مجاز سيوطي و حقيقت زبان (بازخواني نوع حقيقت و مجاز در الاتقان)
عادل عندليبي
معشوق چون نقاب ز رخ برنميكشد
هركس حكايتي به تصور چرا كنند
هركس حكايتي به تصور چرا كنند
هركس حكايتي به تصور چرا كنند
تمهيد
در سنت علوم ادبي و قرآني مسلمين، وقتي بحث "حقيقت و مجاز" مطرح شده است، سير بحث بر سهچيز متمركز بوده است:: اول تعريف مجاز. دوم، امكان و استحاله آن و بيان اقوال مختلف در مسأله و سوم، آوردن ادله و شواهد مثال و انتخاب قول مختار.در اين سير، چند خطي در تعريف و تنويع مجاز سخن رفته است كه مثلاً با اندكي پسوپيش، مجاز، استعمال لفظ است در غير ما وضعله و اينكه مجاز بر دو قسم است: مجاز عقلي و مجاز لغوي. سپس مجلس ختم مجاز عقلي با چند شاهد مثال به اختصار برگزار ميشود. اما بعد از آن به تفصيل در باب مجاز لغوي و شقوق و انواع آن و شواهد و امثله، قلم فرسودهاند.در اين ميان، ناخنكي در حد طبعآزمايي به مجادلات كلاميزده شده كه آيا وقوع مجاز در قرآن ممكن است يا مستحيل؟! و خاتمه بحث در آشوب شقوق مختلف و امثله رنگارنگ و چند بحث و فايده ديگر و طرح سوءال گونهگون گم ميشود و طلبه تشنه يا قاري محترم! ميماند كه اين همه آسمان و ريسمان براي چه؟! غرض نگارنده و طراح بحث از اينها چه بوده و چه فايدتي، در حوزههاي ادبيات، كلام يا تفسير يا تدين حاصل شده است؟ نگارنده درصدد پاسخ به چه سوءالي بوده و آنچه نگاشته در جهت تبيين چه مسألهاي يا حل چه مشكلي است؟ آيا طرح مسأله حقيقت و مجاز در علوم قرآني تنها تفنني عالمانه است يا ضرورتي طرح آن را ايجاب كرده است؟ قدماي مشرق و مغرب نذر داشتهاند رشحاتي از تعاليم ارسطو در آثار و افكارشان باشد. چنانچه ما نيز به قاعده سلف بخواهيم از ادبيات معلم اول استفاده كنيم و به وصف مبحث مجاز بنشينيم بايد بگوييم مباحث سنتي در باب حقيقت و مجاز، بيشتر به علل صوري و مادي مجاز توجه داشتهاند تا علت غايي يا فاعلي آن. يعني بيش از آنكه به اين بپردازند كه "چه كسي و چرا" در بيان منظورش به صور خيال و كلام مجازي متوسل شده است به اين پرداختهاند كه "چگونه و چقدر" مجازگويي شده است. چنانچه به رسم زمانه يا به مقتضاي حقجويي بنا نداشته باشيم پيرو جناب ارسطو شويم با بياني ديگر ميتوانيم بگوييم: در طرح بحث سنتي ماجراي مجاز، سخن شاياني در چيستي و چرايي مجاز و صور خيال نرفته است. هرچند ميتوان در آثار عرفا مطالبي مربوط به اين باب جست ولي در امكانات و مزاياي مجاز و يا آنچه موجب پيدايي زبان مجازي ميشود كاويده نشده است.تنها پس از يك تعريف اجمالي، بحث با غرضي واحد دو شاخه شده است و غرض اين هر دو شاخه، نامگذاري و مقولهبندي كلام، ذيل عنوان حقيقت يا مجاز است. و چنانچه مجاز نام گرفت تنويع شود. يعني بار تمام زحمات بحث براي اين بر گرده كتابهاست كه معلوم كنند اسم اينگونه سخن حقيقت است يا مجاز و اگر مجاز است از چه نوعي؟ لغوي يا عقلي؟ و اما آن دو شاخه: در "مجاز لغوي" سخن بر اين رفته است كه استعمال لفظ در ماوضعله بوده يا در غير آن؛ يعني تطابق كلمات با واقع بررسي شده است. در "مجاز عقلي"، بحث در تطابق يا عدم تطابق تركيبات، جملات يا ساختارها با واقع، از طريق بررسي كلمات بوده است. با اين توضيح، اصل حرف ما در اين مقاله بر سهچيز است: 1 - قدما در طرح بحث مجاز از كجا آغاز كردهاند و به چه چيزهايي پرداختهاند؟ 2 - كيفيت اين پرداخت چگونه بوده است و چنانچه در مجاز عقلي سخن رفته، كلام را چگونه سامان دادهاند؟ 3 - در هركدام از اين دو، نگاه ديگرگونه چه خواهد بود؟ مباني اين هر دو نگاه چيست؟ دلايل و علل اتخاذ هر رويكرد كدام است؟....1 - نقطه آغاز
