امام حسين در آموزة شعر
اقدس كاظمي همة اشعاري كه در اين مقال خواهيد خواند اثرطبع اين جانب (اقدس كاظمي) است كه وقايع وحوادث عاشورا و ا´موزههاي اين نهضت سترگ را بهنظم در ا´وردهام. زناني كه در واقعة كربلا حضور داشتند
در فراخوان سخن ز كربوبلاست
بانواني كه در كنار حسين
يا جوانان وكودكان
ميبرم نام هر يك از آنها
هست اين بخش، ويژه نسوان
همه آنان كه كربلا بودند
نيز زنها وكودكان آنجا
ليك زينب چو هست يار حسين
حال شايسته است كز نسوان
تا نمايم سر سخن را باز
دختر مسلم، آن(حميده)بُوَد
بود در خيمه روز عاشورا
در همان وقت دشمن نادان
آتش از كينهها بهپا كردند
چونكه آتش به خيمهگاه رسيد
كودكان دگر همه محزون
برخي آنان به گرد عمّة خويش
برخي آنان ز ترس كرده فرار
رو به صحرا نهاده در شب تار
كه در آن نكتة دقيق اينجاست
همه بودند غمگسار حسين
در راهبوده با كاروانيان، همراه
چون ضروريست نامشان اينجا
كه نمودند خدمتي شايان
برچنان درد مبتلا بودند
همه سرگرم آه وواويلا
دائماً هست در كنار حسين
سخني چند آورم به ميان
از شهيدان سخن كنم آغاز
هفتساله چو نور ديده بُوَد
همراه خانوادهاش آنجا
حمل بنمود جانب آنان
خيمهها را به آتش افكندند
در دل خيمه شد حميده، شهيد
جمله از خيمه گه شدند برون
همه محزون وداغدار وپريش
رو به صحرا نهاده در شب تار
رو به صحرا نهاده در شب تار
مادران شهدا كه در كربلا بودند
آن جوان كه روز عاشورا
مادر هر يكي در آنجا
بودشاهد كار جمله آنها بود
به شهادت رسيدهاند، آن جا
بودشاهد كار جمله آنها بود
بودشاهد كار جمله آنها بود
1ـ مادر طفل شيرخواره(رباب)
2ـ مادر (عون)، (زينب كبري)ست
3ـ مادر (قاسم) جوان
4ـ (بِنْتِ بَجْلي) ست يك زن
5ـ نيز آنجا (رقية) آگاه
6ـ مادرديگري كه در آنجاست
7ـ (عَمْرِبْنِ جناده) را مادر
8ـ مادر ديگري كه در اين راه
9ـ مادر ديگري كه در آنجاست
10ـ نيز (حِسْنّيه)
مادر (منحج)كه همي بود ياور منحج
كه دلش زين جنايت است كباب
كه خودش قرمان كرب وبلاست
، (رمله)بهر داماد آوَرَد حجله
آگاهمادر پرتوان (عبداللّه)
دختِ مولا ومامِ (عبداللّه)
پسر او شهيد كرب وبلاست
سوق دادش به جانب لشكر
برد فرزند خويش، (عبداللّه)
مادر (اكبر) است واو (ليلا) ست
مادر (منحج)كه همي بود ياور منحج
مادر (منحج)كه همي بود ياور منحج
اسيران از زنان بنيهاشم
1ـ(زينب) آنجاست كاروانسالار
2ـ خواهر رنجد يدهاي آن جاست
3ـ (فاطمه) دختر امام علي
او بُود دختر امام حسين5ـ
6ـ هم (رباب، دخت امرءالقيس) است
7ـ دختر چهار سالهاي زامام
8ـ هم (رقيه) ست همسر مسلم9ـ
10ـ نيز (خوصاء) به نام (اُمِ ثِغَر)
11ـ (ام كلثوم)گر چه او (صغري'') ست
12ـ مادر قاسم است چون (رمله)
(شهربانو)ست آنكه طفلش را
شهربانو ديگري هم هست
كه ندارد حضور در اين جا
14ـ (دخت مسعود خالد) است
نام فرزند اوست (عبداللّه)
15ـ (فاطمه، دختر امام حسن
)مادر باقرالعلوم زَمَن
كه زكف داده است صبر وقرار
(ام كلثوم، زينب صغري'') ست
4ـ فاطمه ديگري كه هست، ولي:
هم (سكينه) در التزام حسين
با حسين رشتة مودّت بست
چون (رقيه) كه شهره گشت به نام
نيز آنجاست دختر مسلم
از عقيل است ومادر جعفر
دختر خوب زينب كبري ست
كه دلش خون شده ست زين فتنه
داد از كف به سرزمين بلا
مادر باوفاي سجاد است
در ميان زنان به كرب وبلا
اينجانام نيكوي او بُوَد(ليلا)
داده فرزند در ره اَللّه
)مادر باقرالعلوم زَمَن
)مادر باقرالعلوم زَمَن
همسر باوفاي سجاد است
همه جا بود در كنار امام
با اسيران، سفر نمود به شام
شاهد آن جفا وبيداد است
با اسيران، سفر نمود به شام
با اسيران، سفر نمود به شام
اسيران از زنان غير بنيهاشم
1ـ چونكه (حسيّنه)است خدمتكار
2ـ همسرمهربان (عبداللّه)
