جایگاه زنان در نهضت عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه زنان در نهضت عاشورا - نسخه متنی

فاطمه‌ احمدوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





جايگاه‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا




فاطمه‌ احمدوند







مقدمه‌



حمد و ستايش‌ بي‌ كران‌ خدا را كه‌ توفيق‌ آن‌ داد كه‌ قلم‌ را در آستان‌ عشق‌ حسيني‌به‌ گردش‌ در آورده‌ و در سالي‌ كه‌ به‌ نام‌ عزت‌ و افتخار حسيني‌ زينت‌ يافته‌، ذره‌اي‌ از ارادت‌خاص‌ خود نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ را نشان‌ داده‌ تا شايد لحظه‌اي‌ لطف‌ آن‌ حضرت‌ شامل‌حالمان‌ گردد.



مدت‌ها بود كه‌ در پي‌ آن‌ بودم‌ كه‌ در باب‌ موضوع‌ قيام‌ عاشورا و مطالب‌ پيرامون‌ آن‌جزوه‌اي‌ نگاشته‌ و تقديم‌ نمايم‌. طي‌ مطالعات‌ و تحقيقاتي‌ كه‌ در اين‌ باب‌ به‌ عمل‌ آوردم‌،چنين‌ پنداشتم‌ كه‌ موضوعي‌ به‌ نام‌ « زنان‌ عاشورا» خالي‌ است‌ كه‌ متأسفانه‌ كمتر به‌ آن‌توجه‌ شده‌ است‌. البته‌ در لابه‌ لاي‌ مطالب‌ و موضوعاتي‌ كه‌ به‌ قيام‌ عاشورا مي‌پردازد به‌ آن‌اشاره‌ شده‌، لكن‌ تحقيقي‌ مستقل‌ به‌ نام‌ آنان‌ كمتر يافت‌ مي‌شود.



اكنون‌ در اين‌ همايش‌ كه‌ به‌ نام‌ عاشورا مزين‌ گشته‌ بر آن‌ شدم‌ تا جزوه‌اي‌ با عنوان‌«جايگاه‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا» عرضه‌ نمايم‌.



اگر زنان‌ عاشورايي‌ در اين‌ قيام‌ نبودند، شايد از عاشورا و قيام‌ امام‌ حسين‌ (ع) كمترياد مي‌شد و در اذهان‌ محو مي‌ماند، زيرا كه‌ رسالت‌ عظيم‌ پيام‌ عاشورا را زنان‌ بزرگواري‌چون‌ زينب‌ 3 و ام‌ كلثوم‌ 3 و زنان‌ و دختران‌ امام‌ (ع) برعهده‌ داشتند و به‌ راستي‌ هم‌ كه‌اين‌ رسالت‌ را چه‌ خوب‌ به‌ انجام‌ رسانيدند.



اكنون‌ وظيفة‌ ما زنان‌ مسلمان‌، به‌ خصوص‌ زنان‌ ايراني‌ است‌ كه‌ دَين‌ خود را هرچند كم‌ بتوانيم‌ به‌ آنان‌ ادا كرده‌ و از آنان‌ الگو بگيريم‌ و سرمشق‌ خود قرار دهيم‌.



مقالة‌ حاضر جايگاه‌ زنان‌ عاشورا را در دو فصل‌ بررسي‌ مي‌كند:



در فصل‌ اول‌ قبل‌ از ورود به‌ بحث‌ اصلي‌ اشاره‌اي‌ به‌ زنان‌ صدر اسلام‌ نموده‌ وسپس‌ اوضاع‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ زمان‌ معاويه‌ و يزيد را به‌ طور خلاصه‌ بررسي‌ كرده‌ و هم‌چنين‌ در بخش‌ بعدي‌ علت‌ همراه‌ بردن‌ زنان‌ و كودكان‌ در كاروان‌ هجرت‌ امام‌ از مدينه‌ به‌سوي‌ عراق‌ را بررسي‌ كوتاه‌ كرده‌ و در فصل‌ دوم‌ ـ كه‌ موضوع‌ اصلي‌ مقاله‌ مي‌باشد ـ به‌نقش‌ اين‌ زنان‌ و كودكان‌ در قيام‌ تحت‌ عنوان‌ « زنان‌ قبل‌ از عاشورا» و « زنان‌ در جريان‌عاشورا» و « زنان‌ پس‌ از عاشورا» و در پايان‌ نقش‌ كلي‌ آنان‌ را در قيام‌ و تأثيرشان‌ در زنده‌ماندن‌ نام‌ و ياد عاشورا مي‌پردازيم‌.





فصل‌ اول‌: زنان‌ صدر اسلام‌



با نگاهي‌ كوتاه‌ به‌ حوادث‌ و جنگ‌هاي‌ صدر اسلام‌ خواهيم‌ ديد كه‌ زنان‌ از چه‌جايگاه‌ و مقامي‌ برخوردار بودند. گاهي‌ نيز خود در صدر حضور داشتند. در پيمان‌ عقبه‌ كه‌قبل‌ از هجرت‌ انجام‌ گرفت‌، در ميان‌ هفتاد و اندي‌ كه‌ با پيامبر بيعت‌ كردند، سه‌ زن‌ حضورداشت‌ كه‌ پيامبر براي‌ اولين‌ بار به‌ طور رسمي‌ از زنان‌ بيعت‌ گرفت‌، البته‌ در امور خاصي‌ ازجمله‌ عدم‌ فحشا و خيانت‌ و عدم‌ نسبت‌ دادن‌ فرزندان‌ ديگر به‌ شوهرانشان‌.



در جنگ‌ احد نيز زنان‌ قهرماني‌ حضور داشتند. زني‌ از قبيله‌ بني‌ دينار كه‌ شوهر،پدر و برادر خود را از دست‌ داده‌ بود، در ميان‌ گروهي‌ نشسته‌ و اشك‌ مي‌ريخت‌، همين‌ كه‌ ازسلامتي‌ پيامبر آگاه‌ شد، گفت‌: اي‌ پيامبر تمامي‌ ناگواري‌ها و مصيبت‌ هايم‌ در راه‌ تو آسان‌است‌. و يا زني‌ ديگر كه‌ جنازة‌ فرزند و شوهر و برادر خود را ـ كه‌ در جنگ‌ از دست‌ داده‌ بود ـبر شتري‌ حمل‌ كرده‌ و به‌ شهر مي‌برد تا دفن‌ كند، از طرفي‌ در مدينه‌ كه‌ شايع‌ شده‌ بودپيامبر در جنگ‌ كشته‌ شده‌، گروهي‌ از زنان‌ براي‌ يافتن‌ خبر صحيح‌ از پيامبر رهسپار احدشدند، در نيمة‌ راه‌ به‌ آن‌ زن‌ برخورد كرد. و او با روي‌ باز با آنان‌ سخن‌ گفت‌ و خبر سلامتي‌پيامبر را به‌ آنان‌ داد در حالي‌ كه‌ جنازة‌ سه‌ شهيد خود را همراه‌ داشت‌.



در غدير خم‌ نيز زنان‌ حضور داشتند. در جريان‌ غدير خم‌ وقتي‌ پيامبر علي‌ را به‌امامت‌ و خلافت‌ بر مي‌گزيند، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص) ابتدا به‌ زنان‌ و همسران‌ خويش‌دستور مي‌دهد كه‌ بر علي‌ (ع) وارد شوند و او را در مورد چنين‌ فضيلتي‌ تبريك‌ گويند.



و يا در جنگ‌هاي‌ بعد از پيامبر، در جنگ‌ جمل‌ ـ البته‌ در بعد منفي‌ نقش‌ زن‌ ـعائشه‌ خود در صدر فرماندهي‌ جنگ‌ عليه‌ امام‌ علي‌ (ع) قرار مي‌گيرد.



در تاريخ‌ عاشورا، زنان‌ برگزيده‌اي‌ چون‌ زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ در صدر زنان‌ مي‌درخشند.زينب‌ قهرمان‌ عاشورا، پيام‌ رسان‌ كربلا است‌. مگر مي‌شود از عاشورا سخن‌ گفت‌ و از نام‌زينب‌ دريغ‌ كرد، عاشورا بدون‌ زينب‌ بي‌ معناست‌. عاشورا همواره‌ با نام‌ زينب‌ زينت‌مي‌يابد.



در كنار نام‌ زينب‌ به‌ نام‌ قهرماناني‌ برخورد مي‌كنيم‌ كه‌ با فداكاري‌هاي‌ خويش‌،صحنه‌ هايي‌ افتخارآميز آفريدند و براي‌ هميشه‌ نام‌ خود را در تاريخ‌ ثبت‌ نمودند. زناني‌چون‌ رباب‌ همسر امام‌حسين‌ (ع) ، ام‌ّ وهب‌، همسر زهير بن‌ قين‌ الگويي‌ براي‌ زنان‌مسلمان‌ شدند.



اكنون‌ با نگاهي‌ اجمالي‌ به‌ اوضاع‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ حكومت‌ بني‌ اميّه‌ نقش‌ وجايگاه‌ زنان‌ را در تاريخ‌ عاشورا بررسي‌ كرده‌ و به‌ ابعاد شخصيتي‌ هر كدام‌ مي‌پردازيم‌.



جايگاه‌ زنان‌ و نقش‌ آنان‌ را در تاريخ‌ عاشورا از زواياي‌ مختلف‌مي‌توان‌بررسي‌نمود.



زنان‌ قبل‌ از عاشورا، از ابتداي‌ حركت‌ امام‌ حسين‌ (ع) ، مدينه‌ تا كربلا؛



زنان‌ در جريان‌ عاشورا، نقش‌ آفريني‌هاي‌ زنان‌ در روز عاشورا ؛



زنان‌ بعد از عاشورا، از كربلا تا كوفه‌ و شام‌ و بازگشت‌ به‌ مدينه‌.





