نقش اهلبيت عليهم السلام در تفسير تابعين
حسين علوىمهر
مقدمه
جايگاه و نقش اهلبيت عليهم السلام در ترويج و توسعه فرهنگ قرآنى همزمان با نقش تاثيرگذار رسول خدا صلى الله عليه و آله در تفسير آيات قرآن و تربيت مفسران گرانقدرى از صحابه، از حضرت على عليه السلام به عنوان صدرالمفسرين و آگاهترين اشخاص به ظاهر و باطن قرآن، شروع مىشود . علىبن ابىطالب عليه السلام به عنوان يك شاگرد ويژه، كه تمام مسائل وحى و شريعت را از رسول خدا صلى الله عليه و آله آموخته بود، خود به تربيت مفسران پرداخت و به گونهاى در فرهنگ و دانش آن عصر نفوذ نمود كه هيچيك از صحابه داراى هر دانش و منصبى كه بودند، خود را بىنياز از وى نمىديدند . بزرگترين مفسران صحابه پس از حضرت على عليه السلام مانند ابن عباس، ابن مسعود و ابى بن كعب، به علم بىنظير آن حضرت اعتراف نمودهاند، بلكه در بسيارى از موارد، علم تفسير خود را وامدار ايشان مىدانند .
ابن عباس مىگويد: تمام آنچه را از تفسير فرا گرفتم، از على بن ابىطالب عليه السلام است . (1)
ابن مسعود با اتصال معنوى و رابطه فكرى با على عليه السلام، آموزههاى خود را متاثر از دانش و معلومات او مىداند و مىگويد: «من تفسير را از على عليه السلام برگرفتم و از او استفاده بردم و معلوماتم را بر او خواندم . بىشك على عليه السلام بهترين و دانشمندترين مردم پس از پيامبر خداست .» (2)
افزون بر آن، اين شيوه در خاندان اهلبيت عليهم السلام ادامه يافته و پس از عصر صحابه، در دورانهاى بعد نيز اين تلاشها ادامه مىيابند و پيشوايان از اهلبيت عليهم السلام به افاضه علوم و گسترش فرهنگ قرآنى مىپردازند . خانواده على بن ابىطالب نيز اين كار را انجام مىدادند و حتى حضرت زينب عليها السلام به بانوان قرآن مىآموخت . امام سجاد و امام باقر و ساير ائمه عليهم السلام ادامهدهنده اين راه بودهاند .
اين نوشتار به نقش اهلبيت عليهم السلام در تفسير تابعين مىپردازد . منظور از «تابعى» كسى است كه صحابى را ملاقات كرده و ايمان به پيامبر آورده و در حال اسلام از دنيا رفته باشد (3) و منظور از «اهلبيت عليهم السلام» همانگونه كه در آيه «تطهير» (احزاب: 33) مطرح شده است و روايات فراوانى از شيعه و اهل سنت آن را تاييد مىكند، (4) پيامبر صلى الله عليه و آله، على بن ابىطالب، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين عليهم السلام است . اما در مفهوم گستردهترى، مطابق روايات، شامل چهارده معصوم عليهم السلام مىشود كه در روايات نام تك تك آنها آمده است . (5)
اما از آنرو كه بيشتر روايات تفسيرى تابعين و مطالب رسيده از آنها در تفسير (6) همزمان با امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام مىباشد، بدين جهت در اين نوشتار نقش اين سه امام در تفسير تابعانى كه هم عصر بودهاند، مورد بررسى قرار مىگيرد:
افراد زيادى از تابعان كه به تفسير قرآن معروفند، دانش تفسير خود را وامدار اين امامان مىدانند . از جمله آنها مىتوان به سعيد بن جبير، طاووس يمانى، عطيه سعد عوفى، جابر بن يزيد جعفى، محمدبن سائب كلبى، سدى كبير، قتاده، زيد بن اسلم و دهها شخصيت ديگر اشاره كرد .
پيش از هر چيز، به برخى از مهمترين مبانى و اصولى كه اين امامان به شاگردان خود ارائه نمودهاند، اشاره مىشود .
