نقش اهل بیت علیهم السلام و صحابه در تفسیر قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش اهل بیت علیهم السلام و صحابه در تفسیر قرآن - نسخه متنی

حسین محمدیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش اهل بيت عليهم السلام و صحابه در تفسير قرآن

حسين محمديان (1)

چكيده:

نويسنده در اين مقاله پس از بيان معناى لغوى و اصطلاحى تفسير به نقش پيامبر صلى الله عليه و آله، اهل بيت عليهم السلام و بعضى از صحابه در تفسير قرآن پرداخته و مى‏گويد اولين مفسر قرآن، نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و بعد از او، مفسران واقعى قرآن، امام على عليه السلام و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مى‏باشند كه طبق حديث ثقلين، قرآن و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض كوثر پيامبر صلى الله عليه و آله را ملاقات كنند .

نويسنده با استناد به متابع معتبر اهل سنت، امام على عليه السلام را به عنوان منابع اصلى تفسير در عصر صحابه بيان مى‏كند و نيز امام على عليه السلام را اصلى‏ترين و برترين مرجع بعد از رسول خدا مى‏داند .

مقدمه

قرآن به عنوان بزرگترين و مهمترين معجزه، برترين و آخرين قانون الهى مورد توجه و اهتمام خاص حضرت احديت‏بوده و هست «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون‏» (2) كه اگر همه انديشمندان دست‏به دست هم دهند از آوردن مثل آن عاجزند .

«لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» (3)

يعنى: اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند همانند آن را نخواهند آورد هرچند يكديگر را كمك كنند .

گرچه مغرضان و كج‏انديشان در صدد بوده و هستند كه نور قرآن را خاموش كنند .

«و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فيه لعلكم تغلبون‏» (4)

كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد; و به‏هنگام تلاوت آن جنجال كنيد، شايد پيروز شويد . تا مردم چون زمان جاهليت در گمراهى باقى بمانند، لكن اراده خدا بر آن شد كه با نزول قرآن، راه هدايت‏بشر به سوى سعادت و كمال انسانى گشوده شود و نورانيت قرآن هر روز درخشش بيشترى پيدا كند; و بر تارك سياهى دلهاى غارتگران و بد انديشان، مشت نفرت و نااميدى بكوبد . بدين جهت قرآن به عنوان ثقل اكبر بر رسول خدا تلقين و سفارش شد تا در حفظ، نگهدارى، ثبت و ضبط آن بكوشد و هرگز از آنچه بر او وحى شد پافراتر نگذارد .

«و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حجزين‏» (5)

يعنى: اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست ما او را به قدرت مى‏گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم و هيچ كس نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود .

رسول گرامى صلى الله عليه و آله از همان آغاز نزول قرآن بر آن بود كه آيات حق را بر مردم تلاوت نمايد و در مكه و مدينه اصحاب و يارانى تربيت نمايد تا بتوانند، قرآن را از دستبرد اجانب حفظ نمايند; خصوصا پسر عم گرانقدرش را بر اين امر مهم سفارش فرمود و او را بر تمامى اسرار، رموز و معانى قرآن آگاه كرد . و خود به عنوان اولين مفسر در صدد بيان آن بر آمد و مردم را بر بعضى از اسرار اين گنجينه نفيس آشنا ساخت و بر تلاوت، تدبر و عمل به آن ترغيب مى‏نمود .

در اين راستا اصحابى تربيت نمود كه با تمام سعى و تلاش در فهم معانى و رموز آيات كوشيدند و هر يك چون نورى در بين مردم مى‏درخشيدند و در مكه، مدينه، بغداد و ديگر شهرهاى بزرگ اسلامى، بر كرسى تدريس و تفسير نشستند تا مردم را به سرچشمه زلال معارف الهى و سيره نبوى آشنا سازند . از آن روز تا به حال قرآن چون خورشيد درخشش دارد «يجرى كمجرى الشمس‏» و هر كس به ميزان توان و ظرفيتش از آن بهره برده و آن را تفسير مى‏نمايد; تا جايى كه امروزه شاهد آثار ارزشمند بسيارى از مفسران هستيم كه شمارش آنان در اين مختصر نمى‏گنجد .

اما اهل بيت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله به دليل انتساب به مقام شامخ نبى خاتم صلى الله عليه و آله و توجه خاص آن و عنايت‏خاصه حضرت حق، (7) مرجع، ملجا و مورد توجه عموم مردم بوده‏اند و نقش بسيار مهم و حساس آنان در بيان احكام الهى و سنت نبوى و نيز هدايت و ارشاد مردم در عدم تفسير به راى، حاكى از مراقبت دائم و تلاشهاى بى وقفه آنان در حفظ و حراست قرآن و سنت از دستبرد اجانب مى‏باشد; تا جايى كه هر يك از آن بزرگواران در احياى مكتب توحيدى، شهد شهادت نوشيدند و بعضى با توجه به موقعيت زمانى، بر كرسى تدريس و تبيين احكام و تفسير آيات، تكيه زدند و شاگردان بى شمارى تربيت كردند .

معناى لغوى تفسير

عالمان لغت و زبان عرب گفته‏اند:

تفسير، به معناى «روشن نمودن و بيان كردن‏» از ريشه «فسر» به معناى كشف مى‏باشد . (8)

ابن اعرابى و ثعلب نوشته‏اند: تفسير به معناى كشف نمودن معنا از لفظ مشكل است . (9)

بعضى گفته‏اند: تفسير به معناى شرح و توضيح مجملات قرآن است . (10)

راغب مى‏نويسد: تفسير در كشف و اظهار معناى معقول به كار مى‏رود . (11)

سيوطى مى‏گويد: تفسير بر وزن تفعيل، از ريشه فسر به معناى بيان است . (12)

تفسير در اصطلاح

در اصطلاح عالمان علوم قرآن و علماى تفسير، تفسير علمى است كه در مورد چگونگى نطق به الفاظ و مدلولات قرآن، فهم احكام فردى و تركيبى، معانى‏اى كه در حال تركيب بر حقيقى يا مجازى بودن معنى و نيز شناخت نسخ، اسباب النزول ... ، بحث مى‏نمايد . (13)

زركشى مى‏گويد:

تفسير علمى است كه با آن، معانى و احكام خداوند، فهميده شود . (14)

دسته‏اى تفسير را به معناى علم به نزول آيات از مكى يا مدنى، ناسخ يا منسوخ، محكم يا متشابه، عام يا خاص، مطلق يا مقيد، امر يا نهى، وجوب يا حرمت و ... ، دانسته‏اند . (15) ذهبى مى‏نويسد:

كسى كه به ميزان طاقت‏خود بتواند مراد خدا را بفهمد، در واقع تفسير قرآن كرده است . (16)

گروهى تفسير را به معناى آنچه متعلق به نظر و راى است، يقين به اين كه مراد خداوند چنين است، آنچه مطابق با عقيده اوست دانسته‏اند . (17)

تفسير در قرآن و روايات

كلمه تفسير فقط در يك جاى قرآن آمده است و آن به سبب اشكالات و بهانه‏جوييهاى بى‏اساس دسته‏اى نابخردان بود كه چرا قرآن در مراحل مختلف بر پيامبر نازل مى‏شود . خداوند به رسول اعظمش مى‏فرمايد:

ما براى قوت قلب تو، آيات را تدريجا نازل نموده‏ايم . (18)

براى تاكيد بيشتر مى‏فرمايد:

«و لا ياتونك بمثل الا جئناك بالحق و احسن تفسيرا» (19)

يعنى: آنان هيچ مثلى، بر تو نمى‏آورند، مگر اين‏كه ما حق را براى تو مى‏آوريم، و تفسيرى بهتر (و پاسخى دندان شكن كه در برابر آن ناتوان شوند).

مرادف از كلمه تفسير، بيانى است كه در آيات متعددى از قرآن به آن اشاره شده و به معناى توضيح و تفسير احكام و مراد خداوند مى‏باشد . خداوند مى‏فرمايد:

«و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم‏» . (20)

يعنى: و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه به سوى مردم نازل شده است‏براى آنها روشن سازى .