اوضاع‌ اجتماعي‌ حكومت‌ بني‌ اميّه‌



الف‌) فساد پنهان‌ (كفر پنهان‌)



اوضاع‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ زمان‌ معاويه‌ با يزيد فرق‌ اساسي‌ داشت‌.



در بررسي‌ تاريخ‌ زندگي‌ و حكومت‌ معاويه‌ با يزيد به‌ اين‌ نكته‌ مي‌رسيم‌ كه‌ اين‌ دواساساً اعتقادي‌ به‌ مقدّسات‌ مذهبي‌ و اسلامي‌ نداشتند و تنها به‌ دنبال‌ هوا و هوس‌ ومطامع‌ نفساني‌ خويش‌ بودند.



معاويه‌ كسي‌ است‌ كه‌ لعن‌ بر علي‌ بن‌ ابي‌طالب‌ (ع) را در ميان‌ مردم‌ رايج‌ نمود وبدعت‌ها و سنّت‌هاي‌ غلط‌ و نا مشروع‌ را در جامعه‌ بنيان‌ نهاد و با افروختن‌ آتش‌ جنگ‌صفّين‌ حدود ده‌ هزار كشته‌ بر جاي‌ گذاشت‌.



در جاي‌ ديگر، معاويه‌ به‌ دوست‌ خود (مغيرة‌ بن‌ شعبة‌) مي‌گويد: «اگر بخواهيم‌ نام‌ما در تاريخ‌ ماندگار شوند، بايد نام‌ محمّد را دفن‌ كنيم‌ و كاري‌ كنيم‌ كه‌ اسمي‌ از او نماند.»



معاويه‌ كسي‌ است‌ كه‌ با مسلط‌ كردن‌ افرادي‌ از قبيل‌ « زياد بن‌ ابيه‌» و « بُسر بن‌اَرطاة‌» بر جامعه‌، مرداني‌ شريف‌ و با فضيلت‌ چون‌: « رُشيد هَجَري‌»، « حُجْرِ بن‌ِ عَدي‌» و« عَمْرو بن‌ِ حَمِق‌ْ» را به‌ شهادت‌ مي‌رساند.



با همة‌ اين‌ اوصاف‌، معاويه‌ تظاهر به‌ اسلام‌ مي‌نمود و در اين‌ مورد ظواهر امر رارعايت‌ مي‌كرد. نقاب‌ دين‌ بر چهره‌ داشت‌ و با حربة‌ دين‌ به‌ جنگ‌ با دين‌ آمد و به‌ گونه‌اي‌عمل‌ كرد كه‌ اصحاب‌ و ياران‌ حضرت‌ علي‌ (ع) را هم‌ به‌ ترديد و دو دلي‌ انداخت‌ ؛ با اين‌ كه‌حضرت‌ علي‌ (ع) را به‌ حق‌ دانسته‌ و به‌ او ايمان‌ داشتند، لكن‌ از جنگ‌ با معاويه‌ ترديدداشتند.



آن‌ چنان‌ كه‌ در جنگ‌ صفين‌ مردي‌ از ياران‌ علي‌ (ع) خدمت‌ عمّار ياسر آمد و به‌وي‌ گفت‌:



« من‌ هنگام‌ خروج‌ از كوفه‌ تا ديشب‌ در باطل‌ بودن‌ معاويه‌ و لزوم‌ جنگ‌ با او ترديدنداشتم‌، امّا اكنون‌ دچار ترديد شدم‌، زيرا مي‌بينم‌ ما اذان‌ مي‌گوييم‌، و نماز مي‌خوانيم‌، آنان‌نيز اذان‌ مي‌گويند و نماز مي‌خوانند»



معاويه‌ نه‌ تنها با تظاهر به‌ اسلام‌ موفق‌ شد كه‌ مردم‌ و ياران‌ علي‌ (ع) را دچار ترديدنمايد، بلكه‌ توانست‌ با تبليغات‌ سوء، تخم‌ كينه‌ و دشمني‌ حضرت‌ علي‌ (ع) و خاندان‌ وي‌ رادر دل‌هاي‌ مردم‌ بكارد. لذا به‌ همين‌ خاطر بود كه‌ امام‌ حسن‌ (ع) صلح‌ با او را بر قيام‌ عليه‌او ترجيح‌ داد، زيرا مي‌دانست‌ اگر امام‌ حسين‌ (ع) با اين‌ عنصر مكر و حيله‌ وارد جنگ‌ شود،چيزي‌ جز شهادت‌ خود و يارانش‌ را نخواهد داشت‌ و شهادت‌ او هم‌ در آن‌ روز نمي‌توانست‌نتيجه‌اي‌ داشته‌ باشد، زيرا معاويه‌ با همان‌ فريب‌ كاري‌ خون‌ حضرتش‌ را پايمال‌ مي‌كرد وريختن‌ اين‌ خون‌ كمترين‌ اثري‌ براي‌ اسلام‌ و دين‌ نمي‌داشت‌.



بر اين‌ اساس‌ امام‌ حسين‌ (ع) هم‌ مدت‌ ده‌ سالي‌ را كه‌ امامتش‌ معاصر حكومت‌معاويه‌ بود، عليه‌ او قيام‌ نكرد و راه‌ برادر را دنبال‌ كرد.



ب‌) كفر آشكار



پس‌ از مرگ‌ معاويه‌، يزيد خود را ولي‌ّ امر مسلمانان‌ دانست‌ .



حكومت‌ يزيد با معاويه‌ يك‌ تفاوت‌ اساسي‌ داشت‌، اگر چه‌ هيچ‌ كدام‌ اعتقادي‌ به‌اسلام‌ و دين‌ پيامبر نداشتند، امّا ـهمان‌ گونه‌ كه‌ بيان‌ شدـ معاويه‌ به‌ اسلام‌ تظاهرمي‌نمود و نقاب‌ دين‌ بر چهره‌ داشت‌ و باحربة‌ دين‌ به‌ جنگ‌ با دين‌ رفت‌، ولي‌ يزيد جواني‌بود عيّاش‌، آلوده‌ به‌ گناه‌، قمارباز، شراب‌ خوار، سگ‌ باز و علناً دستورات‌ اسلامي‌ را زير پاي‌مي‌گذاشت‌. فساد و انحراف‌ او در كتاب‌هاي‌ شيعه‌ و سنّي‌ ذكر شده‌، افكار و عقايد او كاملاًتحت‌ تأثير آداب‌ و رسوم‌ بيگانگان‌ بود.



رقّاصي‌، لهو و لعب‌، مي‌گساري‌، و سگ‌ بازي‌، از عادات‌ مسيحيان‌ بود، كه‌ در زندگي‌يزيد رسوخ‌ كرده‌ و بدون‌ هيچ‌ هراسي‌ مرتكب‌ اين‌ خلاف‌ها مي‌شد.



وي‌ در كارهاي‌ خود با مسيحيان‌ و بيگانگان‌ مشورت‌ مي‌كرد، هم‌چون‌ « سرجون‌رومي‌»، و رأي‌ آنان‌ را به‌ كار مي‌بست‌ و با مشورت‌ با او بود كه‌ عبيدالله بن‌ زياد را به‌استانداري‌ كوفه‌ منصوب‌ كرد.



مسعودي‌ در مروج‌ الذهب‌ مي‌نويسد:



يزيد صاحب‌ طرب‌، بازها، سگ‌هاي‌ شكاري‌، و بوزينه‌ها و مجالس‌ شراب‌ بود. بعداز شهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع) بر سر سفره‌اي‌ از شراب‌ نشسته‌ بود ـ در حالي‌ كه‌ عبيدالله بن‌زياد در طرف‌ راست‌ او بود ـ و اشعاري‌ مي‌خواند: اي‌ ساقي‌! به‌ من‌ شرابي‌ بنوشان‌ كه‌ قلب‌مرا سيراب‌ كند و سپس‌ جام‌ شراب‌ پركن‌ و مانند همان‌ را به‌ پسر زياد بده‌، همان‌ كس‌ كه‌رازدار من‌ و امين‌ من‌است‌، آن‌ كسي‌ كه‌ كار خلافت‌ من‌ به‌ دست‌ او محكم‌ شد. اين‌ پسرزياد كشندة‌ حسين‌، آن‌ مرد خارجي‌ است‌ و كسي‌ است‌ كه‌ وحشت‌ در دل‌ دشمنان‌ وحسدورزان‌ من‌ انداخت‌.



وي‌ اضافه‌ مي‌كند، كه‌ در دوران‌ يزيد مردم‌ به‌ طور رسمي‌ شراب‌ مي‌خوردند، و لهو ولعب‌ در مكه‌ و مدينه‌ هم‌ شيوع‌ پيدا كرده‌ بود، برخلاف‌ معاويه‌ كه‌ تظاهر به‌ دينداري‌مي‌كرد. امّا با اين‌ همه‌، آن‌ چه‌ يزيد به‌ كار مي‌برد از جهل‌ و بي‌خبري‌ مردم‌ بود. اومي‌دانست‌ كه‌ قتل‌ امام‌ حسين‌ (ع) و شكست‌ ظاهري‌ انقلاب‌ وي‌ آسان‌ نيست‌. زيرا كه‌امام‌ (ع) در ميان‌ مردم‌ مسلمان‌ از موقعيّت‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ خاصّي‌ برخوردار بود. مردم‌از پيامبر شنيده‌ بودند كه‌ « حسن‌ و حسين‌ 8 سرور جوانان‌ بهشتند» و هم‌ چنين‌ رسول‌اكرم‌ فرمودند: « حسين‌ منّي‌ و أنا منه‌ ».