3ـ مادر (قارب بن عبداللّه)
كه كنيز رباب ميباشد
4ـ نيز (بحّريه) دختر مسعود
(مسلم عوسجه) كه داشت كنيز
از غم عوسجه به درد افتاد
او ملقب بُوَد به (ام خلف)
ديد چون مرگ همسر خود
در چنين راه جان نثاري كرد
گفت فرزند خوب من، برخيز
كه خَلَف رفت، جانب ميدان
كه حسين علي چو روي نمود
بهر مادر يگانه فرزندي
دانم اين را كه كشته ميگردي
كه خلف گفت: از براي نبرد
چون خلف پا نهاد در ميدان
سر او را ز تن جدا كردند
مادر آن را زجان ودل بوسيد
گفت اي روشنيِ ديدة من
خوشدل از اين شدم كه در اين راه
6ـ (فضه خادمه) بُوَد در راه
همه زن ها دگر به حالت زار
به اسارت چو راه ميپويند
رأس ياران چراغ راه بُوَد
كه چه بگذشت بر همه زنها
ميرود كاروان ز كرب وبلا
نيز از كوفه ميروند به شام
چون مدينهست آخرين منزل
هست ديدار دوستان، مشكل
در سفر هست ياور بيمار
با اسيران كربلا، همراه
چون (فكيهه)ست بانوي آگاه
دلش از غم كباب ميباشد
كه به همراه همسر خود بود
بود وقت شهادتِ او، نيز
و نمود از شهادتش فرياد
گام در ره نهاد او به هدف
راسوخت با درد خويشتن، اما:
بعد، فرزند خويش را آورد
حال با دشمن حسين، ستيز
اذن خود خواست از سوي ايشان
به خلف نيز اينچنين فرمود
پسر خوب وپاك ودلبندي
بهتر آن است حال، برگردي
مادر، آمادة جهادم كرد
نيز بعد از شهادت ايشان
جانب مادرش رها كردند
بعد از آن همچو گل او را بوييد
اي گرانمايه نور ديدة من
با حسين علي شدي همراه
با اسيران كربلا، همراه
بر شترهاي بي جهاز، سوار
كربلا را وداع ميگويند
زين مصيبت خدا گواه بُوَد
بعد از آن داستان عاشورا
جانب كوفه با مصيبتها
در كنار يزيد خون آشام
هست ديدار دوستان، مشكل
هست ديدار دوستان، مشكل
خطبههاي زينب كبري
خطاب اول:
زينب دستهاي خود را در زير آن پيكر مقدس برد وبه طرف آسمان بالا آورد وگفت: «اِلهي تَقَبِّل مِنّا ه''ذاَالقربان» «خداوندا، اين قرباني را از ما قبول كن»
حال در وادي مصيبت ها
رو نموده به جانب معبودگفت
گفت او با خداي جّل علا
كاين شهيد مرا قبول نما
برده زينب دو دست را بالا
با او هر آنچه در دل بود
كاين شهيد مرا قبول نما
كاين شهيد مرا قبول نما
خطاب دوم:
زينب فرمود: يا مُحمّداه صَلّي'' عليكَ ملائِكةُالسَّماءِ، هذا حُسَينٌ بِالَعَراءِ، مُرَمَّلُ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُالاَعضاءِ وَبَناتُكَ سَباي''ا وَ ذُرَيّتُكَ قتلي، تُسفي'' عليهم الصّبا فَاَبْكَتْ كُلَّ صَديقً عَدّو ؛ «اي رسول خدا، اي آن كه ملائكة زمين وآسمان بر تو درود ميفرستد، اين حسينتوست كه اعضاي او را پارهپاره كردند، سر او را از قفا بريدند.» اين حسين توست كه جسد او در صحرا افتاده، در حالي كه بادها بر او ميوزند وخاكبر او مينشانند. پس هر دشمن ودوستي را گرياند.
زينب آن بانوي ستمديده
رو به سوي مدينه چون بنمود
گفت با جدّ خود رسول خدا
يا محمد، حسين تو اين جاست
سر او از قفا جدا گردند
جسم او پارهپاره گرديده
جسدش در محيط سوزان است
چشم عالم ز درد گريان است
كه چنين داغ را كنون ديده
با غم ودرد خود دو لب بگشود
نظري كن به سوي كرب وبلا
پيكرش بي سرش دگر تنهاست
تو نداني به ما چهها كردند
همه را ديدگان ما ديده
چشم عالم ز درد گريان است
چشم عالم ز درد گريان است
خطبة سوم:
بعد از آن زينب خطاب به مادر خود گفت: «اي مادر، اي دختر خيرالبشر، نظري به صحراي كربلا افكن وفرزند خود را ببين كهسرش بر نيزة مخالفان وتنش در خاك وخون غلطان است! اين جگر گوشةتوست كهدراين صحرا روي خاك افتاده ودختران خود را ببين كه سراپردة آنها را سوزاندند وايشانرا بر شتران برهنه سوار كردند وبه اسيري ميبرند. ما فرزندان توايم كه در غربت گرفتارشديم.
