجيد كه با اعلى الطرق از پيغمر اكرم (ص ) روايت كرده اند, اما حـديـث مـتـواتر كه با قريب هفتاد طريق از پيغمبر اكرم (ص ) از طرق عامه و اماميه روايت شده , مـضمون متسالم عليهاى آن اين است كه پيغمبر اكرم (ص ) نزديك به زمان رحلت فرمود كه ( به زودى ) از مـيـان شـما بروم , هر آينه در ميان شما دو ( امانت ) سنگين با ارزش باقى مى گذارم , كتاب خداوند, و عترت خودم را اهل بيتم را و اينها از هم جدا نخواهند شد تا در پاى حوض ( كوثر ) بـه مـن برسند, هشيار باشيد كه چگونه با آنها رفتار خواهيد نمود ( قانون تفسير, 406 ) و معلوم است كه عدل و همشان قرآن چيزى جز تفسير قرآن و نمونه بودن براى عمل به قرآن نتواند بود, و آثـار وارده ايـن دو امـتياز را در اهل بيت و خاندان وحى , و وارثين خاندان , كه ائمه ما صلوات اللّه عليهم اجمعين اند, ثابت و محقق ساخته و خاص ايشان مى داند.

در صدر اول , تفسير نگارى به صورت كتاب مدون نبود, بلكه معلومات تفسيرى به صورت احاديث متفرقى بود كه در وقت احتياج سؤال مى كردند و جواب مى شنيدند, و گاهى هم اميرمؤمنان (ع ) و ائمـه مـعـصـومـيـن (ع ) در ضـمـن خطبه ها و موعظه ها, خودشان به بيان آيات قرآن مبادرت مى نمودند.اين نمونه را مى توان در تفسير منسوب به نعمانى يافت كه درباره سئوالاتى كه از اميرمؤمنان (ع ) دربـاره قـرآن مـجـيـد شـده و آن جناب جواب داده اند تدوين شده و ما و در اينجا نمونه اى از آن مى آوريم .

از آن جناب درباره عام و خاص پرسيدند فرمود: در قرآن مجيد آياتى هست كه لفظ آنها عام است اما معناى آنها خاص و آياتى هست كه لفظ آنها خاص است و معناى آنها عام .

امـا چـيزيكه ظاهرش عام است و معناى آن خاص مانند قوله تعالى : يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين ( بقره , 47 ) ( اى بنى اسرائيل بياد بياوريد نعمت مرا كه شما را از آن بهره مند ساختم و هر آينه شما را بر عالميان برترى دادم ) كه عالمين عام است و گـمـان مـى رود كـه مـراد خداوند تفضيل بنى اسرائيل بر همه اهل عالم در همه زمانهاست در حـالـيكه مراد عالميان خاص زمان خودشان است و نعمت خداوند بر آنها نجات يافتن از فرعون و انـزال مـن و سـلـوى براى آنهاست ( بحارالانوار, 93/23 ) بنابر آنچه گفتيم اولين مكتب كه آغاز تدوين تفسير قرآن است همانا مكتب اهل بيت (ع ) است و امتياز آن همان انتسابش به پيغمبر اكرم (ص ) و منزه بودن از آراء منحرف , مانند جبريه , و مفوضه و مرجئه و باطنيه و ديگر نحله هايى است كـه سـيـاسـت غـاصـبين مسند حكومت اسلامى آنها را ساخته و پرداخته است , تا مسلمانان را از روآوردن به بيوت وحى منصرف سازد, با كمال اطمينان بايد گفت كه آنهمه آثار علمى و احاديث چـه دربـاره قـرآن و چـه دربـاره ديـگر مسائل فرهنگ اسلام كه از اهل بيت خصوصا از صادقين , عـلـيـهما السلام , براى ما به ميراث رسيده است , همه و همه مستقيما و غيرمستقيم تفسير قرآن مجيد است .

اكـنـون به تشريح و احصاء تفاسير تدوين شده از زمان نزول قرآن تا حال در طول چهارده قرن به ترتيب قرون مى پردازيم .تـذكر اين نكته ضرورى است كه ذيلا تفاسيرى مورد تبيين و احصاء قرار مى گيرد كه اصل تفسير وجـود دارد يا منقولاتى از آن باقى مانده باشد و يا در كتب قديمى به وجود آن تصريح شده باشد و اضـافـه مـى نـمايد كه نويسنده مقالات تفسيرها كه ذيلا نقل مى شوند آقاى عبدالحسين شهيدى صالحى هستند.