و بني‌ اميّه‌ نيز شخصيت‌ آن‌ حضرت‌ را مي‌شناختند تا جايي‌ كه‌ معاويه‌ دربارة‌ امام‌حسين‌ (ع) گفت‌:



« فوالله ما أري‌ فيه‌ موضعاً للعيب‌ ؛ به‌ خدا سوگند هيچ‌ عيبي‌ در حسين‌نمي‌بينم‌.»



هم‌ چنين‌ وليد فرماندار مدينه‌ دربارة‌ حضرت‌ مي‌گويد:



« اگر ثروت‌ و سلطنت‌ دنيا را به‌ من‌ بدهيد، حسين‌ (ع) را نمي‌كشم‌.»



اكنون‌ مي‌بينيم‌ كه‌ به‌ خاطر جايگاه‌ و مقام‌ والاي‌ امام‌ (ع) در ميان‌ مسلمانان‌ است‌كه‌ دشمن‌ به‌ منظور تثبيت‌ حكومت‌ خويش‌ و قانوني‌ جلوه‌ دادن‌ آن‌ خواهان‌ بيعت‌ با امام‌بود، زيرا با بيعت‌ امام‌ احتمال‌ قيام‌ منتفي‌ شده‌ و حكومت‌ جابرانه‌ يزيد مشروعيّت‌مي‌يافت‌، چرا كه‌ در حقيقت‌ بيعت‌ امام‌ (ع) بيعت‌ همة‌ مسلمانان‌ بود و حساس‌ بودن‌حكومت‌ در خصوص‌ بيعت‌ امام‌، به‌ دليل‌ همين‌ موقعيت‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ و ابعادشخصيت‌ آن‌ حضرت‌ بود.



چون‌ دشمن‌ از رسيدن‌ به‌ مقصود خود عاجز ماند، ناچار به‌ شيوه‌هاي‌ تبليغاتي‌ عليه‌آن‌ حضرت‌ روآورد و امام‌ را اخلال‌ گر و مخل‌ّ امنيّت‌ نشان‌ داد و تفرقه‌انگيز دانسته‌ و خود راولي‌امر مسلمين‌ معرفي‌ كرد و عمل‌ امام‌ را خروج‌ عليه‌ وي‌ مي‌دانست‌. زيرا كه‌ معاويه‌ بامعرفي‌ يزيد به‌ عنوان‌ جانشين‌، رهبري‌ او را از مقدّرات‌ الهي‌ خوانده‌ بود و مي‌گفت‌ مردم‌ رادر مقدّرات‌ الهي‌ اختياري‌ نيست‌.



علت‌ عدم‌ بيعت‌ امام‌ حسين‌ (ع) با بني‌ اميّه‌



دستگاه‌ يزيد با اين‌ شيوة‌ عمل‌، تبليغات‌ زهرآگين‌ خود عليه‌ امام‌ حسين‌ (ع) را دربين‌ مردم‌ رواج‌ داد و او را متهم‌ ساخت‌ كه‌ برخلاف‌ قضا و قدر الهي‌ عمل‌ مي‌كند و جنگ‌ بااو واجب‌ است‌.



پس‌ از معاويه‌، يزيد با فرستادن‌ نامه‌ هايي‌ به‌ بلاد مختلف‌، از فرمانداران‌ آن‌شهرها خواست‌ كه‌ براي‌ خود از مردم‌ بيعت‌ بگيرند.



از جمله‌، نامه‌اي‌ به‌ وليد بن‌ عتبه‌ حاكم‌ مدينه‌ خواست‌ كه‌ از مردم‌ مدينه‌ بيعت‌بگيرد! و طي‌ نامه‌اي‌ جداگانه‌ خواست‌ كه‌ از چهار نفر بيعت‌ خصوصي‌ بگيرد كه‌ آن‌ چهارنفر عبارت‌ بودند از:



« عبد الرحمن‌ بن‌ ابي‌ بكر، عبدالله بن‌ عمر، عبدالله بن‌ زبير، و به‌ خصوص‌ حسين‌بن‌ علي‌ (ع) ، و از وليد خواست‌ كه‌ نامه‌ مرا جداگانه‌ به‌ هر كدام‌ بده‌ و هر كدام‌ بيعت‌ نكردند،سرش‌ را با جواب‌ نامه‌ بفرست‌.»



وليد نيز پيكي‌ را سراغ‌ اين‌ چهار نفر فرستاد، و آنان‌ را به‌ نزد خود فراخواند. آنان‌ درجواب‌ گفتند: برگرد.



آن‌ گاه‌ رو به‌ امام‌ (ع) كردند و گفتند: اي‌ پسر پيامبر! آيا مي‌داني‌ وليد ما را براي‌ چه‌كاري‌ خواسته‌؟ امام‌ (ع) در جواب‌ آنان‌ فرمودند: آري‌، به‌ سراغ‌ شما فرستاده‌ تا براي‌ يزيدبيعت‌ بگيرد، شما چه‌ مي‌كنيد؟ هر كدام‌ چيزي‌ گفتند و گوشه‌نشيني‌ اختيار كردند.



امام‌فرمودند: من‌ جوانان‌ خود را جمع‌ كرده‌ و نزد وليد مي‌روم‌ و با يك‌ديگر مناظره‌و گفت‌و گو كرده‌ و حقّم‌ را طلب‌ مي‌كنم‌. سپس‌ فرزندان‌ خود را جمع‌ كرد و نزد وليد رفت‌ وبه‌ آنان‌ فرمود: من‌ نزد اين‌ مرد مي‌روم‌، هرگاه‌ شنيديد صدايم‌ بلند شد، حمله‌ كنيد و گرنه‌از جايتان‌ حركت‌ نكنيد تا به‌ نزد شما برگردم‌.



امام‌ (ع) نزد وليد رفت‌ و مروان‌ نيز در كنارش‌ نشسته‌ بود، وليد خبر مرگ‌ معاويه‌ رابه‌ او داد و نامة‌ يزيد را براي‌ آن‌ حضرت‌ خواند و از ايشان‌ خواست‌ كه‌ با او بيعت‌ كنند. امام‌در جواب‌ فرمودند: كه‌ ما با اين‌ مصيبت‌ وقت‌ بيعت‌ نداريم‌، وليد گفت‌: چاره‌اي‌ جزبيعت‌نيست‌.



امام‌ (ع) فرمود: فردي‌ مثل‌ من‌ پنهاني‌ بيعت‌ نمي‌كند و گمان‌ نمي‌كنم‌ كه‌ به‌ چنين‌بيعتي‌ راضي‌ باشي‌، فردا كه‌ بيرون‌ مي‌آيي‌ و مردم‌ را به‌ بيعت‌ فرا مي‌خواني‌، مرا هم‌ همراه‌آنان‌ دعوت‌ كن‌.



وليد مردي‌ عاقبت‌ انديش‌ بود و به‌ امام‌ گفت‌: اي‌ اباعبدالله! برگرد و فردا همراه‌مردم‌ نزد ما بيا. مروان‌ گفت‌: اگر از دستت‌ برود، ديگر او را نخواهي‌ ديد. يا از او اكنون‌ بيعت‌بگير و يا او را بكش‌.



امام‌ با شنيدن‌ سخن‌ او به‌ پا خاست‌ و فرمود: اي‌ پسر خارجي‌ دستور كشتن‌ مرامي‌دهي‌! دروغ‌ مي‌گويي‌، اي‌ فرزند مرد پليد، قسم‌ به‌ خدا!؟ از من‌ بر تو و رفيقت‌ جنگي‌طولاني‌ به‌ پا خواست‌. پس‌ حضرت‌ از نزد آنان‌ برخاسته‌ و به‌ منزلشان‌ برگشتند.



از طرفي‌ هم‌ بعد از مرگ‌ معاويه‌، شيعيان‌ كوفه‌ در خانة‌ سليمان‌ بن‌ صُرَد خزاعي‌جمع‌ شدند و براي‌ امام‌ حسين‌ (ع) نامه‌ نوشتند و از او دعوت‌ كرده‌ كه‌ براي‌ زمامداري‌ به‌سوي‌ آنان‌ حركت‌ كند.



نوشتن‌ اين‌ نامه‌ نشان‌ مي‌داد، كه‌ مردم‌ كوفه‌ از دست‌ معاويه‌ و فرمانداران‌ او به‌تنگ‌ آمده‌اند.



امام‌ پس‌ از بازگشت‌ از نزد وليد، به‌ خانه‌ آمد. چون‌ روز به‌ پايان‌ رسيد، وليد مرداني‌چند نزد امام‌ حسين‌ (ع) فرستاد تا او را حاضر كنند و بيعت‌ كند، امام‌ حسين‌ (ع) فرمود: تاصبح‌ شود ببينم‌ و ببينيد كه‌ چه‌ خواهد شد، آن‌ شب‌ فرستادگان‌ وليد دست‌ نگه‌ داشتند واصرار نكردند. آن‌ حضرت‌ همان‌ شب‌ قصد حركت‌ از مدينه‌ به‌ سوي‌ مكه‌ كرد. آن‌ شب‌ 28رجب‌ بود. فرزندان‌ و برادران‌ و برادرزندگان‌ و بيشتر خاندان‌ را جز محمد بن‌ حنفيه‌ به‌همراه‌ برد.