مبانى اهلبيت در تفسير تابعين
اهلبيت عليهم السلام داراى مبانى بسيار روشن و گويايى در تفسير هستند . اين مبانى در آموزههايى كه به شاگردان مكتب تفسيريشان ارائه دادهاند، اين مبانى نقش تعيينكننده و اثرگذار در فهم و برداشتهاى قرآنى دارند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1 . تفسير با امور علمى و قطعى
شرح و توضيح كلام خداوند با امور ظنى و احتمالى منجر به تفسير به راى مىشود و از مصاديق سخن گفتن بدون علم درباره قرآن است كه منجر به شبهه «افتراء على الله» خواهد شد . امام باقر عليه السلام در مكتب تفسيرى خود از تفسير به اين شيوه نهى نموده است; از جمله در سفارش به قتادة بن دعامه (117 ه . ق) از تابعين مدرسه عراق (كه روايات فروانى در تفسير دارد) اين مطلب را بيان داشته است . زيد شحام گويد: قتادة بن دعامه نزد ابوجعفر امام باقر عليه السلام آمد . امام فرمود: اى قتاده، توفقيه اهل بصره هستى؟ گفت: چنين مىپندارند . ابوجعفر فرمود: به من خبر رسيده است كه تو قرآن را تفسير مىكنى؟ قتاده گفت: آرى . امام عليه السلام به وى فرمود: با علم آن را تفسير مىكنى يا با جهل؟ گفت: با علم .
ابوجعفر عليه السلام فرمود: اگر با علم آن را تفسير مىكنى، پس تو، تو هستى (در همان رتبهاى هستى كه گمان مىكنى). حال من از تو مىپرسم .
قتاده گفت: بپرس . امام عليه السلام از معناى آيهاى سؤال نمود و او پاسخ ناصحيح داد و امام او را متوجه اشتباهش نمود و فرمود: واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پيش خود (و با راى و ديدگاه شخصى خود) تفسير مىكنى پس به حقيقت، هم خود هلاك شدهاى و هم ديگران را هلاك كردهاى . (7)
از اين روايت استفاده مىشود كه تفسير بايد بر اساس علم باشد و در غير اين صورت، اگر بر اساس راى و ديدگاه شخصى باشد، موجب هلاكتخود مفسر و ديگران خواهد شد .
2 . توجه به مسائل اعتقادى (بعد توحيدى) آيات
در برخى مواقع، ائمه عليهم السلام مخاطبان خود را به بعد توحيدى آيات توجه مىدادند:
در روايت است كه عمرو بن عبيد (8) از امام باقر عليه السلام معناى غضب خداوند در آيه «و من يحلل عليه غضبى فقد هوى» (طه: 81) را پرسيد . حضرت فرمود: «هو العقاب يا عمرو، انه من زعم ان الله - عزو جل - زال من شىء الى شىء فقد وصفه صفة مخلوق ...» (9)
در روايت ديگرى آمده است: «كسى كه گمان ببرد، چيزى مىتواند خداوند را تغيير دهد، كافر است . (10)
امام باقر عليه السلام توحيد حقيقى را بيان نموده و بعد توحيدى در آيات را مورد توجه قرار داده است .
3 . توجه به بعد ولايى آيات
جابر بن يزيد جعفى (م 127 ه . ق)، كه از تابعان مدرسه عراق است، گويد: از امام باقر عليه السلام درباره آيه شريفه «لئن قتلتم فى سبيل الله اومتم» (11) پرسيدم .
امام باقر عليه السلام فرمود: اى جابر، آيا مىدانى منظور از «سبيل الله» در آيه چيست؟ پاسخ دادم: نه، نمىدانم، مگر اينكه از تو بشنوم . حضرت فرمود: سبيلالله على عليه السلام و فرزندانش مىباشد و آيه مىفرمايد: كسى كه در راه ولايت اينان كشته شود، كشته شده راه خداست و كسى كه در ولايت (و با ولايت) اينان بميرد، در راه خدا مرده است . (12)
توجه به بعد ولايى آيات نه تنها در اين روايت، بلكه در بسيارى از سخنانائمهاطهار عليهم السلام يكاصل حاكم بر تفسيروفهمقرآن مىباشد . درروايتى، امامصادق عليه السلام مىفرمايد: «ان الله جعل ولايتنا اهلالبيت قطب القرآن و قطب جميع الكتب، عليها يستدير محكم القرآن .» (13)
4 . جاودانه بودن قرآن
قرآن كريم آخرين كتاب آسمانى براى هدايتبشر است; از اينرو، بايد قوانين آن به گونهاى باشند كه تا روز قيامتبتوانند نقش هدايتگرى براى فرد و جامعه ايفا نمايند . لازمه اين مبنا برخوردار بودن قرآن كريم از احكام جاودانه و انطباق با زمانهاى حال و آينده و نيز برخوردارى از باطنى عميق است .