حاليا رو به مادر خود كرد
گفت اي دختِ پاك پيمبر
بنگر اين جا زمين كرب وبلاست
مظهر مهر وپاكي وايمان
جسم او روي خاك افتاده
بر شترهاي بي جهاز سوارداده
همة دختران گرفتارند
درد غربت به سينهها دارند
اين چنين او سخن به لب آورد
نظري سوي كربلا آور
كه حسين تو سرجدا اينجاست
جسم پاكش بُوَد به خون، غلطان
دخترانت اسير ودرمانده
از كف همه توان وقرار
درد غربت به سينهها دارند
درد غربت به سينهها دارند
خطبة چهارم:
سپس با چشمي خون فشان روي به جسد سرور شهيدان كرد وگفت: بِابي مَنْ اَضْحي''، عَسكَرُهُ في يَوْمِ الاِثنين نَهبا، بِابي مَنْ فِسْطاطُهُ مُقطَّعُ العُري''. بِابي مَنْ لا غائِبُ فَيُرْتَجي'' وَ لا'' جَريحُ فَيُداوي''. بِابي مَنْ نَفْسي لَهُ الْفِداء. بِاَبي المَهْمُوم حتي'' قضي. بِاَبي العَطْشان حتّي ما مَضي''. بِاَبي مَنْ شيْبَتُهُ تَقطِرُ بِالِّدماء.بِاَبي مَنْ جَدُّهُ رسولُ اِلهِ السّماء. بِاَبي مَن هُوَ سِبْطُ نَبيّ الهُدي''. بِاَبي محمّد المصطفي. بِاَبي خديجَةُ الكبري''. بِاَبي عليُّ المرتَضي''. بِاَبي فاطمة الزَّهراءِ سَيِّدةِالنِّساءِ. بِاَبي مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمسُ وَ صَلّي''. به فداي آن كس كه سپاهش روز دوشنبه غارت شد. به فداي آنكس كه ريسمانخيامش راقطع كردند. بفداي آن كس كه نه غايب است تا اميد بازگشتنش باشد ونهمجروح است كه اميد بهبوديش باشد. به فداي آن كس كه جان من فداي او باد. به فدايآن كس كه با دلي اندوهناك وبا لبي تشنه او را شهيد كردند. به فداي آنكس كه ازمحاسناش خون ميچكيد. به فداي آنكس كه جدّ او رسول خداست واو فرزند پيامبرمحمد مصطفي وخديجة كبري وعلي مرتضي وفاطمة زهرا سيدة زنان است. به فدايآن كس كه خورشيد براي او بازگشت تا نماز گزارد.
زينب اكنون به دشت كرب وبلا
با دلي غمگنانه وپر درد
گفت: جانم فداي جان حسين
كه سپاهش چنان كه غارت شد
قطع كردند ريسمان خيام
آن كه غايب ز چشم ياران نيست
حال صد چاك، جسم پاك وي است
به فدايش كه با لبي عطشان
به فدايش كه از محاسن او
آن كه جدّش رسول پاك خداست
آن شهيدي كه مادرش زهراست
آنكه خورشيد بهر او برگشت
تا كه وقت نماز جانان گشت
هست با چشم خون فشان، آن جا
روي بر سرور شهيدان كرد
جسم گلگون وناتوان حسين
به حريمش بسي جسارت شد
تا كه ياران او كِشند به دام
از نظرها تمام، پنهان نيست
نتوان در ره اميد، نشست
جان خود داد در ره ايمان
گشته گلگون تمام، چهره ومو
جدّهاش هم خديجة كبري'' است
پدرش هم علي، ولي خداست
تا كه وقت نماز جانان گشت
تا كه وقت نماز جانان گشت
خطبة پنجم:
زينب آن گاه اصحاب پيامبر را مخاطب قرار داد وگفت: يا حُزناه! يا كُرباه! اَليَومَ ماتَ جدّي رسولُالله، يا اصحابَ محمّداهُ! هؤلاءِ ذُريّهالمصطفي'' يُساقونَ سَوْقَ السَّبايا؛ «امروز جدّم رسول خدا از دنيا رفته، اي اصحاب پيامبراينان ذريّة رسول خدا هستند كه آنان را همانند اسيران ميبرند.» از گفتار زينب، تمامي سپاهيان دشمن به گريه افتادند ووحوش صحرا وماهيان دريابي قراري كردند.