محمد بن‌ حنفيه‌ كه‌ از حركت‌ امام‌، به‌ سوي‌ مكه‌ آگاه‌ گشت‌، نزد امام‌ آمد و او رانصيحت‌ كرد: كه‌ تو نزد من‌ از همه‌ عزيزتر و محبوب‌تري‌ و تو آميخته‌ با من‌ و جان‌ و روح‌من‌ هستي‌، نصيحت‌ را از هيچ‌ كس‌، دريغ‌ ندارم‌ تا چه‌ رسد به‌ تو، اي‌ برادر! به‌ مكه‌مي‌روي‌، اگر آرام‌ تواني‌ گرفت‌ در آن‌ جا منزل‌ كن‌، و گرنه‌ سوي‌ بلاد يمن‌ برو، چون‌ آنان‌ياران‌ جدّ تو و پدر تو بودند و اگر نتوانستي‌، از جايي‌ به‌ جايي‌ رو تا خدا ميان‌ ما و اين‌ گروه‌فاسق‌ حكم‌ فرمايد. امام‌ حسين‌ (ع) فرمود: اي‌ برادر سوگند به‌ خدا! اگر در دنيا هيچ‌ جايي‌و پناهي‌ هم‌ نباشد، با يزيد بن‌ معاويه‌ بيعت‌ نخواهم‌ كرد، چه‌ خوب‌ مرا نصيحت‌ كردي‌،خدا تو را جزاي‌ خير دهد، پس‌ محمد بن‌ حنفيه‌ گريست‌ و امام‌ (ع) نيز ساعتي‌ با اوگريست‌ و خداحافظي‌ كردند. و از او خواست‌ كه‌ قلم‌ و كاغذي‌ آماده‌ كند، تا وصيت‌ خويش‌را براي‌ او بنويسد.



امام‌ (ع) وصيت‌ نامه‌ خويش‌ را به‌ محمد بن‌ حنفيه‌ داد و با او وداع‌ كرد و در تاريكي‌شب‌ از مدينه‌ خارج‌ شد.



امام‌ (ع) هنگام‌ خارج‌ شدن‌ از مدينه‌ با پيامبر (ص) جدّ بزرگوار خويش‌ و برادر و مادربزرگوار خود فاطمة‌ زهرا 3 خداحافظي‌ كرده‌ و با آنان‌ وداع‌ مي‌كند. امام‌ خود مي‌داند كه‌اين‌ سفر را بازگشتي‌ نيست‌ و خود و دوستان‌ و اصحابش‌ همه‌ به‌ شهادت‌ خواهند رسيد وفرزندان‌، اهلبيت‌، خواهران‌ و همسرانش‌ به‌ اسارت‌ خواهند رفت‌ كه‌ خود در پاسخ‌ محمدبن‌ حنفيه‌ كه‌ از او مي‌خواهد همسران‌ و زنان‌ و كودكان‌ خويش‌ را به‌ همراه‌ نبرد، مي‌فرمايد:خدا خواهد كه‌ اهل‌بيت‌ مرا به‌ اسارت‌ ببيند.





آغاز حركت‌ امام‌ (ع)



در ابتداي‌ حركت‌ امام‌ ام‌ّسلمه‌ همسر پاك‌ پيامبر (ص) و مخدّرات‌ آن‌ حضرت‌نزديك‌ آمده‌ و ايفاي‌ نقش‌ مي‌كنند.



از امام‌ محمد باقر (ع) روايت‌ است‌ كه‌ چون‌ امام‌ (ع) آهنگ‌ حركت‌ از مدينه‌ سرداد، مخدّرات‌ آن‌ حضرت‌ و زنان‌ بني‌عبدالمطّلب‌ نزد آن‌ حضرت‌ شتافتند و صدا به‌ گريه‌ وزاري‌ بلند كردند و نوحه‌ سرايي‌ كردند. آن‌ حضرت‌ ميان‌ آنان‌ آمده‌ و ايشان‌ را قسم‌ داد تاگريه‌ و زاري‌ نكرده‌ و صبر پيشه‌ كنند.



آن‌ دل‌ سوختگان‌ گفتند: پس‌ ما گريه‌ و زاري‌ را براي‌ چه‌ روز بگذاريم‌ كه‌ اكنون‌براي‌ ما همچون‌ روزي‌ است‌ كه‌ پيامبر (ص) و علي‌ (ع) و فاطمه‌ 3 و دختران‌ آن‌ حضرت‌از دنيا رفته‌اند، جان‌ ما فداي‌ تو اي‌ محبوب‌ قلوب‌ مؤمنان‌ و اي‌ يادگار پيامبر، پس‌ يكي‌ ازعمّه‌هاي‌ آن‌ حضرت‌ پيش‌ آمده‌ و شيون‌ كرد و از آن‌ حضرت‌ خواهش‌ كرد و گفت‌: گواهي‌مي‌دهم‌ اي‌ نور ديده‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ شنيدم‌ كه‌ جنيّان‌ بر تو نوحه‌ مي‌كردند و مي‌گفتند:



ان‌ قتيل‌ الطف‌ّ من‌ آل‌ هاشم‌ اذل‌ُّ رقابا من‌ قريش‌ فذلت‌ هم‌ چنين‌ طبق‌ روايت‌ قطب‌ راوندي‌ و ديگران‌، ام‌ّ سلمه‌ همسر پيامبر (ص) نيز در وقت‌خروج‌ آن‌ حضرت‌ نزديك‌ آمد و فرمود: اي‌ فرزند! مرا اندوهناك‌ مگردان‌ با رفتن‌ به‌ سوي‌عراق‌، زيرا كه‌ از جدّ بزرگوارت‌ پيامبر اكرم‌ (ص) شنيدم‌ كه‌ فرمود: فرزند دلبندم‌ (حسين‌ (ع) )در زمين‌ عراق‌ كشته‌ مي‌شود و نام‌ آن‌ را كربلا ناميد.



امام‌ فرمودند: اي‌ مادر به‌ خدا سوگند! من‌ خود اين‌ مطلب‌ را مي‌دانم‌. به‌ خداسوگند، من‌ كشندة‌ خود را مي‌شناسم‌ و مي‌دانم‌ چه‌ روزي‌ كشته‌ خواهم‌ شد و بُقعه‌اي‌ كه‌ درآن‌ مدفون‌ خواهم‌ شد، مي‌دانم‌ و كساني‌ را از اهل‌ بيت‌ كه‌ با من‌ كشته‌ مي‌شوند،مي‌شناسم‌، و اگر خواهي‌ اي‌ مادر به‌ تو نشان‌ دهم‌ جايي‌ كه‌ در آن‌ مدفون‌ خواهم‌ شد ،كه‌ دراين‌ زمان‌ به‌ اعجاز آن‌ حضرت‌ زمين‌ها پست‌ و زمين‌ كربلا نمايان‌ شد و ام‌ سلمه‌ محل‌شهادت‌ آن‌ حضرت‌ و مدفن‌ او را ديد وهاي‌هاي‌ بگريست‌.



و از حضرت‌ صادق‌ (ع) روايت‌ است‌ كه‌ چون‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) خواست‌ به‌ عراق‌رود، كتاب‌ها و وصيت‌ خود را به‌ام‌ سلمه‌ (همسر بزرگوار پيامبر)، سپرد و چون‌ علي‌ بن‌الحسين‌ (ع) بازگشت‌، ام‌ سلمه‌ آنها را به‌ وي‌ داد.





چرا امام‌، زنان‌ و كودكان‌ را همراه‌ مي‌برد؟



حركت‌ امام‌ حسين‌ (ع) يك‌ حركت‌ اصلاحي‌ براي‌ جامعه‌ و عملي‌ كردن‌ اصل‌ امربه‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، براي‌ نشان‌ دادن‌ ماهيت‌ حكومت‌ فاسق‌ و فاسد اموي‌ بود.



امام‌ نمي‌توانست‌ با يزيد بيعت‌ كند و حكومت‌ او را به‌ رسميت‌ بشناسد. از طرفي‌نمي‌توانست‌ در برابر حكومت‌ يزيد سكوت‌ كند و مردم‌ را از حقيقت‌ اين‌ حكومت‌ آگاه‌نسازد و از سوي‌ ديگر، نيز او مي‌دانست‌ كه‌ مقاومت‌ و ايستادگي‌ در برابر نظام‌ حاكم‌ اموي‌دستاوردي‌ جز شهادت‌ در راه‌ خدا ندارد، لذا در صدد برآمد، آن‌ گونه‌ كه‌ با شهادت‌، خود به‌نعمت‌هاي‌ لايزال‌ الهي‌ مي‌رسد، شهادتش‌ نيز در مسير تاريخ‌ امت‌ اسلام‌ نقش‌ سازنده‌ وپايدار، بر جاي‌ گذارد و مردم‌ را آگاه‌ سازد.



لذا، همراه‌ بردن‌ زنان‌ و كودكان‌ با اهداف‌ و برنامه‌هاي‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ بود، كه‌بتواند حكومت‌ نيرنگ‌ و فريب‌، كارگزاران‌ بني‌ اميه‌ را كه‌ به‌ ظاهر مشروع‌ و ناگسستني‌جلوه‌ مي‌داد، از هم‌ فرو پاشد. در اين‌ صورت‌ يا جنگ‌ رودرروي‌ دو سپاه‌ بازتابي‌ محدود وناچيز خواهد داشت‌ و مرگي‌ عادي‌ يا شكست‌ سپاهي‌ در برابر سپاه‌ ديگر عنوان‌ مي‌شود وبراي‌ آيندگان‌ چندان‌ بازتابي‌ و موج‌ طوفان‌ خيز و فراگيري‌ كه‌ امت‌ اسلامي‌ را در طول‌تاريخ‌ پرفراز و نشيب‌ خود هدايت‌ و راهنمايي‌ كند، هرگز به‌ دنبال‌ نخواهد داشت‌، لذا كاري‌كه‌ امام‌ حسين‌ (ع) كردند در راه‌ اهداف‌ ارزشمند نهضت‌ كربلا بود.