بدين روى، امام باقر عليه السلام در روايتى مىفرمايد: «اگر اينطور باشد كه وقتى آيهاى درباره قومى نازل شد، پس از آنكه آن قوم مردند، آيه نيز بميرد، چيزى از قرآن باقى نمىماند . ولى قرآن كريم تا آسمان و زمين هست، جارى است .» (14)
همچنين امام صادق عليه السلام فرموده است: «قرآن تاويلى دارد كه بسان روز و شب و مه و مهر در جريان است .» (15)
امام سجاد عليه السلام و تفسير قرآن
على بن الحسين عليه السلام صاحب صحيفه كامله سجاديه، زبور آل محمد صلى الله عليه و آله، پس از واقعه كربلا ملجا و پيشواى دينى و فكرى و معنوى شيعه در عصر خود بود . از لابهلاى تفاسير شيعه و اهل سنت روايات تفسيرى فراوان از ايشان به چشم مىخورد كه مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم در كتاب الامام زينالعابدين 21 مورد آن را نقل كرده است . (16) همچنين تفسير معروف و مفصلى از «بسمالله الرحمن الرحيم» در تفسير البرهان (ج 1، ص 45 و نيز ص 49) وجود دارد كه امام عليه السلام تمام كلمات اين جمله را به صورت بسيار زيبا و كامل تفسير كرده است .
در تفسير نورالثقلين (ج 2، ص 272 و ج 5، ص 664) نيز مذاكرات تفسيرى بين امام سجاد عليه السلام و عباد بصرى نقل شده است .
در ضمن روايتى از امام على بن الحسين عليه السلام نقل شده است: منظور از «قريه» در آيه شريفه «و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة» (انبياء: 11) اهل قريه است . دليل آن جمله بعد در همين آيه است: «و انشانا بعدها قوما آخرين .» در اين جمله، تعبير به «قوما» شده و اين قرينهاى استبر اينكه اهل قريهاى نابود مىشود و قومى ديگر جاى آنها مىآيد . (17) امام سجاد عليه السلام شاگردان بسيارى را در تفسير تربيت نمود كه برخى از شاگردان مكتب تفسيرى آن حضرت عبارتند از:
1 . سعيد بن جبير (م 95 ه . ق)
روايات فراوانى در كتابهاى تفسيرى شيعه و اهل سنت از وى نقل شده است . وى در سال 95 ه . ق در سن 49 سالگى به ستحجاج بن يوسف ثقفى به شهادت رسيد . (18) مناظره او با حجاج معروف است . (19) از روايات استفاده مىشود كه وى شيعه و از محبان اهلبيت عليهم السلام بوده و علت قتل وى را نيز همين دانستهاند . او پيرو امام زينالعابدين عليه السلام بود و آن حضرت نيز وى را مىستود . (20)
سعيد بن جبير اعلم تابعان و مفسران زمان خود بود و وثاقت او مورد اتفاق اصحاب صحاح سته اهلسنت و كتب اربعه شيعه مىباشد . (21)
قتاده، كه خود از مفسران بنام تابعان است، مىگويد: چهار تن در موضوعات و مسائل گوناگون اعلم مردم زمان خود بودند: عطاء بن ابى رباح در احكام و آيين دينى، سعيد بن جبير در تفسير، عكرمه در تاريخ و سيره و حسن بصرى در حلال و حرام . (22)
2 . سعيد بن مسيب (م 94 ه . ق)
ابومحمد سعيد بن مسيب از مفسران معروف تابعان است . در كتابهاى رجال از شخصيت او تمجيد شده و وى را از محبان اهلبيت عليهم السلام شمردهاند . كشى در رجال خود، در ضمن روايتى از امام كاظم عليه السلام او را حوارى امام على بن الحسين عليه السلام به شمار آورده است . (23) دانشمندان اهل سنت نيز او را ستودهاند . ابن خلكان او را «سيد تابعان» و يكى از فقهاى سبعه مدينه مىداند . (24)
در روايتى نيز امام صادق عليه السلام فرمودند: «سعيد بن مسيب و قاسم بن محمد بن ابى بكر و ابوخالد كابلى از ثقات على بن الحسين عليه السلام بودند .» (25)
در هر صورت، شيخ طوسى او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام مىداند و فرموده: «از آن حضرت شنيده و روايت كرده است .» (26) محدث قمى نيز وى را حوارى امام سجاد عليه السلام به شمار آورده است (27) و در نتيجه، مىتوان گفت: بعيد نيست كه او عمده علوم خود را از آن حضرت فرا گرفته باشد . بنابراين، رواياتى كه در باره مذمت او وارد شده همه ضعيف و مردودند . (28)
3 . طاووس بن كيسان (م 106 ه . ق)
ابوعبدالرحمن طاووس بن كيسان همدانى از ايرانيان و يكى از مفسران معروف تابعان است . (29) رواياتى در فضايل و تقواى او بيان ابن شهرآشوب، (31) شيخ طوسى و صاحب روضات الجنات او را از اصحاب امام سجاد عليه السلام معرفى نمودهاند . (32)
4 . سدى كبير (م 127 ه . ق)
اسماعيل بن عبدالرحمن كوفى معروف به «سدى كبير» از مفسران تابعى و در ميان تابعان، از جمله افرادى است كه بيشترين روايات تفسيرى را نقل كرده . (33) سدى از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام بوده است . (34)
5 . زيد بن اسلم عدوى (م 136 ه . ق)
ابو اسامه زيد بن اسلم عدوى اهل مدينه و از مفسران تابعى است (35) و در كتابهاى تفسيرى شيعه و سنى رواياتى از او نقل شده . نام او در سند روايات اهلسنت آمده و او را از راويان صحاح سته برشمردهاند . (36) نام او همچنين در سند روايات شيعه، از جمله در فروع كافى (ج 6، ص 415) و بحارالانوار (ج 2، ص 299 و ج 3، ص 8، حديث 19) آمده است .
