متفکران ما باید پاسخگوی نیازهای تفسیری امروز باشند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

متفکران ما باید پاسخگوی نیازهای تفسیری امروز باشند - نسخه متنی

لعیا درفشه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متفكران ما بايد پاسخگوي نيازهايتفسيري امروز باشند

لعيا درفشه

هفتة گذشته، معناي تفسير، انواع تفسير(تفاسير متقدم و متأخر)، مهمترين ويژگيهايتفاسير شيعي و مقايسه آنها با آثار تفسيري اهلسنت، در نخستين بخش گفتوگو با دكتر محمداسدي گرمارودي مورد بررسي قرار گرفت و دربخش پاياني اين گفتوگو كه هم اينك پيش رويشماست ويژگيهاي برخي از تفاسير معاصر و نيزنيازهاي تفسيري عصر حاضر و كاستيهايي كه دراين حوزه وجود دارد، مورد بررسي قرار گرفتهاست.

شما ضمن صحبتهايتان در شماره قبل گفتيد،بين تفاسير معاصر، شاخصترين تفسير، الميزاناست؛ صبغه غالب در اين تفسير چيست؟

به تعبير من، جامعيت است و بيشتر بايد گفت جامعيت،نه فلسفه. نبايد گفت كلام يا عرفان زيرا هيچ يك از اينهابه تنهايي نيست بلكه از جامعيتي برخوردار است كه بهاقتضاي نياز، هر جا لازم ميشود به آن وجه توجه بيشتريميكند و به واقع شايد بتوان گفت بارزترين و شاخصترينتفسير در 50-60 سال اخير تفسير الميزان است كه انصافاًتفسير مادر به شمار ميآيد. و مفسران ديگر از آن الهامگرفتهاند. مثلاً تفسير نمونه يك تفسير ساده به زبان عموماست و خود مؤلفان آن هم چنان كه در مقدمه اظهارداشتهاند، ادعايي بيش از اين ندارند و خودشان گفتهاندهدف ارائه يك تفسير ساده و همه فهم بوده است. اما اگردقت كنيد در جاهايي كه يك مقدار پيچيدگيهايتفسيري وجود دارد و نيازمند تعمق است معمولاً از الميزاننقل ميكند.

در برخي تقسيمبنديها، تفاسير ادبي، كلامي،فقهي، فلسفي، علمي، سياسي، اجتماعي و تفاسيرعرفاني از مصاديق به تفسير رأي محسوب شدهاست، لطفاً ضمن تعريفي مجمل از مفهوم تفسير بهرأي، بفرماييد چنين تقسيمبنديهايي تا چه حدميتواند درست باشد؟

متأسفانه در جميع مسائل انساني، از جمله مسائل دينيو تفسير معمولاً دچار افراط و تفريط هستيم و اين خيليدرد است. به فرموده اميرالمؤمنين علي(ع) «الجاهل امامفرط او مفرط» جاهل يا اين طرفي تندروي ميكند يا آنطرفي.

و فقط عالم روي مرز راه ميرود و هميشه سعي دارداعتدال را رعايت بكند.

حديثي داريم كه شيعه و سني بالاتفاق اين حديث رانقل ميكنند، پيامبر و معصومين فرمودهاند كسي كه قرآنرا تفسير به رأي كند جهنمي است. اين مسلم و قطعي استاما گاه در آن افراط و تفريط راه يافته است مثلاً در شيعه،اخباريون نقل ميكنند كه وقتي امام صادق (ع) پسرشانجناب اسماعيل را غسل دادند و كفن پوشاندند روي قسمتجلوي سينه، روي كفن نوشتند «اسماعيل يشهد انلاالهالاالله، چون مستحب است. اخباريون ميگويند چونامام اين كار را كرده، هر كس ميميرد روي كفنش بنويسيداسماعيل يشهد ان لاالهالاالله»! ميگويند حالا اگر ناممتوفي ابراهيم بود چه؟ ميگويند امام نوشته اسماعيل، شماهم بنويسيد اسماعيل! ميگويند آخر فهم از روايت چهميشود؟ ميگويند اين يعني تفسير به رأي است. اما اگركسي قدري دقت كند ميفهمد كه اين تفسير به رأي نيستبلكه فهم از گفتار معصوم است و چون متوفي اسماعيلبوده حضرت نوشتهاند اسماعيل و حالا اگر متوفي زن بود مااصلاً بايد تشهد بنويسيم! به اين ترتيب بعضيها اينگونهتندروي كردهاند و هرگاه مطلبي در ارتباط با آيه مطرح شدهگفتهاند اين تفسير به رأي است. به اين ترتيب به قولمرحوم علامه طباطبايي (ره) بايد تعطيليون بشويم! عقلرا تعطيل كنيم و حتي استنباط فقهي هم بايد تعطيل شودزيرا مگر فقه، استنباط از آيات و روايات نيست؟ در استنباطاز آيات و روايات، عقل مطرح هست يا نيست؟