فصل‌ دوم‌



نقش‌ زنان‌ را ابتدا مي‌توان‌ به‌ سه‌ بحث‌ عمده‌ تقسيم‌ كرد.



1 ـ زناني‌ كه‌ قبل‌ از عاشورا حضور خود را نشان‌ داده‌اند ـ از مدينه‌ تا كربلا



2 ـ زناني‌ كه‌ در روز عاشورا نقش‌ آفريني‌ كردند ـ در روز حادثه‌



3 ـ زناني‌ كه‌ بعد از عاشورا نقش‌ داشتند ـ از كربلا تا شام‌ و تا مدينه‌





1ـ زناني‌ كه‌ قبل‌ از عاشورا حضور خود را نشان‌ داده‌اند ـ از مدينه‌ تا كربلا



الف‌) زناني‌ كه‌ در آغاز حركت‌ِ امام‌ از مدينه‌، نزد او آمدند، چون‌ مخدرات‌ آن‌ حضرت‌و عمه‌هايش‌ و زنان‌ بني‌عبدالمطلب‌ كه‌ با گريه‌ و شيون‌، نوحه‌ كردند و از امام‌ خواستند كه‌مانع‌ سفر شوند. هم‌ چنين‌ تنها همسر پيامبر بزرگ‌ اسلام‌ (ص) ام‌ سلمه‌ كه‌ امام‌ وصيت‌خويش‌ و امانت‌ خود را به‌ او سپرد.



ب‌) زناني‌ كه‌ در ميانة‌ راه‌ همسران‌ خود را تشويق‌ كردند تا به‌ كاروان‌ امام‌ بپيوندند؛زناني‌ چون‌ همسر زهير بن‌ قين‌ و همسر عبدالله كلبي‌.



ج‌) زناني‌ چون‌ طوعه‌ كه‌ «مسلم‌» را ياري‌ كرد.





2ـ زناني‌ كه‌ روز عاشورا نقش‌ آفريني‌ كردند ـ حادثة‌ كربلا



زناني‌ كه‌ روز عاشورا حضور داشتند، هم‌ از اولاد علي‌ و خاندان‌ اهل‌ بيت‌ بودند و هم‌از ديگران‌؛ زناني‌ چون‌ ام‌ وهب‌ و همسر وهب‌، كه‌ اولين‌ شهيد زن‌ در عاشورا بود. ام‌ وهب‌نظاره‌ گر رشادت‌هاي‌ فرزند خويش‌ بود كه‌ فرزندش‌ نزد او برگشته‌ و گفت‌: ا´يا راضي‌ شدي‌مادر؟ ام‌ وهب‌ گفت‌: وقتي‌ راضي‌ مي‌شوم‌ كه‌ در راه‌ فرزندان‌ رسول‌ الله كشته‌ شوي‌.



ديگر زن‌، مادر عمرو بن‌ جناده‌، وقتي‌ فرزندش‌ به‌ شهادت‌ رسيد، سرش‌ را به‌ سوي‌مادر پرتاب‌ كردند و مادر سر فرزندش‌ را برداشته‌ و به‌ سوي‌ دشمن‌ انداخت‌ ديگر زني‌ ازقبيله‌ بكر بن‌ وائل‌ بود كه‌ از سپاه‌ عمر سعد جدا شده‌ و به‌ امام‌ پيوست‌ و قبيلة‌ بكر را به‌ياري‌ طلبيد و هم‌ چنين‌ زن‌ زهير كه‌ به‌ غلامش‌ دستور داد برو آقاي‌ خود را كفن‌ كن‌ و غلام‌ رفت‌ .



3 ـ نقش‌ زنان‌ بعد از عاشورا ـ از كربلا تا شام‌ و بازگشت‌ به‌ مدينه‌



نقش‌ عمدة‌ زنان‌ در حادثه‌ بعد از عاشورا است‌ كه‌ خاندان‌ اهل‌ بيت‌ به‌ اسارت‌ درآمده‌ و زينب‌ كبري‌ 3 و دختران‌ سيدالشهدا در پيام‌ رساني‌ عاشورا نقش‌ آفريني‌ كردند.زناني‌ چون‌ زن‌ خولي‌ و زن‌ فردي‌ به‌ نام‌ مالك‌ بن‌ نصر كندي‌ كه‌ در اعتراض‌ جنايت‌هاي‌شوهرانشان‌ از همسر خود جدا شدند.



پس‌ از اين‌ تقسيم‌ بندي‌ كلي‌، به‌ معرفي‌ هر يك‌ از اين‌ زنان‌ مي‌پردازيم‌.



1 ـ همسر زهير بن‌ قين‌



وي‌ نخستين‌ بانويي‌است‌ كه‌ نامش‌ شايسته‌ تكريم‌ و تعظيم‌است‌، او با يك‌ عمل‌مثبت‌ خود را از گم‌ نامي‌ درآورد و نام‌ خود را در پرافتخارترين‌ فصل‌ تاريخ‌ اسلام‌ براي‌هميشه‌ثبت‌ كرد.



مردي‌ از بني‌ فزاره‌ مي‌گويد: ما با زهير بن‌ قين‌ بجلي‌ از مكه‌ باز مي‌گشتيم‌، عازم‌عراق‌ بوديم‌، اما هيچ‌ نمي‌خواستيم‌ كه‌ با حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) كه‌ او هم‌ رو به‌ عراق‌ بود دريك‌ جا منزل‌ گزينيم‌، چنان‌ كه‌ هر گاه‌ امام‌ (ع) به‌ راه‌ مي‌افتاد ما باز مي‌ايستاديم‌ و هروقت‌ كه‌ امام‌ در جايي‌ فرود مي‌آمد، ما به‌ راه‌ مي‌افتاديم‌، اما در عين‌ حال‌ زماني‌ پيش‌ آمدكه‌ در يكي‌ از منازل‌ به‌ ناچار با حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) فرود آمديم‌، ما در كناري‌ خيمه‌ زديم‌ وامام‌ هم‌ در كناري‌ ديگر. در حال‌ غذا خوردن‌ بوديم‌ كه‌ ناگاه‌ فرستادة‌ امام‌ نزد ما آمد و سلام‌كرد و گفت‌: اي‌ زهير بن‌ قين‌! ابا عبدالله الحسين‌ تو را مي‌خواند، شنيدن‌ اين‌ پيام‌ بر ماناگوار آمد، كه‌ لقمه‌ از دست‌ فرو نهاديم‌ و همگي‌ در حيرت‌ شديم‌. اما همسر زهير (دلهم‌)دختر عمرو به‌ زهير گفت‌: فرزند رسول‌ خدا ترا مي‌خواند و كس‌ به‌ دنبال‌ تو مي‌فرستد و تواز رفتن‌ نزد وي‌ دريغ‌ مي‌داري‌؟ سبحان‌ الله! چه‌ مانعي‌ دارد، كه‌ نزد وي‌ شرف‌ ياب‌ شوي‌ وسخن‌ وي‌ را بشنوي‌ و بازآيي‌؟



زهير تحت‌ تأثير سخنان‌ همسرش‌ قرار گرفت‌ و نزد امام‌ شرفياب‌ شد و اندكي‌ بعدبا چهره‌اي‌ باز و گشاده‌ نزد همسر بازگشت‌ و گفت‌ تا بار و بُنه‌ را جمع‌ كرده‌ و به‌ خيمه‌ گاه‌امام‌ روند و به‌ همسرش‌ گفت‌: تو آزادي‌ «انت‌ِ طالق‌» نزد خاندانت‌ برو كه‌ نمي‌خواهم‌ ازناحية‌ من‌ به‌ تو جز خوبي‌ برسد. زن‌ گريست‌ و با شوهر خويش‌ گفت‌: خدا يار و ياور تو باشد،از تو مي‌خواهم‌ كه‌ روز قيامت‌ مرا نزد امام‌ حسين‌ (ع) شفاعت‌ كني‌.



2 ـ ام‌ وهب‌



زن‌ ديگري‌ كه‌ بايد به‌ شخصيت‌ و فداكاري‌ او آفرين‌ گفت‌، همسر عبدالله بن‌ عميركلبي‌ است‌. عبدالله از طايفة‌ بني‌ عليم‌ و ساكن‌ كوفه‌ بود. روزي‌ ديد كه‌ سپاه‌ عظيمي‌ درنخيله‌ كوفه‌ جمع‌ شدند، پرسيد اين‌ سپاه‌ به‌ كجا و براي‌ چه‌ مي‌رود؟ گفتند مي‌روند تا باحسين‌ بن‌ علي‌ فرزند فاطمه‌ 3 دختر رسول‌ الله (ص) بجنگند. او گفت‌، خدا مي‌داند كه‌من‌ آرزومند بودم‌ كه‌ با مشركان‌ در راه‌ خدا بجنگم‌ و اكنون‌ اميدوارم‌ كه‌ ثواب‌ جنگ‌ با اين‌مردمي‌ كه‌ براي‌ كشتن‌ دخترزادة‌ رسول‌ الله (ص) بيرون‌ مي‌روند، نزد خدا از ثواب‌ جنگ‌ بامشكران‌ كمتر نباشد. عبدالله تصميم‌ به‌ حركت‌ گرفت‌ و مطلب‌ را با همسر خويش‌ «ام‌وهب‌» دختر عبدالله در ميان‌ گذاشت‌، زن‌ گفت‌: چه‌ فكر خوبي‌ كردي‌، خداي‌ تو را در همه‌حال‌ هدايت‌ كند مرا هم‌ با خود ببر.



