سيد محمد علي مدرسي (طباطبائي) خدايا! گواهي ميدهم كه او (سيد الشهدا)... جان خود را در راه تو تقديم كرد تابندگانت را از جهالت وگمراهي نجات دهد. (فرازي از زيارت اربعين)
آزادي بيهدف، آزادي هدف دار
آزادي، در يك تقسيم بندي كلي، به آزادي بيهدف و آزادي هدفدار تقسيمميشود. اين تقسيم بندي، از اصول زيربناييتر مايه ميگيرد كه ريشه در«انسانشناسي» و «هستيشناسي» دارد. زيرا آزادي به وسيله فلسفه و مباني آن شكل وهويت ميگيرد.
آزادي بيهدف
برخي تعريفها و تفسيرها از آزادي، كه از سوي بعضي از مكتبها و نظريهپردازها ابراز شده است، ترسيم كنندة «آزادي بيهدف» است. از ديدگاه آنها، آزادي بهمفهوم «عدم دخالت»، «بيتفاوتي» و رها كردن افراد به حال خود است. اين گروه دخالتو نظارت دولت و غير دولت ـ جز به صورت حداقل و در چارچوب تأمين نظام و امنيت ـ رانفي ميكنند. ليبراليسم تقريباً از آغاز ظهور (سدة هفدهم ميلادي) تا مدتها چنين عقيده وروشي داشت. «جان لاك» دانشمند انگليسي كه از او به عنوان «بنيان گذار ليبراليسم»ياد ميشود، در سخني كه از او نقل شده است، ميگويد: «بگذار هر فرد نابود كند يا بنا نهد و يا بسازد... هيچ كس گله نميكند. هيچ كس اورا (در دنيا) مورد سؤال قرار نميدهد. او آزادي خود را داراست» (مقصود جان لاك، باتوجه به مباني فكري وي، آزادي در اموال، افكار و افعال مربوط به خود است، نه ساختن وخراب كردن اموال ديگران). گفتني است «جان لاك» يك ليبرال ميانه رو به حساب ميآيد. عدهاي ازليبرالها به دنبالِ آزادي عريانتري هستند. يكي ديگر از دانشمندان غربي در تعريفآزادي ميگويد: «آزاد بودن؛ يعني باز داشته نشدن از (هر) كاري كه شخص ميخواهدانجام دهد و مجبور نبودن به انجام (هر) كاري كه شخص دوست ندارد انجام دهد.»سپس اضافه ميكند: «هر گونه محدوديتي بر اين قدرت دو پهلو (انجام دادن آنچه دوستدارد و ترك آنچه دوست ندارد)، هر قدر انگيزة آن والا و هر اندازه عمل آن ضروري باشد،مخل آزادي است.» اين دسته از ليبرالها تأكيد ميكنند قانون و مجريان قانون در مسائل سياسي،اخلاقي اقتصادي و غير آن، بايد موضعي بيطرف و خنثي داشته باشند. نظارت بر اموراقتصادي، حتي براي تأمين هدف هايي چون عدالت اجتماعي و حمايت از قشرهايضعيف و آسيبپذير نادرست و ضد آزادي است. افرادي چون«آدام اسميت» وجريانهايي چون «مكتب منچستر» كوشيدند براي اين گونه آزادي ـ در بعد اقتصادي ـلباس عملي بپوشانند. همان گونه كه اشاره شد، در بعد سياسي، ديني و فرهنگي نيزهمين منطق بر ليبراليسم حاكم است. اين كه مردم خدا را ميپرستند يا شيطان را، بهدولت و مديريت جامعه مربوط نيست. نشريهاي كه از اصول انساني و معنوي حمايتميكند، با نشريهاي كه از فحشا و بيبند و باري و نژاد پرستي ترويج ميكند، از نظر قانونمساويند. تا زماني كه نظم و امنيت ظاهري رعايت ميشود، خواست و عمل هر كس ـ هرچند انحرافي شيطاني ـ محترم است و به تعبير يكي از ليبرالها : «خواست هر انساني(هر كس ميخواهد باشد) براي خود قانوني حاكم است.» اگر بخواهيم به اين نظريه (باتوجّه به سخنان برخي از هواداران آن) صورتي عملي بدهيم، بايد گفت: آزادي در تمامعرصههاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... خود، تضمين كننده پيشرفت جامعه است.همان گونه كه رقابت و آزادي اقتصادي به رشد اقتصادي ميانجامد، آزادي در همهعرصههاي سياسي، فرهنگي و مانند آن نيز عامل شكوفايي استعدادها و عرصة هر چهبيشتر و بهتر روشها و منشها ميگردد. جامعه نيز راه تكاملي خود را از ميان همين تنوعو گوناگوني پيدا ميكند. به تعبير دقيقتر: «اين آزادي است كه هدفها را تعيين ميكند،نه اين كه هدفها آزادي را تعيين ميكنند.» گفتني است، مكتبي كه طرفدار اين طرز فكر است «ليبراليسم كلاسيك» و آزاديمطرح در آن را «آزادي منفي» (آزادي سلبي، عدم دخالت)مينامند. در هر صورت، روشن است كه آزادي در اين تعريف غير مسئولانه، ولنگارانه و فاقدمبناي صحيح، نميتواند مطلوب و قابل دفاع باشد. گذشت زمان نيز نادرستي و ناكارآمدي آن را به وضوح نشان داد. به رغم موفقيت نسبي و كوتاهي كه ليبراليسم كلاسيكدر آغاز به خاطر شرايط ويژة آن زمان به دست آورد، به زودي ضعف و انحراف بنيادي آنآشكار گرديد؛ فسادهاي اجتماعي، ستمگري و زورگويي اشراف و سرمايه داران، فقر وبدبختي تودههاي زيادي از مردم، به ويژه وضعيت اسف بار كارگران (با حداكثر كار وحداقل دست مزد) و... شرايط غير قابل تحمل و انفجارآميزي ايجاد كرد. ظهور مكتبهاي ليبراليسم بود كه با ابزار «آزادي» صورت مي گرفت. عاقبت،ليبراليسم، بعد از ظهور پيامدهاي ناگوار خويش و پس از كش و قوسهاي بسيار، مجبوربه تجديد نظر در افكار و رفتار خود شد و آن را به صورتي جديد بازسازي كرد. در ليبراليسمبازسازي شده، كه اوج آن در «دولت رفاه» جلوه گر شد، ازادي از شكل سلبي عدم دخالت)درآمد و تا حدودي شكل مثبت و جهت دار به خود گرفت. لكن طراحان و معماران «آزادي مثبت» تنها در برخي ابعاد، آزادي ليبراليستي رادگرگون ساختند. هدف آنهابيشتر تصحيح آزادي در حوزة اقتصاد و برخي امور اجتماعيبود كه به صورت پذيرش دخالت و نظارت نسبي دولت، در همين محدوده، جلوه گر شد.آزادي در ديگر حوزهها، به ويژه در عرصة فرهنگي، ديني و اخلاقي هم چنان دستنخورده باقي ماند و صفت سلبي و بيهدفي خود را حفظ كرد. گويا آشكار بودنناهنجاريهاي اقتصادي (وبرخي امور اجتماعي) چشم آنها را تنها بر ضعفها وانحرافهاي اقتصادي و مانند آن گشود و در ساير موراد در غفلت ليبراليستي باقي ماندند.