قرآن نسبت‏به كسانى كه از بيان و توضيح حقايق سرباز مى‏زنند و مراد خداوند در كتاب را كتمان مى‏كنند، سرزنش مى‏كند و مى‏فرمايد:

«و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم ...» (21)

يعنى: و هنگامى را كه خدا از كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده، پيمان گرفت كه حتما آن را براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد و آنها آن را پشت‏سر افكندند .

و پيامبرش را فرستاد تا همه آنچه را پنهان كرده‏اند، بيان فرمايد:

«قد جائكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب، قد جائكم رسولنا يبين لكم على فترة من الرسل ...» (22)

يعنى: پيامبر ما كه بسيارى از حقايق كتاب آسمانى را كه شما كتمان مى‏كرديد روشن مى‏سازد به سوى شما آمد - رسول ما، پس از فاصله و فترتى ميان پيامبران، به سوى شما آمد، در حالى كه حقايق را براى شما بيان كند .

كلمه تفسير در روايات:

در روايات وارده از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام كلمه تفسير مكررا و با عباراتى مختلف آمده است . ما به تعدادى از روايات اشاره مى‏كنيم .

«من فسر القرآن برايه، ان اصاب لم يؤجر و ان اخطا فليتبوا مقعده من النار .» (23)

يعنى: هر كس قرآن را بر اساس عقيده خود تفسير كند، چنانچه تفسيرش موافق با مفاد آيه باشد اجر و ثوابى براى او نوشته نمى‏شود و اگر با مضمون آيه سازگار نباشد جايگاه او در آتش خواهد بود .

«اتقوا الحديث الا ما علمتم، فمن كذب متعمدا فليتبوا مقعده من النار، و من قال فى القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار .» (24)

يعنى: از نقل حديث و روايت‏بپرهيزيد مگر آنهايى را كه صحيح مى‏دانيد; زيرا اگر كسى عمدا (بر من) دروغ ببندد جايگاهش در آتش خواهد بود . همچنين كسى كه قرآن را بر طبق نظر خود تفسير كند جايگاهش در آتش خواهد بود .

قال النبى صلى الله عليه و آله: «قال الله جل جلاله: ما آمن بى، من فسر برايه كلامى .» (25)

يعنى: خداوند متعال فرمود: هر كس سخنان مرا بر مبناى نظر خود تفسير كند، به من ايمان نياورده است .

از اميرالمؤمنين على عليه السلام نقل شده كه فرمود:

«اياك ان تفسر القرآن برايك حتى تفقهه عن العلماء .» (26)

يعنى: از تفسير به راى خوددارى كن (و درنگ كن) تا زمانى كه معناى صحيح آيات را از علما بياموزى .

از مجموع آنچه گذشت چنين به دست مى‏آيد:

الف) تفسير، به معناى كشف مراد و پيامى است كه يك يا چند آيه مى‏تواند داشته باشد .

ب) مفسر بايد شرايط تفسير را بداند .

ج) تفسير به راى حتى اگر مطابق با واقع باشد، از آنجا كه راه را براى تفسير به راى هموار مى‏كند، و غالبا سر از انحراف و خلاف مراد در مى‏آورد، ممنوع است .

د) روايات زيادى كه از پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده بيانگر اين واقعيت است كه آنان علاوه بر اين كه خود، مجملات را بيان مى‏فرمودند; اهتمام زياد و نظارت دقيق بر نحوه تفسير داشته‏اند .

سيوطى در كتاب تفسيرش مى‏گويد:

«كان النبى صلى الله عليه و آله يبين المجمل و يميز الناسخ من المنسوخ و يعرفه اصحابه فيعرفوه و عرفوا سبب نزول الآيات و مقتضى الحال منها ...» (27)

پيامبر آيات مجمل را تبيين مى‏كرد و آيات ناسخ و منسوخ را به اصحابش ياد مى‏داد، آنها هم به ذهن مى‏سپردند . همچنين از شان نزول آيات و تناسب زمانى و مكانى آنها آگاه مى‏شدند .

روزى قتاده نزد امام جعفر صادق عليه السلام آمد، حضرت فرمود: شنيده‏ام فقيه اهل بصره‏اى؟ گفت: چنين گمان مى‏كنند! در پايان حضرت فرمود: از تفسير به راى حذر كن . (28)

نقش پيامبر صلى الله عليه و آله در تفسير

بى‏شك پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان اولين مفسر كه مسؤوليت‏بيان آيات حق را داشت و به شهادت قرآن، مبين و معلم اصلى قرآن به حساب مى‏آمد، مهمترين نقش را در تفسير به عهده داشت .

«و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون‏» (29)

شواهد بى شمارى كه از علماى تفسير و علوم قرآنى در كتب تفسيرى آمده، بيانگر اين واقعيت است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان اولين مفسر و اولين مرجع بعد از قرآن در بين مردم و صحابه مطرح بود . آلوسى مى‏گويد:

اصحاب (خشنودى خداوند شامل حالشان شود) با آن مقام عالى در فصاحت و قلبى كه به چراغ نبوت روشن شده بود، باز هم در بسيارى از موارد به پيامبر صلى الله عليه و آله مراجعه مى‏كردند و از چيزهايى كه پايه افكارشان بدانها نمى‏رسيد، سؤال مى‏كردند . حتى گاهى مطلب برايشان مشتبه مى‏شد و معناى نادرستى از آيات برداشت مى‏كردند (كه با مراجعه تصحيح مى‏شد) . (30)

جلا الدين سيوطى مى‏نويسد:

پيامبر براى اصحابش، معانى مجمل را توضيح مى‏داد و اين تفسيرها را اصحاب، به نسلهاى بعد مى‏رساندند ... اصحاب براى فهم آياتى كه برايشان مبهم بود، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏آمدند و آن حضرت برايشان توضيح مى‏داد . به همين جهت‏شمار زيادى از احاديث مربوط به تفسير، از حضرتش بجا مانده است . (31)

عبدالرحمان سلمى مى‏گويد: عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود بر ما حديث كردند كه:

همانا آنان هنگامى كه نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ده آيه ياد مى‏گرفتند، از آن عبور نمى‏كردند، مگر اين كه هر آنچه در آن از علم و عمل بود، مى‏فهميدند . (32)

سيوطى مى‏نويسد:

«[السنة] شارحة للقرآن و موضحة له و بذلك قال رسول الله صلى الله عليه و آله: الا و انى اوتيت القرآن و مثله معه يعنى السنة .» (33)

يعنى: حديث و روايت، قرآن را تبيين مى‏كند و توضيح مى‏دهد . فرمايش پيامبر هم به همين مطلب اشاره دارد: «آگاه باشيد كه خداوند به من قرآن به همراه چيزى شبيه آن (سنت) كه با هم هستند عطا كرده است .»

بنابراين پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان اولين و برترين مبين وحى، لازم الاتباع است و نقش بسيار حساس حضرت، در توصيه و سفارش به قرآن، جاى تامل و دقت فراوان دارد .

نقش على عليه السلام در تفسير

اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از وفات آن حضرت، مرجع و ملجا مردم در بيان احكام الهى و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و با سعى فراوان و بى وقفه در احياى مكتب وحى مى‏كوشيدند . اما اين واقعيت غيرقابل انكار است كه همه آنان در سطح واحدى از علم، آگاهى، بهره‏ورى و بهره دهى نبودند و هر كس به ميزان ظرفيتش از مصاحبت‏با رسول خدا صلى الله عليه و آله بهره مى‏برد و چون چراغى كه از قوت و ضعف برخوردار است، نور افشانى مى‏كردند . در ميان آنان، آن كه نورش از قوت بيشترى برخوردار بود و ظرف تعلمش مطابق با ظرف تعليم رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، على بن ابى طالب عليه السلام است .