زن‌ و مرد شبانه‌ از كوفه‌ بيرون‌ ا´مدند و شايد در شب‌ هشتم‌ محرم‌ وارد كربلا شدند.روز عاشورا كه‌ جنگ‌ آغاز شد، دو غلام‌ از زياد و عبيدالله براي‌ جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ بيرون‌آمدند. حبيب‌ بن‌ مظاهر اسدي‌ و بُرَيْرِ بن‌ِ خُضَيْرِ همداني‌ براي‌ جنگ‌ با آن‌ دو آماده‌ شدند،لكن‌ امام‌ از آنها خواست‌ كه‌ بمانند، در اين‌ حال‌ عبدالله از جا برخاست‌ و اجازه‌ خواست‌ كه‌به‌ ميدان‌ برود و به‌ تنهايي‌ با آنها جنگيد و هر دو رابه‌قتل‌ رسانيد. زن‌ كه‌ شوهر خويش‌ رادر اين‌ حال‌ ديد، ستون‌ خيمه‌اي‌ برداشت‌ و قدم‌ به‌ ميدان‌ گذاشت‌ و مي‌گفت‌ كه‌



پدر و مادرم‌ به‌ فداي‌ تو باد در راه‌ فرزندان‌ پاك‌ پيامبر (ص) جان‌ نثاري‌ كن‌، امام‌ (ع)



به‌ او فرمود كه‌ خدا شما را جزاي‌ خير دهد، نزد زنان‌ بازگرد كه‌ خدا جهاد را از زنان‌برداشته‌است‌.



3ـ طوعه‌



ديگر زني‌ كه‌ قبل‌ از حادثة‌ عاشورا مي‌توان‌ از او به‌ خوبي‌ ياد كرد، طوعه‌ بود كه‌ درجريان‌ بي‌ وفايي‌ مردم‌ كوفه‌ با مسلم‌ بن‌ عقيل‌ همكاري‌ كرد و از خود فداكاري‌ نشان‌ داد.



زماني‌ كه‌ كوفيان‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را تنها گذاشتند و مسلم‌ پس‌ از شهادت‌ هاني‌ دركوچه‌ها سرگردان‌ و بي‌ پناه‌ بود، شبانه‌ به‌ كوچه‌هاي‌ خارج‌ از كوفه‌ رسيد كه‌ در آن‌ جا به‌ درخانه‌ پيرزني‌ رسيد كه‌ بر در خانه‌ نشسته‌ بود. مسلم‌ ايستاد و متوجه‌ او شد، زن‌ گفت‌: اي‌مرد چرا بر در خانه‌اي‌ ديگري‌ مي‌ايستي‌؟ مسلم‌ گفت‌: به‌ خدا قسم‌! هيچ‌ گمان‌ بدي‌ درقلبم‌ واقع‌ نشده‌، ولي‌ من‌ مرد مظلومي‌ هستم‌، مي‌خواهم‌ مرا پنهان‌ كني‌! زن‌ پرسيد توكيستي‌؟ او گفت‌: من‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ فرستادة‌ فرزند رسول‌ خدا به‌ سوي‌ مردم‌ كوفه‌ام‌ زن‌او را شناخت‌ و با اين‌ كه‌ مي‌دانست‌ ممكن‌ است‌ جانش‌ را در اين‌ راه‌ به‌ خطر اندازد، او راپناه‌ داد و در پستويي‌ پنهان‌ كرد و او را غذا و آب‌ مي‌داد. و شب‌ را تا صبح‌ بيدار بود از ترس‌اين‌ كه‌ مبادا فرزندش‌ از قضيه‌ و پنهان‌ كردن‌ او آگاه‌ شود. اما فرزند كه‌ از لشكريان‌ ابن‌ زيادبود، از رفت‌ و آمد مادر به‌ آن‌پستو شك‌ كرد و با اصرار از مادرش‌ راز آن‌ را فهميد و به‌لشكريان‌ ابن‌ زياد خبر داد.



ارزش‌ كار اين‌ زن‌ در آن‌ بود كه‌، در زماني‌ كه‌ هيچ‌ مردي‌ حاضر به‌ حمايت‌ از مسلم‌نبود و جرأت‌ پناه‌ دادن‌ به‌ او را نداشتند پيرزني‌ در آن‌ جا نشسته‌ بود، و با شناختن‌ مسلم‌، اورا پناه‌ داد و مخفي‌ مي‌كند. و شب‌ را تا صبح‌ از او مراقبت‌ كرده‌، در حالي‌ كه‌ مي‌داند اگرلشكريان‌ ابن‌ زياد متوجه‌ امر شوند، جانش‌ به‌ خطر افتاده‌ و شايد او را بكشند. كه‌ اين‌ خودنمونه‌اي‌ از فداكاري‌ زنان‌ بود. و نشان‌ دادن‌ محبت‌ به‌ اهل‌ بيت‌ است‌.»





زنان‌ در روز عاشورا



در مورد زنان‌ در حادثة‌ كربلا در دو محور مي‌توان‌ سخن‌ گفت‌ كه‌ ابتدا آنان‌ چند نفربودند؟ و ديگر آن‌ كه‌ چه‌ نقشي‌ ا´فريدند؟



آنان‌ كه‌ در كربلا حضور داشتند، زناني‌ بودند كه‌ بعضي‌ از آنان‌ اولاد امام‌ علي‌ (ع) وبعضي‌ نيز از اصحاب‌ و بني‌ هاشم‌ بودند.



زينب‌(س‌) ام‌ كلثوم‌، فاطمه‌، صفيه‌، رقيه‌، و ام‌ هاني‌ از اولاد امام‌ علي‌ (ع) بودند.



فاطمه‌ و سكينه‌ دختران‌ سيدالشهدا بودند، رباب‌، عاتكه‌، مادر محسن‌ بن‌ حسن‌،دختر مسلم‌ بن‌ عقيل‌، فضه‌ نوبيّه‌ كنيز خاص‌ّ امام‌ حسين‌ (ع) و مادر وهب‌ بن‌ عبدالله نيزاز زنان‌ حاضر در كربلا بودند.



در روز عاشورا پنج‌ نفر از زنان‌ از خيام‌ حسيني‌ به‌ طرف‌ بيرون‌ آمدند كه‌ عبارت‌بودند از: كنيز مسلم‌ بن‌ عوسجه‌، زن‌ عبدالله بن‌ كلبي‌ و همسر وهب‌ بانوي‌ نميريّة‌ قاسطيّه‌كه‌ زن‌ عبدالله بن‌ عمير كلبي‌ روز عاشورا بر بالين‌ شوهر آمد و از خدا آرزوي‌ شهادت‌ كرد وهمان‌ جا با عمود غلام‌ شمر كه‌ بر سرش‌ فرود آورد، كشته‌ شد. البته‌ در بعضي‌ مقاتل‌ نقل‌شده‌ كه‌ زوجة‌ وهب‌، بر بالين‌ همسرش‌ آمده‌ تا خون‌ از صورت‌ همسر پاك‌ كند و شمر كه‌شاهد صحنة‌ بود به‌ غلامش‌ دستور داد تا او را بكشد.



دو زن‌ نيز در روز عاشورا از فرط‌ عصبيّت‌ و احساس‌، به‌ حمايت‌ از امام‌ بر خاستند وجنگيدند: يكي‌ مادر عبدالله بن‌ عمر كه‌ بعد از شهادت‌ پسر، با عمود خميه‌ به‌ طرف‌ دشمن‌رفت‌ و امام‌ او را برگرداند.



ديگري‌، مادر عمرو بن‌ جناده‌، كه‌ پس‌ از شهادت‌ پسرش‌، سر او را برداشت‌ و به‌طرف‌ دشمن‌ پرتاب‌ كرد و مردي‌ را به‌ وسيلة‌ او كشت‌ ؛ شايد چنين‌ گفت‌ هديه‌اي‌ را كه‌ درراه‌ خدا دادم‌، پس‌ نمي‌گيرم‌.



سپس‌ شمشيري‌ برداشت‌ و به‌ طرف‌ دشمن‌ رفت‌ كه‌ امام‌ (ع) او را به‌ خميه‌هابرگرداند.



ديگر زني‌ كه‌ در روز عاشورا از خود صحنه‌اي‌ ساخت‌ و نامش‌ را در تاريخ‌ كربلا براي‌هميشه‌ ثبت‌ كرد، زني‌ از قبيلة‌ بكر بن‌ وائل‌ بود، كه‌ ابتدا با شوهرش‌ در سپاه‌ ابن‌ سعد بود،ولي‌ هنگامي‌ كه‌ بي‌ شرمي‌ سپاهيان‌ ابن‌ زياد را ديد، شمشيري‌ برداشت‌ و به‌ طرف‌ خميه‌آمد و قبيلة‌ بكر بن‌ وائل‌ را به‌ ياري‌ طلبيد.





نقش‌ كلي‌ زنان‌ در قيام‌



دربارة‌ نقش‌ اساسي‌ زنان‌ در قيام‌ عاشورا بايستي‌ به‌ چند نكته‌ مهم‌ توجّه‌ كرد:



1 ـ روحية‌ بخشي‌



از جمله‌ و مهم‌ترين‌ آنها روحيه‌ دادن‌ به‌ سپاه‌ امام‌ بود. زناني‌ كه‌ همسرانشان‌ وفرزندان‌ شان‌ به‌ ميدان‌ مي‌رفتند، آنان‌ را تقويت‌ كرده‌ و ياري‌ شان‌ مي‌كردند، همچون‌مادر وهب‌ يا همسر زهير بن‌ قين‌ كه‌ مشوق‌ زهير بود تا به‌ ياران‌ و اصحاب‌ امام‌ پيوست‌ ويا مادر عمرو بن‌ جناده‌ كه‌ سر فرزند خويش‌ را به‌ طرف‌ دشمن‌ پرتاب‌ كرد، به‌ سپاه‌ امام‌روحيه‌اي‌ عظيم‌ بخشيد.