آزادي هدفدار
آزادي هدفدار، آزاديي است كه به صورت مستقل و بريده از ارزشهاي ديگرتعريف نميشود، بلكه در راستاي هدفهاي كليتر و در كنار اصولي ديگر، چون عدالت،معنويت و... تنظيم ميگردد. آزادي هدفدار، با توجه به گرايش كلي يك اندشيه يا نظام،متفاوت است. برخي تنها هدف مادي و راه ظاهري دارند و برخي در عين توجه بهنيازهاي مادي، هدفهاي والاتري را در نظر دارند. اديان راستي الهي از نوع دوم هستند.اسلام در رأس اين مجموعه قرار دارد و امام حسين(ع) نمونه اعلاي آن است. آيين اسلام بر پاية «خدا محوري» شكل گرفته است. خداشناسي (در عقيده) وخداگرايي (در عمل) روح حاكم بر اسلام است. امام حسين(ع) بزرگ مرد الهي بود ونهضت او يك «نهضت توحيدي». آنحضرت قيام خويش را با نام خدا آغاز كرد و با نام خدا ادامه داد و در آخرين لحظه نيز نامخدا بر زبان داشت. نام خدا، در تمام اين مراحل، نه يك لفظ و كلام كه نشان از روحتوحيدي حاكم بر آن است. سرور آزادگان، خود، هدف و ماهيت حركت خويش را با صدايبلند اعلام كرده است؛ آن جا كه فرمود: اني ادعو كم الي الله و الي نبيه...» من شما را بهسوي خدا و پيامبر او فرا ميخوانم...». سيد الشهدا در جاي جاي سخنانش، همواره بر ايننكته تأكيد كرده است كه تقابل وي با بني اميه تقابل الله و شيطان، اطاعت و معصيت؛سنّت و بدعت، عدل و ظلم و... است: «به تحقيق ميدانيد كه اين قوم (بني اميه) به اطاعت شيطان چسبيدهاند و ازاطاعت خدا روي گردانيدهاند. (در زمين) فساد را آشكار كرده و حدود الهي را تعطيلكردهاندو...» آزادي حسيني از بطن همين تفكر برمي خيزد و بر بستر همين تعهد جاريميشود. بنابراين، آزادي حسيني در پرتو توحيد و تكامل توحيدي معنا و جهتپيداميكند. نتيجه اين بينش آن است كه : الف) آزادي ـ در اصل ـ نيازي ضروري و حياتي براي تكامل جامعه است و به هيچروي نميتوان از آن چشم پوشيد. ب) محدوديت ـ در جايي كه آزادي، خطري براي اهداف ياد شده باشد ـ نيز اصليلازم وغير قابل اجتناب است و منحصر به موارد نظم و امنيت نيست. ج) فرايند دو اصل فوق، اين است كه برخي آزادي هايي كه مورد غفلت ليبراليسمو مكتبهاي مادي ديگر واقع شده (و جاي آن را محدوديت گرفته) است ،در فرهنگحسيني از اعتبار ويژهاي برخوردار است. متقابلا برخي آزاديها كه در تفكر ليبرالي ومانند آن، رسمي و قانوني است، در بينش امام حسين(ع) فاقد ارزش و اعتبار است (بهجاي آن محدوديت سازنده قرار گرفته است). البته نقاط مشترك متعددي بين آزادياسلامي و آزادي غير اسلامي ـ از جمله آزادي ليبرالي ـ نيز وجود دارد. همه اين نكتهها ـآزادي معقول و محدوديت معقول ـ جزء هدفهاي سرور شهيدان است كه به وسيلة خودآن حضرت به روشني اعلام شده است. خلاصه، هدف امام حسين(ع) (خصوصا هدف آن حضرت در نهضت كربلا)مجموعهاي بود كه آزادي و محدوديّت مطلوب ـ هر دو ـ در آن جاي گاه خود را دارند و همديگر را تكميل ميكنند. سرور شهيدان، در اعلان آغازين خود، وقتي انحراف هايي كههدف مبارزة وي است، بر ميشمارد، بر دو عنوان تأكيد ميكند: يكي «تحريم حلال» وديگري «تحليل حرام». اولي «تجاوز به آزادي» و دومي «تجاوز به محدوديت» است. امام يكي از گناهانبزرگ يزيد را «تعطيلي حدود» (آزادي نادرست) و «غصب اموال عمومي» (محدوديتنادرست) برمي شمارد. از اين گونه سخنان ـ به صورت عام و خاص ـ در كلماتامامحسين(ع) فراوان است. بنابراين، آزادي حسيني آزادي بيرنگ و بيهدف نيست،بلكه هدفي معقول و متعالي دارد. اكنون لازم است، با توجه به آنچه گفته شد، آزادي در فرهنگ حسيني به صورتيريزتر و ملموستر، در برخي ابعاد، بررسي شود و تفاوت آن با آزادي غربي، كه دردموكراسي ليبرال نمود يافته، بازشناسيم.
