امام حسين (ع) در آيينة شعر و ادب
محمد اسماعيل زاده امام حسين (ع) شخصيتهاي بزرگي است. كه در هر عصر و زماني به هر لحن وزباني او را ستودهاند و اشعار زيادي در وصف او سرودهاند. واقعة عاشوراي حسيني، مهم ترين اثري بود كه در دگرگوني ادب و شعر فارسي وعربي نقش داشت ؛ به طوري كه ميتوان آن را مبدأ رستاخيز درخشان ايران و ايرانيدانست. شرح جزئيات اين ايستادگي در راه حقيقت، كه انسان را بالاتر از فرشتگان ونزديك تر به روح وحدانيت الهي قرار ميدهد. يكي از علل اصلي بي شمار بودن سرودههاي شاعران در مدح و رثاي امام حسين،ترغيب و تشويق اهل بيت پيامبر بوده است، كه به برخي از كلمات اهل بيت: در بيانارزش و مقام شعر و شاعران اشاره ميشود. امام صادق ـ (ع) ـ ميفرمايد: هر كس شعري براي حسين بن علي (ع) بگويد وپنجاه نفر را بگرياند بهشت بر اوست. هر كس شعري براي امام حسين (ع) انشاد كند و بگريد و بگرياند و يا خود راغمگين نشان دهد. بهشت بر اوست. امام صادق فرمودهاند: در شأن و فضيلت ما بيت شعري گفته نميشود، مگر آن كهمؤيد به تأييد (الهي) و روح القدس باشد. مرثيههاي مذهبي در مدح امام حسين (ع) بدان دليل كه بدون هيچ چشمداشتيسروده شده، از احساس وصداقت فراواني برخوردار است. شايد بتوان قديميترين مرثية مذهبي را از «دعبل خزاعي» دانست كه در شهادتامام موسي كاظم (ع) سروده است . شاعر اين مرثيه را در حضور امام رضا (ع) انشاد كردهاست. قصيده مزبور با مطلع: تجاوبن باالذنان و الزفراتنوائح عجم الفظ و النطقاتمشتمل بر يكصد بيت است كه تمامي آن در «مجالس المؤمنين» قاضي نور اللهشوشتري آمده است. اما در ادبيات فارسي، مراثي و مديحه سرايي را بايد بيترديد محور مرثية سراييمذهبي دانست. اين مطلب به مقدار قابل توجهي در ادبيات عرب نيز صادق است، زيراشاعران نام آور بسياري در رثاي مظلومان واقعة كربلا در مضامين گران قدر سرودهاند: «ديك الجن» از جمله شاعران مشهور عرب است، كه مرثيه اي در شهادت امامحسين دارد. قاضي نور الله چند بيت از اين مرثيه را در كتاب خود آورده است:
جاوا برأسك يا ابن بنت
و كانما بك يا ابن بنت
قتلوك عطشاناًو لم يترقبوا
في قتلك التنزيل و التلاويلا
محمدمترملا بدمانه ترميلا
محمدفتلوا جماداًعامدين
في قتلك التنزيل و التلاويلا
في قتلك التنزيل و التلاويلا
مراثي مذهبي در سوگ سالار شهيدان
امام حسين (ع) تولدش، زندگياش وشهادتش باعث دگرگونيهاي عظيم درتاريخ بشر بوده است. واقعة سترگ و هولناك روز عاشورا و نبرد ميان حق و باطل، موضوعاصلي تمام مراثي مذهبي است. كلمات مرثيه و نوحه آنچنان با واقعة جان سوز و شهادتامام حسين (ع) عجين گشته كه هر گاه مرثيه و نوحه مطلق آورده ميشود همة اذهانمتوجه مصيبتهاي آن حضرت ميشود. دكتر سيد حسن سادات در مقدمه خود بر تركيب بند مولانا محتشم كاشاني درتعريف رثاء و مرثيه چنين گفتهاند: اظهار تألم و اندوه به زبان و شعر در ماتم عزيزان وسروران و ذكر مصايب پاكان راستين، به ويژه حضرت مولي الكونين ابي عبدالله الحسينابن علي (ع) سيدالشهدا و ياد ذكر مناقب و فضايل و تجليل از مقام و منزلت شخصمتوفا، بزرگداشت واقعه و تعظيم و دعوت ماتم زدگان را به گريه و شيون و گاه به اقتضايمقام، به صبر و سكون و معاني ديگري از اين دستها را رثا، مرثيه و سوگ نامه گويند.عصر شاعران
