چهره زن در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهره زن در قرآن - نسخه متنی

مرتضی فهیم کرمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





چهره زن در قرآن (12)


قرآن و نفى بينشهاى تحقيرآميز


بر اساس جهان بينى توحيدى, كه ((توحيد در خالقيت)) از اركان آن شمرده مى شود, خداوند خالق همه موجودات است, و همه چيز مخلوق اوست.



الله خالق كل شى(1)



از سوى ديگر, بر اساس يك اصل ديگر توحيدى ((خلقت و زيبايى)) در همه موجودات پا به پاى هم, حضور دارند و هر چيزى در نيكوترين وضع آفريده شده است:



((الذى احسن كل شى خلقه))(2)



با توجه به اين دو نكته است كه در ديدگاه انسان موحد, كسرى و نقصان, از آفرينش رخت برمى بندد, و در نظر او هر موجودى, از حداكثر ظرفيت كمال پذيرى برخوردار است, ((صفت نسبى)) مطرح مى گردد و به تعبير مولوى:






  • زهر مار آن مار را باشد حيات
    ليك آن مرآدمى را, شد ممات



  • ليك آن مرآدمى را, شد ممات
    ليك آن مرآدمى را, شد ممات




از اين رو نه تنها از نظر جهان بينى, جايى براى ((خلل و نقص)) باقى نمى ماند, بلكه از نظر رفتار و برخورد نيز ((تحقير)) هيچ موجودى سزاوار نيست. مگر آنكه فردى در محدوده امور اختيارى, راه ناصواب را انتخاب كند و بر پيمودن آن اصرار ورزد.



بر اين اساس تفاوتهاى جسمى و مادى بين زن و مرد, هرگز نمى تواند به عنوان ((تفاوتهاى ارزشى)) مطرح گردد و باعث ((افتخار)) و يا ((تحقير)) تلقى شود, بلكه هر يك از اين گروه, بر اساس ((حكمت بالغه حق)) و با توجه به مسووليت و نقشى كه بايد داشته باشند در ((كمال حسن)) آفريده شده اند.



كمالات انسانى


در بخش كمالات روحى و ارزشهاى انسانى نيز تفاوتى بين اين دو جنس وجود ندارد و راه كمال تا عاليترين مراحل آن, بر روى هر دو باز است, و اين بحث را در دو قسمت بايد دنبال نمود:



1ـ استعدادهاى ذاتى



2ـ كمالات اكتسابى



قرآن كريم در هر دو زمينه گواه آن است كه تفاوت و تبعيضى در كار نيست.



توضيح آنكه:



محور تعليم و تربيت جان انسانهاست و جان نه مذكر است و نه مونث, و اصلا زن و مردى در كار نيست, نه اينكه زن و مردى هست ولى با هم مساوىاند, پس:



اولا: زن بودن يا مرد بودن مربوط به پيكر است نه جان و روح.



ثانيا: تعليم و تربيت و تهذيب و تزكيه از آن نفس است.



ثالثا: نفس غير از بدن است, اگر جسم نقشى در انسانيت انسان مى داشت, سخن از مذكر و مونث در بين بود و اين بحث جا داشت كه آيا اين دو صنف, مساوىاند يا متفاوت؟ ولى اگر حقيقت هر كسى را روح او تشكيل مى دهد, و جسم ابزارى بيش نيست (كه گاه مذكر و گاه مونث است) و روح نه مذكر است و نه مونث, قهرا بحث از تساوى زن و مرد يا تفاوت اين صنف, در مسايل مربوط به حقيقت انسان رخت برمى بندد.



به علاوه آياتى كه مايه ارزش و فضيلت را بيان مى كند و مثلا علم و ايمان را ارزش مى شمارد و جهل و كفر را ضد ارزش معرفى مى كند. هيچ كدام از اين اوصاف مذكر و مونث را ندارد, لذا اين تقسيم نه در مسايلى كه به ((عقل نظرى)) برمى گردد راه دارد, و نه در مسايل اخلاقى كه به ((عقل عملى)) برمى گردد مانند اراده, خلوص, صبر و توكل. زيرا آنكه عالم يا مومن است ـ يعنى صاحب ارزش است ـ جان است و جان نه مذكر است و نه مونث, از اين رو وقتى ((صبر)) مونث و مذكر بودن نداشت, ((صابر)) هم مذكر و مونث نيست و نبايد به فكر اين كلمه بود كه يك جا مى گوييم ((صابر)), و يك جا مى گوييم ((صابره)), چون تانيث لفظى را نبايد در مسايل تحليلى راه داد.(3)