2ـ حفظ‌ ارزش‌ها



دومين‌ نقشي‌ كه‌ زنان‌ در نهضت‌ عاشورا داشتند، حفظ‌ ارزش‌هاي‌ ديني‌ و اعتراض‌به‌ هتك‌ حرمت‌ خاندان‌ نبوت‌ و رعايت‌ عفاف‌ و حجاب‌ در برابر چشم‌هاي‌ آلوده‌ و ياكارهاي‌ زشت‌ و بي‌ شرم‌ سپاه‌ دشمن‌ بود. انتقاد و اعتراض‌ برخي‌ از همسران‌ سپاه‌ كوفه‌ به‌جنايت‌هاي‌ شوهران‌ خود، همچون‌ اعتراض‌ زن‌ خولي‌ و يا آن‌ زن‌ از قبيله‌ بكر بن‌ وائل‌هنگام‌ غارت‌ خميه‌ها، فرياد زد: اي‌ آل‌ بكر، شما زنده‌ايد و اينان‌ خميه‌هاي‌ دختران‌ رسول‌خدا را غارت‌ مي‌كنند؟



3 ـ تحمّل‌ صبر يا آموزش‌ صبر



روحية‌ مقاومت‌ و تحمّل‌ زنان‌ در حادثة‌ كربلا از جمله‌ درس‌هاي‌ عاشورا است‌ كه‌ برشهادت‌ همسران‌، فرزندان‌، و برادران‌ و پدران‌ خويش‌ صبر مي‌كردند. از جمله‌ نمونه‌هاي‌صبر و مقاومت‌، و پايداري‌ در اين‌ راه‌ زينب‌ كبري‌ (س‌) بود كه‌ هيچ‌ كس‌ به‌ مقام‌ والايش‌نمي‌رسيد كه‌ خود به‌ تنهايي‌ كتابي‌ را مي‌طلبد.



4 ـ پيام‌ رساني‌



از مهم‌ترين‌ نقش‌ زنان‌ كه‌ خود جداگانه‌ بايد بررسي‌ شود، نقش‌ زنان‌ در رساندن‌پيام‌ عاشورا براي‌ نسل‌هاي‌ آينده‌ است‌.



افشاگري‌هاي‌ زنان‌ و دختران‌ كاروان‌ اسارت‌ از كربلا تا كوفه‌ و شام‌ و بازگشت‌ به‌مدينه‌ ايراد خطبه‌هاي‌ آتشين‌ و بي‌نظير زينب‌ در مجلس‌ يزيد ابن‌ زياد، از جمله‌افشاگري‌ها و آگاه‌ ساختن‌ جامعة‌ آن‌ زمان‌ و درس‌ هايي‌ براي‌ زنان‌ مسلمان‌ در جهان‌آيندة‌ بشريّت‌ است‌ كه‌ زينب‌ 3 عمده‌ اين‌ وظيفه‌ را به‌ عهده‌ دارد.



5 ـ پرستاري‌



نقش‌ ديگر زنان‌ در حادثة‌ عاشورا ـ از ابتدا تا انتها ـ پرستاري‌ از بيماران‌، زخمي‌هاو مجروحان‌ و پرستاري‌ از كودكان‌ و دختران‌ خردسال‌ بود. پرستاري‌ از بيمار كربلا علي‌ بن‌الحسين‌ (ع) از وظايف‌ عمدة‌ قهرمان‌ كربلا زينب‌ 3 بود. سرپرستي‌ كودكان‌، چون‌سكينه‌ دختر امام‌ (ع) سرپرستي‌ و مراقبت‌ از زنان‌ كه‌ شوهر خود را در كربلا از دست‌ داده‌، ومداواي‌ مجروحان‌، از نقش‌ زنان‌ در حادثة‌ عاشورا بود، چرا كه‌ زنان‌ و كودكان‌ در كاروان‌اسارت‌، تنها سرپرست‌ و پناه‌ خود را زينب‌ كبري‌ 3 مي‌دانستند.



6 ـ تغيير ماهيت‌ اسارت‌



زنان‌ در عاشورا و با اسارت‌ خود، درس‌ آزادگي‌ به‌ مسلمان‌ واقعي‌ دادند. تا آن‌جا كه‌در هرجا اهانت‌ و توهيني‌ مي‌شنيدند با جرأت‌ و توان‌ بسيار در مقام‌ پاسخ‌ گويي‌ برآمده‌ وماهيت‌ پليد آنان‌ را روشن‌ مي‌ساختند.



7 ـ حفظ‌ عزّت‌



زماني‌ كه‌ كاروان‌ اسراي‌ اهل‌ بيت‌ وارد كوفه‌ شدند، مردم‌ كه‌ براي‌ ديدن‌ و تماشاي‌اسرا در خيابان‌ها آمده‌ بودند، هنگام‌ عبور اسرا، اهل‌ كوفه‌ به‌ كودكان‌ نان‌ و خرما و شيرمي‌دادند. ام‌ كلثوم‌ فرياد زد: اي‌ مردم‌ صدقه‌ بر ما حرام‌ است‌ و نان‌ و خرما را از كودكان‌گرفته‌ و بر ميان‌ آنان‌ پرتاب‌ كرد و بر زمين‌ مي‌ريخت‌ . آنان‌ با اين‌ عمل‌ عزّت‌، كرامت‌ وشرافت‌ خود را حفظ‌ نموده‌ و با تمامي‌ سختي‌ و گرسنگي‌، حاضر به‌ پذيرفتن‌ هيچ‌ گونه‌ نان‌و خرمايي‌ حتّي‌ براي‌ كودكان‌ گرسنه‌ نمي‌شوند.



8 ـ ارزش‌ دادن‌ به‌ زن‌



درس‌ ديگر و نقش‌ ديگر زنان‌ عاشورا، ارزش‌ دادن‌ به‌ زن‌، در پيدا كردن‌ جايگاه‌والاي‌ خويش‌ بود، چرا كه‌ در اين‌ قيام‌، زنان‌ عاشورا الگويي‌ براي‌ زنان‌ امت‌ اسلامي‌ شدندو نشان‌ دادند كه‌ در راه‌ خدا و ياري‌ پسر پيغمبر از فرزندان‌ و شوهرانشان‌ مي‌گذرند و عزت‌نفس‌ و شرف‌ خويش‌ را با جان‌ نثاري‌ در راه‌ دوست‌ مي‌يابند. هم‌ چنين‌ زنان‌ را از كنج‌خانه‌ها به‌ اجتماع‌ وارد نموده‌ و آنان‌ با حفظ‌ عفت‌ و حجاب‌ به‌ ميدان‌ خطابه‌ و سخنراني‌رهنمون‌ مي‌شوند.



9 ـ تحريك‌ عواطف‌



عمده‌ تأثيري‌ كه‌ اسارت‌ اهل‌ بيت‌ بر مردم‌ داشت‌، تحريك‌ عواطف‌ مردمي‌ بود.حضرت‌ زينب‌ـ 3 ـ در خطبه‌اي‌ مي‌فرمايد: ويلكم‌ أتدرون‌ أي‌ّ كبد لرسول‌ الله فرّيتم‌، وأي‌ّ عهد نكثتم‌، و أي‌ّ كريمة‌ له‌ أبرزتم‌، و أي‌ّ حرمة‌ له‌ هتكتم‌، و أي‌ّ دم‌ٍ له‌ سفتكم‌ ؛



« واي‌ بر شما! مي‌دانيد چه‌ جگري‌ از رسول‌ خدا بريديد؟ و چه‌ پيماني‌ شكستيد؟ وچه‌ دختراني‌ از او در معرض‌ ديد آورديد؟ و چه‌ حرمتي‌ از او دريديد؟ و چه‌ خوني‌ ازاوريختند؟».





زنان‌ پس‌ از عاشورا ـ از كربلا تا شام‌ و مدينه‌



از جمله‌ زناني‌ كه‌ در قيام‌ عاشورا نقش‌ آفريني‌ كرد، بانويي‌ پر افتخار به‌ نام‌ رباب‌دختر امرءالقيس‌ همسر گرامي‌ امام‌ حسين‌ (ع) بود. وي‌ تنها زن‌ از زنان‌ آن‌ بزرگوار بود كه‌همراه‌ ايشان‌ بود. امرءالقيس‌ در زمان‌ عمر اسلام‌ آورد، و همان‌ روز اول‌ خليفه‌ او را اميرمسلمانان‌ قُضاعه‌ قرار داد، بعد از افتخار مسلماني‌ از سه‌ دختري‌ كه‌ در خانه‌ داشت‌، يكي‌ رابه‌ علي‌ (ع) و ديگري‌ را به‌ حسن‌ بن‌ علي‌ (ع) و كوچك‌تر از همه‌ را كه‌ رباب‌ بود به‌ امام‌حسين‌ (ع) تزويج‌ كرد. رباب‌ از امام‌ دختري‌ به‌ نام‌ سكينه‌ و دختري‌ به‌ نام‌ عبدالله داشت‌.پسرش‌ روز عاشورا به‌ شهادت‌ رسيد كه‌ كودكي‌ شير خوار بود و بر روي‌ دست‌ پدر تيري‌ برگلويش‌ نشست‌ و خون‌ آلود گشت‌.