زينب اكنون به حال غصه ودرد
گفت جدّم، رسول پاك خداست
حال، ذريّة رسول اللّهبه
همه آگه ز ماجرا هستيد
كه تمام سپاهي دشمن
زنِ والاي دهر چون زينب
كه بر آورد آن سخن بر لب
تا بر اصحاب جدّ خود رو كرد
گر كه رفتهست از ميان شما
اسيري كشاندهايد به راه
پس چرا لب ز گفتگو بستيد
گريه كردند از خطابة زن
كه بر آورد آن سخن بر لب
كه بر آورد آن سخن بر لب
خطبة آتشين زينب در كوفه
حال در كوفه، زينب كبري
كه زنان آه وناله ميكردند
نيز مردان كوفيان، گريان
ناگهان زينب غمين آمد
زينب آمد در آن زمان به خروش
با چنان نغمهاي كه او سر داد
بعد از آن رو سوي خدا بنمود
سپس او رو به سوي مردم كرد
گفت اي كوفيان پر نيرنگ
همه از غيرت وحميّت
همگي چاپلوس ومكاريد
جز دروغ وخصومت وكينه
توشهاي بد در آخرت داريد
همه پيمان خويش، بشكستيد
تا فروريخت روي سر، ديوار
حال، گريان شديد بهر حسين
دلتان جملگي چنان سنگ است
گر، گريبان خويش، چاك كنيد
خواهم از درگه خداي جهان
ديدههاتان همي شود گريان
هست ناظر به حالت آنها
غرق در ماتم وغم ودردند
از چنين حادثه، همه نالان
يك نهيب شديد، آنجا زد
گفت: اي كوفيان، همه خاموش
زنگها نيز از صدا افتاد
سينه با ياد ايزدش بُگشود
با دلي پاك وسينهاي پر درد
همه بي بهرگان از فرهنگ
، دورپيش چشمان ما همه منفور
مردمي خائن وفسونكاريد
نيست در بين مردم كوفه
چون همه مردمي تبهكاريد
پاي ديوار كهنه بنشستيد
ميشود بسته نيز راه فرار
!بعدِ مرگش كنيد شيون وشين
اين جنايت چو لكة ننگ است
لكه را كِي توان، كه پاك كنيد
ديدههاتان همي شود گريان
ديدههاتان همي شود گريان
خطبة زينب كبري'' در مسجد شام
زينب آن خواهر غمين وپريش
زين مصيبت چقدر نالان است
در ميانه بدون ياور ويار
به سكه در بزم آن يزيد پليد
وقت را تا كه او مناسب ديد
او كه با درد وغم شده دمساز
مينمايم خداي خويش، سپاس
چون خداي بزرگ من فرمود
يا كه آيات من كند تكذيب
ودرود خدا به پيغمبر
بعد، رو بر يزيد دون بنمود
اي يزيدي كه خائن وپستي
از رهِ مكر، با ريا وفريب
فكر كردي كه در حضور خدا
اي كه هستي ز آدميت دور
از رهِ عُجب وكبر وخودبيني
آنْقَدَر زين پديده سرمستي
تو فراموش كردي امر خدا
همه آنان كه در خطا رفتند
همگي در عذاب وجدانند
غافل از آن كه زينت دنيا
اي يزيد پليد وبي بنياد
حاليا تو امير دوراني
ما كه از عترت پيامبريم
پردة آبرويمان بِدَري
در حقيقت تو يك ستمكاري
به خدا، اي يزيد بركردارتو
بار سنگين به دوش خود داري
در قيامت، حضور پيغمبر
بر سر ما ببين چه آوردي
ما زنان را زشهر خود رانديپيش
تو بدان اي يزيد اگر بر ما
كه دمي با تو من سخن گويم
سرزنشهاي تو بُوَد نيكو
چه كنم، ديدهها چو گريان استهمه
ميندانم كه از چه حزب خداشد
آري آري، چه حزب شيطانيد
هر كدامين چو گله ننگيد
وحي وقرآن بُوَد زپيغمبر
ما همه پيرو رهِ اوييم
مدح پيغمبر خدا گوييم
كه كنون مانده است با دلِ ريش
تكيهگاه همه اسيران است
شده او نيز، كاروان سالار
از يزيد دَني جسارت ديد
ذوالفقار زبان خويش، كشيد
بِنِمود اين چنين سخن، آغاز
اين ستايش بُوَد ز روي قياس
هر كسي را كه كار زشت نمود
شود اندر حضور من تأديب
بر همه خاندان آن سَرور
با كلام رسا چنين فرمود
راهها را به روي ما بستي
همه آيات را كني تكذيب
ما ذليل رهيم وتو والا
ميخرامي كنون به كبر وغرور
بر چنين بارگاه، بنشيني
باب فكرت به خويشتن بستي
چشم داري به لذت دنيا
در ره ناحق شما رفتند
دور از مهر ولطف يزدانند
مهلت امتحان بُوَد بر ما
پدرت شد به دست ما آزاد
شاهد حال ما اسيراني
بايد از بين دشمنان گذريم
به اسيري به هر كجا ببري
چون كه فرزند آن جگرخواري
نداني چه هست آخر كار
كه به هر كيفري سزاواري
با چه رويي كني يزيد، نظر
!چه خيانت به ما زنان كردي
چشم عموم، بنشادي
روزگار اين چنين نمود، جفا
سخني با تو اهرمن گويم
چون نباشيم تا ابد، همخو
دل ها ز داغ سوزان است
شهيد خدا به دست شما
در حقيقت ز نسل سُفيانيد
صاحِبِ قلبهاي چون سنگيد
او كه خود هست شافع محشر
مدح پيغمبر خدا گوييم
مدح پيغمبر خدا گوييم
فراخوان مقاله به صورت منظوم تقديم ميگردد
مقدمه
مجمع اهل بيت در دنيا
داده در سال سيدالشهداء
تاتمام فدائيان حسين
قلم از عشق خويش برگيرند
بنويسند ز اقتدار حسين
چند مورد در اين فراخوان است
شاخة سوم از فراخوان را
با توكل نمايمش اجرا
كرده مطرح چه مطلبي زيبا
يك فراخوان به نام عاشورا
از محبان وعاشقان حسين