شاعران دل سوختهاي كه در رثاي امام حسين شعر سرودهاند، در چند دوره قابلتقسيم هستند:قرن چهارم هجري
اولين دوره قابل بررسي قرن اول تا چهارم هجري است، در طول سه قرن و اندياز زمان شهادت امام حسين (ع) تا زمان حيات اولين شاعر حسيني، كسايي مروزي،هيچ شاعر دل سوختهاي اين مصيبت عظما را درك نكرده و اهميت فاجعه عاشورا راناديده گرفته. علت اساسي چيست؟ علت آن است كه در آن روزگاران سياه و وحشت بار، دشمنان شيعه و خط آلپيامبر، رهبري امامان معصوم: را مزاحم تداوم سلطه گري خود ميديدند و هموارهبراي نابودي تشيّع و آثار تشيع تلاش ميكوشيدند؛ امامان معصوم را به شهادتميرساندند، آثار ارزندة شيعيان را نابود ميكردند و با فرمان و بخشنامه، همه را، مخصوصاًكارگزاران حكومتي را بسيج ميكردند، آن گاه با زندان و چوبة دار، شمشير و زنجير، بدنهارا به خاك و خون ميكشيدند و با تهمت و شايعه و جعل و تحريف، به فرهنگ اهل بيت وتشيع و آثار علوي هجوم ميآوردند. از يك طرف، كتابخانههاي دانشمندان شيعه را بهآتش ميكشيدند و از طرفي، با پخش و نشر و كتابها و مقالههاي سراسر جعل و تحريفبه افكار و عقايد مردم حمله ور ميشدند و انحراف ها و فرقه گرايي و گروه تراشي را دامنميزدند. شاعران پارسي زبان شيعي اگر بودهاند، از اين محيط و جامعه جدا نبودهاند و ازاين رو مشكلات فراواني بر سر راه آنان قرار داشت كه به برخي از آنها اشاره ميشود.برخي از مشكلات شاعران شيعي از آغاز تا قرن چهارم
1ـ شيعيان كتابها و اشعار علوي را از ترس پنهان ميكردند؛ 2ـ برخي از آثار در دل خروارها خاك دفن و به تدريج از بين رفت؛ 3ـ برفرض سرودن اشعار پارسي، جرئت اظهار سرودها و رواج آن را نداشتهاند؛ 4ـ بسياري از مداحان و شاعران اهل بيت، حب اهل بيت را انكار ميكردند؛ 5ـ شاعران شيعي به پنهان كاري و مخفي شدن و تقيه روي ميآوردند؛ 6ـ مهاجرتهاي غم بار شاعران شيعي در ترويج آثار علوي؛ 7ـ عدم وجود مركزيت براي شاعران شيعي، پراكندگي، عدم امكانات اقتصادي،روزگار هجرت و سرگرداني، انزوا، فقر و تهي دستي؛ 8ـ اختناق حاكم. ترغيب و تشويق بر شاعران اهل بيت، به ويژه حسيني در كار نبود. در مقابلتهديدها و تكفيرهاي دشمنان، آنان را مأيوس ميساخته؛ همان شاعراني كه در همه جابر سر مبارك آنان جايزه تعيين ميگشت و چوبة دارشان همه جا بر افراشته بود. دانشمندان و شاعران و اديبان شيعه را به شهادت رساندند؛ آرام نگرفته، حتي بهقبر حضرت امام حسين (ع) نيز هجوم آوردند. متوكل دستور داد قبر امام حسين و منازلو بناهاي اطراف را خراب كنند و پس از شخم زدن، گندم بكارند. تا آثار ظاهري قبرها دركربلا از بين برود و بخشنامهاي صادر كرد مبني بر اين كه زيارت ممنوع است.از قرن چهارم تا هفتم (هشتم) هجري
شاعران اهل بيت: اشعاري در مدح شيعه ميسرودند و شاعران دوستدار اهلبيت با احساس اين نياز به مرثيه سرايي ميپرداختند. سرودن مراثي مذهبي در قرنششم گامهاي تازهاي بود كه ميتوانست نياز منقبتخوانان و مرثيه گويان را تأمين كند وبه گونهاي باشد كه به كار تبليغ و جلب قلوب و احساس تودهها آيد. به تعبير زيباي نصراللهامامي در تاريخ مرثيه سرايي فارسي، قرنهاي ششم تا هشتم هجري را بايد قرونتجربة تازه در مراثي شناخت. چنان كه در دورة بعد به شاعراني خواهيم رسيد كه مراثيمذهبي را