آزادي سياسي / نفي حكومت ظالمانه
يكي از بارزترين اهداف امام حسين و نهضت عاشورا، مبارزه با ستمگري وخودكامگي و نفي حكومت فاسد و نامشروع بوده است: «من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناكثا لعهد الله، مخالفا لسنة رسول الله،يعمل في عبادلله بالاثم والعدوان، ثم لم يغير عليه بقول ولا فعل كان حقا علي الله أنيدخله مدخله»؛ كسي كه پادشاه و حاكم ستمگري را ببيند كه حرامهاي خدا را حلال ميشمارد، پيمان خدا را ميشكند، با سنت رسول خدا مخالفتميكند و در ميان بندگان خدا به گناه و ستم عمل ميكند، و او، نه به گفتار و نه با كردار، آنرا دگرگون نسازد، سزاوار است بر خدا كه او را هم نشين وي سازد». از ديدگاه سيد شهيدان، ستم كردن «در قالب حكومت و غير حكومت» و ستمپذيرفتن، هيچكدام، در شأن انسان نيست، تن دادن به ظلم و لب فروبستن در برابر آن،به مفهوم سقوط از «كرامت انساني» است. ظلم پذيري با عزت انساني ناسازگار است: «اني لا اري الموت الا سعاده والحياة مع الظالمين الا برما؛ من مرگ را جزسعادت و زندگي با ستمگران را جز ملالت و دل تنگي نميبينم». هم چنين از آن حضرت نقل شده است: «موت في عز خير من حياة في ذل؛ مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.» در فرهنگ امام حسين(ع) و اهل بيت، «ظلم»، «كمك به ظلم»، «رضايت بهظلم» و حتي «سكوت در برابر ظلم» (در جايي كه اعتراض ممكن باشد)، مردود و باطل وخلاف شرع است. حادثة عاشورا نماد عظيم ظلم ستيز اهل بيت: است. به طور كلي دراسلام اصل حاكم بر شئون و روابط اجتماعي، «عدالت»، «حق» و پرهيز از زورگويي وتجاوز گري است. اين اصل در مسئلة حكومت و حاكميت از ضرورت و حساسيتمضاعفي برخوردار است، تا آن جا كه، به گفتة امام حسين(ع) جز انسان عادل و وارستهكسي شايستگي رهبري جامعه اسلامي را ندارد: «فلعمري! ما الامام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق،الحابس نفسه علي ذلكلله؛ به جان خودم سوگند! امام و پيشوا نيست، مگر كسي كه بهكتاب خدا حكم كند، به دادگري قيام كند، به دين خدا عقيدهمند باشد و خود را بر آن، بهخاطر خدا، وقف كند». خلاصه، امام حسين(ع) به شدت مخالف نظام جابرانه و ستم پيشه و هرگونهستمگري است. از ديدگاه آن حضرت، حكومت دل بخواهي، چه در ساختار و چه درعملكرد، مردود وباطل است. با اين حال، بين تفكر حسيني و تفكر ليبرالي در اين بُعد از آزادي، در عين برخياشتراكها، تفاوت عمدهاي وجود دارد. درست است كه مكتب امام حسين(ع) و مكتبليبراليسم هر دو با نظام ستمگر و غاصب مخالفند، اما معيار ظالمانه بودن حكومت، چه ازلحاظ شخص حاكم و چه از لحاظ عملكرد وي، از ديدگاه اين دو مكتب در همة موارديكسان نيست؛ يعني در منطق امام حسين(ع) برخي زمامداران، غاصب و فاقد صلاحيتتلقي ميشوند، در حاليكه در فرهنگ ليبرالي، قانوني و مشروعند. متقابلاً برخي نظامها ازديدگاه حسيني مشروع و قانوني اند، در حالي كه در قاموس ليبرالي عكس آن است.ليبراليسم براي شخص زمامدار حداقل شرايط قائل است. هركس به سن مجاز رسيدهباشد و حداكثر، فاقد پيشينة محكوميت باشد و از سوي يك حزب (در برخي كشورهايغربي) يا تعدادي از شخصيتهاي مشهور(در برخي كشورهاي ديگر غربي) تأييد شود واكثريت آرا را نيز به دست آورد، حكومت او مشروع و قانوني است. بر اساس اينديدگاه،انسان منحرف، فاسق و غير پاي بند به معيارهاي ديني، در صورتي كه از نظرقانوني جرمي مرتكب نشده باشد، همان اندازه حق قانوني براي رياست كشور دارد كهانسان صالح و عادل و معتقد به مباني ديني جوهر ليبراليسم بر نفي دخالت عناصر ارزشيديني در صلاحيت زمامداران است. اما بينش حسيني، چنين تسامح و اكتفا به حداقل را نمي پذيرد، بلكه حائز بودنمرتبة بالايي از آگاهي، تعهد، تقوا (به اضافة مديريت و كارداني و...) را براي زمامدار ورهبر لازم ميداند. در سخناني كه از امام(ع) نقل شده، فرمود: امام و پيشوا نيست، مگرحكم كننده به كتاب خدا، قيام كننده به عدالت، عقيدهمند به دين و...). در زمان حضور معصوم، حكومت، تنها حق امام معصوم(ع) ميباشد كه عالمترين،عادلترين و كاملترين انسان است. ديگران، حتي اگر اكثريت مطلق آرا را به دستآورند، حكومت آنها فاقد مشروعيت است (هرچند ممكن است امام در چنين شرايطي ـبه خاطر فقدان زمينه و امكانات ـ اقدامي براي به دست گرفتن حكومت نكند). در زمان عدم حضور معصوم نيز زمامدار بايد ـ حتي المقدور ـ حائز شرايط ممتازياد شده باشد، تا از عهدة اداره جامعه ارزشي مسلمانان برآيد. مشروعيت حاكم در بُعد عملكرد نيز در نظام اسلامي و نظام ليبرالي تفاوتآشكاري دارد. از ديدگاه غرب،حكومتي كه خود را متعهد به برنامه هايي، چون اجرايحدود الهي (از قبيل اعدام قاتل، قطع دست سارق، شلاق زدن زناكار و شراب خوار و..)،هم چنين الزام به رعايت حجاب اسلامي و... ميداند، حكومت ستم پيشه و ضد حقوقبشر است، در حالي كه در تفكر سياسي امام حسين(ع) نظامي كه برنامههاي ياد شده رااجرا نكند، ستمگر و فاقد مشروعيت است. امام(ع) يكي از دلايل عدم مشروعيتحكومت بني اميه را«تعطيل كردن حدود الهي» و «پايمال كردن سنت نبوي» برميشمارد.