قرن اول
تفسير اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع )

[ تفسير ستين نوعا من انواع علوم القرآن ], از املاى حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) ( 13 رجب 23 پ ه ـ 21 رمضان 40 ق ) ( دايرة المعارف تشيع , 2/334 ) علامه محمدباقر مجلسى در بـحارالانوار و سيد حسن صدر در تاسيس الشيعة و سيد محسن امين در اعيان الشيعه مى نويسند تـفسير اميرالمؤمنين (ع ) كتابى است كه حضرت (ع ) شصت نوع از انواع علوم قرآن كريم را در آن تفسير و از براى هر نوع از انواع علوم قرآن مجيد مثالى را ياد فرموده اند كه مختص به همان نوع از علم است .

اين تفسير سند و منبع اصلى براى كسانى است كه در انواع علوم قرآن تاليف و تصنيف نموده اند.عـلامـه مـجلسى در بحارالانوار تمامى اين تفسير را به نقل از ابى عبداللّه بن محمد بن ابراهيم بن جـعـفر نعمانى و نعمانى از حافظ بن عقده به سند متصل به حضرت امام جعفر الصادق (ع ) نقل و روايت كرده است .ايـن تـفـسـيـر تا عصر حاضر محفوظ مانده است و در مجلد 19 بحارالانوار به چاپ رسيده است و نسخه هاى خطى آن متعدد است .

سـيد محسن امين عاملى پس از ذكر طريق روايت اين تفسير به واسطه استادش شيخ محمد طه نجف تمامى تفسير حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) را ذكر نموده و چاپ كرده است ( اعيان الشيعه , 91 ).

مـنابع:

جز آنچه در جلد دوم دايرة المعارف تشيع ص 332 آمده است , اعيان الشيعة , 1/88 به بعد;

تـاسـيـس الـشـيعة لعلوم الاسلام , 316;

الاتقان فى علوم القرآن , ترجمه فارسى , 2/589;

الذريعة , 4/233;

الـشـيعة و فنون الاسلام , 49;

مفسران شيعه , 61;

كنز العرفان فى تفسير القرآن (خطى );

بحر العرفان و معدن الايمان (خطى ).

تفسير ابن مسعود

اثر عبداللّه بن مسعود (30 پ ه ـ 32 يا 33 ق ) از مشاهير مفسران قرن اول و شيوخ قراء و از خواص اصحاب رسول اللّه (ص ) او نخستين كسى بود كه جهرا قرآن خواند و قريش به شكنجه اش پرداخت ( دايرة المعارف تشيع , 1/363). وى از شاگردان حضرت اميرالمؤمنين على (ع ) در تفسير و علوم قرآنى بود.

تـفـسـيـر وى به شيوه روائى است و اكثر مفسران شيعه و سنى آن را طى تفسيرهاى خود هنگام تفسير آيات قرآن كريم نقل نموده اند از جمله فرات كوفى در تفسير خويش .و نيز پس از ابن عباس اكثر روايات در تفسير قرآن كريم از ابن مسعود است .اشـهر شاگردان و روات تفسير از ابن مسعود مسروق بن الاجدع همدانى و اسود بن يزيد و علقمة بن قيس نخعى مى باشند.و نـيـز بخارى در صحيح خود سه طريق نقل نموده است : نخست طريق الاعمش از ابى الضحى از مسروق بن الاجدع همدانى از ابن مسعود و طريق دوم از مجاهد از ابى معمر از ابن مسعود و طريق سـوم طـبـرى طريق ابى روق از ضحاك از ابن مسعود را انتخاب نموده است و اين تفسير در طى تفاسير سنى و شيعه چاپى و خطى ماثور است .

مـنابع:

جز آنچه در جلد اول دايرة المعارف تشيع ص 367 آمده است , اعلام , 4/137;

اسد الغالة , 3/384;

تاريخ بغداد, 1/147;

تفسير, فرات الكوفى , 206 به بعد;

التفسير و المفسرون , 1/83;

تاريخ دمشق ابن عساكر, 14/43;

تذكرة الحفاظ, 1/31;

رجال , طوسى , 23;

شذرات الذهب , 1/38;

الجرح و الـتـعـديل , 149;

حلية الاولياء, 1/124;

سير اعلام النبلاء, 1/461;

معجم رجال الحديث , 10/322;

طبقات القراء, ذهبى , 1/33;

العبر, 1/33;

النجوم الزاهرة , 1/89.