البته هر فقيهي تلاشش را ميكند و در نهايت ميگويدوالله اعلم. يعني ما اين قدر فهميديم. همچنين در آيات، ماآيات را كنار هم ميگذاريم و روايات و قراين عقلي راميآوريم تا بتوانيم آيات را بفهميم. اگر به اين معني حقفهم نداشته باشيم، پس بايد گفت اصلاً حق تفسير نداريمو بايد تفسير را تعطيل كرد. اما اگر قائل به تفسير شده وملاك نداشته باشيم، اين ميشود تفسير به رأي. به ياد دارمگروه فرقان جزواتي پخش ميكرد تحت عنوان تفسيرقرآن: «الف.لام.م ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين.الذين يؤمنون بالغيب» بعد تفسيري نوشت: ايمان به غيبيعني مبارزات چريكي زير زميني شهود هم يعني مبارزاتآشكار مسلحانه. من به ياد دارم با آنها بحث ميكردم وميگفتم دليل شما براي اين كه معناي ايمان به غيب،مبارزات چريكي و زيرزميني است چيست؟ پاسخينداشتند! اين ميشود تفسير به رأي، چون هيچ دليلي ندارد.اما براي مثال وقتي گفته ميشود: «فاالينظرالانسان اليطعامعه» انسان هنگام خوردن، به غذايش نگاه كند».

با نگرش فقهي ميگويد نگاه كن ببين حلال است ياحرام. آيه، اين را نفرموده، اما ميگويد من اين را همميتوانم بفهمم و ميتواند يكي از تفاسيرش هم همينباشد. يا از نظر علمي بگوييم يك تفسيرش ميتواند اينباشد كه انسان موقع غذا خوردن تمركز داشته باشد تا جدارمعده بهتر آنزيم ترشح كند. و ممكن است هزاران تفسيرديگر داشته باشد و ما ندانيم و شايد يك روز اماممعصوم(عج) تشريف بياورند و براي ما بيان كنند. اگرمعصومي فرمود اين آيه اين است و غير از اين نيست و كسديگري بگويد معناي ديگري هم دارد اين ميشود تفسيربه رأي. ولي ما كه چنين چيزي نداريم! خود معصومينفرمودهاند قرآن بطن اندر بطن دارد. بنابراين اگر تفاسيرملاك داشته باشد، نه تنها تفسير به رأي نيست، بلكه يكتفسير از تفاسير محتمل آيات قرآن كريم است، كه البتهخود اين هم شرايطي دارد و كسي كه ميخواهد چنين كاريانجام دهد بايد عربي و معاني و بيان را بداند، به علم تفسيرو اصول فقه وارد باشد، روايات را ديده باشد، به تاريخ آشناباشد، شأن نزول و عام و خاص و مطلق و مقيد و ناسخ ومنسوخ و... را بداند و بعد بگويد من از اين آيه، اين راميفهمم. اگر ما به اين تفسير به رأي بگوييم پسهمانطور كه متكلمين مسيحي ميگفتند «ما كلام خدا رانميفهميم»، ما هم بايد بگوييم از قرآن هيچ چيزنميفهميم.