آزادي سياسي / آزادي انتقاد از زمامداران
امام حسين(ع) به خاطر ضعف و سستي و نفاق مردم،موفق به برقراري حكومتاسلامي نشد؛ از آيين رو ما چيزي به عنوان سيرة حكومتي امام حسين(ع) در دستنداريم. اما امام در وصيت نامه الهي ـ سياسي خود اعلام كرد كه هدف من برقراريحكومتي است كه با روش و منش پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) ادراه شو.د (.. و اسيربسيرة جدي و ابي علي بن ابيطالب). از مجموع سخنان آن حضرت و سيرة پدر بزرگوارايشان ميتوان چگونگي «آزادي بيان در نقد حاكمان» را به دست آورد. به طور كلي سؤال و پرسش به منظور راه يابي به حق و حقيقت در فرهنگاهلبيت: از جمله امام حسين: نه تنها مجاز بلكه كليد آگاهي و دست يابي بهحقيقت است. اميرمؤمنان(ع) از طرح پرسش در مورد مهمترين و مقدسترين اصول اعتقادي،هماند توحيد و خدا شناسي، آشفته نميشد و با عنايت و توجه خاص پرسش كننده راراهنمايي و هدايت ميكرد. مكتبي كه رسالت آن ايمان وآگاهي بخشي به مردم و پرورشپيروان فهميده و متعهد (ونه تسليم شدگان چشم بسته) است، حتما بايد از منطقنيرومند روشنگري و پاسخ گويي برخوردار باشد. وقتي برخي اعراب تازه مسلمان شده،اظهار داشتند: «ما ايمان آورديم»، قرآن به اين اعتراف (اسلام بدون معرفت و باور) دلخوش نميكند، بلكه با صراحت خطاب به آنها ميگويد: «نگوييد ايمان آورديم، بلكه)بگوييد اسلام آورديم تسليم شديم، زيرا كه هنوز ايمان و طبعا معرفت وآگاهي در دلهايشما وارد نشده است.» آزادي بيان در اندرز و نقد حاكمان يكي از سياستهاي قطعي، اعلام شده و موردتأكيد اميرمؤمنان(ع) است. اين نيز يكي از شگفتيهاي حكومت علوي (و سياستديني) است. در زماني كه حكومت استبدادي شيوة رايج در دنيا بود و حتي در فرهنگمردم نيز ـ تا حدودي ـ پذيرفته شده بود، فرمانروايي چون علي(ع) از مردم ميخواهد باشيوة ستمگران و جباران با او سخن نگويند و از نظارت بر عملكرد وي و نصيحت و اندرزدر حق او دريغ نورزند . صد حسرت و افسوس كه مردم، ارزش اين بزرگ مرد الهي (وفرزندانش) را نشناختندو در نتيجة همين «ولايتشناسي» گرفتار پستترين ولايتهاگرديدند! (آري! اين است عبرت خون بار تاريخ). در هر صورت، در حكومت علوي، حتي خوارج، كه مخالفان كينه توزاميرمؤمنان(ع) بودند، در بيان آراي سياسي خود، به هر دليل (به عنوان اولي يا ثانوي) آزادبودند و تا زماني كه حركت نظامي از آنها سرنمي زند، حتي سهم آنها را علي(ع) از بيتالمال قطع نميكند. اهميت و شگفتي مسئله زماني روشنتر ميشود كه بدانيم آنحضرت دقت و حساسيت فوق العادهاي به بيت المال داشت؛ به گونهاي كه حتي ازپرداخت يك دينار اضافه، يا قبل از موعد، به نزديكترين نزديكان خود،كه گاه نياز همداشتند، امتناع ميورزيد (به راستي هم اين سختگيري و هم آن گذشت شگفتآميزاست). با همه آنچه گفته شد، آزادي بيان علوي و حسيني(در مورد مخالفان سياسي) باآزادي غربي نيز يكسان نيست. آزادي بيان در فرهنگ علوي نسبت به كساني، همچونخوارج از باب تسامح و «گذشت» است، نه اين كه آنها شرعا حق مخالفت داشتند. به تعبيرديگر، اعتراض مغرضانه خوارج به امام يكي عمل حرام و خلاف شرع بود، زيرا كار شكنيدر برابر امام معصوم يكي از گناهان بزرگ شمرده ميشود: «الراد عليهم كالراد علي الله»،ولي امام، با توجه به فلسفه و مصالحي كه در نظر داشت، از آن چشم پوشي و گذشتميكرد. پس آزادي بيان در مورد چنين مخالفاني، در واقع، به معناي عدم مجازات است،نه جايز بودن و حق داشتن. چيزي كه مطالب بالا را تأييد ميكند، اين است كهاميرمؤمنان(ع) حتي اغماضها و گذشتهاي بالاتري، كه در كشورهاي ليبرالي معمولنيست در حق مخالفان انجام ميداد. با اينكه آن حضرت، ميدانست طلحه و زبير بهقصد شورش و حركت مسلحانه از مدينه بيرون ميروند و با اين كه آنها (پس از خروج)حاكم منصوب آن حضرت در بصره را به صورت خيانتآميزي شكنجه و اخراج كرده بودند.