درس عاشورا را ز سر گيرند
عزت ونام وافتخار حسين
هر كدامين به چند عنوان است
با توكل نمايمش اجرا
با توكل نمايمش اجرا
ج حماسة حسيني
ابتدا از حماسه ميگويم
اين حماسه اگر حسيني هست
ليك انگيزه است خّم غدير
بعد از آن كينههاي سفيانيست
پايههاي اختلاف در اين جاست
كه نتيجه قيام عاشوراست
چون در اين راه، عشق ميجويم
چون كه عشق خداي در آن است
كه علي گشت هم وصي وامير
كينه وحِقد ونَفْسِ شيطانيست
كه نتيجه قيام عاشوراست
كه نتيجه قيام عاشوراست
ـ عوامل وزمينههاي نهضت عاشورا
سبب اين قيام داني چيست
عاملش بوده است كفر يزيد
هدف اما حمايت از دين بود
ظلم را چون نكرد وي تأييد
پاية كينه ليك ايمان بود
چون محمد جلال وشوكت يافت
او كه با وحي جبرئيل امين
نيز با لطف ويژة يزدانشد
يثرب ومكه زير فرمانش
دين ستيزان ولي چه كردند
بهر دفع خطر پيمبر
تا كه پيمغمبر از رهِ ايمان
آشكارا نمود او به غديرچون
كرد دعوت وي از سران عرب
تا به خم غدير رو آرنددل
همگان نيز از كبير وصغير
كه پيمبر حضور پيدا كرد
گر چه بودند مردم بسيار
ناگهان او گرفت دست علي
فاش گويم علي براي شما
بر شما هست يادگارم را
اين عمل تا كه اتفاق افتاد
كه علي رو نمود بر غربت
با دل خويش رفت در خلوت
؟عامل اين قيام داني كيست؟
كفر اين خاندان پست وپليد
كه حسين علي دفاع نمود
دست بيعت نَبُرد سوي يزيد
كه محمد رسول يزدان بود
عزت وافتخار وقدرت يافت
گشت مجري حكم دين مبين
پر آوازه نام او به جهان
رمز توفيق اوست ايمانش
چه به روز پيمبر آوردند
رادفكر اصلاح جامعه افتاد
آنچه در سينه كرده بود، نهان
به اصلاح بود، امر خطير
خاصه سركردگان وقت طلب
به گفتار دوست بسپارند
روي كردند سوي خم غدير
گفتة خويش را به لب آورد
گرد او از مهاجر وانصار
گفت مردم كه اين عليست، ولي
بعدِ من هست سَرور ومولا
نگذاريد بعدِ من، تنها
پس از آن هم چه فتنهها رخ داد
با دل خويش رفت در خلوت
با دل خويش رفت در خلوت
ـ جايگاه امر به معروف ونهي از منكر
اين عمل بود سرّ كار حسين
با صراحت نمود او اعلام
هر كسي مدّعي اسلام است
پيرو مكتب رسول خداست
معتقد بود آن كه در اين راه
نيست از اين فريضهاي برتر
ليكن از خويشتن نمود آغاز
سر نيفكند او به پاي يزيد
راه گفتار بر يزيد نداد
از براي دو روزة دنيا
بود همواره پيرو يزدان
بهر دنيا كه او نكرد قيام
يك رسالت به شانة خود داشت
كه به فرمان ايزدي برداشت
در جهان عز وافتخار حسين
كه چه راهي نكوست در اسلام
كارهايش بدون ابهام است
بيگمان گوشة دلش اين جاست
بهر يك مشت امّت گمراه
امر به معروف ونهي از منكر
با عمل كرد اين سخن را ساز
گام ننهاد در سراي يزيد
دست بيعت بدان پليد نداد
متوسل نشد به ريب وريا
پيرو دين وتابع قرآن
كه به فرمان ايزدي برداشت
كه به فرمان ايزدي برداشت
ـ امام حسين(ع) الگوي مبارزه با ظلم واستكبار
آري اين جاست اقتدار حسين
بعدِ مرگِ معاويه كه يزيد
كه يزيد از وليد اين را خواست
تا كه در امر اقتدار يزيد
نامه را ديد وتا كه خواند،
گشت از متن نامه چون نگران
به سكه گرديده بود با غم جفت
تا كه مروان نمود رو به وليد
گفت موضوع كار هست خطير
كس فرستاد در سراي حسين
كه شبانه به نزد ما آييد
كه حسين آگه است از دعوت
خواست از ياوران دين پيما
تا حسين، جانب عدو گردد
ياوران جملگي به پا خيزند
شد حسين علي به سوي وليد
گشت مطرح چو موضوع بيعت
گفت بيعت به شام تار، اين جا؟
صبر كن تا كه بُگذرد اين شام
بعد، از من بخواه در آن جا
كه وليد اين سخن نمود،
ليك مروان چو اين سخن بشنيد
گفت امشب ز او مدار تو دست
هست شايسته تا به هر زحمت
كه حسين علي خروشان شد
گفت گويي تو، زادة زرقا
چرخ بازوي من نبسته هنوز
اي پليد شرور ننگت باد
گفت وخارج شد از چنان ايوان
پشت پا بر مقام دنيا زد
آري اينجاست اقتدار حسين
هست الگو حسين در هر كار
در نبردِ به ظلم واستكبار
اين بُوَد رمز اعتبار حسين
نامهاي داد از براي وليد
كز حسين علي كند درخواست
دست بيعت دهد به كار يزيد
وليدنقشة خويش را شبانه كشيد
كس فرستاد جانب مروان
راز گفتار را به مروان گفت
نقشهاش را ز روي حيله كشيد
راه اين كار را به شب برگير
داد پيغام از براي حسين
مشكلي هست، روي بنماييد
پاية دعوتش بُوَد بيعت
تا به شمشير رو كنند آن جا
گر كه با حيله رو به رو گردد
خون آن خصم را فرو ريزند
نقشه، بيعت بُوَد براي يزيد
داد پاسخ وي از سر نفرت
!در چنين وقت شب، چرا به خفا؟!