يكي از مشكلاتي كه همواره درزمينه تفسيروجود دشته اين است كه چون قرآن بطن اندر بطندارد و به سادگي قابل فهم نيست، اغلب آدمها بهويژه جوانان اصلاً نزديك قرآن نميروند، از سويديگر زبان اغلب تفاسير قدري پيچيده است كه خوداين امر هم مشكل ديگري به وجود ميآورد؛ آياامكان دارد تفسيري ارائه شود كه مفاهيم پيچيده رادر قالبهاي ساده بيان كند و در حال حاضر آيا اصلاًچنين تفسيري در دست هست؟

اين هم از آن مطالب بسيار مهم است خوب شد انگشتروي آن گذاشتيد و اين سؤال را طرح فرموديد و از طرفيهم، خود من در اين زمينه خيلي دلم ميسوزد به جهت اينكه لااقل پنج سال است هفتهاي يك شب بحث تفسيردارم، آن هم براي تعداد زيادي از جوانهاي تحصيلكرده ودانشگاهي كشور و ميبينم برخوردها چگونه است و متوجهاين مسأله شدهام. اين كه ميفرماييد بسياري از جوانهاگريزانند. دو علت دارد يك علت كساني هستند كهميخواهند قرآن را معرفي كنند و يك عامل هم (دوستانه وصميمانه اين را عرض ميكنم و اميدوارم جوانهايي كهاين مطلب را ميخوانند آزرده نشوند) خود جوانها هستند..براي مثال اگر يك كلاس ثمردهي علمي نداشته باشدنميتوان گفت فقط معلم مقصر است و نيز نميتوان گفتفقط شاگرد مقصر است. از نظر تفاسير، چه تفاسير كتبي(كتابهاي تفسيري) و چه جلسات بحث تفسيريتخصصي است و خود الميزان هم كه به آن اشاره شد درعين حال به درد عامه نميخورد و يك كتاب تخصصي درسطح بالا براي يك عده اهل فن است كه بايد با برخيمقدمات هم آشنا باشند. در گذشته معمولاً تحصيلكردههاقشر محدودي بودد و شايد اين كتابها براي آن قشر مفيدبود. اما حالا كه با گسترش مدارس و دانشگاهها و مراكزآموزشي افراد نوعاً قدرت مطالعه دارند و براي مثال الان دررشتههاي مختلف دانشگاهي تعداد زيادي دكتر و مهندسداريم كه ممكن است عربيشان خيلي ضعيف باشد،كلامشان خيلي ضعيف باشد يا اصلاً فلسفه نخوانده باشند،ولي بخواهند به تفاسير مراجعه كنند. با توجه به اين واقعيتچه بايد كرد؟ ممكن است يك زمان توقع داشته باشيممحتوا را ضعيف كنيم كه اين غلط است. محتوا را نبايدضعيف كرد. اما ميتوان به اندازه ممكن به زبان مردمنوشت. نويسندگان تفسير نمونه مدعياند اين كار را براياين منظور انجام دادهاند و همچنين كسان ديگري گفتهاندميخواهيم تفاسير ساده بنويسيم. بنده الان نه تأييدميكنم و نه رد. اما به هر حال اصل اين كار يك مقداردرست است. ولي متأسفانه در اين زمينه كم كار شده است.اين گونه كارها كار فردي نيست و بايد يك عده از متفكرانو نويسندگان جمع شوند و به كار گروهي در اين زمينهبپردازند. مرحوم مطهري در كتاب نهضتهاي صد سالهفرموده است ما خواجه نصير ميخواهيم، اما خواجه نصيراين عصر، ملاصدرا ميخواهيم اما ملاصدراي اين عصر، بااين تعبير كه: شهد گواراي كتب قديمي ما را مثل زنبورعسلي بمكند و زنبور عسل باشند و عسل تحويل بدهند. ماامروزه ديگر نميتوانيم تمجيد الاعتقاد را به جوانهابدهيم. براي دانشجويان فلسفه و كلام و طلبهها اشكاليندارد. اما براي عموم نميشود. بيمناسبت نيست. يكمقدار هم از جوانها گله كنم و بپرسم چقدر براي قرآن وقتميگذارند؟ من خيلي وقتها در پايان ترم سؤالي رادوستانه مطرح ميكنم كه: چند نفرتان يك دوره ترجمهقرآن را ازاول تا آخر خواندهايد؟ و كمتر ميبينم مثلاً يكنفر دستش را بلند كند! ما به همان ميزان كه وقت برايشؤون روزمره زندگيمان ميگذاريم، بايد لااقل يكدرصدي هم با آن جديت، وقت براي اين كارها بگذاريم وبرويم دنبال اين كه اين كتاب چه ميگويد. در اين زمينه هردو طرف بايد جديتهاي بيشتري داشته باشند.

Golestan Quran Weekly, Serial 118, No 74

/ 1