با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد كه قرآن از دوگونه معرفت برخوردار است: معرفت ظاهرى و معرفت درونى و اينكه معرفت ظاهرى آن در صورت فراهم آمدن شرايط معين، براى همگان ميسور، ولى معرفت درونى و عميق آن تخصّصى و براى افراد خاصى مقدور است. اين پژوهش درصدد آن است تا بيان نمايد كه مراحلى از آن معرفت درونى و نهانى قرآن در انحصار پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) است و آنها از مرتبهاى از فهم قرآن برخوردارند كه اختصاصى است و ديگران از آن محرومند و از آن مىتوان به معرفت «ويژه و انحصارى» معصومان ياد كرد . آن معرفت انحصارى، همان معرفت نهانى قرآن است كه پيامبر(ص) و معصومان(ع) از آن بهرهمندند و ديگران به فراخور درك و فهم خود مىتوانند آن را از معصوم(ع) فراگيرند و معصومان(ع) نيز در مواردى به بيان آن مىپردازند. عقلى نبودن معرفت نهانى و نيز مفاد آيات و روايات متعددى اين ادعا را اثبات مىكنند .
الف، روايات دال بر انحصارى بودن
رواياتى از معصومان وجود دارد كه گوياى آن است كه معصومان از مراحلى از علم و معرفت ويژه برخوردارند به گونهاى كه ديگران از آن محرومند. در آن روايات بيان شده است: خداوند آنها را داراى علم ويژه و انحصارى قرار داده است و آن معرفت همان تأويل خاص آنها از قرآن است و يا آنها از بين دو لوح آگاهند و يا فهم قرآن داراى چهار مرحله است: عبارات، اشارات، لطائف و حقايق. دست يابى به حقايق كه آخرين مرحله است، از آن معصومان است. به بيان نمونهاى از آن روايات اكتفا مىكنيم : 1- بشير دهان مىگويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مىفرمود: خداوند در كتابش اطاعت ما را لازم نموده... و كرامتهاى قرآن براى ما است و من نمىگويم كه من غيبدان هستم و لكن ما به كتاب خدا آگاه هستيم و كتاب خدا معانى چند گونهاى را برمىتابد و خداوند به ما دانشى ارزانى داشته كه ديگران از آن بىاطلاعند (مجلسى، 89/69). 2- جابر از امام باقر(ع) نقل مىنمايد كه حضرت فرمود: خدا علم و معرفتى دارد كه مختص او است و همچنين خدا علم و دانشى دارد كه فرشتگان مقرب الهى و پيامبران مرسل او، از آن آگاهند و ما نيز بر آن آگاهى داريم (همو، 4/85 ) 3- امام صادق(ع) فرمود: كتاب خداوند متعال، داراى چهار مرحله است: عبارات، اشارات، لطايف و حقايق. عبارات آن براى عوام است و اشارات آن براى خواص و لطايف آن از براى اولياء و حقايق آن از براى انبياست (همو، 89/103 ). 4- امام على(ع) مىفرمايد: در مورد كتاب خدا از من بپرسيد، قسم به خدا، هيچ آيهاى از كتاب خدا نيست كه در شب و يا روز نازل شده باشد...مگر آنكه رسول خدا(ص) آن را بر من خواند و تأويل آن را به من آموخت (همو، 89/78 ) . 5- امام على(ع) مىفرمايد: هيچ آيهاى نيست مگر آن كه من مىدانم كى و در كجا نازل شده و اگر درباره آنچه در ميان دو لوح است نيز از من پرسش نمائيد، براى شما سخن گويم (همان، 89/79 .) 6- امام باقر(ع) مىفرمايد: رسول خدا(ص) برترين راسخان در علم است، و او از تمامى آنچه بر او فروآمده بود، از تاويل و تنزيل آن آگاه بود...و اوصياء و جانشينان او نيز بر تمامى آن علوم آگاهند (همان، 89/80 ) . امام باقر(ع) به قتاده[2] فرمود: خبردار شدم كه قرآن تفسير مىكنى؟ قتاده در پاسخ گفت: آرى. حضرت فرمود: از روى علم و آگاهى تفسير مىنمايى يا از روى جهل و نادانى؟ او گفت: نه، من با علم و آگاهى به تفسير قرآن مىپردازم... حضرت به او فرمود: واى بر تو اى قتاده، اگر از پيش خودت قرآن را تفسير مىكنى، هلاك شدهاى و اگر از ديگران نيز چنين تفسيرى را فرا گرفتهاى، باز هلاك شدهاى...