فضائل القرآن

اثر ابى بن كعب ( م ح 19 تا 36 ق ) از اصحاب رسول اللّه (ص ) و سيدالقراء و كاتب وحى از مفسران شيعه .ابـن نديم در الفهرست و سيد حسن صدر در تاسيس الشيعه و آقابزرگ تهرانى در الذريعة ابى بن كـعـب را اولين مؤلف در علم تفسير فضائل القرآن و فرات كوفى در تفسير خود و سيوطى و شيخ طوسى و ديگران او را در طبقه اول مفسران از صحابه پيامبر اكرم (ص ) مى دانند.

صاحب مجالس المؤمنين مى نويسد: نقل است كه چون آيه لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب نـازل شـد جـبرئيل با حضرت رسول (ص ) گفت : كه پروردگار امر فرموده كه آن را به ابى بن كعب بخوان .پس حضرت اين معنى را به ابى اظهار نمود.ابى از روى خوش حالى از آن حضرت پرسيد كه آيا من در عالم بالا و ملاء اعلى مذكور شده ام ؟ آن حضرت فرمودند بلى .

پس ابى گريه بسيار كرد ... ( ابى بن كعب , دايرة المعارف تشيع , 1/451 ).

مـنابع:

جز آنچه در جلد اول دايرة المعارف تشيع ص 451 آمده است , تاسيس الشيعه , 319;

تفسير فـرات الـكـوفـى , 405;

الـتفسير و المفسرون , 1/84;

الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة , 323;

الذريعة , 16/262;

الفهرست , ابن نديم , 39;

مجالس المؤمنين , 1/232;

رجال , علامه حلى , 22.

تفسير ميثم التمار

اثـر مـيـثـم فـرزند يحيى تمار ( مستشهد 60 ق ) از بزرگان صدر اول شيعه و از خواص اصحاب حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب , امام حسن و امام حسين (ع ) بود.هـنگام ورود مسلم به عقيل به كوفه در زندان بود, ابن مرجانه در سال 60 ق پس از بريدن زبان و دستها و پاهايش او را به دار آويخت .

همان گونه و ترتيبى كه اميرالمؤمنين (ع ) خبر داده بود به شهادت رسيد.تفسير را از مولاى خود حضرت اميرالمؤمنين على (ع ) فراگرفت و تفسير خويش را به ابن عباس ( م 68 ق ) امـلاء كـرد و بـه او گـفـت : سـلـنى ما شئت من تفسير القرآن فانى قرات تنزيله على اميرالمؤمنين (ع ) و علمنى تاويله : هر آنچه خواهى از تفسير قرآن بپرس زيرا من عين تنزيل را نزد اميرالمؤمنين خواندم و او تاويلش را به من ياد داد.

كـشـى روايـت كـرده است كه بعد از املاء تفسير خود بر ابن عباس خبر شهادت خويش را به ابن عباس داده ابن عباس خيال كرد كه ميثم از ساحران است , قصد پاره كردن تفسير او را نمود.ميثم تمار به او گفت : اين تفسير را نگهدار چنانچه گفته هاى من حق بود و صحت آن را مشاهده كـردى ايـن تـفـسـير را داشته باش و اگر گفته هاى من باطل بود آنگاه آن را پاره كن و چندى نگذشت كه گفته هاى ميثم به حقيقت پيوست .شـيـخ ابى عبداللّه مقداد ( م 826 ق ) در كنزالعرفان فى فقه القرآن به قسمتى از تفسير ميثم تمار اشاره و استدلال نموده است .

مـنابع:

اعيان الشيعة , 10/198;

تاسيس الشيعة , 83;

الذريعة , 4/317;

رجال , ابن داود, 356;

رجال , كـشـى , 74;

رجـال , شـيخ طوسى , 58;

جامع الرواة , 284;

معجم رجال الحديث , 19/94;

الكافى , 2/220.

تفسير علقمة

اثـر عـلـقـمـة ( 29 ق ـ 61 ق ) فـرزند قيس بن عبداللّه بن مالك نخعى كوفى از شيعيان شجاع و جـنـگجو و از اصحاب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) و قاريان قرآن و عالم به تاويل و تفسير قرآن .وى از ثقاة رواة نزد فريقين سنى و شيعه است .