به اوج بلاغت و فصاحت رسانده و محور اصلي موضوع حسين بن علي (ع) وماجراي نينوا و عاشورا ميباشد. از مشاهير شعراي حسيني (ع) در قرون ششم قواميرازي است. اگر چه سنايي غزنوي نيز (نيمه اول قرن پنجم (437 ـ 525 ه . تا اواسط نيمةاول قرن ششم) با قوامي هم دوره و معاصر بوده است. مقايسهاي كه بين شعراي اين عصر صورت ميگيرد، بيانگر صعود و اوج و رواجمرثيه سرايي از آغاز تاكنون بودهاست. شعراي حسيني اين عهد عبارتند از: سناييغزنوي (437 ـ 525)، قوامي رازي (م نيمه اول قرن 6 ه)، انوري ابيوردي (م 583)، جمالالدين عبدالرزاق (م 588) و ظهير فاريابي (م 598). مذهب تشيع در قرن هفتم و هشتم هجري، به سرعت راه قدرت ميپيمود و ازمقدماتي كه در قرن ششم و اوايل هفتم براي نيرومندي آن فراهم آمده بود، تا به تدريجبه صورت مذهب غالب در ايران درآيد. تظاهرات عادي اهل تشيع در ايام سوگواري براي ساختن و خواندن اشعاري درمرثية امامان و شهيدان هم در اين دوره بر اوج خود قرار بود و از نمونة خوب اين اشعار،قصيدهاي از سيف فرغاني عارف و شاعر بزرگ است كه براي كشتة كربلا سرود،قصيدهاي بسيار روان و حزين با اين مطلع:
اي قوم درين عزا بگرييد
اشك از پي چيست تا بريزد
چشم از پي چيست تا بگريد
بر كشته كربلا بگرييد
چشم از پي چيست تا بگريد
چشم از پي چيست تا بگريد
قرن نهم هجري
ذكر مناقب آل رسول و ائمه اطهار در اشعار اين عهد هم امري رايج است. نه تنهادر قصايد غزالي از شاعران اين زمان، مانند ابن حسام كاتبي، لطف الله نيشابوري، اميرشاهي، حاج حسيني جنايدي، كمال الدين غياث شيرازي، نظام استر آبادي، فغانيشيرازي و لساني جز آناني، مدايحي و ذكر مناقب حضرت علي بن ابي طالب و اولاد اوداريم، بلكه از سنيّان متعصبي، مانند جامي هم اظهار احترام وافر در اشعار و خاصة درمثنويات نسبت به اهل بيت ميشود... اينها همه علائم و نشانهاي تمايلي است كهطرفداران سنت و جماعت به تدريج به طرف تشيع و پيروان آن پيدا ميكردند. شيعه كه در حلول قرن نهم هجري بر قوت خود ميافزودند؛ گويا همين ماية نفوذ وپيشرفت را كافي نميدانستند و بر آن بودند با رسميت مذهب خود را مسجل سازند وميبينيم كه وقايع قرن نهم هجري مقدمة سودمندي شد براي قيام نهايي و غلبه قطعيآنان در آغاز قرن دهم هجري است. در ادبيات فارسي، مراثي مذهبي، تازهترين مرثيه سرايي است، كه در قرن نهمشكل خاصي به خود ميگيرد. اين سخن بدان معنا نيست كه شاعران شيعه در مدح و رثاي سيدالشهدا وجودنداشتهاند و يا مراثي مذهبي نسرودهاند، بلكه كيفيت زمان و سخت گيريها نسبت بهاهل تشيع به صورتي بوده است كه اين گونه اشعار ظاهر نشده يا حتي پارهاي از آنهاضايع گرديده است. اگر شيعيان ميتوانستند به آزادي، سرودههاي خود را در اين زمينهآشكار كنند و ضبط نمايند. شايد اكنون مجموعهاي عظيم از مراثي به جاي مانده بود. به گواهي تاريخ، شيعيان در ابتدا از آزادي نسبي و مختصري برخوردار بودند. ازدورة سلطان محمود غزنوي به بعد، سياست ضد تشيع بسيار شديد و شيعيان به گونههايمختلف مورد تجاوز و آزار قرار گرفتند. اين سياست ضد تشيع، اگر چه نتوانست مدتزيادي دوام آورد، به هر صورت مانعي بر سرودن شاعران شيعه بود. در اواخر سلطنت ملكشاه سلجوقي، با سقوط نظام الملك، شيعيان به تدريج در امور سياسي و مملكتي نفوذيافتند. اين