با اين حال امام جنگ با آنان را آغاز نكرد و از سركوبي آنان جلوگيري كرد، تا آن كه دشمندر ميدان جنگ رسماً با تيراندازي به سربازان اميرالمؤمنين(ع)، جنگِ رو در رو را آغازكرد. آيا اين خودداري از سركوبي شورش گران ـ تا آخرين لحظه ـ به مفهوم حق داشتنطلحه و زبير به اشغال بصره و اخراج حاكم آن بود؟ قطعاً جواب منفي است. پس آزادي دراين گونه موارد، به مفهوم اغماض و عدم مجازات، در عين گناه و خلاف بودن عمل، است،نه حق داشتن و مجاز بودن. اما آزادي بيان غربي، حتي به انحرافيترين افكار و فسادانگيزترين مطالب، ازباب «حق»است؛يعني شهروند حق دارد، هرگونه مطلب باطل و انحرافي را بيان كند و بهتبليغ آن بپردازد، نه اين كه (در صورت انحرافي بودن) آن را گناه و معصيت بشمارد و درعين حال از مجازات آن چشم پوشي و گذشت كند و بين اين دو نوع آزادي بيان، تفاوتيعميق است. آزادي بيان، در فرهنگ حسيني و علوي تفاوت ديگري نيز با نوع غربي آن دارد.در جايي كه امر به معروف و نهي از منكر واجب باشد، آزادي بيان به صورت «وجوب بيان»در ميآيد؛. يعني نه تنها مردم حق دارند به انحرافهاي فكري و عملي حكومتاعتراضكنند، بلكه اين كار وظيفه شرعي آنان است و اگر بدين وظيفه عمل نكنند، گناهكار خواهند بود. اما در غرب ـ همانونه كه گذشت ـ آزادي بيان، چه خوب و چه بد به عنوان «حق»شناخته ميشود (كه ميتوان آن را اعمال كرد يا نكرد). اگر كسي در مقابل كجيها وانحرافها اعتراض كند (حداكثر) فردي با وجدان و مسئول شناخته ميشود. خلاصه، آزادي بيان مطرح در غرب وقتي با معيارهاي اسلامي سنجيده شود؛برخي مصاديق آن (همانند ترويج فساد و انحراف و بيبند و باري) ممنوع، برخي موراد آن(مانند سخنان و تبليغات خوارج) گناه، ولي بدون مجازات دنيايي، برخي مصاديق آن(مثل موراد امر به معروف ونهي از منكر) واجب و در ساير موارد، مباح(به مفهوم عام)است. از مطالب گذشته روشن ميشود،كساني كه براي توجيه و تأييد اعلاميه حقوق بشرو اعلامية انقلاب فرانسه، در مورد آزادي بيان، به سيرة حكومتي اميرالمؤمنين(ع)تمسك ميكنند، با اين ادعا كه مفاد اين دو اعلاميه، همان چيزي است كه هزار و چندصد سال پيش اسلام بيان كرده است، مشتمل بر نوعي بيدقتي و مسامحه است. البته،آزادي بيان در اسلام ـ همان گونه كه اشاره شد ـ رسميت دارد، لكن تعريف و ويژگي هاييدارد كه آن را از نوع غربي آن ممتاز ميكند.
آزاديهاي مدني
هرچند آزادي مدني بر آزاديهاي سياسي نيز اطلاق ميشود، ولي منظور ما ازآزادي مدني در اين جا، آزاديهاي متنوعي است كه جنبه سياسي ندارد ،مثل آزادي درسفر، آزادي در شغل، آزادي در ازدواج و... البته آزاديهاي مدني، همچونمحدوديتهايمدني. در اسلام و غير اسلام بسيار زياد و گوناگون است و شمارش آنها از حوصله اينمقاله بيرون است (بلكه بايد آنها را در علم حقوق جستجو كرد). در اين جا اشارهاياجمالي به آزاديهاي مدني با توجه به رهنمودهاي امام حسين(ع) ميشود. به طور كليپيامبر و اهل بيت: از تحميل چيزي، خراج از چارچوب واجب و حرام (به استثنايمواردي كه اشاره خواهد شد)، دوري ميكردند. همان گونه كه گذشت، امام حسين(ع)يكي از انحرافهاي بني اميه را حرام كردن حلال خدا برمي شمارد كه همان سلب آزاديخارج از حوزة شرع است. اميرمؤمنان(ع) نيز در مورد زكات ـ به مردم اعلام مي كند، اگرمأموران وي چيزي بيشتر از «فريضه» از آنان خواستند به آنها ندهند. در اينجا اندكي توضيح لازم است. به طور كلي احكام اسلامي سه گونهاند: الف ـ احكام ثابت اوليه، همچون واجب بودن نماز، روزه، حج و حرمت دروغ،غيبت، غصب و...