ذهبى، كه از بزرگان علوم قرآنى است، مى‏نويسد:

واقعيت اين است كه اصحاب در قدرت فهم قرآن و درك معناى آن تفاوت داشته و در يك درجه نبودند . علت اين اختلاف هم به گوناگونى ابزار فهم بر مى‏گردد; زيرا آنان از نظر آگاهى به معانى لغات در سطوح مختلفى قرار داشتند . برخى، اطلاعات وسيعى پيرامون لغات داشتند و با واژه‏هاى نامانوس هم آشنا بودند اما بعضى ديگر در اين حد از احاطه نبودند . دسته‏اى هم به جهت ملازمت هميشگى با پيامبر صلى الله عليه و آله از شان نزولها، بيش از ديگران آگاهى داشتند مانند على بن ابى طالب عليه السلام . (34)

سليم بن قيس مى‏گويد: از امير مؤمنان على عليه السلام شنيدم كه فرمود: آيه‏اى نبود كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود مگر اين كه آن را بر من مى‏خواند و املا مى‏كرد و من آن را به خط خود مى‏نوشتم . همچنين تاويل، تفسير، ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه را به من ياد مى‏داد و از خدا مى‏خواست كه قدرت فهم و حفظم را زياد كند و من هيچ آيه‏اى از قرآن يا ساير علومى كه آن حضرت به من املا مى‏فرمود، فراموش نكردم و به بركت دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله، همه را نوشتم و هيچ يك از مطالبى را كه حضرتش به من آموخته بود، چه حلال و حرام و چه امر و نهى‏اى كه قبلا بود يا هست، ترك نكردم و واجبات و محرماتى كه در كتب آسمانى پيشين بود، به من ياد داد و همه را حفظ كردم و حتى يك حرف از آنها را هم فراموش نكرده‏ام . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دستش را بر سينه‏ام گذاشت و از خداوند خواست كه قلبم را پر از علم و فهم و حكمت و نور كند . (35)

بزرگترين شخصيت علمى و ايمانى و قويترين مفسر قرآن كه نقش بسيار مهم و حساسى در احياى قرآن و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله داشت، على عليه السلام بود كه در بين صحابه چون چراغى فروزان مى‏درخشيد و در تمام قضاياى مهم و رنوشت‏ساز، حضور داشت . ذهبى از علماى مشهور اهل سنت در باره ايشان مى‏گويد:

على عليه السلام درياى علم بود . در استدلال قوى و در استنباط، دقيق و بى‏نقص بود . در اوج فصاحت، سخنورى و شعر قرار داشت . داراى عقلى كامل بود كه ظاهر اشيا را در مى‏نورديد و به باطن آنها رسوخ مى‏كرد و بسيار اتفاق مى‏افتاد كه اصحاب پيامبر، در فهم مسائل پيچيده و حل مشكلات از او مدد مى‏گرفتند . هنگامى كه نبى خاتم او را براى امر قضاوت به يمن فرستاد، برايش چنين ادعا كرد: «خداوندا زبانش را قاطع كن و قلبش را به سوى خود رهنمون باش .» او هم موفق و راست قامت و كارگشاى معضلات و بحرانهابود تا حدى كه به صورت ضرب المثل مى‏گفتند: ابوالحسن عليه السلام بود كه به اين مساله خاتمه داد و از كسى كه در خانه نبوت پرورش يابد و از سينه آن شير بنوشد، چنين چيزى عجيب نيست . (36)

پيامبر صلى الله عليه و آله درياى مواج علم و معرفت الهى است و احدى نمى‏تواند از سرچشمه زلال معارف او كام تشنه‏اش را سيراب سازد، جز آن كه از در ولايت على عليه السلام داخل شود . (انا مدينة العلم و على بابها) (37) . حضرتش از ظاهر و باطن قرآن آگاهى داشت و اعلم صحابه بود .

ابن مسعود مى‏گويد:

«ان القرآن انزل على سبعة احرف، ما منها حرف الاوله ظهر و بطن و ان على بن ابيطالب عنده من الظاهر و الباطن . (38)

يعنى: قرآن به هفت‏حرف نازل شد و هر حرف آن داراى ظاهر و باطنى است و تمام ظاهر و باطن قرآن نزد على بن ابى طالب است .

به عطاء گفته شد: آيا در ميان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله كسى اعلم از على هست؟ عطاء قسم ياد كرد و گفت: لا و الله لا اعلمه . (39) ابن عباس مى‏گويد: وقتى از على عليه السلام چيزى به ما مى‏رسيد، بر ما حجت‏بود و به ديگرى رجوع نمى‏كرديم . (40)

ارتباط تنگاتنگ على عليه السلام با رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بيانگر اين واقعيت است كه حضرتش نقش بسيار مهم و اساسى در حفظ و حراست از قرآن را به عهده داشت . «قال عليه السلام كنت ادخل على رسول الله صلى الله عليه و آله فى كل يوم و خلة و فى كل ليل و خلة و ربما كان ذلك فى بيتى ياتينى رسول الله صلى الله عليه و آله ... و اذا سالته اجابنى و اذا سكت عنه و فقدت مسائلى ابتدانى، فما نزلت على رسول الله آية من القرآن الا اقرانيها و املاها على و كتبتها بخطى فدعا الله ان يفهمنى و يعطينى ... (41) »

يعنى: حضرت على عليه السلام فرمود: هر روز به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله شرفياب مى‏شدم و در برخى مواقع، آن حضرت به منزلم مى‏آمد ... وقتى از او سؤالى مى‏پرسيدم، جواب مى‏داد و آن گاه كه از جواب فارغ مى‏شد و سؤالهاى من هم به اتمام مى‏رسيد، خود آغاز به سخن مى‏كرد . (و در نتيجه اين مصاحبت) آيه‏اى نبود كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود مگر اين كه آن را بر من مى‏خواند و املا مى‏كرد و من آن را به خط خود مى‏نوشتم و آن حضرت، از خداوند مى‏خواست فهم مرا زياد كند .

سيوطى به نقل از ابو طفيل مى‏نويسد:

على عليه السلام را در حال خطبه خواندن ديدم كه مى‏فرمود: «از من سؤال كنيد . به خدا قسم هر چه از من بپرسيد، پاسخش را خواهيد شنيد در باره قرآن بپرسيد . به خداقسم آيه‏اى نيست مگر اين كه من مى‏دانم در روز بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده يا شب . قادر يكتا به من ضميرى تيزبين و زبانى پرسشگر عنايت كرده است . (42)

همچنين ذهبى در كتاب خود مى‏نويسد:

بى شك بسيارى از صحابه به معناى اجمالى قرآن اكتفا مى‏كردند و خود را ملتزم به فهم دقيق آن نمى‏دانستند، اما على عليه السلام دريايى از علم بود كه صحابه در فهم قرآن به او مراجعه مى‏كردند ابن عباس كه از بزرگان صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، آموزگارش على عليه السلام است كه از ظاهر و باطن قرآن آگاه بود . (43)

ذهبى مى‏نويسد:

آيه شريفه «و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله‏» (44) در حق على عليه السلام نازل شد و كسى در فضائل به مقام على عليه السلام نمى‏رسد: «اجتمع فيه من الفضائل ما لم يحظ به غيره، و قال صلى الله عليه و آله لاعطين الراية رجلا يفتح الله على يديه، يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله ...» (45)

يعنى: در فضايل، همتايى برايش ديده نشد . نبى خاتم (در شانش) فرمود: پرچم را به دست مردى خواهم سپرد كه فتح خداوندى بدست او انجام گيرد و خدا و رسول، دوستش دارند . او نيز آن دو را دوست دارد .

پس نتيجه مى‏گيريم على عليه السلام مهمترين نقش را بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله در تفسير قرآن داشت . (46)

ثقل اكبر و ثقل اصغر

همراهى و همگامى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام با قرآن مجيد، از اعتقادات اساسى ماست و اين همراهى نه تنها در ظواهر امر، بلكه در همه امور، اعم از اعتقادى، عبادى، سياسى ... به هم پيوند خورده و جدا شدنى نيست . هر جا سخن از قرآن است‏بايد سخن از اهل بيت معصومين عليهم السلام هم باشد و بالعكس; زيرا طبق بيان مكرر پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله، اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد و قرآن منهاى اهل بيت، قرآن بى روح است . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من در بين شما دو چيز گرانبها را باقى مى‏گذارم . تا زمانى كه به آن دو چنگ زنيد، هيچ گاه بعد از من، گمراه نخواهيد شد . يكى از آن دو، بزرگتر از ديگرى است و آن كتاب خداست; ريسمانى كه از آسمان به زمين كشيده شده و ديگرى خاندان و اهل بيتم . اين دو از يكديگر جدا نخواهند شد تا روزى كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند . پس مواظب باشيد كه بعد از من چگونه با خاندانم رفتار مى‏كنيد .» (47)

استاد جوادى آملى در اين باره مى‏نويسد:

«منظور از همراهى اهل بيت‏با قرآن كريم، تنها معيت طبيعى نيست، بلكه مراد آن است كه در تمام نشآت وجودى، همراه و همسان يكديگرند و هرگز از هم جدايى نخواهند داشت; زيرا هر دو بر يك پايه استوارند و بر يك اساس تكيه دارند . چون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين فرمود:

آن دو، ريسمانى هستند كه بين شما و خداوند كشيده شده است . تا زمانى كه به آن، چنگ زنيد، گمراه نخواهيد شد . يك طرف آن به دست پروردگار و طرف ديگرش به دست‏شماست . خداوند لطيف خبير، به من خبر داد كه اين دو از يكديگر جدا نخواهند شد مانند اين دو انگشتم - تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند .» (48)

از بيان رسول گرامى اسلام استفاده مى‏شود كه هدايت اشخاص و جامعه بشرى بستگى به تمسك به قرآن و اهل بيت معصومين عليهم السلام دارد و اين دو از هم جدا نخواهند بود و تكذيب يكى در واقع تكذيب ديگرى است و ضلالت و گمراهى در پى خواهد داشت .

