نسخ از ديدگاه ابوالفتوح رازي - نسخ از دیدگاه ابو الفتوح رازی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نسخ از دیدگاه ابو الفتوح رازی - نسخه متنی

نادعلی عاشوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نسخ از ديدگاه ابوالفتوح رازي

دكتر نادعلي عاشوري

سر آغاز

بي ترديد اگر قرن ششم هجري را نقطه عطفي در تاريخ تفسير نگاري ندانيم بايد به اين حقيقت معترف شويم كه تفسير قرآن در اين قرن يكي از با شكوه‏ترين و پربارترين دوران حيات را سپري مي‏كرد. اين قرن لااقل از اين ديدگاه كه در آن شماري از مهم‏ترين تفاسير قرآن نظير كشاف زمخشري، مجمع البيان طبرسي، روح الجنان ابوالفتوح رازي و حتي مفاتيح الغيب امام فخررازي و... به نگارش در آمده، داراي اهميّت فراوان است.1

يكي از مهم‏ترين تفسيرهاي اين دوران - چنانچه اشاره شد ـ تفسير ابوالفتوح رازي است2 كه «گرچه اولين تفسير پارسي نيست ولي از مفصّل‏ترين، مهم‏ترين، بزرگ‏ترين و معتبرترين تفاسير زبان فارسي است.»3

مؤلف بزرگوار اين اثر ارزشمند با اطلاعات وسيع و آگاهي‏هاي گسترده‏اي كه از فرهنگ اسلامي داشته است، تفسيرش را از اطلاعات سودمند و مباحث ارزنده گوناكون آكنده است.4 علامه بزرگوار مرحوم ميرزاابوالحسن شعراني كه حواشي و تعليقات ذيقيمتي بر اين تفسير دارد، درباره آن مي‏نويسد: «در ادب و بيان و صرف و نحو ولغت و امثال آن، غايت جهد را به كار برده است و منتهاي تحقيق به عمل آورده است و هيچ جهت فروگذار نكرده است.آن اندازه شواهد از اشعار عرب و امثال كه براي بيان لغات و قواعد عربيّت آورده، در هيچ يك از تفاسير، مانند كشاف و تفسير طبري نياورده‏اند.»5

هم‏چنين درباره سبك نگارش و نشر آن مي‏نويسد: «تفسير ابوالفتوح رازي ـ عليه الرحمه ـ از جهت فصاحت لفظ و لطف عبارت بر همه تفاسير فارسي شيعه رجحان دارد. با اين كه مؤلف اصلاً از نژاد عرب است، چون خاندان او ساليان دراز در بلاد عجم زيسته و او خود در ادب زبان فارسي از نظم و نثر تبحّر كامل داشت، كتاب او از بزرگ‏ترين نمونه‏هاي نثر فصيح فارسي است و آن لطف تحرير و عذوبت بيان كه در آن است، در تفاسير ديگر نيست.»6

اين تفسير از زمان تأليف تاكنون، پيوسته مورد توجه دانشمندان مسلمان بوده است و استنساخ‏هاي فراواني كه در طول تاريخ از آن شده است،7 بهترين گواه مدعاست.

در اين تفسير علاوه بر موارد مذكور، علوم و دانش‏هاي بسياري به اجمال و تفصيل مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

يكي از اين دانش‏ها علم ناسخ و منسوخ است كه مؤلف آن را در موارد متعددي از تفسير آيات مورد رسيدگي و داوري قرار داده است.

آنچه در پي مي‏آيد بررسي اجمالي ديدگاه ابوالفتوح رازي در اين زمينه است كه اميد است قابل استفاده باشد.

نسخ در لغت

ابوالفتوح رازي بر اين باور است كه نسخ در لغت به معاني ذيل به كار رفته است:

الف ـ تغيير و تبديل:

وي در اين زمينه مي‏نويسد: «معناي نسخ در كلام عرب تغيير و تبديل باشد8 و "تبديل" رفع چيزي باشد از جاي خود و وضع ديگري به جاي او.»9

ب ـ تحويل:10

چنانچه مي‏نويسد: «و نسخ تحويل باشد. يقال: نسخت الكتاب نَسْخا و نَسْخَةً و نُسْخَةً. و نُسخه را براي آن گويند كه تحويل كرده باشند به جاي ديگر. فعله باشد به معناي مفعول. و منه قوله تعالي «انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون».11

ج ـ ازاله و ابطال:

به اعتقاد وي اين معنا برگرفته از اين قول عرب است كه گويد: «نسخت الشمس الظلّ. اي ذهبت به و أبطلته».12

نسخ در اصطلاح

به نظر مي‏رسد كوتاه‏ترين معناي اصطلاحي نسخ كه در عين حال جامع‏ترين آن نيز هست بيان علامه حلي در"تهذيب الوصول" است كه مي‏نويسد: «رفعُ حكم شرعي بدليل شرعي متأخّر13».

در تفسير ابوالفتوح، همين معنا با بياني ديگر چنين آمده است: «اما حدّ ناسخ و حقيقت او، هر دليلي باشد شرعي، كه دليل كند بر زوال مثل حكم ثابت به نص اول در مستقبل روزگار؛ بر وجهي كه نه آن بودي، ثابت بُدي به نص اول با تراخي‏اش از او.»14

در توضيح تعريف مذكور، ابوالفتوح مي‏نويسد: «براي آن گفتيم دليل شرعي، كه اگر دليل عقلي پيدا شود بر زوال مثل حكم ثابت به نص در مستقبل، آن را نسخ نخوانند. نبيني كه مكلف چون عاجز شود يا عقلش زايل شود، عبادت از او ساقط شود به دليل عقل، و آن را ناسخ نخوانند. و گفتيم كه بر زوال مثل حكم، و نگفتيم بر زوال حكم، براي آن كه اگر نفس آنچه بدو امر كرده باشد، منسوخ كند بدا باشد و بدا بر خداي تعالي روا نباشد. و براي آن گفتيم كه حكم بايد ثابت بُوَد به نص شرعي، كه آنچه به دليل عقل ثابت شود چون شرع آن را زايل كند، آن را نسخ نخوانند و نگويند حكم را منسوخ كرد. و اعتبار تراخي براي آن كرديم كه آنچه مقارن بُوَد از ادله، ناسخ نَبُوَد و بُوَد كه مخصص بُوَد؛ نبيني كه اگر گويد: (اقتلوا المشركين الااليهود) اين تخصص عموم باشد، نسخ نباشد.»15

/ 6