ابن نديم كتابى تفسيرى براى وى نقل كرده است . (37) در هر صورت، اهل سنت وى را از كبار تابعين و ثقه در روايات معرفى كردهاند . (38) علماى شيعه از جمله شيخ طوسى نيز وى را از اصحاب امام سجاد عليه السلام برشمردهاند . تعبير شيخ نشان مىدهد كه او با امام سجاد عليه السلام همنشين بوده است . (39) آيةالله خوئى نيز وى را از اصحاب امام سجاد عليه السلام مىداند و مىنويسد: «و عده البرقى ايضا فى اصحاب السجاد و الصادق عليهما السلام .» (40)
6 . ابوحمزه ثمالى (م 148 ه . ق)
ابوحمزه ثمالى ثابتبن دينار كوفى از محبان اهلبيت عليهم السلام و از شيعيان خاص امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام است . وى صاحب تفسيرى مستقل بوده كه با تاسف اين تفسير از بين رفته است . (41)
امام رضا عليه السلام او را سلمان زمان خود معرفى كرده است . (42) (در برخى نسخهها، او لقمان معرفى شده است). (43)
ابن نديم در الفهرست (44) و آقابزرگ تهرانى در الذريعه (45) و داوودى در طبقات المفسرين (46) وى را صاحب تفسير معرفى كردهاند .
وى روايتكننده «رساله حقوق» و «دعاى سحر ماه رمضان» معروف به «دعاى ابوحمزه ثمالى» از امام سجاد عليه السلام است .
7 . عطاء بن سائب
عطاء بن سائب ابومحمد ثقفى كوفى از پيشوايان حديث است كه روايات زيادى در كتب تفسيرى شيعه و اهل سنت دارد .
آيةالله خوئى روايت او را از امام على بن الحسين عليه السلام در مساله «قضا» آورده، سپس فرموده است: «اين روايت دلالتبر شيعهگرى او دارد .» سپس مىگويد: «توثيقاتى كه از او درباره احاديث پيشين او رسيده و پس از آن (از نظر فكرى) تغيير كرده است، شايد از آن جهتباشد كه ابتدا از عامه بوده و سپس مكتب اهلبيت عليهم السلام را پذيرفته است .» (47)
ضحاك بن مزاحم (م 105 ه . ق)
ضحاك بن ابراهيم هلالى، از مفسران تابعين، آراء تفسيرى فراوانى در منابع شيعه و اهل سنت دارد; از جمله مجمعالبيان طبرسى و تفسير القرآن العظيم ابن كثير روايات وى را نقل كردهاند: وى داراى تفسيرى بزرگ است كه مرجع تفسير طبرى و طبرسى قرار گرفته است . ضحاك از اصحاب امام زينالعابدين عليه السلام شمرده مىشود . (48)
امام باقر عليه السلام و تفسير قرآن
ابن نديم در كتاب خود، الفهرست از كتاب تفسير امام باقر عليه السلام نام مىبرد: كتاب الباقر محمد بن على عليه السلام (57 - 114) اين كتاب را ابوالجارود زياد بن منذر، رئيس فرقه جاروديه زيديه، از آن حضرت روايت مىكند . (49)
نجاشى و شيخ طوسى نيز از وجود تفسيرى براى ابوالجارود كه آن را از امام باقر عليه السلام روايت مىكند، خبر دادهاند و اين نقل داراى سند نيز مىباشد . (50)
بسيارى از روايات ابوالجارود از امام باقر عليه السلام هماكنون در تفسير على بن ابراهيم قمى وجود دارند . شيخ آقا بزرگ طهرانى مىنويسد: «ابوالجارود، نامش زياد بن منذر (م 150 ه . ق)، وى از آغاز ولادت نابينا بوده و طايفه زيديه جاروديه منسوب به اوست . سه امام (امام زينالعابدين، امام محمدباقر و امام صادق عليهم السلام) را درك كرده است، اما در اين تفسيرش از خصوص امام باقر عليه السلام روايت مىكند و اين در زمانى بوده كه از نظر مذهب، مشكل نداشته است . و احتمال اين است كه ابوالجارود تفسير را با املاى امام باقر عليه السلام نوشته باشد . (51)
در هر صورت، چه ابوالجارود را موثق بدانيم يا ندانيم، اشكال اين تفسير اين است كه راوى آن مجهول است و اتصال سند و واسطههاى آن از على بن ابراهيم قمى، كه اوايل قرن چهارم بوده تا ابوالجارود كه فوت او 150 هجرى مىباشد، روشن نيست .