بر اين اساس، اهل بيت عصمت و طهارت هرگز از قرآن جدا نشدند و در حراست و پاسدارى از آن نقش بسيار مهمى داشتند و در تبيين معانى و احكام كوشيدند كه در راس آنان امير مؤمنان على عليه السلام است كه هم اعرف از ديگران به معانى قرآن بود و هم احرص بر حفظ . على كه نفس نبى خاتم و نسبت او به پيامبر به منزله هارون براى موسى بود، جهد و تلاشش در حراست از قرآن بيش از همه بود . او از اهل بيت پيامبر، شجره نبوت، معدن علم و باب علم نبى صلى الله عليه و آله به شمار مى‏رفت .

امام خمينى‏قدس سره در وصيتنامه گهربار و سرنوشت‏ساز خود مى‏نويسد:

«شايد جمله لن يفترقا حتى يردا على الحوض [كه حديثى است متواتر بين جميع مسلمين و كتب اهل سنت از صحاح شش‏گانه تا كتب ديگر] اشاره باشد بر اين كه بعد از وجود مقدس رسول الله صلى الله عليه و آله هر چه بر يكى از اين دو گذشته است‏بر ديگرى گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريت ديگرى است تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند .» (49)

بنابراين، سفارشهاى مكرر پيامبر خدا در زمان و مكانهاى حساس، كه حاكى از كمال يكى با ديگرى و نقش مهم هر يك در ديگرى است، ما را بر آن مى‏دارد كه با صميم دل از اين دو ثقل گرانبها دفاع كرده و به آنها تمسك جوييم .

مقصود از اهل بيت عليهم السلام در حديث ثقلين

اگر چه بحث تفصيلى در بيان مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله از اهل بيت در اين مختصر نمى‏گنجد، لكن با بهره‏گيرى از شواهد - هر چند مختصر - مى‏توان اشاره‏اى به آن كرد .

شيعه بر اساس روايات قطعى و احاديث متواتر از رسول اكرم صلى الله عليه و آله معتقد است: مراد از اهل بيت پيامبر به طور قطع و يقين، على، زهرا، حسن، حسين و نه فرزند معصوم او مى‏باشند كه آخرين آنان حضرت مهدى - عجل الله فرجه الشريف - است .

طلحه از على عليه السلام سؤال كرد: برايم بگو كه علم قرآن و تاويل آن و علم حلال و حرام را نزد چه كسى وديعه نهادى و بعد از تو، داناى اين علوم كيست؟ حضرت عليه السلام فرمود: «پيامبر، امر فرمود كه آن را به پسرم حسن كه وصى من و سزاوارترين اشخاص به ولايت‏بر مردم است، واگذارم و حسن آن را به پسر ديگرم حسين، خواهد سپرد . بعد از او، يك به يك از نسل امام حسين خواهند آمد تا اين كه آخرين فرد از آنها، كنار حوض كوثر بر من وارد شود . آنان با قرآن هستند و قرآن با آنان است و از يكديگر جدايى ندارند . (50)

صدوق در كتاب اكمال الدين و اتمام النعمة روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى‏كند كه به على عليه السلام فرمود:

آنها (اوصياى دوازده‏گانه) با قرآن هستند و قرآن با آنهاست و از يكديگر جدايى ندارند ... سپس از اسامى آنها پرسيدم و پيامبر جواب داد: اين پسرم (و دستش را روى سر حسن گذاشت) بعد از او اين پسرم (و دستش را روى سر حسين گذاشت) بعد از او پسرش على - كه در زمان حيات تو، پا به عرصه گيتى خواهد گذاشت پس سلام مرا به او برسان - سپس ساير امامان تا به تعداد دوازده نفر برسند . پرسيدم: پدر و مادرم فدايت‏شوند مى‏خواهم نامهاى آنها را هم بدانم و پيامبر يكايك آنها را نام برد و فرمود: اى پسر برادرم، به خدا قسم، مهدى امت من در ميان آنان است . (51)

واقعه غدير و نقش اهل بيت در قرآن

واقعه غدير، در آخرين سال عمر پر بركت رسول خدا صلى الله عليه و آله رخ داد و اهميت‏شايان توجه آن، چيزى نيست كه مورد انكار برخى از مسلمين باشد . هم اخبار آن متواتر است و هم راويان زيادى از صحابه و تابعين، كه مورد تاييد فريقين هستند، آن را نقل كرده‏اند . و هم شاهدان عينى بر اين قضيه مهم، گواهى داده‏اند . (52) آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين .» (53) يعنى: اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا به مردم برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى . خداوند تو را از خطرات احتمالى مردم نگاه مى‏دارد، حاكى از اهميت مطلب و حساسيت آن است .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از سفارشهاى بسيار مهم و اساسى فرموده‏اند: «افهموا محكم القرآن و لا تتبعوا متشابهه و لن يفسر ذلك الا من انا آخذ بيده و شائل بعضده و معلمكم ...» . (54)

يعنى: معانى محكمات قرآن را بياموزيد و از متشابهات آن پيروى نكنيد چرا كه تنها، كسانى صلاحيت تفسير آنها را دارند كه دست پرورده من باشند و علمشان به پشتوانه من زياد باشد .

ابطحى نيز به همين مضمون از پيامبر صلى الله عليه و آله آورده است . (55)

احمد حنبل مى‏گويد: پيامبر بعد از اقامه نماز ظهر دست على (خشنودى خداوند شامل حالش شود) را گرفت و فرمود: «آيا نمى‏دانيد كه من از هر مؤمنى به سرپرستى شما سزاوارترم؟» گفتند: چرا، مى‏دانيم . فرمود: «آيا نمى‏دانيد كه من از هر مؤمنى، نسبت‏به سرپرستى و ولايت‏بر خودش، سزاوارترم؟» گفتند: چرا، مى‏دانيم . پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس كه من مولاى اويم، اين على مولا و سرپرست اوست ... پس از اندكى، عمر (براى عرض تبريك) به نزد على عليه السلام آمد و گفت: «مبارك باشد سرپرست و ولى تمام مردان و زنان مؤمن شدى .» (56)

هنگامى كه پيامبر بزرگ خدا صلى الله عليه و آله براى آخرين بار از سفر پر فيض حج و زيارت خانه خدا بر مى‏گشت، فرصت را غنيمت‏شمرد و بار ديگر راجع به على عليه السلام و قرآن سفارش فرمود .

در روايتى آمده است كه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه‏اى خواند و در آن، بعد از ذكر اصول دين، سفارش اهل بيت‏خود را نمود و گفت: «من در ميان شما دو چيز گرانبها بجا مى‏گذارم: قرآن و خندان و اهل بيتم . پس مواظب باشيد كه بعد از من چگونه با آنان رفتار مى‏كنيد . اين دو از يكديگر جدا نمى‏شوند تا زمانى كه كنار حوض بر من وارد شوند . خداوند مولاى من و من سرپرست هر فرد مؤمنى هستم .» سپس دست على عليه السلام را بالا گرفت و گفت ... (57)

واقعه غدير كه روز اكمال دين و روز بسيار حساس و مهم تاريخ حيات پيامبر گرامى اسلام بود، بر همگان حجت‏شد تا هم از ثقل اكبر و اصغر دست‏بر ندارند و هم نقش آنان در سرنوشت امت معلوم شود .