1 - 1. واحد زبان، كلمه است
زبانشناسي سنتي بحث خود را با "اقسام كلمات" يا به بيان ديگر "اجزاي كلام1" آغاز ميكند. افلاطون در كتاب سوفيست، اسم و فعل را از هم متمايز كرده بود. ارسطو جزئي بر آن افزود و اجزاي كلام را در زبان يوناني به اسم و فعل و حرف تقسيم كرد. در كتابهاي نحو عربي نيز از ديرباز تاكنون كلمات عربي را سهقسم دانستهاند: اسم و فعل و حرف2. بعدها ديگران اقسامي ديگر بر اين سه افزودند كه به همه اين تقسيمبنديها ايرادهاي زيادي وارد شده است. اين نوع تجزيه و تحليل، تلويحاً براساس اين نظريه قرار دارد كه "واحد زبان، كلمه است" درحاليكه واحد واقعي زبان جمله است. بههمين دليل در دستورهاي سنتي درباره ساخت كلمه و راههاي اشتقاق و امثال آن به تفصيل صحبت ميشود ولي درباره نحو زبان كه خلاقيت جملهها نامحدود زبان را به عهده دارد سخن گفته نميشود و يا به كوتاهي از آن بحث ميشود3. بازتاب اين نظريه در مبحث حقيقت و مجاز در همان قدم اول وقتي كه سخن از انواع مجاز ميرود نمود مييابد: «و مجاز بر دو گونه است: اول، مجاز در تركيب كه آن را مجاز اسناد يا مجاز عقلي نيز گويند... و اين گونه بر چهار نوع است: يكي اينكه دو طرف آن حقيقت باشد، دوم آنكه هر دو طرف آن مجازي باشند، سوم و چهارم آن است كه يكي از دو طرف حقيقي باشد و طرف ديگر مجاز. گونه دوم، مجاز در مفرد كه مجاز لغوي ناميده ميشود و آن كاربرد لفظ در غير ماوضعله اوليه است و انواع بسيار دارد4...».اندكي توجه به اين نامگذاري و تقسيمبندي، مطلب را آشكار ميكند. آنچه زيربناي اين تقسيمبندي و نامگذاري است اين جمله است: «واحد زبان كلمه است نه جمله». و اين كلمه است كه باعث و باني حقيقي يا مجازي بودن كلام ميشود. اين مبنا نهتنها در تحليل زبان كارا نيست كه مشكلات بسياري ميآفريند. گويا سيوطي به شكل زيركانهاي كوشيده است تا با مقدمساختن مجاز در تركيب بر مجاز در مفرد، اين مشكلات را بپوشاند. چرا كه او در تعريف مجاز در تركيب از دو طرف سخن ميگويد؛ و اگر عليالقاعده مجاز در مفرد را مقدم ميداشت ممكن بود شصت خواننده خبردار شود كه موءلف در تعريف مجاز در تركيب فوراً به مجاز لغوي بازگشته است.اين مبنا حتي در نامگذاري هم ظهور دارد. وقتي ميگويد" مجاز در تركيب"؛ يعني " جمله" را بهعنوان واحدي زباني كه متصف به صفت حقيقي يا مجازي شود نميپذيرد بلكه اجزايي به نام "كلمه" هست كه آنها با هم تركيب ميشوند و تركيبي مجازي ميسازند و تازه حقيقي يا مجازيبودن اين تركيب با حقيقت و مجاز اجزاي آن نسبت مستقيم دارد! به بيان ديگر در طرح بحث سنتي مجاز، چيزي جز مجاز لغوي وجود ندارد و جايي كه مجاز در تركيب مطرح شده بلافاصله بحث به مجاز لغوي احاله شده است و تمام. ملاحظه شد كه يك مبناي خطا چگونه راه را بر شكوفايي بحث در يك حوزه اصلي مقوله مجاز (مجاز در تركيب) بسته است. در اين ميان تنها يك سوءال باقي است و آن نامگذاري ديگر مجاز در تركيب است. چرا به مجاز در تركيب "مجاز عقلي" هم گفتهاند؟ آيا اين نامگذاري نشانهاي براي نگاهي ديگرگونه به مجاز نيست؟!1 - 2. شالوده زبان عرف، "منطقي" است