امام باقر عليه السلام در عصر خود به توسعه علوم دينى از جمله تفسير پرداخت و شاگردان فراوانى را تربيت نمود كه برخى از شاگردان تفسيرى آن حضرت عبارتند از:
1 . عطيه بن سعيد عوفى (م 111 ه . ق)
او از اصحاب امام باقر عليه السلام است كه تفسيرى بزرگ در پنج جلد به او نسبت داده شده . (52) اگر اين نسبت صحيح باشد، در آن زمان چنين تفسيرى با اين حجم كمنظير، بلكه بىنظير بوده است .
2 . عطاء بن ابى رياح (م 114 ه . ق)
وى از فقهاى نامدار مكه و فرزندان او (عبدالملك و عبدالله و عريف) همه از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام بودهاند . (53) او همان كسى است كه حديث «ولايت» را در آخرين بيمارى ابن عباس از وى نقل كرده است . (54)
امام باقر عليه السلام در روايتى او را ستوده و ابونعيم او را در شمار تابعانى آورده كه از امام باقر عليه السلام روايت كردهاند . (55)
3 . ابان بن تغلب (م 141 ه . ق)
ابوسعيد بكرى كوفى، شيخ طوسى درباره او مىگويد: «ثقه و جليلالقدر و داراى منزلتى بزرگ است . او از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام بوده و از ايشان روايت كرده و نزد ايشان از جايگاه خاصى برخوردار است .» (56)
هرگاه به مدينه مىآمد، حلقههاى درس ديگران به خاطر او تعطيل مىشد و «ساريةالنبى» (ستونى در مسجد النبى) پيامبر صلى الله عليه و آله كنار آن مىنشست) به وى واگذار مىشد . (57) البته اين كار به فرمان امام باقر عليه السلام انجام مىگرفت . حضرت به او فرمودند: «در مسجد بنشين و فتوا بده; زيرا دوست دارم در ميان شيعيانم مثل تو را ببينم .» (58)
4 . جابربن يزيد جعفى (م 128 ه . ق)
جابر از مفسران تابعى و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود . شيخ طوسى او را از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام شمرده است . (59)
سيد حسن صدر مىنويسد: جابر بن يزيد جعفى از پيشوايان حديث و تفسير است و آنها را از محضر امام باقر عليه السلام آموخته . (60)
نجاشى مىگويد: جابر بن يزيد جعفى عربى اصيل بود و به ديدار امام باقر و امام صادق عليهما السلام نايل آمد و در زمان امام صادق عليه السلام در سال 128 ه . ق درگذشت . او چند كتاب دارد كه از جمله آنها تفسير است . (61) از روايات استفاده مىشود كه او از اصحاب سر اهلبيت عليهم السلام بوده است . (62)
كشى از جابر نقل كرده است كه گفت: امام باقر عليه السلام هفتاد هزار حديثبراى من روايت فرمود كه آنها را براى احدى نقل نكرده و نخواهم كرد . (63)
آراء تفسيرى جابر (مباحث كلامى و اعتقادى، دفاع از ولايت و بيان ناسخ و منسوخ) به نقل از امام باقر عليه السلام در تفسير عياشى (از جمله ج 1، ص 227، ح 61 و ص 330 و ح 148 و ص 59) آمده است . در تفاسير ديگر نيز (از جمله البرهان سيد هاشم بحرانى و نورالثقلين حويزى) روايات تفسيرى فراوانى از جابر نقل شده است .