تفسير در عصر صحابه

تفسير قرآن مجيد در عصر صحابه - كه بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله; يعنى در نيمه دوم قرن اول هجرى شروع شده بود - رونق زيادى داشت و مردم به دليل شدت علاقه به رسول خدا و دين اسلام، به آنان روى مى‏آوردند . اين تفسيرها بر اساس روايات، احاديث و تقرير پيامبر صلى الله عليه و آله بود; زيرا اولا، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بارها و بارها اصحابش را از تفسير به راى بر حذر داشته و منع كرده بود . (58) ثانيا، خود شخصا عهده‏دار تفسير وتبيين آيات قرآن بود . (59) و ثالثا، صحابى رسول الله صلى الله عليه و آله چون على عليه السلام (60) ، ابن عباس، ابن مسعود و ابى بن كعب (61) ، از سرچشمه زلال مبين وحى; يعنى رسول خاتم بهره مى‏بردند . (62)

از مجموع مطالب گفته شده چنين به دست مى‏آيد كه اولا، تفسير قرآن كه كلام خداست و پيامبر عظيم‏الشان مامور بيان آن شد، كار آسانى نيست، وما در بخش ديگرى تحت عنوان «تفسير مجاز و ممنوع‏» توضيح لازم را خواهيم داد . ثانيا، نبى خاتم و نيز صحابه آن حضرت چون على عليه السلام، ابن مسعود، ابى بن كعب و ابن عباس (63) در پاسدارى و حراست از قرآن، اهتمام زيادى داشتند . ثالثا، قرآن جايگاه بسيار ارزشمندى در ميان امت مسلمان داشت و به همين دليل در فهم قرآن و احكامش، به اصحاب آن حضرت مراجعه مى‏كردند .

تفسير مجاز و ممنوع

از آنجا كه قرآن كلام خداست و بر اشرف مخلوقات نازل شده (64) تا سعادت جامعه در عمل به آن تضمين شود و راهى براى دايت‏بشر به سوى سعادت باشد، به گونه‏اى است كه هم در خور فهم بشر مى‏باشد و هم بشر نيازمند به فهم آن است . در جايى خداوند ترغيب مى‏كند: در قرآن تدبر و انديشه كنيد (65) و اين فرع بر فهم قرآن است . و در جاى ديگر مى‏فرمايد: پيامبر معلم و مبين قرآن مى‏باشد كه ذات حق به او تعليم فرموده است . (66)

همان گونه كه قرآن محكماتى دارد و متشابهاتى و تفسير و بيان متشابهات به عهده راسخون در علم گذاشته شده، از اين رو بايد از تفسير آن خوددارى نمود و به اهلش رجوع كرد . و نيز بايد توجه داشت كه صرف تسلط بر زبان عربى نمى‏تواند مجوز تفسير قرآن باشد . بلكه بايد در تفسير آيات حق، به همه شرايط تفسير، دقت و توجه كرد . (لا يجوز ان يتسارع الى تفسير القران بظاهر العربيه من غير استظهار بالسماع و النقل ...). (67)

بزرگترين خطرى كه مى‏تواند مفسر را تهديد كند، عدم توجه به روشهاى تفسيرى است . به جاى بهره‏گيرى از قرآن مجيد و دريافت‏حقايق زلال از سرچشمه تابناك، افكار شخصى خود را بر قرآن تحميل كردن و پيش داوريهايى كه مولود سليقه شخصى است و به نام قرآن عرضه مى‏شود، خلاف دستور قرآن به شمار مى‏آيد . قرآن آنقدر هم ساده نيست كه بعضى فكر مى‏كنند . از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«لكل آية ظهر و بطن، و لكل حرف حد، و لكل حد مطلع ...» . (68)

يعنى: هر آيه، ظاهرى دارد و باطنى و هر حرفى، محدوده و نهايتى دارد و هر محدوده‏اى راه ورودى دارد .

و از ابن عباس آمده است:

القرآن ذوشجون و فنون و ظهور و بطون، لا تنقضى عجائبه و لا تبلغ غايته ... (69)

يعنى: قرآن، شعبه‏ها و فنونى دارد و شگفتيهاى آن كم نمى‏شود و دست‏يابى به نهايت آن، ممكن نيست .

امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايد:

هيچ آيه‏اى نازل نشد، مگر اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله همه چيز را به من آموخت . و بر من دعا فرمود كه خداوند فهم آن را به من عنايت كند . (70)

و در حق ابن عباس فرمود:

«اللهم فقهه و علمه التاويل‏» (71) ; يعنى: خدايا فهم او را زياد كن و علم تاويل را به او ياد بده . ابن مسعود مى‏گويد:

صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن كه عرب فصيح بودند، از ده آيه تجاوز نمى‏كردند مگر اين كه در معنا و عمل به قرآن تسلط پيدا مى‏كردند . (72)

صاحب المنار مى‏نويسد:

در باره اسلوب فهم قرآن، بايد گفت‏شناخت قواعد و فنون لغت عرب، لازم است و اصطلاحات و اصولى از اين علم كه ويژه استنباط از قرآن است، نيز ضرورى به نظر مى‏رسد مانند نحو و علم معانى . همچنين شناخت عالم هستى و سنتهاى جارى در آن، به فهم قرآن كمك مى‏كند . (73)

قرطبى مى‏گويد:

شايسته است كه آيات مكى و مدنى، شناخته شود تا خطابات و تكاليفى كه در اول بعثت نازل شده، از خطابات و تكاليفى كه اواخر نزول قرآن وضع شده، متمايز شود . (74)

سخن، در اين نيست كه كسى حق ندارد قرآن را بفهمد و آن را بيان و تفسير كند; زيرا آنهايى كه با زبان عرب آشنايى دارند، ظواهر بسيارى از آيات را مى‏فهمند و قرآن نيز به زبان عربى نازل شده تا زمينه فهم آن بر مردم فراهم شود . اما از آن جهت كه قرآن ظاهرى دارد و ظاهرش باطنى ... (75) بايد در تفسير، به اهلش رجوع نمود و آنانى كه از اهل تفسيرند; يعنى رسول خدا و اهل البيت عليهم السلام، مهمترين نقش را در تفسير قرآن دارند; زيرا آنان مفسر اصلى قرآن هستند .

شرايط تفسير

علماى تفسير و بزرگان علوم قرآنى، براى تفسير قرآن شرايطى نوشته‏اند كه مختصرا بيان مى‏شود: (76)

الف) علم لغت از نيازهاى اوليه است كه بايد به معانى لغات قرآن، آگاهى كامل داشت . ذهبى مى‏نويسد:

بعضى از صحابه مفردات قرآن را نمى‏دانستند و در فهم معناى آن يا از ديگران سؤال مى‏كردند و يا سكوت مى‏كردند . (77)

ب) علم معانى، بيان، بديع و شناخت‏خواص تركيب كلام .

ج) شناخت آيات مجمل و مبهم، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، عام و خاص، فرائض و نوافل، حلال و حرام، ظاهر و باطن ... .

د) علم كلام، يعنى آموختن اين كه چه چيزى جايز است‏به خدا نسبت داده شود و چه چيزهايى حرام و جايز نيست، كه در بعضى موارد سر از كفر به خدا در مى‏آورد و شرك است .

ه) علم قرائت، علم صرف، علم اشتقاق و علم نحو .

و) علم نجوم، جغرافيا، رياضى و ... .

ز) علم به مواقع نزول و جهات آن; زيرا فهم بسيارى از آيات قرآن، متكى بر علم به مواقع نزول و جهات آن است . مثلا در سوره بقره آمده است:

«ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما ...» (78)

وقتى آيه شريفه نازل شد صحابه رسول خدا در معناى «لا جناح‏» ماندند كه چرا فرمود: گناهى نيست . اما وقتى به شان نزول مراجعه شد فهميدند علت عدم الجناح چيست . (79)

ح) قدرت استنباط، ممكن است‏شخصى عالم به شرايط تفسير باشد، لكن قدرت استنباط و فهم مراد را نداشته باشد .