واى بر تو! قرآن را تنها كسى كه به او خطاب شده مىشناسد و بدان معرفت حاصل مىنمايد (همو، 24/237؛ حرّ عاملى، 18/136 ) . با تأمل در روايتهاى ياد شده، مىتوان بر آن شد كه معصومان از معرفت ويژه و خاصى بهرهمندند؛ به ويژه انحصار در روايت «من خوطب» كه امام باقر(ع) در خطاب به قتاده فرموده است :معرفت قرآن مخصوص مخاطبان آن است. بدين قرار در روايت «إنّما يعرف القرآن ...»، به كدام معرفت قرآن اشاره شده است؟ آيا معرفت ظاهرى مقصود است يا معرفت نهانى و نهفته؟ با توجه به عبارت «إنّما» كه بيانگر حصر است، به نظر مىرسد كه مقصود از معرفت در روايت ياد شده، همان مراحلى از معرفت درونى، عميق و باطنى قرآن است كه مخصوص پيامبر(ص) و ديگر معصومان (ع) است. همان كه مىتوان از آن به تأويل قرآن نيز ياد كرد و با فهم ظاهرى و ديگر فهمهاى باطن قرآن متفاوت است. و گرنه معرفت ظاهرى در انحصار فرد يا گروه خاصى نبوده و هر قرآن پژوهى با كمك قواعد عربى و تفسيرى مىتواند بر آنها دست يابد؛ همچنان كه مراحلى از فهم باطنى قرآن نيز براى گروهى از مفسّران مقدور است و اين مرحله از فهم نيز اختصاصى نيست، كه به بررسى آن پرداخته خواهد شد . ضمن آن كه در روايت مذكور از تعبير «فسّرت القرآن» نيز استفاده شده كه نمىتواند شامل فهم ظاهرى قرآن باشد؛ زيرا تفسير، كشف القناع، يعنى پرده برداشتن است و شامل معرفت ظاهرى و اخذ به ظاهر نمىشود؛ همچنان كه اگر روايت مذكور ، معرفت ظاهرى و يا معرفت باطنى را كه براى گروهى مقدور است، شامل شود، با آياتى كه بر تدبّر در قرآن و رواياتى كه بر عرضه آنها بر قرآن، تأكيد دارد، منافات خواهد داشت . اين ديدگاه به اخباريّون نيز نسبت داده شده است كه آنان معتقدند به استناد روايت «من خوطب به» و روايات نهى از تفسير قرآن مانند: «ما آمن بى من فسر القرآن برأيه» (ابن بابويه، 6) و...، ظاهر قرآن، حجّت نيست و تفسير ظاهرى قرآن نيز انحصارى است؛ بدين جهت آنان از قرآن روگردان و به اخبار و روايات روى نمودهاند؛ ولى نه چنين عقيدهاى، معقول به نظر مىرسد و نه چنين انتسابى صحيح است، زيرا : 1- همانطور كه بيان شد، مقصود از روايت «من خوطب به» اشاره به انحصارى بودن معرفت درونى قرآن دارد و نه معرفت ظاهرى آن. خراسانى نيز بر اين امر تأكيد دارد كه كاملترين فهم نهانى، در اختيار پيامبر(ص) يعنى مخاطب قرآن است؛ ولى فهم ظاهرى آن مخصوص پيامبر(ص) نبوده و قابل تعميم است. از اين رو در صورت مخالفت با ظاهر قرآن، اعتذار شخص پذيرفته نيست (آخوند خراسانى، 2/59-61 .)2- مقصود از روايات نهى از تفسير قرآن نيز، تفسير به رأى، بدون مراجعه به اهل بيت(ع) و قواعد تفسيرى و بدون استناد به ركن وثيق است و به تعبير طباطبايى، نهى در روايات مذكور، از طريق تفسير است و نه نهى از مكشوف (الميزان، 3/78 .)3- تدبّر در آيات قرآن، حكايت از عدم انحصارى بودن معرفت ظاهرى آن دارد و از اين رو امام على(ع) در مورد قرآن مىگويد: «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض»، برخى از آيات قرآن به وسيله برخى ديگر، گويا مىشود و برخى از آن بر بعض ديگر گواهى مىدهد (سيد رضى، 191 .)4- ظواهر قرآن حجّت است و حجّيت آن قطعى و گرنه موجب تعطيلى قرآن خواهد شد . 5- به نظر مىرسد نسبت عدم حجيت ظاهر قرآن به صورت عام، به اخباريون، امرى نادرست باشد زيرا اخباريون هيچ گاه معتقد به عدم حجيت ظواهر قرآن، به طور مطلق نبودهاند، چون لازمه آن، تعطيل كردن قرآن است. بلكه آنها نيز مانند ديگر علماى اصول، معتقدند كه عمل بر ظاهر قرآن، بايد پس از جستجو در مورد آن باشد، تا اگر عام يا مطلقى، در آن مورد وجود دارد، از خاص و مقيّد آن غفلت نشده باشد (معرفت، 1/88). استرآبادى از علماى اخبارى نيز مىگويد: «استنباط احكام نظرى از ظاهر قرآن و ظاهر احاديث صحيح نيست، هنگامى كه حالات آنها، از طريق اهل ذكر، مشخص نشده است» (همان).