از ابن مسعود نقل است كه ما اقرا شيئا و لا اعلمه الا علقمة يقراه و يعلمه ). دكـتـر محمد حسين ذهبى در التفسير و المفسرون به مكانت علمى وى در تفسير اشاره كرده و اقـوال عامه را درباره وى نقل مى كند سپس بنقل از الاتقان سيوطى در ترجمه ابن مسعود اظهار مى كند كه ابن مسعود علم تفسير خود را به اهل كوفه داد چون بين آنان مى زيست از بين چند تن علقمة بن قيس را نام برده او را از اكابر مفسران ذكر نموده و از مشهورترين شاگردان و راويان از ابن مسعود دانسته كه سالها كرسى تفسير را در كوفه پس از استادش ابن مسعود به خود اختصاص داده است .

مـنابع:

اعيان الشيعة , 8/149;

التفسير و المفسرون , 1/87;

رجال ابن داود, 236;

رجال , طوسى , 50;

رجـال كـشـى , 93;

جـامـع الرواة , 1/545;

سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو, 55;

معجم رجال الحديث , 11/181;

منتهى المقال , 203.

تفسير ابن عباس

[ تـنـويـر الـمقباس ] اثر عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف معروف به ابن عباس ( 3 پ ه - 68 ق ) از كبار صحابه .روايـت شـده اسـت كه حضرت رسول اللّه (ص ) درباره وى دعا فرمودند اللهم فقهه فى الدين و علمه فى التاويل ... و دعاى پيغمبر (ص ) مستجاب گرديد و بر اثر دانش وسيعش و احاطه كامل بـه تفسير و تاويل قرآن كريم او را ترجمان القرآن مى خوانند و نيز او را وارث علوم رسول اللّه (ص ) مى دانند.

( ـ ابن عباس , دايرة المعارف تشيع , 1/344 ). مفسرين فريقين روايات او را در تفسيرهاى خويش ذكر مى كنند.تا به آنجا كه حدود نيمى از احاديث وارده در تفسير قرآن كريم از ابن عباس روايت شده است .قسمتى از تفسير وى نخست در بمبئى در 1280 ق به چاپ رسيد.

سـپس در بولاق به سال 1290 ق چاپ دوم گرديد و مكررا درايران و هندوستان و بيروت به چاپ رسيده است و شمس الدين محمد سخاوى در الضوء اللامع آن را به محمد بن يعقوب فيروزآبادى ( م 817 ق ) نسبت داده كه مرادش جمع و تدوين آن است و همچنين است صاحب كشف الظنون .

در نسخه چاپى , سند اول آن منتهى مى گردد به عمار بن عبدالمجيد هروى كه نيز او از على بن اسحاق سمرقندى ( م 237 ق ) روايت كرده است و سمرقندى از محمد بن مروان سدى صغير ( م 186 ق ) روايـت مـى نمايد و او از محمد بن السائب كلبى ( م 146 ق ) روايت كرده است و او از ابى صالح ميزان بصرى و او از ابن عباس .سيوطى در الاتقان خود طرق روايات تفسير ابن عباس را ضبط كرده است .

ابـن نديم درباره او مى نويسد : كتاب ابن عباس , به روايت مجاهد, و حميد بن قيس از مجاهد و ورقـاء از ابـونـجـيـح از مـجـاهد و عيسى بن ميمون از ابونجيح از مجاهد آن را روايت كرده اند ( الفهرست , ترجمه فارسى , 59 ).

مـنابع:

جـز آنـچـه در جـلد اول دايرة المعارف تشيع ص 347 آمده است , تاسيس الشيعة , 322;

الـدرجـات الرقيعة فى طبقات الشيعة , 322;

رجال ابن داود, 208;

رجال , طوسى , 22, 46;

رجال عـلامه حلى , 103;

رجال كشى , 52;

التفسير و المفسرون , 1/65;

مفسران شيعه , 61;

معجم رجال الحديث , 10/229 - 239.

نقط القرآن

تفسير تنقيط القرآن يا تفسير نحو قرآن , از مفسر و نقطه گذار قرآن ابوالاسود الدؤلى .وى ظالم بن عمرو معروف به ابوالاسود الدؤلى است كه در 69 ق در سن 85 سالگى درگذشت .اديـب مـتـكـلـم خـطـيـب واضـع عـلم نحو و از محدثان تابعين از شاگردان و اصحاب حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) بود ( دايرة المعارف تشيع , 1/379 ). وى نـخـسـتـين كسى است كه قرآن كريم را نقطه گذارى كرده و قرآن را از تحريف مصون نگاه داشت .