نفوذ در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم به آن جا كشيد كه سلطان محمدخوارزمشاه و يكي از علويان به نام علاء الملك را از تِرفِد براي خلافت نامزد كرد و ائمهمملكت را واداشت تا بر بياستحقاقي آل عباس به خلافت فتوا دهند و به مستحق بودنسادات حسيني اعتراف كنند. در اواخر دورة سلجوقي كه شيعيان به آزادي عمل نسبي دست يافتند و حتي آمادهتبليغ در بلاد مختلف شدند. منقبت خوانان؛ يعني كساني كه مدايح ائمه را به آواز در كويو برزن ميخواندند، تربيت و به كار گماشته شدند. پس از حملة مغول، با از بين رفتن تعصبات، بسياري از شاعران اهل سنت نيزمانند شيعيان متعصب، در مدح اهل بيت و ائمه هدي به سرودن شعر ميپرداختند، كه ازجمله اين افراد، كافي ظفر همداني كه سني مذهب بود، اشعاري در مدح علي و آل عليداشت. گرچه علماي شيعه سابقه سرودن مناقب و مراثي را از قرون نخستين ميدانند،تلاش آشكار در اين زمينه از قرن ششم هجري آغاز شد. از آن پس، شيعيان - حتيپيش از عهد آل بويه - در روز عاشورا رسم تعزيت را اقامه ميكردند و مصيبت شهدايكربلا را تازه مينمودند. در اين روز بر منبرها ذكر مصايب اهل بيت گفته ميشد و علما،سر برهنه ميساختند و عوام، جامه چاك ميزدند و زنان مويه كنان روي ميخراشيدند. هر چند عبدالجليل قزويني در النقض، فردوسي را قديميترين شاعر فارسي گويشيعه ميدانسته است و پيش از همة شاعران به او اشاره دارد. اما تصور ميشود كهكهنترين مراثي مذهبي موجود، بايد متعلق به قوامي رازي شاعر قرن نيمة اول قرنششم باشد. دكتر ذبيح الله صفا درباره او مينويسد: قوامي رازي مردي شيعي مذهب و در ميانشاعران معروف بوده است. نه تنها نام او در كتاب النقض، در شمار شاعران شيعي ذكرشده، بلكه در آثار او اشعار كثيري در منقبت خاندان رسالت و مرثيت آنان نيز ديدهميشود. دو مرثيه از قوامي رازي وجود دارد كه نخستين آن قطعهاي در شش بيت است، باعنوان در مرثيت امامزاده گفته و با اين بيت آغاز ميشود: ميرو امامزاده چون او نيافريدتا از عدم خداي عمر بنده آوردمحقق و دانشمند فقيد، محدث ارموي، منظور از امامزاده را حسين بن علي (ع) ميداند وبهترين دليل براي سخن خود را آخرين بيت از همين مرثيه ذكر ميكند. آن جا كهميگويد:
آرد به زعفرانجا هر سال گريهها
آن زعفران كه خاصيتش خنده آورد
آن زعفران كه خاصيتش خنده آورد
آن زعفران كه خاصيتش خنده آورد
الهي از تو پرگهر كف درياي پرخروش
هندوي درگهت شب شامي فروش
هندوي درگهت شب شامي فروش
هندوي درگهت شب شامي فروش
تاوب عمي فا لفؤاد كيب
و ارق نو مي فالرقاد عجيب
و ارق نو مي فالرقاد عجيب
و ارق نو مي فالرقاد عجيب
خاك خون آغشتة لب تشنگان كربلاست
آخر اي چشم بلابين جوي خون پايت كجاست
آخر اي چشم بلابين جوي خون پايت كجاست
آخر اي چشم بلابين جوي خون پايت كجاست
مرثية مذهبي در ديوان خواجو