از مجموع شرايط چنين استفاده مى‏شود كه بايد نظارت دقيق بر تفسير، حاكم باشد و اين نقش بسيار مهمى در عدم انحراف از تفسير صحيح قرآن دارد .

تفسير جامع و صحيح

به نظر مى‏رسد اگر بخواهيم تفسيرى تقريبا جامع و صحيح داشته باشيم، بايد آگاهى و اطلاع كامل از همه علوم، موجود باشد و اين ميسر نيست مگر آن كه همه علماى فنون دست‏به دست هم دهند و با نهايت‏سعى، تلاش و پژوهش صحيح و كامل بتوانند تفسير جامعى ارائه دهند; زيرا:

اولا: قرآن كتابى است كه كهنه نمى‏گردد و از عجايب آن كاسته نمى‏شود . «ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء و كل شى‏ء فصلناه تفصيلا» (80)

ثانيا: احدى از مفسران، اعم از شيعه و سنى، چه در گذشته و حال، نبودند و نيستند، جز اين كه در تفسير بسيارى از آيات به بحث تخصصى كه رسيدند آن را ناتمام گذاشته و تفصيل آن را به اهل فن موكول نموده‏اند .

با اين بيان لازم است گفته شود:

تنها پيامبر اكرم و ائمه معصومين عليهم السلام هستند كه مى‏توانند قرآن را تفسير جامع و صحيح كرده و مراد خداوند را بيان كنند . (81)

نقش عبدالله بن عباس در تفسير

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، پسر عموى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از صحابى آن حضرت و از شاگردان ممتاز على بن ابى طالب عليه السلام بود . او با درايت‏سرشار و ذوق بالاى خود شهرت چشمگيرى پيدا كرد . او آنچه از تفسير قرآن آموخته بود از استادش على عليه السلام بود . عبدالله ابن عباس مى‏گويد: «ما اخذت من تفسير القرآن فعن على بن ابى‏طالب .» (82) وقتى امير مؤمنان على عليه السلام عبدالله بن عباس را ستود، فرمود: گويا ابن عباس از وراى پوششى نازك بر غيب نظاره مى‏كند . (83) و نيز پيامبر اسلام از او به بزرگى ياد كرد و فرمود: بار خدايا، تفقه در دين و تاويل قرآن به او بياموز . (84) با آن كه ابن عباس در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله سن چندانى نداشت و در ايام وفات آن حضرت گويا سيزده سال داشت، ليكن مورخان وى را از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله دانستند و از او به بزرگى ياد كردند . (85)

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى‏كند كه فرمود: وقتى از طريق على عليه السلام چيزى بر ما ثابت مى‏شد، هرگز به ديگران رجوع نمى‏كرديم . (86) صاحب تفسير مراغى از وى به عنوان «ترجمان القران، حبر الامه، شيخ المفسرين‏» ياد كرده است . (87)

علامه در خلاصه مى‏نويسد:

«كان محبا لعلى عليه السلام و تلميذه، حاله فى الجلالة و الاخلاص لامير المؤمنين عليه السلام اشهر من ان يخفى .»

يعنى: عبد الله بن عباس دوستدار و شاگرد على عليه السلام بود . حال وى در بزرگداشت و اخلاص نسبت‏به امير مؤمنان عليه السلام، بر هيچ كس پوشيده نيست .

ابن داود مى‏نويسد:

ابن عباس در وقت مردن گفت: «اللهم انى احيى على ما احيى عليه على بن ابى طالب و اموت على ما مات عليه على بن ابى طالب . » (88)

يعنى: خداوندا من بر طبق شيوه زندگانى على بن ابى طالب عليه السلام زندگى كردم و با ايمان به عقايدى كه (مورد رضايت و مطلوب او بود و) با آنها جان باخت، مى‏ميرم .

ابن عباس با فطانت، كياست و ذوق سرشارى كه در كشف رموز آيات قرآنى داشت، مورد توجه مردم و صحابى ديگر بود، (89) و در مكه مكرمه - مركز تجمع عموم مسلمين در ايام حج - بر كرسى استادى نشست و شاگردان زيادى چون سعيد بن جبير، مجاهد، عكرمه، طاوس، عطاء ... تربيت كرد . (90)

نقش ابن مسعود در تفسير

ابن مسعود از صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال 32 ق . وفات يافت و از حافظان قرآن به شمار مى‏آمد . او در نقل روايات، تفسير آيات و تلاوت قرآن، معروف بود . (91) نوشته‏اند: پيامبر صلى الله عليه و آله دوست مى‏داشت، تلاوت قرآن را از او بشنوند . (92) وى اول كسى بود كه قرآن را با صداى بلند در مكه خواند و در فهم معانى قرآن تلاش فراوان داشت . (93) او در شهر بغداد بر كرسى تفسير نشست و شاگردان زيادى چون علقمه، مسروق، اسود، مرة، عامر، حسن و قتاده، در درسش شركت مى‏كردند . (94)

نقش ابى بن كعب در تفسير

ابى بن كعب، از صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله و نخستين كاتب وحى، و از مفسرين نامدار صحابه است كه در سال (30 ق). بنا به اشهر اقوال، وفات يافت . (95) وى از احبار يهود بود كه به دست رسول خدا صلى الله عليه و آله مسلمان شد . او به اسرار كتب كهن واقف بود و بر حقانيت دين اسلام، پافشارى مى‏كرد . (96) او از عارفان به حق على بن ابى طالب عليه السلام و متولى املاى قرآن در حادثه توحيد مصاحف بود . (97) ابى به خاطر مسؤوليت مهمى كه در كتابت وحى داشت، در مدينه منوره بر كرسى استادى نشست و قرآن را براى مردم و شاگردان خاص خود مى‏خواند و تفسير مى‏كرد . شاگردان زيادى چون زيد بن اسلم، ابو عاليه، محمد بن كعب ... تربيت كرد كه از وى روايات زيادى در تفسير نقل نموده‏اند . (98)

مصادر صحابيان در تفسير

پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله بعد از هجرت به مدينه، تمام سعى و تلاشش در پرورش اصحاب و تعليم آداب و معارف الهى بود . در اين راستا، آنان را بر اسرار وحى و تفسير آيات آشنا مى‏فرمود; زيرا آنان بعد از رسول خدا، مسؤول حفظ احكام و سنن از دستبرد اجانب بودند . و در خصوص قرآن مجيد كه مورد تاكيد آن حضرت بود، سفارشهاى زيادى داشت كه از تفسير به راى خوددارى كنند و در بيان و تفسير به منابع اصلى رجوع كنند .

منابع اصلى تفسير به شرح ذيل مى‏باشد:

الف) قرآن مجيد

قرآن به عنوان اولين مصدر در عصر صحابه بود; زيرا بسيارى از آيات با توجه به آيات ديگر، فهميده مى‏شود . از اين رو پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

برخى آيات، برخى ديگر را تصديق مى‏كند . «و ان القرآن لم ينزل ليكذب بعضه بعضا و لكن نزل يصدق بعضه بعضا ...» . (99) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «يشهد بعضه بعضا و ينطق بعضه بعضا .» (100)

ب) سنت نبوى

دومين مصدر تفسيرى در زمان صحابه، سنت پيامبر; يعنى گفتار، رفتار و تقرير او بوده است . (101) آيات متعددى از قرآن بر اين معنا دلالت دارد; مثل: «ما اتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا» (102) ; يعنى ملاك اوست، هر چه فرمود بايد گوش فرا دهيد . و در آيه‏اى ديگر آمده است: «و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا .» (103) يعنى: هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند به گمراهى آشكارى گرفتار شده است . آن كه از دستور خدا و رسولش سرپيچى كرد، گمراه است .