؛ ب ـ احكام ثانويه كه به عنوان ثانوي و با توجه به شرايط ويژهاي چون حرج،اضطرار و... وضع شده است؛ ج ـ احكام حكومتي كه از سوي حاكميت مشروع و بر اساس مسئوليت زمامدار دربرابر جامعه (در چارچوبي خاص) جعل ميشود؛ همانند تعيين كارگزاران، نصبفرماندهان، فرمان جنگ و صلح و برخي مقررات اجتماعي ديگر. احكام اوليه، مبناي اصلي در تكاليف فردي و اجتماعي است و حاكميت بايد حريماين گونه احكام ـ واجب و حرام ـ را نگه دارد. احكام ثانوية دايرهاي محدود دارد و در چند عنوان خاص، نظير: حرج، ضرر،اضطرار،... خلاصه ميشود. بخش مهم و حساس احكام از نظر ارتباط آن با آزادي ـ احكامِ حكومتي است،زيرا احكام حكومتي بيشتر با كارهاي مباح و جايز سروكار دارد (نه واجب و حرام)؛ يعنينوعا كارهايي كه در اصل مباح است ممنوع يا واجب ميكند؛ مثلا فروش كالا بيش ازقيمت تعيين شده را ممنوع ميكند، يا خدمت سربازي را براي افراد واجد شرايط الزاميميسازد و اين؛ يعني «محدود سازي». اگر اين محدوديت بر اساس معيارهاي منطقي وصحيح باشد، پاسخي درست به نيازهاي معقول و ضروري جامعه است، وگرنه همانسلب آزادي بدون دليل است كه در اسلام ومنطق حسيني به شدت مردود است. همان گونه كه اشاره شد، قوانين حكومتي حساسي ويژهاي دارد، زيرا از يك سو،نظام مديريتي جامعه ـ چه ديني و چه غير ديني ـ بدون اختيارات حكومتي نظامي ناقصو ناكار آمد است و از سوي ديگر، از اين ابزار قانوني ممكن است به درستي استفاده نشود وپيآمدهاي ناگواري براي جامعه به بار بياورد. بايد با دقت و وسواس از افراط و تفريط دراين زمينه دوري كرد. از ديدگاه اهل بيت: ايجاد محدوديت، به صورت قوانين الزامي و بازدارنده درحوزه (مباحات)، بدون مصلحت و مفسده خاص و بدون اعمال دقت كار شناختي نادرستو مردود است. هرگونه مسامحه و بيدقتي و يا دخالت دادن انگيزههاي نفساني (از قبيلقدرتطلبي، گروه گرايي و...) ضد بينش حسيني و خلاف شرع است. اصل ولايت فقيه،حتي در وسيعترين نظرية فقهي، نيز در همين چارچوب تشريع شده است. به عبارتديگر، اصل ولايت فقيه (چه انتصابي و چه انتخابي) براي پاسخ گويي به نيازهاي ثابت ومتغير جامعه است و نه صرفاً قدرت بخشيدن به فرد يا طبقهاي خاص. البته آنچه گفته شد، آموزهاي كلي در مورد چگونگي اعمال اختيارات حكومتياست. پرسشي كه باقي ميماند، اين است كه ضمانت اجرايي اين آموزه چيست؟ آموزهها هميشه به مرحله عمل نميرسد، بنابراين احتمال دارد حاكميت از اينقدرت تقنيني و اجرايي استفادة ناصحيح ببرد و به زيان جامعه تمام شود. اين يكپرسش اساسي و حياتي است كه نميتوان به سادگي از آن گذشت. همان گونه كه اصلحكومت و اختيارات تقنيني و اجرايي آن، براي جامعه ضروري است، وجود اهرمهاينظارتي و بازدارنده، براي جلوگيري از پيامدهاي منفي آن، نيز ضروري است. دموكراسيليبرال غرب، حل اين مشكل را در تفكيك و تجزيه قدرت (به سه قوة مجريه، مقننه وقضائيه)، انتخابات و برخي راه كارهاي ديگر جستجو كرده است. اما راه حل اسلامي اين مشكل، نياز به بحث مستقل دارد.در اين جا تنها به دوعامل مهم، كه در سخنان امام حسين(ع) آمده است، اشاره ميشود: يكي از اين دو عامل«دروني» و ديگري «بروني» است. عامل دروني، همان شرايط ويژهاي است كه برايزمامدار بيان شده است. در حديثي كه گذشت، امام حسين(ع) شرايط متعددي براي رهبرو پيشوا بر شمرده بود كه از جمله آنها تقوا، عدالت و خداترسي بود. اين صفات و ملكات،نقش مؤثر و بارزي در كاهش ضريب انحراف حاكمان دارد. عامل دوم، نظارت مسئولانه و دقيق مردم بر عملكرد حكومت و اعتراض و دخالتو حتي قيام آنها بر ضد حاكميت در صورت انحراف اصولي است. اين اصل حياتي در نامهامام حسين به بزرگان كوفه ـ كه نقل شد ـ به روشني بيان شده است: «كسي كه پادشاه ستمگري را ببيند كه حرامهاي خدا را حلال ميشمارد، پيمانخدا را ميشكند، با سنت پيامبر مخالفت ميكند، در ميان مردم با گناه و ستم عملميكند و او نه با گفتار و نه با كردار آن را دگرگون نكند، سزاوار است بر خدا كه او را همنشين وي (ستمگر) گرداند».