ممكن است برخى گمان كنند كه قبول اصول فوق با برخى از مطالبى كه در متون دينى آمده است ناسازگار است, مثلا حضرت على(ع) در نهج البلاغه مى فرمايد:



((بهترين خصلتها و خويهاى زنان, بدترين خصلتهاى مردان است, ((تكبر و ترس و بخل)) چون وقتى زن متكبر باشد, مرد بيگانه را به خود راه نمى دهد و اگر بخيل باشد مال خود و شوهر را نگهدارى مى كند و اگر ترسو باشد, از هر حادثه اى كه پيش مىآيد كناره گيرى و احتياط مى كند.))(4)



آيا مقصود حضرت اين است كه از نظر اسلام دو گونه قالب گيرى براى روح مرد و زن وجود دارد و مرد در يك قالب ((خلق و خوى)) و زن در قالب ديگر بايد ساخته شود؟



در پاسخ بايد توجه داشت كه اوصافى مثل ((ترس, تكبر, بخل)) گاه به عنوان يك حالت روانى مورد نظر قرار مى گيرد و گاه اين واژه ها در آثار هر يك از اين اوصاف به كار مى رود, چه منشا روانى آن وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد. مثلا وقتى مى گوييم ((فاطمه به زهرا مهربانى كرد)) ممكن است, مقصود كار مهربانانه باشد, چه حقيقت مهربانى باشد و يا نباشد.



در باره اين اوصاف سه گانه نيز چنين است و لذا اگر تكبر در برابر شخص متكبر, عبادت شمرده مى شود, بدين نظر نيست, كه در برابر متكبرين, تكبر به عنوان يك حالت روحى (خودپسندى و خود بزرگ بينى) پسنديده است و واقعا بايد چنين بود, بلكه در برابر متكبرين بايد رفتار متكبرانه داشت, پس در ((التكبر مع المتكبر عباده)) تكبر به عنوان ((خلق)) توصيه شده است.



در اين جمله نهج البلاغه نيز ((تكبر)) به عنوان يك ويژگى اخلاقى به طور كلى توصيه نشده است بلكه از زنان خواسته اند كه در برابر مرد نامحرم رفتار متكبرانه داشته باشند.



اما در باره ((ترس)), بدون شك شجاعت به عنوان خلق روحى يعنى قوت قلب داشتن و خود را در برابر ديگران نباختن براى زن و مرد ممدوح است و اسلام از زن نخواسته است كه ((ترسو)) باشد و زنان شجاع در تاريخ اسلام همانند مردان شجاع مورد تمجيد بوده اند, ولى چون زن حامل يك امانت بزرگ انسانى است كه همان ((عفت)) باشد از او خواسته اند تا ((رفتارش)) آميخته با ترس باشد.



شجاعت زن در فداكارى براى حفظ امانت است و آنكه خود را در معرض خطر قرار مى دهد و عفت خود را از دست مى دهد نه تنها فداكارى نكرده بلكه خيانت كار است, پس اين, دستور به ((احتياط كارى)) در مورد ((خطر جانى)) يا ((خطر مالى)) و يا خطر براى ((حيثيت اجتماعى)) نيست, بلكه احتياط در مورد عفت است.



در مورد بخل نيز مساله از همين قرار است, يعنى ((رفتار همراه با امساك)) چون او در مال مشترك خانواده, امانت دار است و بايد حداكثر مراعات را بنمايد و لذا در مال فردى و شخصى, اين روش پسنديده نيست و آنكه چون حضرت زهرا(س) حتى پيراهن شب عروسى خود را در راه خدا انفاق مى كند, به فضيلت بسيار بزرگى دست مى يابد.(5)



طرد ديدگاههاى ناصحيح


در يك جمع بندى كلى با مرور به آيات قرآن مى توان تشخيص داد كه در اين كتاب آسمانى و سند ترديدناپذير دعوت پيامبر اسلام, نه تنها نظرى تحقيرآميز نسبت به زن ديده نمى شود بلكه هر يك از ديدگاههاى تنگ نظرانه در اين زمينه, به گونه اى نفى گرديده است.