نحو را از اين جهت نحو خوانند كه هنگامى كه حضرت على (ع ) چيزى از اصول آن را به ابوالاسود مى آموخت او اجازه خواست كه چيزى مانند و به نحو آن بسازد و از اين جهت آن را نحو ناميدند.

مـنابع:

جـز آنچه در جلد اول دايرة المعارف تشيع , ص 308 آمده , اعيان الشيعة , 288 و 7/403;

اخـبار سيرافى , 13 - 22;

جامع الرواة , 1/423;

رجال , ابن داود, 39;

رجال , طوسى , 46;

الفهرست , ابن النديم , 69 به بعد;

معجم رجال الحديث , 9/171;

معجم الشعراء, 67.

تفسير جابر انصارى

اثـر جـابر بن عبداللّه انصارى ( م 73 يا 79 ق ) از اجلاء مفسرين و اصحاب رسول اللّه (ص ) و شيعه اميرالمؤمنين على (ع ) و محبين و ياران صديق خاندان عصمت و نبوت .

ابوالخير وى را در كتاب طبقات مفسرين خود از مفسرين طبقه اول ضبط كرده است .روايات وى در آيات شريف قرآن در تفاسير نقل شده است .و ابـوالـقاسم فرات كوفى قسمتى از روايات جابر انصارى را در تفسير خود موسوم به تفسير فرات ضبط كرده است .

مـنابع:

اسد الغابة , 1/307;

الاصابة , 1/214;

اعيان الشيعة , 4/45;

الاتقان , 4/240;

تاسيس الشيعة , 323;

تـذكرة الحفاظ, 1/43;

جامع الرواة , 1/143;

رجال , ابن داود, 79;

رجال , طوسى , 12;

رجال , كشى , 42;

تفسير, فرات الكوفى , 216 به بعد;

معجم رجال الحديث , 4/11.

تفسير ابن جبير

اثر سعيد فرزند جبير بن هاشم اسدى ( 45 - مستشهد 95 ق ) به دستور حجاج بن يوسف ثقفى به خاطر تشيع اش شهيد شد.از مفسران شيعى و نخستين مفسر تابعى است .تـفـسـيـر را از ابن عباس و ديگران اخذ كرد و يك ختم قرآن در يك ركعة از نماز خود در بيت اللّه الحرام قراءت نمود.وى را مـحـقـقين عامه و خاصه اعلم تابعين على الاطلاق در تفسير و در طبقات المفسرين ذكر نموده اند.

تفسير وى به سبك روائى است و همانند استادش ابن عباس و مجاهد و ديگر مفسران صدر اول .اين تفسير در مطاوى تفسيرهاى عامه و خاصه مندرج و محفوظ است .ابـن خـلكان نوشته است سعيد بن جبير در ماه رمضان يك شب به قرائت عبداللّه بن مسعود قرآن مى خواند و يك شب به قرائت زيد بن ثابت و همچنين هر شب به قرائت يكى از قراء.اكثر محققين در فضل و علم او نوشته اند كه : و ما على الارض احد الا و هو محتاج الى علمه , كسى در زمين نبود مگر اينكه محتاج علم او باشد.و ى از نـزديـكان و خواص اصحاب و حواريين حضرت سجاد على بن الحسين (ع ) بود و نيز همين امر باعث شهادت وى گرديد.

مـنابع:

اعيان الشيعة , 7/234;

الاتقان , 4/239;

تاسيس الشيعة , 322;

تذكرة الحفاظ, 1/76;

الذريعة , 4/276;

ذكـر اخبار اصبهان , 1/324;

رجال , ابن داود, 169;

رجال , طوسى , 90;

رجال , كشى , 110;

رجـال , عـلامـه حـلـى , 79;

طـبقات المفسرين , داودى , 1/181;

جامع الرواة , 359;

معجم رجال الـحـديـث , 8/113;

تفسير فرات الكوفى , 119 به بعد;

و فيات الاعيان , 2/371;

مفسران شيعة , 62;

التفسير و المفسرون , 1/102.