در زبانشناسي سنتي مسلمانان و غير آنان، مسائل فلسفي - منطقي با مسائل زبان بههم درآميخته است. عدهاي از فلاسفه زبان را در انعكاس انديشه انسان ميدانستند و مقولات دستوري آن را بازتاب فعاليت ذهن و خرد انسان پنداشتند و چنين استدلال كردند كه چون شالوده خرد انسان، "منطقي" و همگاني است، پس بايد مقولات زبان نيز شالودهاي عقلاني، "منطقي" و همگاني داشته باشد. نتيجه اين گرايش فلسفي اين شد كه تحليل زبان بهويژه دستور زبان، بايد شالودهاي منطقي داشته باشد و احكام آن نبايد با احكام منطق تناقضي داشته باشد5.يكساندانستن مقولات زبان با منطق، استدلالي نادرست است و صدها مثال در رد آن ارائه شده است. اما اينجا تنها به توابع اين رويكرد در بررسيهاي زباني و ادبي اشارتي ميرود و به اختصار نشان داده شود كه چگونه اين مبنا باعث شكلگيري برخي "انواع" در الاتقان شده است: تعبير ديگر اين مدعا كه "زبان شالودهاي منطقي دارد" اين است: "قواعدي" وجود دارد به نام قواعد منطق كه زبان بايد براساس اين قواعد به كار رود. در نتيجه، چنانچه از اين قواعد تخطي شود خطايي زباني صورت گرفته است كه بايد به نوعي اصلاح يا توجيه شود. نتيجه اين تعبير آن است كه همانند حوزه منطق كه خطا و صواب و درست و غلط در آن مطرح است در كاربرد زبان نيز درست و غلط وجود دارد. بنابراين يكي از رسالتهاي مهم زبانشناس آن است كه توصيهها و تجويزهاي مقتضي را در كاربرد زبان متذكر شود و با وظيفهشناسي تمام، اقدام به يافتن خطاهاي اهل زبان كرده و به هر شكل ممكن از اين اعمال خلاف منطق! جلوگيري به عمل آورد.زبانشناس وظيفهشناس ما - چه لغوي باشد، چه نحوي - تا آنجاكه با اهالي زبان سروكار دارد و عوام به او ميدان ميدهند ميتواند به امر و نهي بپردازد و لغزشهاي مكرر و پايانناپذير ايشان را با وسواس تمام متذكر شود و غصه بخورد. اما بالاخره روزي، روزگار او را نزد نمونههاي اعلا و الگوي زبان مينشاند و اينجاست كه عرصه امر و نهي بر آنكس كه ميخواهد هنوز به قواعد منطق پابند باشد تنگ ميشود و آنگاه كه با متني مقدس مواجه شود كار، دشوارتر و مسأله بغرنجتر ميشود. از سويي عرصه سيمرغ قرآن، جولانگه ايراد و امر و نهي و اشكال اديب مسلمان نيست و از طرفي بيمبالاتي داناي زبان و خالق آن در بكاربردن قواعد منطق، مشهود است و غيرقابلاغماض!دستشستن از قواعد منطق و يافتن نظرگاهي عميق و دقيق، كار دشواري بود. ظواهر امر نشان ميدهد كه اسلاف ما در جستوجوي آسانترين راهحل ممكن بودهاند و البته توفيق هم يافتهاند. راهحل مزبور از اين قرار بود: نخست، گردآوري و طبقهبندي خطاها و اشكالات و تناقضات؛ دوم، تغيير نام اين اشكالات از "خطا به عنواني آبرومندانهتر كه درخور تقدس متن ديني باشد و تتمه اين تغيير عنوان، قدري توضيح در توجيه اشكالات و تناقضات و رفع شبهه از خوانندگان محترم! بود.