5 . شهر بن حوشب اشعرى (م 111 ه . ق)
وى از مفسران تابعى، از امام ابوجعفر باقر عليه السلام روايت كرده كه برخى از رواياتش از طريق ابوحمزه ثمالى است . كلينى در ابواب گوناگون كافى از جمله «الاشارة و النص على الحسن بن على» از وى روايت كرده است .
آيةالله معرفت مىنويسد: طبرسى و على بن ابراهيم قمى بيشتر از طريق ابوحمزه به واسطه شهر بن حوشب از امام باقر عليه السلام روايت مىكنند . (64)
6 . ابونضر محمد بن سائب كلبى (م 146 ه . ق)
وى از مفسران عالىقدر و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام بوده است . (65)
امام صادق عليه السلام و تفسير
مكتب شيعه وامدار تحول فرهنگى است كه امام صادق عليه السلام ايجاد نمود . افزون بر روايات فراوان در مسائل گوناگون اعتقادى، فقهى، اخلاقى و تفسيرى و پر بودن كتابهاى تفسيرى شيعه مانند تفسير عياشى، نورالثقلين، البرهان، تفسير قمى و نيز مجمعالبيان و تفسير صافى از گفتارهاى ارزشمند اين امام بزرگ، دو كتاب به نامهاى مصباح الشريعه و تفسير جعفر الصادق در كتاب حقايق التفسير القرآن به ايشان منسوبند .
مصباح الشريعه تاكنون چند بار به چاپ رسيده است (در ايران توسط حسن مصطفوى و در بيروت با تحقيق على زيعور و توسط مؤسسه عزالدين للطباعة و النشر چاپ شده) ولى مانند بيشتر كتابهاى حديثى به صورت سندى و نقل قولى به امام صادق عليه السلام منتسب شده است و ظاهر كلماتى كه در آغاز هر باب با مدح و اعظام حضرت آمده، نشان مىدهند كه اين كتاب دستكم توسط حضرت صادق عليه السلام نگارش نيافته است . بيشتر كتاب حاوى مضامين اخلاقى و نكات اعتقادى است، اما كلمات آن حضرت در كتاب حقائق التفسير ابوعبدالرحمن سلمى (325 - 412) و ديگر كتابهاى منسوب به ايشان كه بخش مشخصى از آن مباحث تفسيرى و تاويلى استبه خوبى آشكار است و مطالب تفسيرى به نوعى عرفانى و بكر است و گرايش باطنى و رمزى دارد . (66)
امام صادق عليه السلام شاگردان فراوانى تربيت كردند، به گونهاى كه شاگردان آن حضرت را تا چهار هزار تن گفتهاند . اما شاگردان ايشان در تفسير افزون بر افرادى مانند ابوحمزه ثمالى، جابربن يزيد جعفى و عطاء بن ابى رياح و حتى ابوالجارود - كه پيش از اين نام آنها ذكر شد و اصحاب دو يا سه امام بودهاند - شخصيتهاى ديگرى نيز در تفسير ذكر گرديده است كه برخى از آنها عبارتند از:
1 . يحيى بن كثير (م 105 ه . ق)
ابونضر يحيى بن كثير (م 105 ه . ق) كه ابن حجر وى را از جمله راويان امام جعفر بن محمد صادق عليه السلام مىشمارد و از برخى نقل كرده است كه وى «به پىروى مذهب تشيع شهرت دارد» (67) در تفاسير، نام او آمده است; از جمله در تفسير مجمعالبيان ذيل آيه 25 سوره بقره كه آيه شريفه «واتوا به متشابها» را تفسير نموده است . (68)
2 . شعبة بن حجاج (م 106 ه . ق)
او از نخستين افرادى است كه به تدوين مجموعههاى حديثى پرداختند . شافعى گفته است: اگر شعبه نبود، روايت و حديث در عراق شناخته نمىشد . (69) شيخ طوسى او را در زمره اصحاب امام صادق عليه السلام آورده است . (70)
2 . سفيان بن عيينه (م 198 ه . ق)
ابو محمد سفيان بن عيينه هلالى كوفى در سال 163 در مكه رحل اقامت افكند و همانجا ماند تا اينكه در سال 198 درگذشت . او از بزرگان سلف، از جمله امام جعفر بن محمد صادق عليه السلام روايت كرده و بسيارى از بزرگان حديث نيز از او روايت كردهاند .