تفسير ابوالعالية رفيع

اثر ابوالعالية رفيع ( م 90 يا 93 ق ) فرزند مهران رياحى بعضى نام او را زياد بن فيروز ياد كرده اند.وى ايرانى تبار و از هم پيمانان بنى رياح بود.و دو سال بعد از فوت رسول اللّه (ص ) به مدينه مشرف شد.وى تـفـسـيـر و تاويل قرآن كريم را از حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) و ابن عباس و عبداللّه بن مسعود و ابى بن كعب فراگرفت و روايت مى كرد.

بـر اثـر ذكـاوت خـارق الـعاده , در علم تفسير تبحر زيادى يافت و اعجاب همگان را برانگيخت ابن عباس وى را بر روى كرسى قريش مى نشاند و خود زير دست او قرار مى گرفت و مى گفت : هكذا العلم يزيد الشريف شرفا و يجلس المملوك على الاسرة وى از پيروان مكتب حضرت اميرالمؤمنين (ع ) در تفسير بود.

مـنابع:

اسدالغابة , 2/235;

تهذيب التهذيب , 3/284;

تذكرة الحفاظ, 1/61;

التفسير و المفسرون , 1/92;

سه مقاله در تاريخ تفسير, 52.

تفسير ابوصالح

اثـر ابـوصـالح ( م 100 ق ) نام وى ميزان بصرى و مشهور به كنيه اش مى باشد و از ائمه علم تفسير است .عـلـم تـفـسير و تاويل قرآن كريم را از ابن عباس اخذ كرد و محمد بن سائب كلبى در تفسير خود روايات وى را در تفسير آيات قرآن نقل كرده است .او از ثقات روات شيعه و از اجلاء محدثين مى باشد.قسمتى از تفسير و احاديث وى در تفسير فرات كوفى و ساير تفاسير شيعى ضبط شده است .

مـنابع:

تاسيس الشيعة , 325;

تفسير فرات الكوفى , 53 به بعد;

الكافئة فى ابطال توبة الخاطئة , شيخ مفيد.

قرن دوم
تفسير عكرمه

اثـر ابـوعبداللّه عكرمه ( 20 - 100 يا 105 ق ) فرزند عبداللّه بربرى مدنى غلام ابن عباس از مفسران تابعين و مشاهير دانشمندان علوم قرآن در قرن اول هجرى .و ى از مـردم مغرب بود تفسير و علوم قرآن را از مولاى خويش ابن عباس و حضرت اميرالمؤمنين (ع ) و به قول ابن حجر در تهذيب التهذيب ( 7/234 ) از حضرت امام حسن (ع ) نيز فراگرفته است .

هـنـگـامى كه ابن عباس مرد عكرمه همچنان غلام او بود سپس على بن عباس عكرمه را به چهار هزار دينار به خالد بن يزيد فروخت .عـكـرمـه بـه او گفت علم پدر خود را به چهار هزار دينار فروختى على بن عباس معامله را فسخ نمود و عكرمه را آزاد كرد.عـكرمه مى گفت چهل سال كسب علم نمودم و نيز من درب منزل ابن عباس فتوا مى دادم و ابن عباس در درون خانه بود.

ابن عساكر از قول الشعبى نقل نموده .مـا بـقـى احد اعلم بكتاب اللّه عز و جل من عكرمة و همچنين از قول قتاده مى نويسد: اعلم الناس بالحلال و الحرام الحسن (ع ) و اعلمهم بالمناسك عطاء ابى رياح و اعلمهم بالتفسير عكرمة .عـكرمه در بسيارى از بلاد اسلامى به سير و سياحت پرداخت و در اكثر شهرها تفسير و علوم قرآن تدريس مى كرد و شاگردان بسيارى در مدرس او تربيت يافتند.تفسير عكرمه مانند بسيارى از تفاسير صدر اول اسلام به شيوه روائى است و طى تفسيرهاى سنى و شيعه بسيارى نقل گرديده است .

مـنابع:

الاعلام , 4/244;

تاريخ دمشق , اين عساكر, 17/140 - 152;

التفسير و المفسرون , 1/107;

تفسير, فرات كوفى , 48;

حلية الاولياء, 3/326;

خلاصة التذهيب , 270;

رجال , كشى , 188;

طبقات الـمـفـسـريـن داودى , 1/386;

سـيـر اعلام النبلاء, 5/35;

معجم الرجال الحديث , 11/161;

ميزان الاعتدال , 2/208.

