ارزش انسان و ديه - زن در آیینه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در آیینه جمال و جلال - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی؛ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ت‍ن‍ظی‍م:‌ م‍ح‍م‍ود ل‍طی‍ف‍ی‌؛ وی‍رایش: س‍ع‍ی‍د ب‍ن‍دع‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارزش انسان و ديه

يكى ديگر از شبهاتى كه در اثر عدم توجه به معيارهاى ارزشى قرآن كريم مطرح مى شود. و در اثر رسوخ فرهنگ جاهلى و غربى در ذهنها و بيان ها، بر آن تكيه مى شود مساله تفاوت ديه وارث زن و مرد است. براى ارزيابى انسان در اسلام ديه معيار نيست، تا ما به التفاوت زن و مرد در آن خلاصه شود. ديه صرفا يك امر بدل مادى در برابر بدن مادى است همچنان كه در شريعت براى اگر جزو كلاب هراش نباشد ديه تعيين شده است، براى تن انسان نيز ديه تعيين شده است. ديه معادل جسمى انسان است و در آن مهم ترين شخصيت هاى اسلامى با ساده ترين افراد يكسان هستند، ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص، ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده، در اسلام يكى است به دليل اين كه ديه عامل تعيين ارزش نيست و تنها يك ابزار است. معيار ارزش همان است كه در قرآن بدان تصريح شده است كه «ان اكرمكم عند الله اتقاكم » (1) خلاصه كلام اين كه: اولا، تن ابزارى بيش نيست و اين ابزار، خواه در هيكل يك مرجع تقليد، يا فقيه، يا طبيب، يا مهندس، يا مبتكر باشد و خواه در هيكل كارگر ساده باشد، ديه تن مشترك است. ثانيا: ارزيابى متعلق به جان ادمى است و جان انسان نه از بين مى رود و نه مقتول واقعى قرار مى گيرد تا در نتيجه مورد ديه واقع شود. بلكه آنچه آسيب مى بيند بدن است، و بدن هم چنانچه روشن شد با ابزار مادى تقويم مى شود.

سر اختلاف ديه زن و مرد در اسلام

گرچه مساله ديه و ساير مسائل فقهى يك فصل جدايى را مى طلبد و همان گونه كه در آغاز فصل اشاره شد هميشه و همه جا ديه مرد بيشتر از زن نيست و در آمد مرد نيز از آن زن است. ليكن يك سلسله از ارزيابيها در قرآن كريم به بدن بر مى گردد، و هر بدنى كه منشا اقتصادى بيشتر و قوى تر باشد، مساله ديه هم با تناسب او تنظيم مى شود، چه اين كه مسائل ارثى هم اين چنين است. در حديثى كه ابو هاشم جعفرى نقل كرده است مى گويد: شخصى از حضرت امام عسكرى... پرسيد: «ما بال المراة المسكينة الضعيفة تاخذ سهما واحدا وياخذ الرجل القوي سهمين؟ قال...: لان المراة ليس عليها جهاد ولانفقة ولا عليها معقلة انما ذلك على الرجال » چرا زن بيچاره ضعيف بايد يك سهم داشته باشد ومرد توانا دو برابر بگيرد؟ حضرت در پاسخ فرمود: چون هزينه سنگينى حضور در جبهه هاى جهاد و نفقه هاى خانواده وتاوان مالى اقوام - مثل پرداخت ديه مقتولى كه توسط يكى از اقوام به قتل رسيده فقط. اما آنچه كه به تعليم و تربيت مربوط است زن و مرد در آن مقام مورد خطاب مشترك، قرار گرفته اند. قرآن در امور حكومتى همانند امور معرفتى زن و مرد را يكسان مورد خطاب قرار داده و مى فرمايد: «ما كان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى الله ورسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم » (2) وهيچ مرد و زن مؤمنى را نيامده است كه چون خدا و پيامبرش، حكمى كرد و از طرف خداى سبحان دستورى را ابلاغ كرد، هيچ مرد با ايمان، و هيچ زن با ايمان، حق تصميم گيرى مخالف در برابر قضا و داورى خدا و پيامبر را ندارد. نه تنها در مسائل تشريعى ، بلكه در مسائل حكومتى نيز آنجا كه سخن از قضا و حكم است، خواه قضاى باب قضاوت، خواه قضاى حكومت، مرد مؤمن و زن مؤمنه حق اعتراض ندارند. در مسائل اخلاقى نيز در قرآن كريم آمده است: «يا ايها الذين آمنوا لايسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيرا منهم ولا نساء من نساء عسى ان يكن خيرا منهن » (3) در روايت آمده است كه چند چيز در ميان چند چيز مستور است: يكى شب قدر است كه در بين شبها مستور است، و ديگرى اولياى خدا هستند كه در بين افراد عادى گمنام و مستور هستند، و چه بسا كسى كه مورد تحقير قرار گرفته از اولياى الهى باشد. تحقير كردن به چهار صورت محتمل است: گاهى ممكن است مردى، مردى را تحقير كند، و يا مردى زنى را تحقير كند. چنانكه گاهى ممكن است زنى، زن ديگرى را تحقير كند، يا زنى، مردى را مورد تحقير قرار دهد. اين چهار صورت مفروض است ولى دو صورت آن را قرآن با صراحت بيان مى فرمايد واصل كلى را يادآور مى شود كه، چه بسا كسى كه مورد تحقير قرار مى گيرد بهتر از تحقير كننده باشد. بنابراين چون مردها در مسائل اقتصادى معمولا بيشتر از زنها بازدهى اقتصادى دارند وبيشترين هزينه زندگى هم بر دوش آنها است ديه آنها نيز بيشتر است و اين بدان معنا نيست كه در اسلام مرد ارزشمندتر از زن باشد زيرا اصل ديه مربوط به ارزيابى روح نيست ونبايد در مسائل انسان شناسى و عظمت زن و مرد اين عنوان مورد نقد و نقض قرار گيرد. مهم ترين علت نقد ناقدان بدان جهت است كه انسان را در حد يك گياه مى شناسد، و واقعياتى نظير اين كه انسان به جايى برسد كه تنگاتنگ با ملائكه سخن بگويد، و فرشتگان به استقبالش درآيند، براى آنان بى مفهوم است. و وقتى اين سلسله از مسائل مطرح بشود تازه آنها به خود مى آيند كه عجب! ماوراى طبيعتى هم هست، موجودى به نام فرشته نيز وجود دارد! وما براى ابد، زنده ايم و عمر اين تن زودگذر ما حداكثر يك قرن است اما جان ما جاودان وابدى است، نه سخن از يك ميليارد سال كه اصلا سخن از سال و ماه نيست، و ما به جايى مى رسيم كه فرشته ها به استقبال ما مى آيند و تهنيت مى گويند و تحيت مى فرستند: «سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين » (4) درود بر شما خوش باشيد و درون آييد جاودانه.

1- حجرات، 13.

2- احزاب،36.

3- حجرات، 11.

4- زمر،73.

/ 78