ساز كن جمعي از خواص وعوام
دست بيعت برم به سوي شما
قبولاز حسين يادگار پاك رسول
نظر انداخت او به سوي وليد
بايد اين راه را همين جا بست
يا بُكش يا بگير از او بيعت
سوي آنان چو شير غضبان شد
كه بريزند خون من اين جا
واگذاريد اين عمل در روز
هستي هر دوره عامل بيداد
روي بنمود بر همه ياران
مشت هم بر دهان آنها زد
عزت ونام وافتخار حسين
در نبردِ به ظلم واستكبار
در نبردِ به ظلم واستكبار
ـ رمز جاودانگي حماسة عاشورا
صحبت اين جا قيام كرب وبلاست
اين حماسه اگر كه جاويد است
رمز اين جاودانگي اين جاست
روح آزادگي كه داشت حسين
گر كه امروز پيرو اوييم
پس چرا راه او نميپوييم
افتخارش ز نام عاشوراست
چون در آن عشق ونور واميد است
عشق وايثار وپاكي وتقواست
عزتش را نگاه داشت، حسين
پس چرا راه او نميپوييم
پس چرا راه او نميپوييم
ـ جلوههاي اخلاقي وتربيتي
مكتب او چو بحر، پربار است
كه در آن گوهران زيباست
اولين درس آن بُوَد وحدت
درس دوّم كه باب او تقواست
چون در اين ره فنا شدهست حسين
مظهري گشته او ز نور وضيا
جملة جلوههاي اخلاقي
اثرش هست از قيام حسين
بوده اين عشق، ابتكار حسين
در دلش گوهران بسيار است
علم وايثار وزهد وتقوا هست
كه از آن باز شد در رحمت
لحظه لحظه تمام، نام خداست
عشق ومهر وصفا شدهست حسين
سر سپرده بُوَد به راه خدا
هست در مكتبش همي باقي
بوده اين عشق، ابتكار حسين
بوده اين عشق، ابتكار حسين
ـ عزّت واقتدار حسيني در حماسة كربلا
باب گفتار را چو بگشودم
پاية اقتدار بود حسين
ليك اين اقتدار در هر جا
اُسرا هم به شيوة قدرت
بود درسي ز اقتدار حسين
تا كه ما كربلا شناس شويم
عاشق او بر اين اساس شويم
صحبت از اقتدار بنمودم
عزت وافتخار بود حسين
پايهاش را گذاشت، عاشورا
گر نمودند هر كجا صحبت
عزت ونام وافتخار حسين
عاشق او بر اين اساس شويم
عاشق او بر اين اساس شويم
ـ عاشورا وفرهنگ شهادت
صحبت اين جا بود ز كرب وبلا
كه حسين علي در آن هنگام
عَلَم ظلم را به دور افكند
چون كه خود عاشق شهادت بود
مكتب اوست مكتب اَحرار
تابع ظلم وجور چون كه نبود
ترس از قدرت ومقام نداشت
راه يزدان هميشه پيش گرفت
چون به ايمان خويش عادت كرد
با هدف روي بر شهادت كرد
هم ز فرهنگ روز عاشورا
با شهادت نمود يك اقدام
روح خود را رها نمود از بند
مكتباش مركز رشادت بود
كه خودش بود لايق اين كار
سوي يزدان خويش، روي نمود
با صلابت هميشه گام گذاشت
ناتواني، ز كار خويش گرفت
با هدف روي بر شهادت كرد
با هدف روي بر شهادت كرد
ـ عاشورا ومرحلهي اسارات
صحبت اين جا چو از اسيران است
كه در آن وقت، اهل بيت امام
زينب آن جاست كاروان سالار
يك طرف نيز حضرت سجاد
سَيدالساجدين بُوَد بيمار
كودكان وزنان به رنج وتعب
زينب اما زعم شده مجنون
در همه حال او به جوش وخروش
اهل بيت امام در اين راه
به مصيبت همه شدند دچار
چون كه آن قافله به كوفه رسيد
تا كه بر ني سر برادر ديد
سر خود را به چوب محمل زد
خطبهاي را به كوفه اجرا كرد
چون كه در قصر خويش، ابِنْ زياد
اُسرا را به قصر آوردند
زينب آن جا ميانة اسراست
گرچه او را شناخت ابن زياد
كيست آن زن نشسته در آن جا
گفته شد دختر علي، زينب
كه دولب برگشود، ابن زياد
گفت صد شكر جمله خوار
ناگهان زينب غمين برخاست
گفت دانم كه ايزد يكتا
گر حسين علي شدهست شهيد
پس از آن هم اسارت شام
كاروان چون به سوي شام رسيد
مست از بادة غرور بُوَد
مردم شام سرخوش وخندان
در دلِ قصر هم به عيش وطرب
نيزهداري كه طشت بر سر داشت
گفت اين هديهايست
چون كه خلعت ز روي آن افكند
گفت: بر گير تا ركابم
خشمگين از قضيه گشت
ليك خود از قضيه شادان است
هست شاهد كه اهل بيت امام
نيز در بارگاه ومجلس عام
اُسرا در ميانة آنان
چوبي از خيزران به كف دار
رأس پاك حسين نزد يزيد
گه نوازد به چوب چشمانش
با چنان قدرتي كه يافت يزيد
كه ز كردار آن شقي پليد
گفت: بر بوسه گاه پيغمبرميزني
اي كه مست غروري ودر جامزهر
خود ندانسته ميروي در راه
تا كه با خطبهاي كه او سر داد
نيز با خطبهاي چنان غرّا
پس از آن هم كه خطبة سجاد
آگهي بر تمام مردم داد
صحبت از مشكلات آنان است
به اسارت رود به كوفه وشام
در چنين راه با غمي بسيار
كه بُوَد خود اسير آن بيداد
كه اسيراست با تن تب دار
نقطة اتكاشان، زينب
مشكلاتش همه ز حّد بيرون
پرچم حق گرفته است به دوش
همه با رنج ودرد وغم، همراه
بر شترهاي بي جهاز سوار
زينب آن جا چه نارواها ديد!