تفسير مجاهد

اثر ابوالحجاج مجاهد ( 21 - 104 يا 105 ق ) فرزند جبر و يا جبير مكى مخزونى از مفسران تابعين و علماى علوم قرآنى شيعه .

عـلـوم و فـنون تفسير را از ابن عباس اخذ كرد و ابن حجر عسقلانى در تهذيب التهذيب ( 4/22 ) افـزون بر ابن عباس وى را از شاگردان حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) ضبط كرده است ابن عساكر در تاريخ دمشق ( 24/87) و سايرين مى نويسند كه مجاهد سى مرتبه قرآن كريم را بر ابن عباس عرضه نمود و تفسير آيات قرآن را يكان يكان سؤال كرد.و ى بـه سـيـر سـيـاحـت در بـلاد اسـلامـى پرداخت و در اكثر شهرها فضلا از محضر او بهره مند مى گشتند و نيز مدتى در كوفه تفسير قرآن تدريس مى نمود.او بـخـاطـر تـشـيعش سالها مورد بغض و كينه بنى اميه بود و به زندان افتاد و همچنان در زندان حجاج بن يوسف ثقفى بود تا اينكه حجاج در سال 96 ق وفات يافت و مجاهد آزد گرديد.تفسير مجاهد به زبان عربى به شيوه روائى در هشت جلد موجود مى باشد.

ايـن تـفسير در طى كتب معتبر سنى و شيعه بسيار نقل گرديده است اكثر آنرا طبرى در تفسير خويش و نيز بخارى و شافعى و سايرين از عامه در كتب خود ضبط كرده اند و همچنين در تفسيرها و كتب معتبر شيعه مانند كتب اربعه از او بسيارى نقل گرديده است .مجاهد بسيارى از فضائل حضرت اميرالمؤمنين على (ع ) و خاندان عصمت و طهارت را (ع ) را كه در قرآن كريم نازل گرديد نقل مى نمايد.

امـروز نـسـخـه اى از تـفـسير مجاهد مورخه سال 544 ق به شماره 1075 ثبت در دفتر كتابخانه دارالكتب المصريه در هشت جلد موجود است : مجلد اول از سوره بقره تا آيه 43 سوره نساء;

مجلد دوم از آيه 46 سوره نساء تا سوره انفال ;

مجلد سوم از سوره توبه تا آيه 44 سوره بنى اسرائيل ;

مجلد چهارم از آيه 25 سوره بنى اسرائيل تا آيه 25 سوره فرقان ;

مجلد پنجم از آيه 27 سوره فرقان تا پايان سوره يس ;

مجلد ششم از سوره صافات تا پايان سوره نجم ;

مجلد هفتم از سوره قمر تا پايان سوره عم يتساءلون ;

مجلد هشتم از سوره و النازعات تا پايان سوره الناس .

ايـن نـسـخـه تـوسط مجمع الابحاث الاسلاميه پاكستان عكس بردارى گرديد سپس با مقدمه و تـحـقيق عبدالرحمن الطاهر سورتى و با نفقه شيخ خليفه آل ثانى امير دولت قطر در دو ملجد به طبع رسيد و مجدد در بيروت تجديد چاپ گرديد.لازم بـه يـادآورى اسـت كه مصحح اختلافات متن تفسير و آنچه را كه در تفسير طبرى ذكر شده است در پاورقى ضبط كرده كه بسيار نافع است .مـجـاهد پس از آزادى از زندان مجددا به مكه مكرمه بازگشت و در حال سجده دار فانى را وداع گفت .

مـنابع:

الاعلام , 5/278;

تذكرة الحفاظ, 1/86;

البداية و النهاية , 9/224;

تفسير فرات كوفى , 49;

تـفـسير قمى , 2/357 به بعد;

التفسير و المفسرون , 1/104 - 107;

تهذيب الاحكام , 5/276;

تهذيب الـتـهـذيـب , 10/38;

روضـة كافى , 220;

خلاصة تذهيب , 369;

سير اعلام النبلاء, 4/449;

شذرات الـذهب , 1/125;

صفة الصفوة , 2/117;

العبر, 1/125;

فوات الوفيات , 2/144;

الكافى , 2/447 به بعد;

معجم رجال الحديث , 14/187;

ميزان الاعتدال , 3/439;

النقض , 212.

/ 24