پيامبر به عنوان معلم و مدرس قرآن، ماموريت‏يافت تا احكام الهى را براى مردم بيان و تفسير نمايد . «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم‏» (104) اگر پيامبر صلى الله عليه و آله موظف به بيان قرآن شد، مردم نيز موظفند به گفتار پيامبر گوش فرا دهند . از اين رو مفسران در فهم مجملات قرآن، چون: نماز، حج، زكات و غيره، بايد به سنت مراجعه نمايند . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «خذوا عنى مناسككم; صلوا كما رايتمونى اصلى .» (105)

ج) على بن ابى‏طالب عليه السلام

على عليه السلام با توجه به مراتب علمى، معنوى و ملازمت‏با رسول گرامى اسلام، به عنوان سومين منبع و مرجع در تفسير قرآن بعد از رسول خدا مطرح بود . ابن عباس مى‏فرمايد:

آنچه از تفسير قرآن دارم از على است . (106)

ذهبى مى‏نويسد:

در بسيارى از موارد، اصحاب نزد او (حضرت على) مى‏آمدند و در فهم مسائل پيچيده و حل مشكلات، استمداد مى‏طلبيدند . على (كه خشنودى خداوند، شامل حالش شود) علاوه بر طهارت در امر قضا و فتوا، علم به قرآن و فهم معانى باطنى و اسرار آن را نيز دارا بود و از همه اصحاب به شان نزولها آگاه‏تر بود . (107)

ابن عباس، على عليه السلام را به عنوان مرجع بسيار موثق ياد مى‏كند و مى‏گويد: وقتى از على چيزى به ما مى‏رسيد، بر ما جت‏بود و به ديگرى رجوع نمى‏كرديم . (108) قرطبى به نقل از عامر بن واثله مى‏نويسد:

على عليه السلام بالاى منبر رفت و فرمود: هر سؤالى از كتاب خدا داريد، بنماييد . (109)

حديث ثقلين و واقعه غدير خم، كه بحث آن گذشت، گوياى اين واقعيت است كه على عليه السلام برترين و اصليترين مرجع بعد از رسول خداست .

پى‏نوشت:

1) محقق و نويسنده .

2) حجر/9 .

3) اسراء/88 .

4) فصلت/26 .

5) الحاقه/47 - 44 .

6) مفسران و محدثان شيعه و اهل تسنن اتفاق دارند كه آيه «فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين‏» (آل عمران/61) در شان پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام در مباهله با نصاراى نجران نازل شده است . رسول خدا در روز مباهله‏اش با نصاراى نجران تنها فرزندانش حسن و حسين عليهم السلام و دخترش فاطمه عليها السلام و على عليه السلام را به مكانى در مكه مكرمه كه هم اكنون آن مكان به نام مسجد مباهله معروف است، به همراه برده و آنان را به عنوان اهل بيت پيامبر به مردم معرفى نموده است . اسقف نجران وقتى نگاهش به پيامبر و همراهانش افتاد رو به يارانش كرد و گفت: من چهره‏هايى را مى‏بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را بر ما فرود آورد، فرود خواهد آورد . با اين گروه مباهله نكنيد كه هلاك خواهيم شد . ر . ك: تفسير كشاف، ج 1، ص 368; تفسير كبير، ج 8، ص 81; روح المعانى، ج 3، ص 188; قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 3، ص 104; مسند احمد حنبل، ج 1، ص 185; قاسمى، محاسن التاويل، ج 4، ص 114 .

7) احزاب/33: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» ; شورى/23: «لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى‏» ; كشاف، ج 1، ص 369: «عن عائشه رضى الله عنها ان رسول الله صلى الله عليه و سلم خرج و عليه مرط مرجل من شعر اسود فجاء الحسن فادخله ثم جاء الحسين فادخله ثم فاطمه ثم على ثم قال انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ...» ; و نيز ر . ك: درالمنثور، ج 6، ص 605; قاسمى، پيشين، ج 13، ص 251; تفسير المراغى، ج 22، ص 7، قرطبى در ذيل آيه 23 شورى مى‏نويسد: «لما نزلت قل لا اسئلكم ... قالوا: يا رسول الله من قرابتك؟ من هؤلاء الذين علينا مودتهم؟ قال على و فاطمه و ابناهما وقالها ثلاثا .» الجامع لاحكام القرآن، ج 16، ص 22; در المنثور، ج 7، ص 348 .

8) زبيدى، تاج العروس، ج 13، ص 324، جوهرى، الصحاح، ج 2، ص 780، الفرقان فى تفسير القرآن، ج 25، ص 33، ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 15، معجم الفاظ قرآن كريم، ج 2، ص 151، ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 55، فيروزآبادى، قاموس المحيط، ص 587 .

9) زبيدى، پيشين، ج 13، ص 324، فيروزآبادى، پيشين، ص 587، ابن فارس، مقاييس اللغة، ج 4، ص 504 .

10) زبيدى، پيشين، ج 13، ص 324 .

11) مفردات راغب، ص 394 .

12) سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 173 .

13) آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 4 .

14) زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 13 .

15) سيوطى، پيشين، ج 2، ص 174 .

16) ذهبى، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 15 .

17) ر . ك: آلوسى، پيشين، ج 1، ص 4: «ما يتعلق بالراى، القطع بان مراد الله كذا، ما يكون موافقا لمذهبه ...»

18) فرقان/32 .

19) فرقان/33 .

20) نحل/44 .

21) آل عمران/187 .

22) مائده/15 و 19 .

23) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 110 - در تفسير عياشى بعد از (لم يوجر) آمده: و ان اخطا فهو ابعد من السماء . تفسير عياشى، ج 1، ص 17، فيض كاشانى، الصافى فى تفسير القرآن، ج 1، ص 3 .

24) ترمذى، سنن ترمذى، ج 2، ص 157، ر . ك: قرطبى، پيشين، ج 1، ص 32، ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 6، مجمع البيان، ج 1، ص 13، معالم التنزيل، ج 1، ص 21، شيخ طوسى، تبيان، ج 1، ص 4، علامه مجلسى، پيشين، ج 2، ص 107، سنن ابى داود، حديث 3652، قاسمى، پيشين، ج 1، ص 8، جامع ترمذى، باب تفسير به‏راى، ص‏44 .

25) طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 383 .

26) علامه مجلسى، پيشين، ج 92، ص 110 .

27) سيوطى، در المنثور، ج 1، ص 6; ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 15 .

28) خويى، البيان، ص 287 .

29) نحل/44 .

30) آلوسى، پيشين، ج 1، ص 5 .

31) ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 15 .

32) همان، ص 17 .

33) سيوطى، الاتقان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 200 .

34) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 35 .

35) فيض كاشانى، پيشين، ج 1، ص 11 .

36) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 89: «كان على بحرا من العلم و كان قوى الحجة، سليم الاستنباط . اوتى الحظ الاوفر من الفصاحة و الخطابة و الشعر . و كان ذا عقل ناضج و بصيرة نافذة الى بواطن الامور و كثيرا ما كان يرجع اليه الصحابة فى فهم ما خفى و استجلاء ما اشكل و قد دعا له رسول الله‏9 حين ولاه قضاء اليمن بقوله: اللهم ثبت لسانه و اهد قلبه فكان موفقا، مسددا، فيصلا فى المعضلات حتى ضرب به المثل فقيل: قضية و لا اباالحسن لها و لا عجب، فقد تربى فى بيت النبوة و تغذى بلبان معارفها ...»

37) كنز العمال، ج 2، ص 201 - علامه مجلسى، پيشين، ج 38، باب انه عليه السلام اخص الناس بالرسول صلى الله عليه و آله .

38) ابن حجر، الاصابد، ج 2، ص 509; ابن اثير، اسد الغابة، ج 4، ص 22; سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 187 .

39) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 89: «قيل لعطاء: اكان فى اصحاب محمد اعلم من على؟ قال لا والله لا اعلمه .»

40) همان .

41) اسكافى، المعيار و الموازنه، ص 300 .

42) سيوطى، پيشين، ج 2، ص 187; المصدر، ص 20، رقم 1036: «عن ابى الطفيل قال: شهدت عليا يخطب و هو يقول: سلونى فوالله لا تسالون عن شى الا اخبرتكم و سلونى عن كتاب الله، فوالله ما من آية الا و انا اعلم ابليل نزلت ام بنهار ... ان ربى وهب لى قلبا عقولا و لسانا سؤولا .»

43) ذهبى، پيشين، ج 1، صص 90 - 89 .

44) بقره/207 .

45) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 88 .

46) ر . ك: «مصادر صحابيان در تفسير» .