به اعتقاد نگارنده، پيشينه شكلگيري برخي "انواع" در علوم قرآني، مبادرت ظفرمندانه و زبانشناسان منطقي! به برداشتن دو گام پيشگفته است. به اين عناوين جديد دقت كنيد: "في مشكلالقرآن و موهمالاختلاف و تناقضه"، "فيالحقيقة والمجاز"، "فيمقدمه و موءخره"، "فيالمبهات"6. شايد نامگذاري ديگر مجاز در تركيب، تحتعنوان "مجاز عقلي، در اثر همين ديدگاه باشد، چراكه تعبيرات مجازي بهگونهاي بودهاند كه عقل زبانشناس منطقي را آزردهاند و او خود را در توجيه آنها، بهحق ناگزير از بهكارگيري عقل ديده است. به بيان ديگر "مجاز" عنواني جديد و آبرومندانه براي آن چيزي است كه ايشان خطا ميدانستند. خطا در استعمال لفظ در غير ماوضعله. مجاز عنوان متيني است كه هرچند بهظاهر، خيلي مسائل را در فهم قرآن حل ميكند لكن تنها سرپوشي بر زبانناشناسي و مانعي براي فهم زبان و قرآن است. در جاي خود بايد استدلال شود كه منطقيدانستن قواعد زبان، انديشهاي خطاست. قواعد زبان و كاربرد آن چيزي نيست كه اهلزبان آن را بياموزد و سپس به كار بيندازد. قواعد زبان، دانشي ناآگاه است كه در ذهن اهلزبان هست. كار زبانشناس تنها توصيف اين قواعد ناآگاه است نه يافتن خطاهاي اهلزبان.2 - كيفيت پرداخت موضوع:
طبق آنچه در بخش اول گفتيم، از آنجا كه در اين بحثها هدف و انگيزه اصلي فيصلهدادن قضيه بوده است پرداخت موضوع نبايد چندان بهطول انجامد يا كيفيتي خاص داشته باشد. به بيان ديگر، پرداخت موضوع در اينجا بههمآوردن و آراستن "آغاز بحث" است و ادامه سوءتفاهم مزبور.2 - 1. خلط صورت و معنا
يكي از فرضهاي غلطي كه زبانشناسان سنتي بهطور آگاهانه يا ناآگاهانه مبناي كار خود قرار دادهاند اين است كه براي هر صورت زباني، يك معادل معنايي دقيق تصور ميكنند و آن صورت زباني را هميشه بيانگر آن معنا ميدانند و البته در اين راه كاملاً پا جاي پاي مناطقه گذاشتهاند7. وقتي در عمل مشاهده ميكنند كه چنين رابطه "يك به يك"اي بين صورتهاي زبان و معني آنها وجود ندارد حركات جالبي از آنها سر ميزند! البته منظور اين نيست كه بين صورتهاي زبان و قلمرو معنا رابطهاي نيست، بدونترديد تمايزات صوري براي بيان تمايزات معنايي بهوجود آمدهاند. اما اين رابطه چنان نيست كه در رياضيات معمول است كه به يك علامت در درون يك سيستم در آن واحد، بيش از يك ارزش (يا معنا) نميتوان داد. در زبان، رابطه صورت و معنا از اين بسيار سستتر است8 و البته پيچيدهتر. درواقع واژههايي كه فقط يك معني دارند در هر زبان، بيشتر صورت استثنا دارند تا قاعده.اگر سيوطي به نوع "وجوه و نظائر" توجهي شايان ميداشت درمييافت كه اين عيب زبان نيست اين ذات زبان است تا زماني كه ساختمان ذهن انسان چنان است كه هست و زبان بهنحوي به كار ميرود كه تاكنون به كار رفته است اين وضع ادامه خواهد يافت و هيچ اختلافي نيز در ارتباط زباني انسانها پيش نخواهد آمد. يا بهتر بگوييم اختلافها همان اندازه است كه هميشه بوده.