همچو اسپند او ز جاي پريد
كه از آن آتشي به هر دل زد
گويي اسلام را وي احيا كرد
برنشسته به تخت، با دل شاد
در مكان نيز مستقر كردند
در درونش هزارها غوغاست
به شماتت چنين زبان بُگشاد:
كه بُوَد شمع محفل اُسرا
برنشسته كنون به رنج وتعب
رو به زينب نمود با دل شاد
شديدبي برادر، بدون يار شديد
گفته با نام ايزدي آراست
چه عنايت نموده است به ما
خواري اينك نصيب تو گرديد
كه خود آغاز صحبت است وكلام
هست در بارگاه خويش، يزيد
از ره دين پاك دور بُوَد
اُسرا هم به شام، سرگردان
همه جمعند از سران عرب
طشت را جانب يزيد گذاشت
، ابن زياداز براي خليفة خود داد
نيزهدار است از عمل خرسند
زركشتهام من، عزيز پيغمبر
يزيدجاي زر داد حكم قتل، نويد
شاد از ديدن اسيران است
همه هستند در خرابة شام
با حضور تمام مردم شام
ميزبان است سرخوش وشادان
داز دوچشمان او شرر بارد
مست از باده آن يزيد پليد
گاه گاهي لبان عطشانش
چوب بر كف، ترانه خوان گرديد
زينب آن دم چو شير ميغريد
از چه رو يزيد، شرر
ريزي به جاي شهد به كام
شدهاي دشمن رسول اللّه
پرده برداشت از همه بيداد
كرد كار يزيد را افشا
آگهي بر تمام مردم داد
آگهي بر تمام مردم داد
ـ اهداف ودستاوردهاي عاشورا
چون هدفهاي پاك داشت حسين
هدف اولش رضاي خداست
هدف ديگرش كه بُد برتر
وي ز آزادگي سخن سر داد
او كه فرزند دادخواهي
روي گردان ز ظلم واستبداد
بر عقيده چو استوار بماند
جان شيرين به راه يزدان داد
عزتش را نگاه داشت حسين
استنادم به روز عاشوراست
امر به معروف ونهي از منكر
چون كه بود او مخالف بيداد
بودراه انديشة پدر پيمود
با چنين ايده او نمود، جهاد
جان شيرين به راه يزدان داد
جان شيرين به راه يزدان داد
ـ پيام ها وعبرتهاي عاشورا
لحظه لحظه پيام عاشورا
ليك بايد دو چشم را واكرد
چونكه اصل قيام كرب وبلا
كه حسين سر به راه فرمان داد
همه اينهاست عبرت تاريخ
خودِ مولاست، عبرت تاريخ
هست هر چند عبرت دنيا
پشت بر اين دو روز دنيا كرد
از ازل بود، حكم ورأي خدا
خان ومان را به راه يزدان داد
خودِ مولاست، عبرت تاريخ
خودِ مولاست، عبرت تاريخ
ـ مديريت در قيام عاشورا
بود چون در قيام عاشورا
چون مخالف به كفر بود وعناد
شد براي رهايي از بيداد
شاه دين در مديريت يكتاست
يك جوان شجاع وبااحساس
خيل جمعيتِ بني هاشم
هم ز ياران ودوستان حسين
هر كدامين به امر فرمانده
همگي چشم بر حسين دارند
تا كه فرمان او به جاي آرند
رهبر كاروانيان، مولا
هم مخالف به ظلم واستبداد
در چنين راه جان خود را داد
نحوة رهبري عجب زيباست!