نجاشى مىگويد: «او نوشتهاى دارد كه از گفتار جعفر بن محمد فراهم آورده است .» آنگاه سند خود را نسبتبه آن نوشته، از وى بيان مىكند .
شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام صادق عليه السلام شمردهاند .
مرحوم كلينى در كافى و شيخ طوسى در تهذيب و على بن ابراهيم قمى در تفسيرش از او روايت كردهاند . (71)
3 . عبدالرحمن بن زيد (م 182)
عبدالرحمان بن زيد بن اسلم عدوى، پدرش زيد بن اسلم پيش از اين از جمله اصحاب امام سجاد عليه السلام ذكر شد، اگرچه برقى وى (پدر) را نيز از اصحاب امام صادق عليه السلام برشمرده است .
اما مرحوم شيخ طوسى تنها عبدالرحمن بن زيد را در شمار اصحاب امام صادق عليه السلام آورده است . (72)
مرحوم كلينى در كتاب كافى در ابواب گوناگون از او روايت كرده است .
افرادى همچون محمدبن فضيل بن كثير ازدى از وى روايت كردهاند . شيخ مفيد در رساله عدديه درباره او مىگويد: او از فقيهان و سرامد بزرگان است كه حلال و حرام و فتوا و احكام از ايشان اخذ مىشود و راه طعنه بر آنان بسته است . (73)
بحث تحول فرهنگى كه امام صادق عليه السلام پديد آورد، خود جايگاه خاصى مىطلبد و نياز به كتابها دارد . همچنين بررسى شاگردان ايشان تنها به موارد مزبور خلاصه نمىشود، بلكه افرادى همانند ابوبصير يحيى بن ابوالقاسم اسدى (م 150 ه . ق) از اصحاب اجماع و ابان بن تغلب و محمد بن سائب كلبى و افراد فراوان ديگر را نيز مىتوان نام برد; حتى افرادى كه مقدارى مسالهدار بودهاند; همانند قتاده و واصل بن عطاء نيز به نوعى از شاگردان آن حضرت به حساب مىآيند . برخى از افراد ديگر نيز، كه از تابعان تابعين مىباشند، از جمله شاگردان امام صادق عليه السلام ذكر شدهاند كه در مجموع، به همين مقدار اكتفا مىشود .
نكات لازم در مكتب تفسيرى امام صادق عليه السلام:
با بررسى روايات تفسيرى در منابع تفسيرى شيعه، مىتوان نكاتى را در اين زمينه مطالعه كرد:
1 . حجم روايات تفسيرى وارد شده از امام صادق عليه السلام قريب 12 روايات را تشكيل مىدهد .
2 . بررسى زندگى راويان و وثاقت آنها با استفاده از كتب تاريخ و رجالى بحثى قابل توجه در كار تحقيق است .
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير روشهاى گوناگونى داشتهاند .
4 . مبانى تفسيرى ارائه شده از جانب آن حضرت بحثى قابل بررسى است .
1 - ذهبى، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 96 .
2 - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 105 .
3 - شهيد ثانى، الدراية فى مصطلح الحديث، ص 120 و 122 .
4 - جلالالدين سيوطى، الدر المنثور، ج 3، ص 603/احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 331/طبرى، تفسير جامعالبيان، ج 10، ص 296 .
5 - صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 47 و 48 .
6 - برخى از محققان از جمله مرحوم مامقانى در مقياس الهداية فى علم الدراية، ج 3، ص 312 و 313 عصر تابعان را از سال سى تا سال 180 ه . ق مىداند اما بيشترين روايات تفسيرى ما بين نيمه قرن اول تا نيمه قرن دوم مطرح بودهاند .
7 - محمدبن يعقوب كلينى، روضه كافى، ص 142، ح 485 .
8 - عمروبن عبيد بصرى از ياران و شاگردان حسن بصرى است كه معتقد بود: مرتكب كبيره فاسق است . وى در سن 64 سالگى در سال 144 ه . ق فوت كرد . وى مناظراتى با برخى از افراد داشته; از جمله پرسشهايى از آيات قرآن از امام باقر عليه السلام نموده است . (ر . ك: محدث قمى، سفينةالبحار، ج 2، ص 265، ماده «عمرو»)
9 - حويزى، نورالثقلين، ج 3 ، ص 386 .
10 - محدث قمى، پيشين، ج 2، ص 265 .
11 - آلعمران: 157 .