آنچه در رثاي حضرت امام حسين (ع) سروده، گرايش به مدح دارد و تنها گريزيبه ميدان كربلا و تشنه شهيد شدن آن حضرت دارد: آن گوشوار عرش كه گردون جوهريبا دامني پر از گهرش بود مشتري در صورتش معين و در سيرتش مبينانوار ايزدي و صفات پيغمبري در بحر شرع لؤلؤ شهوار و همچون بحردر خويش غرقه گشته ز پاكيزه گوهري اقراركرده حر يزيدش به بندگيو آنكه طفيل خاك درش خشكي و تري از كربلا بدو همه كرب و بلا رسيدآري همين نتيجه دهد ملك پروري سلمان ساوجي و مرثية مذهبي از جملة مراثي سلمان ساوجي، قصيدهاي است كه در منقبت و رثاي شاه شهيدانو سرور آزادگان حضرت حسين(ع) سروده مشتمل است بر 24 بيت با اين مطلع: خاك خون آغشتة لب تشنگان كربلاستآخر اي چشم جهان بين اشك خونينت كجاست اگرچه سلمان، در منقبت حضرت علي (ع) و به مناسبت زيارت نجف ميگويد: ميكنم اقرار و دارم اعتراف آن كه نيستدر ره دين رهبري همچون تو بعد از مصطفي و يا در جاي ديگر ميگويد: كوري چشم مخالف حسيني مذهبمراه حق اين است نتوانم نهفتن راه راست اما رسوخ اعتقاد وي به دلايلي مورد ترديد است و براي آگاهي بيشتر از اين امر بهمقدمة كليات ديوان رجوع شود. قصيده سلمان در نسخههاي چاپي ديوان شاعر، آشكارا به عنوان سوگواريمعرفي شده. اما مفهوم و رثا در آن بسيار ضعيف است و بيش از آنچه مرثيه باشد، مديحهسرايي است. اين قصيده بايد ظاهراًزماني سروده شده باشد كه سلمان به زيارت مرقدمطهر امام حسين مشرف شده و آن را به عنوان تحفهاي تقديم آستان آن حضرت كردهاست. همان گونه كه گفته شد، بخش اندكي از قصيده التفات پيدا ميكند و آن نيز در جايياست كه شاعر اشارهاي گذرا به تشنه لب شهيد شدن سرور آزادگان دارد. ضمن آن كهشاعر در پايان قصيده از حضرتش تقاضاي عنايت ميكند. گرچه تشيع سلمان اندكيترديدآميز است. اما در اين قصيده بوي صداقت و اخلاص همراه با نوعي جوهر احساسيبه خوبي ديده ميشود. قصيدهاي در سوگواري امام حسين دارد كه قسمتي از آن راميآوريم.
خاك و خون آغشتة لب تشنگان كربلاست
جز به چشم و چهره مسپر خاك در اين در،
از دل بر جسم من آرام گير اين جا دمي
اين سواد خوابگاه قرة العين علي است
روضه پاك حسين است آن كه مشكين زلف حور
ز آب چشم زائران روضهاش طوبي لهم
شمع عالمتاب عيسي مظهر اسرار لطف
مهبط انوار عزت، مظهر اسرار لطف
اي كه زوار ملايك را جنابت مقصد است
تابي از نور جبنيت شمع تابان صباح
ناسزايي كاتش قهر تو در وي شعله زد
يا امام المتقين ما مفلسان طاعتيم
يا شفيع المذبين در خشكسال مختيم
يا اميرالمؤمنين عام است خوان رحمتت
يا امام المسلمين از ما عنايت وامگير
نسبت من با شما اكنون بدين ابيات نيست
روضهات را من هوا دارم به جان قنديل
خدمتي لايق نميآيد زما بهر نثار
هركسي را دست بر چيز و ما بر دعاستوه مكن
يا ابا عبدالله از لطف تو حاجات همهچو روا شد
گر برآيد حاجت من رواستقرن دهم هجري
آخر اي چشم جهان بين اشك خونينت كجاست
كان همهنرگس چشم گل رخسار آل مصطفاست
كاندرين جا منزل آرام جان مرتضاست
وين حريم بارگاه كعبه عز و علاست
خويشتن را بسته بر جاروب ابن جنت سرا
شاخ طوبي را به جنت نشو و نماست
هر صباح از پرتو قنديل زرينش ضياست
منزل آيات رحمت، مشهد آل عباست
وي كه مجموع خلايق را ضميرت پيشواست
تاري از زلف سياهت خط مشكين مساست
تا قيامت هيمة دوزخ شد و اينش سزاست
يك قبولت چوما را تا ابد برگ و نواست
ز ابر احسان تو ما را تا ابد برگ و نواست
مستحق بينوا را بر درت بانك صلاست
خود تو داني كه سلمان بنده آل عباست
مصطفي فرمود سلمان هوز اهل بيت ماست
وارآتش دل در برم دايم معلق بر هواست
خردهاي آوردهام و آن درّ منظوم شماست
چون دست اين درويش مسكين در دعاست
گر برآيد حاجت من رواستقرن دهم هجري
گر برآيد حاجت من رواستقرن دهم هجري