چون علمدار كربلا عباس
از علي اكبر است تا قاسم
از محبان وعاشقان حسين
از دل وجان شدند آماده
تا كه فرمان او به جاي آرند
تا كه فرمان او به جاي آرند
ـ نقش عاشورا در بيداري ملتها
در خدا بود چون فنافياللّه
حال نقش قيام عاشورا
اثرش بوده است در ايران
چون كه اين نقش در قيام حسين
او كه خود پاية رشادت بود
مكتبش، مكتب شهادت بود
گشت خون حسين ثاراللّه
هست پيدا ميان ملت ها
از فلسطين گرفته تا لبنان
مكتبي هم شده به نام حسين
مكتبش، مكتب شهادت بود
مكتبش، مكتب شهادت بود
ـ نقش عاشورا در همبستگي شيعه
در دفاعي كه زينب از سجاد
گشت با زنده ماندنِ سجاد
چون كه زينالعباد ايراني
هم ز يكسو وراست اين منصب
او كه احياگر امامت شد
دل به باغ اميد وحدت بست
مركز شيعه نيز ايران است
چون كه خود يادگار عاشوراست
گوهري هم به پرده هست
نهانديده داريم بر رَهِ ايشان
بِنمِودي به لحظة بيداد
هم امامت ز نو دگر بنياد
ستنوة يزگرد ساسانيست
كه بُوَد نور چشم شاه عرب
نيز مسؤول اين رسالت شد
شجر شيعه هم به بار نشست
مهر اين خاندان فراوان است
عشق اولاد او به سينة ماست
نهانديده داريم بر رَهِ ايشان
نهانديده داريم بر رَهِ ايشان
ـ جايگاه زنان به عاشورا
جايگاه زنان به عاشورا
يك زن قهرمان، چنان زينب
ليك گاهي ز راه غمخواري
گاه او شاهد شهيدان است
گاه با كودكان عطشان است
گاه او ميدَوَد سوي دشمن
گاه او هست كاروان سالار
گاه از تلّ زينبّيه به آه
گاه در نزد اِبْن مرجانه
شاهد ظلم اين وآن باشد
خطبه خواندهست همره
ليك با او چه بانوان قَدَر
كارشان شاهكار تاريخ است
گر كه توضيح لازم است
اين جاكن مقرّر نمايمش اجرا
كرد اسلام را ز نو احيا
گر چه دارد همي فغان بر لب
ميرود در رهِ پرستاري
همچو شيري ميان ميدان است
شاهد رنج ودرد طفلان است
تا كند خيمههايشان ايمن
بر غم ودرد وماتم است دچار
ميكند سوي قتلگاه، نگاه
گاه نزد يزيد ديوانه
شاهد چوب خيزران باشد
فريادگاه نزد يزيد واِبن زياد
هر يكي كردهاند كار دگر
نامشان يادگار تاريخ است
اين جاكن مقرّر نمايمش اجرا
اين جاكن مقرّر نمايمش اجرا
ـ جايگاه جوانان وكودكان در نهضت عاشورا
بود چون در قيام عاشورا
همگي رهسپار جنگ شدند
چون مهم است، جايگاه
چه جوانان پاك ونيك
كودكان در قيام عاشورا
بالاخص طفل شيرخوار قيام
تشنه شد هديه در ره اسلام
از زن ومرد وكودك وبُرنا
دور از لحظهاي درنگ شدند
جوانويژه هنگامِ رفتنِ ميدان
نهادكشته گشتند از رهِ بيداد
نقش ديگر نمودهاند ايفا
تشنه شد هديه در ره اسلام
تشنه شد هديه در ره اسلام
ـ تحريفات در عاشورا وبدعت در عزاداري
گشته در حرف وگفته وتعريف
ليك تحريف هم در عاشورا
يا كه بدعت براي هر كاري
پيرو راستين دين اما
راه دين حسين پيمودند
همگي در قيام عاشورا
پيرو مكتب حسين بودند
رو بر اين خانواده بنمودند
در كُتُب يا كلام دين، تحريف
نيست زين شيوه نيز مستثني''
بوده تا شيوة عزاداري
كه نگشته دمي جدا ز خدا
صادقانه به راه او بودند
بوده در راه خويش پابرجا
رو بر اين خانواده بنمودند
رو بر اين خانواده بنمودند
ـ اهميت سوگواري براي سالار شهيدان
بر حسين ومصيبت آنها
چون كه ياد آور شهيدان است
ليك در داستان كرب وبلا
مكتبش جاي عشق وايثار است
روز آزادگيست، عاشورا
بر حسين راست اين چنين
از همين روز او نشان دارد
گريه، معني سوگواراي نيست
او نمردهست وهم نخواهد مرد
تو نظر كن به كارهاي حسين
تو گمان كردهاي به سوز وگداز
گر كه شاگرد مكتبي
اولين درس از رسول خداست
دومين درس از علي باشد
سومين مكتب است عاشورا
ليك در آن دروس بسيار است
هر كدامين دروس بس نيكوست
هر كه كار خداست، معيارش
ديگر آن كه حسين در هر كار
او فداكار وباشهامت بود
با خدا بود چون به راز ونياز
مظهر پاكي وامامت بود
گر چه دنياست سوگوار حسين
ليك بايد كنيم كار حسين
سوگوارست هر زمان دنيا
چشم دنيا هميشه گريان است
مكتبي هست روز عاشورا
در مرامش تلاش، بسيار است
معني زندگي ست، عاشورا
منصبنام سالار دين گرفت، لقب
زندگاني جاودان دارد
معنياش اشك وآه وزاري نيست
چون به خون رنگ ننگ را بِسْتُرد
مويه كم كن تو از براي حسين
درب جنت شود به رويت باز
حالاداخل اين كلاس عشق، بيا
آخرين درس مكتب، عاشوراست
مكتب از نور او جلي باشد
موجدش، خونِ سيدالشهدا
صبر وعشق ووفا وايثار است
درس اول خداشناسي اوست
خدمت خلق ميشود كارش
چون نداده به كار خويش، شعار
درس اين دورهاش شجاعت بود
درس ميداد او به وقت نماز
معني صبر واستقامت بود
ليك بايد كنيم كار حسين
ليك بايد كنيم كار حسين
ـ عاشورا مكتب گستردة تبليغي
گر چه هر سال، روز عاشورا
ليك هر روز وهفته وهر سال
هست تبليغ دين در اين مكتب
كار تبليغ دين در آن جاريست
چون ز ايثار خون براي حسين
خون او گشته است ثاراللّه
تا كند خلق را ز كار آگاه
سوگواريست هر كجا برپا
مكتب اوست مركز آمال
بهر تعميم شيعه در مذهب
حاصل كار آن فداكاريست
شد خدا نيز خونبهاي حسين
تا كند خلق را ز كار آگاه
تا كند خلق را ز كار آگاه