به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:



1ـ در قرآن كريم از آنچه در بعضى كتب مذهبى هست كه زن از مايه اى پست تر آفريده شده و يا اينكه به زن جنبه طفيلى داده اند و گفته اند كه همسر حضرت آدم(ع) از عنصرى از اعضا طرف چپ او آفريده شد, اثر و خبرى نيست. لذا در اسلام نظريه تحقيرآميزى نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت, وجود ندارد.(6)



2ـ نظر تحقيرآميز ديگر كه در ادبيات جهان آثار نامطلوبى داشته است اين است كه زن عنصر گناه است! از وجود زن شر و وسوسه برمى خيزد! شيطان مستقيما در وجود مرد راه نمى يابد و فقط از طريق زن مى توان مردان را فريب دهد!



ولى در قرآن اثرى از اينكه حوا, آدم(ع) را فريفته باشد, ديده نمى شود و هر كجا كه پاى وسوسه شيطانى به ميان مىآيد ضميرها به شكل ((تثنيه)) است:



((شيطان آن دو را وسوسه كرد))(7)



بدين ترتيب قرآن با يك فكر رايج آن عصر كه هنوز هم بقايايى دارد, سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از اين اتهام كه عنصر وسوسه و گناه و شيطان كوچك است مبرا كرد.



3ـ نظريه تحقيرآميز ديگر مربوط به استعدادهاى روحانى و معنوى زن است كه او را از دستيابى به قرب حق و مقامات معنوى عاجز مى دانستند, در حالى كه در آيات فراوانى از قرآن, پاداش اخروى, به عمل و ايمان مربوط دانسته شده كه جنسيت در آن دخالتى ندارد.



قرآن معمولا در كنار هر مرد بزرگ, از يك زن بزرگ نيز ياد مى كند, هم چون همسران آدم(ع) و ابراهيم(ع) و مادران موسى(ع) و عيسى(ع). گويى قرآن خواسته است در داستانهاى خود, توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردها ننمايد.



4ـ اسلام بر خلاف برخى از آيين ها رابطه جنسى و ازدواج را پليد نشمرده است و كناره گيرى از زن را شرط وصول به مقامات معنوى ندانسته است, بلكه ازدواج را مقدس و مجرد بودن را مذمت نموده است و دوست داشتن زن را از اخلاق انبيا(ع) معرفى كرده است ((من اخلاق الانبيا حب النسا))



5ـ اسلام در مقابل آنان كه زن را مقدمه وجود مرد دانسته و بدين وسيله در صدد تحقير وى برآمده اند, هرگز اين مطلب را مطرح نكرده و بلكه همه موجودات را در مسير ((خلقت و تكامل انسان)) مى داند و زن و مرد را هر كدام براى ديگرى مى داند:



هن لباس لكم و انتم لباس لهن(8)



6ـ يكى از نظريات تحقيرآميزى كه در گذشته در باره زن وجود داشته اين است كه زن براى مرد, يك شر و بلاى اجتناب ناپذير است و وجود او مايه بدبختى و گرفتارى براى مرد است. ولى قرآن به صراحت مرد و زن را براى يكديگر خير و مايه آرامش مى داند.



پس قرآن كريم, نه در تفسير خلقت, و نه در تفسير ارزشهاى انسانى, نظر تحقيرآميزى نسبت به زن نداشته و بلكه آن نظريات را مردود شناخته است.(9)




1ـ سوره رعد, آيه 21.



2ـ سوره سجده, آيه 7.



3ـ مراجعه شود به زن در آيينه جلال و جمال ص66 تا 71.



4ـ نهج البلاغه, كلمات قصار 226.



5ـ براى توضيح بيشتر به كتاب تعليم و تربيت در اسلام اثر شهيد مطهرى از ص158 تا 181 مراجعه شود.



6ـ تفسيرالميزان, ج4, ص147.



7ـ آيات 20 و 21 و 22 سوره اعراف.



8ـ سوره بقره, آيه 187.



9ـ نظام حقوق زن در اسلام, ص147 تا 152.



/ 1