12 - عياشى، تفسير عياشى، ج 1، ص 202 .
13 - تفسير عياشى، ج 1، ص 5 .
14 - همان، ص 11 .
15 - محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 23، ص 79 .
16 - سيد عبدالرزاق موسوى مقرم، الامام زينالعابدين، ص 289 و نيز ر . ك: عقيقى بخشايشى، طبقات مفسران شيعه، ج 1، ص 264 .
17 - حويزى، پيشين، ج 3، ص 414 .
18 - محدث قمى، پيشين، ج 1، ص 622 .
19 - كشى، رجال كشى، مؤسسه آلالبيت، ج 1، ص 335 و چاپ نجف، ص 110 .
20 - همان .
21 - ر . ك: سيد محمدباقر حجتى، سه مقاله در تاريخ تفسير، ص 45 .
22 - جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 204 .
23 - كشى، اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 43 .
24 - ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 2، ص 375 .
25 - محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 1، ص 393/، باب «مولد الصادق عليه السلام» ، حديث 10 .
26 - رجال طوسى، ص 90 .
27 - محدث قمى، پيشين، ج 1، ص 623 .
28 - ر . ك: سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال حديث، ج 8، ص 135 .
29 - محمدهادى معرفت، التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 1، ص 343 .
30 - ر . ك: ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 5، ص 8 - 10 .
31 - مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 177 .
32 - محدث قمى، پيشين، ج 2، ص 94 .
33 - ر . ك: خضيرى، تفسير التابعين، ج 1، ص 302 .
34 - صدر، تاسيس الشيعه، ص 326 .
35 - ذهبى، پيشين، ج 1، ص 126 .
36 - ابن حجر، پيشين، ج 3، ص 342 .
37 - ابن نديم، الفهرست، ص 366 .
38 - ذهبى، پيشين .
39 - طوسى، رجال، ص 114 . اگرچه شيخ طوسى در زمره اصحاب امام صادق عليه السلام نيز نام وى را ذكر كرده است .
40 - سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 17، ص 335 .
41 - اگرچه اخيرا تفسيرى به نام ايشان با عنوان «تفسير ابوحمزه ثمالى» منتشر شده كه حاصل روايات منقول از ايشان است . (انتشارات دليل، 1378)
42 - نجاشى، رجال، ص 15 و 16 .
43 - سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 21، ص 136 .
44 - الفهرست، ج 36 .
45 - آقابزرگ طهرانى، الذريعه، ج 4، ص 252 .
46 - داودى، طبقات المفسرين، ج 1، ص 126 .
47 - سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 11، ص 145 (ش 7688)
48 - ر . ك: محمدهادى معرفت، پيشين، ج 1، ص 460 .
49 - ابن نديم، پيشين، ص 37 .
50 - نجاشى، پيشين، ص 170، رقم 448/شيخ طوسى، الفهرست، ص 72، رقم 293 .
51 - آقابزرگ طهرانى، ج 4، ص 251 .
52 - همان، ج 4، ص 282 .
53 - ر . ك: كشى، پيشين، ص 188 (چاپ نجف)، و نيز ر . ك: محدث قمى، پيشين، ج 2، ص 216 .
54 - محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 36، ص 287 .
55 - ابونعيم، حلية الاولياء، ص 188 و 311 .
56 - شيخ طوسى، پيشين، ص 5 و 6 .
57 - نجاشى، پيشين، ص 8 .
58 - همان، ص 7 .
59 - شيخ طوسى، رجال، ص 111 و 163 .
60 - صدر، پيشين، ص 326 .
61 - اختيار معرفة الرجال، ص 192 (چاپ مشهد)، ش 337 .
62 - ر . ك: ذهبى، پيشين، ج 1، ص 422 .
63 - ر . ك: سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 4، ص 17 - 21 .
64 - محمدهادى معرفت، پيشين، ج 1، ص 465 .
65 - مؤدب، روشهاى تفسيرى، ص 135 .
66 - ر . ك: سيدمحمدعلىايازى، سير تطور تفاسير شيعه، ص 39 و 40 .
67 - ابن حجر، پيشين، ج 11، ص 267، ش 538 .
68 - طبرسى، مجمعالبيان، ج 1، ص 65 .
69 - ابن حجر، پيشين، ج 4، ص 338 .
70 - شيخ طوسى، رجال، ص 218 .
71 - ر . ك: سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 8، ص 157، ش 5236 .
72 - شيخ طوسى، رجالو ص 232، ش 138 .
73 - سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 9، ص 328 و ج 17، ص 147 .