آزادي روحي و معنوي
گفته شد، برخي از معاني و مصاديق آزادي، در فرهنگ حسيني از جاي گاه خاصيبرخوردار است، در حالي كه غرب اهميتي به آن نميدهد. يكي از مهمترين آنها «آزادي روحي و معنوي»؛ يعني رهايي از اسارت هوا و هوسو اميال ِ حيواني است. بردگي هواي نفس ـ به تعبير اميرمؤمنان(ع) ـ بدترينبردگيهاست. امام حسين(ع) از اين گونه افراد به «عبيد الدنيا» (بردگان دنيا) تعبير ميكند.وقتي «حربن يزيد رياحي» پس از يك مبارزة سخت و نفس گير با نفس خويش،روبهسوي امام آورد و شمشيري كه به نفع كوفيان از نيام بركشيده بود، بر سر آنها فرودآورد؛ امام در خطابي زيبا و پر معنا به وي گفتند: «انت الحر في الدنيا و انت الحر فيالاخرة؛ تو در دنيا آزاده ودر آخرت (نيز) آزادهاي » سعادت و كمال حقيقي، جز با گذر از تنگناي نفسانيان و رسيدن به قلة بلند«حريت» معنوي امكانپذير نيست. هر فرد و گروه و ملتي اگر از تمام قيد و بندهايظاهري آزاد شده باشد، اما در بند امور مادي و نفساني باشد، گرفتار بدترين بردگيها وبندگي هاست. چنين شخصي يا گروه يا ملتي، در واقع«اسير به ظاهر آزاد» است. امام حسين(ع) كه نماد جاودانة «آزادي» است، بزرگترين منادي «آزادي معنوي»است و آزادي ظاهري را بدون آزادي باطني ناچيز و كم ارزش ميشمارد، زيرا آزاديظاهري زمينهاي است براي رسيدن به آزادي حقيقي. آن حضرت در حديثي، جهاد را، كهابزاري براي رهايي است، به جهاد واجب و جهاد سنت تقسيم ميكند و نخستين جهادواجب را «جهاد با نفس» اعلام ميكند. خلاصه، اگر همه مردم، در بيشترين فضاي آزادي، دست به گناه و معصيت بزنند واحكام خدا را زير پا بگذارند، در واقع بردگي جمعي خود را رقم زدهاند. گفتني است، «آزادي معنوي» تنها يك آموزة اخلاقي نيست بلكه ـ به گونهاي ـ بركل نظام اجرايي و قانوني سايه افكنده است و در تعبيري ديگر، اين هدف، قالبي حقوقي وقانوني دارد ،ولي ليبراليسم در نقطة مقابل آن قرار داد. اگر آموزههاي ليبراليسم، ضدآزادي روحي نباشد ـ كه در بسياري از موارد چنين است ـ دست كم طرفدار و حامي آننيست. به همين دليل، ماديترين و دشمنترين افراد نسبت به دين و خداپرستي(نظير«هولباخ» و برخي از ليبرالهاي عصر روشنگري، به ويژه در فرانسه) نيز زير چترليبراليسم به چشم ميخورند. اگر گروه هايي به عنوان دموكرات مسيحي در اردوگاه غربديده ميشود: اولاً، چنان جنبة ديني آنان كم رنگ و بيرمق است كه چندان اثر اجراييندراد و ثانياً، همين مقدار نيز از بطن ليبراليسم برنخاسته است، بلكه از الحاقي اي برخيگرايشها به ليبراليسم است. خلاصه، يكي از مشكلات اساسي در سامان دهي آزادي، تعارض انواع آزاديها بايك ديگر، به ويژه تعارض آزادي ظاهري با آزادي معنوي و روحي است. حل اين مشكلو به طور كلي، ارائة طرحي جامع از آزادي،كه تعارضها ـ تعارض آزادي با اصول ديگر(چون عدالت، امنيت و...)، تعارض آزاديهاي ظاهري با يك ديگر (نظير تعارض آزاديعمل كارگر با آزادي عمل كارفرما) تعارض آزادي معنوي با آزادي ظاهري ـ به صورتيصحيح سامان يابد، كاري ظريف، دقيق، تخصصي و در عين حال دشوار است كه تنها درساية آموزههاي ديني امكانپذير است و تفصيل آن به جاي خود موكول ميشود.
خلاصه
موضوع مقاله، يكي از مهمترين و شورانگيزترين اهداف امام حسين(ع)؛ يعني«آزادي» است. از آن جا كه آزادي تعريفها و برداشتهاي بسيار متفاوتي دارد، مقالهميكوشد ويژگي آزادي از ديدگاه قهرمان عاشورا را به دست آورد. در اين مورد ـ به ويژه ـنگاهي به آزادي غربي و ليبرالي دارد و تفاوت آن را با آزادي حسيني باز ميجويد. نخستتصويري كلي از آزادي در فرهنگ حسيني (از نظر مباني و اهدف) ارائه ميشود، سپسآزادي در چند محور سياسي و حقوقي، با توجه با آموزههاي سرور شهيدان،بررسيميگردد. امام، «انسان كامل» است و امامت، قلّة رفيع كمال، هرچند امام در تمام ابعادفكري، اخلاقي و عملي، اسوه و پيشواست و امامت ائمه: مطلق و تجزيهناپذير است.لكن هر يك از امامان(ع)، به تناسب زمان و مكان موقعيت اجتماعي خويش، نمودوظهور ويژهاي داشته اند. امام حسين(ع) ـ به خصوص ـ در عرصة كربلا تجليخاصّيداشت و آزادي، در كربلا از نمود ويژهاي برخوردار است. امام حسين(ع) نماد هميشه جاويد حريت و آزادگي است. اصولاً «شهيد» و«شهادت» جلوه والايي از «آزادگي» است و ـ طبعاً ـ آن كس كه «سيد شهيدان» است،«سرور آزادگان» نيز است. كيست كه گوشهاي از حادثة عظيم كربلا را بشناسد و عطرآزادگي را از آن استشمام نكند؟ امام حسين(ع) آزادي را در اصيلترين و عميقترين نوعآن به انسانها آموخت. بسيارند كساني كه از آزادي، عدالت و... سخن ميگويند، لكن فقط«سخن ميگويند» و حداكثر تحليل ميكنند. آزادي، عدالت و... را بايد در عرصة عمل و دركوران حوادث و پيشامدهاي سخت و نفس گير نشان داد و شناساند. آزادي، فرآيند آگاهي،اخلاق و عمل است. آن كس كه آگاهي ندارد، از ارزش آزادي بيخبر است (گاه آزاديِزيانمند را به جاي آزادي مطلوب ميشناسد) و آن كه اخلاق «آزاد منشي» ندارد، انگيزةلازم براي به دست آوردن آزادي ندارد و آن كس كه شهامت عمل ندارد، عاقبت در زنجيرظلم و اسارت باقي ميماند. امام حسين(ع) آزادي شناس بزرگ، آزادمنش بزرگ و اقدامگر بزرگ است. حادثه عاشورا ـ به ظاهرـ كوچك و محدود بود؛ در مكاني كوچك و در زمانياندك و با نفراتي معدود به وقوع پيوست، اما چنان موجي آفريد كه پس از هزار و چند صدسال، انقلابي به وسعت و عمق انقلاب اسلامي ايران بر پا كرد. كربلا مرز زمان و مكان رادر نورديده و از چنان تواني برخوردار است كه ميتواند از پس قرنها، ملت و ملت هايي را«حسيني» كند. در هر صورت، به يقين آزادي ـ در تعريفي خاص ـ يكي از آرمانهاي اصيل،پايدار و عمومي بشر است. شوق به آزادي ـ بدين معنا ـ با سرشت آدمي عجين شده استو اين سرمايه همواره با انسان بوده و هست . بنابراين، گرايش به آزادي، حقيقتي فطري وغريزي است. لكن مفهوم آزادي ـ به معناي عامـ منحصر به آنچه گفته شد (آزادي مطلوبفطري) نيست ، بلكه واژهاي وسيع و كش دار است كه مصداقهاي بسيار زياد، متنوع وحتي متضاد را شامل ميشود. مكتبها و نظريههاي گوناگون نيز تعريفهاي بسيارمتفاوتي از آن ارائه دادهاند. توضيح اين كه آزادي در لغت به مفهوم «رهايي» و فقدان قيدو مانع است. اين رهايي نسبت به حوزههاي گوناگون و قيدهاي مختلف شكلهايمتفاوت به خود ميگيرد. به تعبير دقيقتر، آزادي غالباً داراي دو نوع قيد است: يكي با واژة(از» بيان ميشود، مثل آزادي از قدرت ظالمانه، آزادي از فشار تبليغات و...، كه نشاندهندة نوع «مانع» است و ديگري، با واژة «در» بيان ميشود، مثل آزادي در تحصيل،آزادي در شغل و...، كه نشان دهندة «حوزة آزادي» است. با توجه به اين مطلب، آزادي بهانواع فراواني تجزيه و تكثير ميشود، مثل آزادي فكر، آزادي سفر، آزادي ازدواج، آزاديعلم، آزادي مسكن، آزادي رأي و... تا آزادي جنسي، آزادي تهمت و... همچنين، آزادي ازقدرت ظالمانه ،آزادي از تعصب... تا آزادي از دين، آزادي از عقل و... مكتبهاي گوناگون هر كدام وجهي و گونهاي از آزادي را هدف خود قرار دادهاند؛ بهسخن ديگر، گستردگي مفهوم آزادي اين فرصت را در اختيار افراد و عقايد مختلف قرارداده است، تا هر كدام به سليقة خويش، گونهاي از آن را ـ به درست يا غلط ـ برگزينند. بههمين دليل ما با تعريفها و تعبيرهاي بسيار متفاوت و گاه متضادي از آزادي روبه روهستيم؛ تا آن جا كه ـ به گفتة برخي دانشمندان غربي ـ دويست تعريف از آزادي مطرحشده است. آزادي از ديدگاه افلاطون و ارسطو، تا كساني چون جان لاك، روسو، ماركس و..بسيار متفاوت است. نظريههاي ضد و نقيض و تعريفهاي افراطي و تفريطي، نوعيابهام و آشفتگي در موضوع آزادي ايجاد كرده است. علاوه بر اين، سوء استفادهها و نيرنگبازيها به اسم آزادي، بر آشفتگي قضيه افزوده است. متأسفانه آزادي، به خاطر جاذبهشديد سياسي و عمومي آن، گاه همچون ابزاري در دست قدرت طلبان و سياستپيشگان درمي آيد و آنها، با فريب افكار عمومي، قدرت و نفوذ خود را تحكيم ميبخشند ومخالفان خويش را در عرصة سياسي مغلوب ميسازند. بنابراين، اين پرسش اساسي مطرح است كه آزادي از ديدگاه سرور شهيدان چهتعريف و ويژگي هايي دارد و تفاوت آن با آزادي مطرح در مكتبهاي ديگر، به ويژه آزاديليبراليستي، چيست؟ و در تعبيري ديگر، امام شهيدان به دنبال آزادي «از چه چيز» وآزادي «در چه چيز» بوده است؟ در اين چند قرن اخير كه بحث آزادي از اهميت و رونق خاصي برخوردار شده وآشفتگي هايي نيز بر آن حاكم گرديده است، نياز بيشتري به شناخت آزادي از ديدگاهمعلم بزرگ آزادي احساس ميشود. همين آشفتگي، موجب شده است كه گاه مرز آزادياسلامي با آزادي غير اسلامي به هم آميخته گردد. اين در آميختگي، هم از ناحية كسانياست كه آزادي حسيني را برنميتابند و گونهاي از استبداد را جايگزين آن ميكنند و هم ازسويِ كساني است كه تحت تأثير مكتبهاي ديگر، آزاديِ «حسيني» را با آزادي ليبرالي وغير ليبرالي مخلوط ميكنند. خلاصه، آزاديشناسي حسيني، يكي از نيازهاي حياتيفكري و عملي در عصر ما و ـ به ويژه ـ در كشور ماست. بررسي همه جانبة اين موضوع از حوصلة اين مقال بيرون است انشاء الله در كتابيمستقل تحت عنوان «آزادي از ديدگاه اسلام و ليبراليسم» منتشر خواهد شد. اما برخي ازابعاد مهم اين مسئله، به اختصار، در اين نوشتار بررسي ميشود.