بايد توجه داشت كه بين واقعيت زباني و واقعيت جهان خارج تفاوت هست. لااقل در زبان عرف چنين است و هر تقسيم يا برش زباني الزاماً تقسيم يا برش قرينهاي در جهان خارج ندارد. عدمبذل چنين توجهي مايه آميختن صورت و معنا در حوزههاي مختلفي چون "عدد، جنس، زمان و..." شده است. خلط صورت و معنا در هر كدام از اين حوزهها مايه توهم "غلط"هاي زباني و توجيهات و فلسفهبافيها و عنوانگذاريهاي پيرو آن است. به يك نمونه كه به مقوله مجاز مربوط است توجه كنيد:يكي از تمايزات صوري كه در برخي زبانها وجود دارد تقسيم "جنس" به مذكر موءنث است. بسياري از زبانشناسان سنتي سعي كردهاند اين تمايز را منعكس كننده تمايز نر و ماده در جهان بدانند و از آنجا كه چنين رابطه "يكبهيك" اي در اين مورد وجود ندارد ناچار، زحمت توجيه آن را هم كشيدهاند. ايشان وقتي ديدند كلماتي مثل "جسم" رأس"، "قمر" با آنكه اسم يا وصف حيوان يا انسان نر نيست و در نحو زبان با آنها همان معامله "علي" و "زيد" ميشود و بههمين شكل "شمس" در كنار "مريم" و "صفورا" قرار ميگيرد، ناچار دو عنوان تازه در اين زمينه باب كردند: "مذكر مجازي" و "موءنث مجازي" در مقابل مذكر و موءنث حقيقي. عامل پيدايش عناوين " موءنث لفظي" و "موءنث معنوي" نيز سوءتفاهم مشابهي است. بههمين شكل تلاش براي تطبيق زمان در افعال با زمان در عالم واقع (زمان وقوع فعل) مسائل مشابهي پديد آورد؛ چرا كه نه فعل ماضي هميشه برگذشته دلالت دارد نه فعل مضارع همواره بر حال و نه فعل مستقبل يكسره به آينده راجع است. اين آيات را همه شنيدهاند: "اذا وقعت الواقعه"9 و "غلبتالروم في ادني الارض10...».براي خلط صورت و معنا در زمينههاي مختلف ميتوان مثالهاي متعددي يافت كه بهجهت اختصار از آوردن آنها صرفنظر ميكنيم. تنها ذكر يك نمونه مبهم در الاتقان، خالي از مطايبه نيست و ايكاش معناداري و فايدهمندي اين عبارات بهگونهاي قابل توجيه باشد: «مجاز مجاز، اصطلاحي است چنين كه: مجاز گرفته شده از حقيقت را نسبت به مجاز ديگري به منزله حقيقت قرار دهند، پس با مجاز اولي از دومي تجوز شود بهجهت ارتباط بين آن دو. مانند فرموده خدايتعالي: «ولكن لاتواعدوهن سرّاً» كه مجاز است از مجازي ديگر... پس مصح مجاز اولي ملازمه است و دومي سببّيت11...».2 - 2 نداشتن نظريه زباني
مطلب ديگر كه در كيفيت پرداخت موضوع مجاز در كار سيوطي، قابلذكر است. "نپرداختن" به مجاز عقلي (مجاز در تركيب) به سبب نداشتن يك نظريه زباني است. مباحث ادبي سنتي بر بنياد هيچ نظريه عمومي زبان قرار نگرفتهاند. وقتي محقق زبان بهچنين نظريهاي مجهز نباشد به ورطهاي ميافتد كه در اين مقاله قسمتي از آن را نشان دادهايم و ناچار، توصيف آنها از ساختن زبان، آشفته، نامنظم، بريدهبريده، وصلهوصله12 و در بسياري موارد نادرست و گمراهكننده است. نداشتن نظريه زباني يعني تلويحاً يا تصريحاً قول به اينكه، زبان، ساختار و ساختمان ندارد. وقتي زبان، ساختار نداشته باشد زبانشناس به اجزاي كلام يعني "كلمه" توجه ميكند و طبيعي است كه واحد زبان را كلمه ميپندارد. در نتيجه جايي براي پرداختن به "جملات" و ساختارها و ارتباطشان با معنا نميماند. به بيان ديگر درنظر او، كلمه، اشارتگر به عالم معناست نه جمله و هر جمله نيز از طريق تكتك كلماتش به معاني دلالت دارد و نه در كليّت خودش.با اين توضيح دليل اختصار و نزاري مبحث "مجاز در تركيب" (مجاز عقلي) در الاتقان پيداست. در بخش قبل ديديم كه وجود يك مبناي غلط هرچند باعث پروردن بحث بود، مايه كشيدن آن به بيراهه نيز شد. اما در اينجا بهسبب نبود يك نظريه زباني - هرچند غلط - حتي امكان پرورش بحث وجود نداشته است و تولد و مرگ مجاز عقلي، چند سطر بيشتر به طول نينجاميده است.3 - جمعبندي و نتيجهگيري:
چكيده رويكرد سنتي در بررسي مقوله مجاز در نمودار زير نشان داده شده است:1. نقطه شروع
خواندن متن و تجزيه آن به "كلمات"، مفروغ گرفتن معنا و غفلت از معناي مندرج در تركيب2. كيفيت پرداخت
بررسي تناظر و تطابق اجزاي صورت (كلمات) با معنا و تشخيص صواب و خطا3. نتيجهگيري و هدف
نامگذاري و مقولهبندي خطايا و صوابها تحتعنوان مجاز و حقيقت چكيده آنچه لابلاي نقاديهاي رويكرد سنتي بهطور تلويحي و يا تصريحي پيشنهاد شده است به صورت زير است:1. نقطه شروع
داشتن نظريهاي زباني كه حقيقت و مجاز را جزئي طبيعي و لازمه زبان ميداند و به ساختمان زبان توجه دارد2. كيفيت پرداخت
جستوجوي نوع تناظر "جملات" با حقيقت و نوع "اشارتگري" آنها به واقع3. هدف
دريافت مراد و معناي متناين پيشنهاد، تنها پيشنهادي در تعيين نقطه آغاز و عزيمت است اما شيوه راهرفتن و روشرسيدن به مراد متن و متدولوژي جستوجوي تناظر جملات با معنا و فهم اشارات متن، سوءال ديگري است كه مسلماً يك پاسخ نخواهد داشت. تعيين "نقطه آغاز"، هرچند بر تعيين " روش " موءثر است لكن نه خود، آن روش است و نه آن را دقيقاً نشان ميدهد. فايده پيشنهاد مزبور در مورد "مجاز لغوي" آن است كه صورت مسأله را منتفي ميكند و تنها ماجراي مجاز عقلي باقي ميماند. در اين ماجرا نيز مسئله، يافتن راهي است براي رسيدن به مراد متن و دريافتن اشارات جملات و ساختارها.متكلمين و الهيدانان مسيحي در اين زمينه تلاشهايي كردهاند كه اگر درخور هم نباشد محتاج نقد و تكميل هست. كتاب " "God and the creative Imagination، كوشش آراسته و شايستهاي در اين حوزه است. اگر از مثالها و حالوهواي كتاب كه طبعاً با كتاب مقدس و تعاليم مسيحيت همخوان است بگذريم، اين كتاب اگرچه به سبب نظريات ناصواب مطرح شده در آن نميتواند متن اصلي براي درس علوم قرآن (3) باشد، آنقدر هست كه منبع جانبي درخوري براي درس باشد و الگويي شايسته براي تهيه متن درس مزبور قرار گيرد. در ادامه، گزارش مختصري از اين كتاب از باب معرفي ميآيد.
1. Parts of speech.
2. كلامنا لفظ مفيد كاستقم اسم و فعل ثم حرف اللكلم (الفيه اين مالك، بيت هفتم)
3. باطني، محمدرضا، نگاهي تازه به دستور زبان، تهران، انتشارات آگاه، 1356، ص 71.
4. سيوطي، عبدالرحمن، الاتقان في علوم القرآن، ترجمه سيدمهدي حائري قزويني تهران، اميركبير، 1376. ج 2، صص 122و 121.
5. باطني، صص 21 و 40.
6. انواع 48، 52، 44 و 70 ام.
7. باطني، ص 29.
8. همان، ص 30.
9. واقعه / 1.
10. روم/ 1.
11. الاتقان، ص 137.
12. اگر به انواع علوم قرآني نگاهي بياندازيم و گسستگي آنها را درنظر آوريم، نبود "نظريه" در حوزههاي ديگر نيز بر ما آشكار ميشود. نبايد از نظر دور داشت كه سيوطي، اشعريمسلك بوده است و شايد مشرب كلامي او بر اين ناپيوستگي بيتأثير نبوده باشد، هرچند پژوهش در اين معنا، مجال ديگري ميطلبد.