47) ر . ك: علامه مجلسى، پيشين، ج 23، ص 104 و ج 92، ص 80، مسند احمد حنبل، ج 3، ص 17 - ابن اثير، پيشين، ج 2، ص 12، صحيح ترمذى، ج 2، ص 308، سنن بيهقى، ج 2، ص 148، مير حامد هندى، عبقات الانوار، علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 267، شيخ طوسى، پيشين، ج 1، ص 3، خلاصه عبقات الانوار، از ص 187 الى 1021 - آلوسى، تفسير المنار، ج 6، ص 646: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «انى تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى [ابدا] احدهما اعظم من الآخر، و هو كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض، و عترتى اهل بيتى، لن يفترقا حتى يردا على الحوض، فانظروا كيف تخلفونى فى عترتى .»

48) جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ص 23 .

49) وصيت نامه امام خمينى‏قدس سره ، ص 1 .

50) فيض كاشانى، پيشين، ج 1، ص 27 به نقل از احتجاج طبرسى: «فاخبرنى عما فى يدك من القرآن و تاويله و علم الحلال و الحرام الى من تدفعه و من صاحبه بعدك؟ آن حضرت فرمود: ان الذى امرنى رسول الله صلى الله عليه و آله ان ادفعه اليه وصيى و اولى الناس من بعدى بالناس، ابنى الحسن عليه السلام ثم يدفعه ابنى الحسن، الى ابنى الحسين عليه السلام ثم يصير واحد بعد واحد من ولد الحسين حتى يردا اخرهم على رسول الله صلى الله عليه و آله حوضه، هم مع القرآن، لا يفارقونه، و القرآن معهم لا يفارقهم .»

51) همان، به نقل از صدوق در اكمال الدين .

52) ر . ك: مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 281; ابن المغازلى، المناقب، ص 16; مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 110; المتقى، كنزل العمال، ج 6، ص 154; در المنثور، ج 2، ص 298; علامه امينى، پيشين، ج 1، ص 210; صحيح مسلم، ج 4، ص 2313; ابطحى، الجامع، ج 1، ص 461; روح المعانى، ج 6، ص 172; فخر رازى، تفسير كبير، ج 12، ص 49; آلوسى، تفسير المنار، ج 6، ص 460 ذيل آيه 67 مائده .

53) مائده/67 .

54) علامه امينى، پيشين، ج 1، ص 214 .

55) ابطحى، پيشين، ج 1، ص 461 .

56) مسند حنبل، ج 4، ص 281 - فخر رازى، پيشين، ج 12، ص 49: «صلى رسول الله صلى الله عليه و آله الظهر و اخذ بيد على - رضى الله تعالى عنه - فقال: الستم تعلمون انى اولى بالمؤمنين من انفسهم، قالوا: بلى، قال الستم تعلمون اولى بكل مؤمن من نفسه، قالوا: بلى، قال فاخذ بيد على فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه ... فلقيه عمر بعد ذلك فقال له: هنيئا يا ابن ابيطالب - اصبحت و امسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة .»

57) آلوسى، تفسير المنار، ج 6، ص 465: «و فى رواية انه خطب الناس - فذكر اصول الدين، و وصى باهل بيته فقال: انى قد تركت فيكم الثقلين - كتاب الله و عترتى اهل بيتى، فانظروا كيف تخلفونى فيهما، فانهما لم يفترقا حتى يردا على الحوض - الله مولاى، و انا ولى كل مؤمن . ثم اخذ بيد على و قال ...»

58) سنن ترمذى، ج 2، ص 157 - ر . ك: ص 6 اين مقاله .

59) نحل/44: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم .» ; سيوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 6، «كان النبى صلى الله عليه و آله يبين المجمل و يميز الناسخ من المسنوخ ...» و نيز ر . ك: قاسمى، پيشين، ج 1، ص 12 و در ص‏17 مى‏گويد: «قال ابن تيمه: يجب ان يعلم ان النبى صلى الله عليه و آله - بين لاصحابه معانى القرآن كما بين لهم الفاظه، قوله تعالى «لتبين للناس‏» يتناول هذا و هذا .»

60) ر . ك: ص 8 و 9 اين مقاله .

61) مشهورترين مفسران، اين چهار نفر بودند كه در راس آنان على عليه السلام بوده است . ر . ك: ذهبى، پيشين، ج 1، ص 63 - زركشى، پيشين، ج 2، ص 175 - علامه مجلسى، پيشين، ج 89، ص 105 .

62) ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 15: «كانوا يرجعون الى النبى صلى الله عليه و آله فيما لم يفهموه فيعتبره لهم‏» . و نيز ر . ك: سيوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 6; شيخ طوسى، پيشين، ص 17 . «عن ابن مسعود: كان الرجل منا - و فى عبارة «انهم كانوا اذا تعلموا من النبى‏» - اذا تعلم عشر آيات لم يجاوزهن حتى يعرف معانيهن .»

63) چهار نفر از صحابه رسول الله صلى الله عليه و آله بودند كه از همه مشهورتر بودند كه در راس همه آنها، على بن ابى طالب عليه السلام بود . ر . ك: سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 204 و ذهبى، پيشين، ج 1، ص 63 و زركشى، پيشين، ج 2، ص 175 .

64) نحل/44 .

65) ص/29; نساء/82 .

66) نحل/44; الرحمن/2 .

67) فيض كاشانى، پيشين، ج 1، ص 23 - قرطبى، پيشين، ج 1، ص 34 .

68) معالم التنزيل، ج 1، ص 21 .

69) آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 7 .

70) ر . ك: تحت عنوان «نقش على عليه السلام در تفسير» .

71) سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 187; ذهبى، پيشين، ج 1، ص 89 .

72) علامه مجلسى، پيشين، ج 92، ص 110; شيخ طوسى، پيشين، ص 17 .

73) المنار، ج 1، ص 7 .

74) قرطبى، پيشين، ج 1، ص 21: «ينبغى ان يعرف المكى من المدنى ليفرق بذلك بين ما خاطب الله به عباده فى اول الاسلام و ما ندبهم اليه فى آخره و ما افترض الله فى اول الاسلام و ما زاد عليه من الفرائض فى آخره ...»

75) ر . ك: فيض كاشانى، پيشين، ج 1، ص 17; تاريخ دمشق، ج 3، ص 25 .

76) ر . ك: آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 5; فيض كاشانى، پيشين، ج 1; قاسمى، پيشين; ذهبى، پيشين، ج 1، ص 29 .

77) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 34 .

78) بقره/185 .

79) ر . ك: واحدى، اسباب النزول، ص 25; قاسمى، پيشين، ج 1، ص 22 .

80) انعام/38; اسراء/12 .

81) قرطبى، پيشين، ج 1، ص 35 .

82) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 89 .

83) قرطبى، پيشين، ج 1، ص 67 .

84) سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 187 .

85) ر . ك: قرطبى، پيشين، ج 1، ص 65 .

86) همان، ص 89 .

87) ر . ك: تفسير مراغى، ج 1، ص 6 .

88) خويى، معجم رجال الحديث، ج 10، ص 229 .

89) سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 189 .

90) ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 16 .

91) ذهبى، پيشين، ج‏1، ص 84 .

92) محمدهادى معرفت، التمهيد، ج 2، ص 185 .

93) سيوطى، الاتقان، ص 83 .

94) ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 16 .

95) ر . ك: محمدهادى معرفت، پيشين، ج 2، ص 186 - 185 .

96) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 92 .

97) محمدهادى معرفت، پيشين، ج 2، ص 185 .

98) ر . ك: ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 16; ذهبى، پيشين، ج 1، ص 92 .

99) سيوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 8 .

100) نهج البلاغه، خطبه 131 .

101) ر . ك: قاسمى، پيشين، ص 7; علامه مجلسى، پيشين، ج 92، ص 106; ابن كثير، پيشين، ج 1، ص 15; سيوطى، پيشين، ج 1، ص 6; فيض كاشانى، پيشين، ج 1، ص 23; قرطبى، پيشين، ج 1، ص 34; رشيد رضا، المنار، ج 1، ص 7; خويى، البيان، ص 287 .

102) حشر/7 .

103) احزاب/36 .

104) نحل/44 .

105) قرطبى، پيشين، ج 1، ص 39; ذهبى، پيشين، ج 1، ص 55 .

106) ذهبى، پيشين، ج 1، صص 90 - 89; قرطبى، پيشين، ج 1، ص 35 .

107) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 89 .

108) همان، ج 1، ص 89 .

109) قرطبى، پيشين، ج‏1، ص 35 .

/ 1