رباب‌ به‌ همراه‌ دخترش‌ سكينه‌ به‌ اسارت‌ رفت‌ و در مجلس‌ ابن‌ زياد ازتحريف‌هاي‌ عاشورا جلوگيري‌ كرد. هنگامي‌ كه‌ ابن‌ زياد سر مقدس‌ را بر طشتي‌ نهاد واهل‌بيت‌ وارد مجلس‌ شدند، اين‌ زن‌ از ميان‌ زنان‌ برخاست‌ و سر مقدس‌ را در آغوش‌گرفت‌ و بوسيد و خواند:



واحسيناً فلانسيت‌ حسيناًاقصدته‌ أسنة‌ الادعياء



غادروه‌ بكربلاء صريعاًلاسقي‌ الله جانبي‌ كربلاء



ظاهر أمر اين‌ بود كه‌ اين‌ زن‌ داغ‌ ديده‌ مرثيه‌ سرايي‌ مي‌كند و آهي‌ از دل‌ خونين‌بيرون‌ مي‌آورد، امّا حقيقت‌ گوياي‌ چيز ديگري‌ بود. او با همين‌ چند جمله‌ حوادث‌ روزعاشورا و ظلم‌ هايي‌ را كه‌ به‌ اهل‌بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ رفته‌ بيان‌ كند و راه‌ تحريف‌ بروقايع‌ عاشورا را مي‌بندد.



رباب‌ با همين‌ چند جمله‌ نشان‌ داد كه‌ امام‌ حسين‌ (ع) در راه‌ خدا به‌ شهادت‌ رسيدو بدنش‌ را پاره‌ پاره‌ كردند و او را تشنه‌ شهيد كردند و كشندگان‌ آن‌ مردمي‌ بودند كه‌ معلوم‌نبود پدرشان‌ كيست‌؟ و او را احترامي‌ نكردند و بدنش‌ را به‌ خاك‌ نسپردند و بر او نمازنخواندند. گفتن‌ اين‌ سخنان‌ پرده‌ از روي‌ جنايت‌هاي‌ آنان‌ كنار زد.



البته‌ بايد دانست‌ كه‌ اسير گرفتن‌ زنان‌ مسلمان‌ هيچ‌ زمان‌ در اسلام‌ نبوده‌، حتي‌اسير گرفتن‌ مرد مسلمان‌ هم‌. امّا اين‌ مسئله‌ در زمان‌ حكومت‌ امويان‌ رعايت‌ نشد و اين‌قانون‌ اسلامي‌ را زير پا گذاشتند، در جنگ‌هاي‌ صدر اسلام‌ هم‌ در زمان‌ پيامبر (ص) وحضرت‌ علي‌ (ع) اين‌ قانون‌ رعايت‌ مي‌شد. در جنگ‌ جمل‌ حضرت‌ علي‌ (ع) اسير كردن‌زنان‌ مسلمان‌ را جايز ندانست‌ و عايشه‌ را به‌ همراه‌اي‌ عده‌اي‌ ديگر از زنان‌ به‌ شهرخودشان‌ بازگرداند. اين‌ مسئله‌ در زمان‌ معاويه‌ نيز نقض‌ شده‌ كه‌ « بسر بن‌ ارطاة‌» به‌ يمن‌حمله‌ كرده‌ و معاويه‌ عده‌اي‌ از زنان‌ مسلمان‌ رااسير كرده‌ بود.



امّا به‌ اسارت‌ بردن‌ عترت‌ پيامبر در دورة‌ حكومت‌ اموي‌ اهانت‌ به‌ مقدسات‌ ديني‌بود تا آن‌ جا كه‌ در دربار شام‌، يكي‌ از شاميان‌ از يزيد خواست‌ كه‌ دختر سيد الشهدا را به‌عنوان‌ كنيز، به‌ او ببخشد ؛ كه‌ با اخطار شديد زينب‌ 3 روبه‌ رو شد.



در تمام‌ قيام‌ها و انقلاب‌هاي‌ جهاني‌، اسير گرفتن‌ زنان‌ كاري‌ غير اخلاقي‌ و غيراسلامي‌ است‌ و زنان‌ و كودكان‌ حتي‌ در جنگ‌هاي‌ غير ديني‌ نيز از امنيّت‌ نسبي‌ برخوردارند، و با آنان‌ چون‌ اسيران‌ لشكري‌ رفتار نمي‌كنند.



گر چه‌ يزيد، براي‌ ترساندن‌ و ايجاد رعب‌ و وحشت‌ در دل‌ مردم‌، اهل‌ بيت‌ را به‌اسارت‌ برد و آنان‌ را با وضع‌ فجيع‌ و رقّت‌باري‌ كه‌ زبان‌ از گفتن‌ آن‌ شرم‌ دارد، از شهري‌ به‌شهري‌ در كوچه‌ و خيابان‌ گرداند، لكن‌ او نمي‌دانست‌ كه‌ با اين‌ كار خود، دودمانش‌ را به‌ بادمي‌دهد و نمي‌دانست‌ كه‌ آنان‌ از همين‌ اسارت‌ به‌ عنوان‌ سلاحي‌ در مبارزه‌ با باطل‌ و فاش‌نمودن‌ چهرة‌ فساد و نفاق‌ استفاده‌ مي‌كنند.



خطابه‌هاي‌ شيواي‌ زينب‌ (ع) و سخنان‌ كوبندة‌ آن‌ حضرت‌ در برابر مردم‌ كوفه‌، وخطبة‌ آن‌ بزرگوار در مجلس‌ يزيد و ابن‌ زياد، و خطابة‌ فاطمه‌ صُغري‌ دختر سيدالشهدا (ع) در كوفه‌ و شام‌، خود بهترين‌ وسيله‌ براي‌ افشاي‌ ماهيت‌ حكومت‌ يزيد بود تا به‌ اين‌ عمل‌ظالمانه‌ و بي‌ شرمانة‌ او، اعتراض‌ كنند.



آري‌! اكنون‌ جايگاه‌ ويژة‌ زنان‌ در نهضت‌ خونبار كربلا به‌ خوبي‌ مشخص‌ مي‌شود.زناني‌ كه‌ با عشق‌ و فداكاري‌ از همه‌ چيز خود گذشتند و مقام‌ والاي‌ امامت‌ را برگزيدند و درراه‌ آن‌ مصايب‌ و مشكلات‌ را پذيرفته‌ و ارزش‌ واقعي‌ خود را يافتند.



در تاريخ‌ عاشورا از اين‌ گونه‌ زنان‌ كه‌ با كمال‌ اخلاص‌ به‌ ياري‌ حق‌ و اهل‌ حق‌برخاستند كم‌ نيستند، امّا چنان‌ كه‌ مقام‌ هيچ‌ كس‌ از شهداي‌ بني‌هاشم‌ به‌ مقام‌ امام‌حسين‌ (ع) نمي‌رسد، مقام‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ زنان‌ بزرگوار به‌ مقام‌ دختر بزرگ‌ اميرالمؤمنين‌نمي‌رسد، اوست‌ كه‌ توانست‌ جاي‌ برادر را بگيرد و همان‌ هدف‌ برادرش‌ را تا لحظة‌شهادت‌ دنبال‌ كند.



نقش‌ زينب‌ در پيام‌ رساني‌ عاشورا



امام‌ حسين‌ (ع) به‌ خوبي‌ و به‌ طور يقين‌ مي‌دانست‌ كه‌ عاملان‌ بني‌ اميه‌ به‌ زنان‌وي‌ و زنان‌ اصحاب‌ و يارانش‌ اهانت‌ و بي‌ حرمتي‌ خواهند كرد و آنان‌ را به‌ اسارت‌ خواهندبرد و اين‌ عمل‌ وقيحانه‌ و بي‌ شرمانه‌ انجام‌ خواهد گرفت‌ و هم‌ چنين‌ مي‌دانست‌ كه‌ مردم‌،اين‌ امر حكومت‌ را سرزنش‌ و نكوهش‌ خواهند كرد، لذا نقش‌ اساسي‌ خود را در رسوا سازي‌سياست‌هاي‌ نظام‌ غاصب‌ اموي‌ ايفا خواهد كرد و حكومت‌ افشا خواهد شد و دل‌ هر انسان‌آزاده‌اي‌ را به‌ درد خواهد آورد.





خطابة‌ زينب‌ 3 در كوفه‌!



هنگام‌ عبور كاروان‌ از شهرها، زينب‌ به‌ ايراد خطبه‌هاي‌ آتشين‌ و افشاگرانه‌اي‌مي‌پردازد و مردم‌ را در جريان‌ حقايق‌ امر مي‌گذارد. مردم‌ را نكوهش‌ و سرزنش‌ مي‌كند ؛زماني‌ كه‌ مي‌بيند زنان‌ كوفه‌ گريه‌ مي‌كنند و گريبان‌ چاك‌ مي‌دهند و مردان‌ هم‌ با آنان‌مي‌گريند. زينب‌ (ع) سوي‌ آنان‌ اشارت‌ كرد و فرمود: خاموش‌ باشيد ؛ دم‌ فرو بنديد!



از حذام‌ ابن‌ ستير اسدي‌ روايت‌ شده‌ كه‌ چون‌ زينب‌ آغاز كرد ؛ گويا با زبان‌ علي‌ بن‌ابي‌طالب‌ (ع) سخن‌ مي‌گويد. هرگز زني‌ پرده‌ نشين‌ نديدم‌ گوياتر از او.



پس‌ خدا را ستايش‌ كرد و بر رسول‌ خدا درود فرستاد و فرمود!



«يا اهل‌ الكوفة‌! يا اهل‌ الخَتْل‌ و الغدار! أتبكون‌؟ فلا رقأت‌ الدمعة‌ و لا هدأت‌الرّنّة‌».



هان‌ اي‌ اهل‌ كوفه‌! اي‌ اهل‌ نيرنگ‌ و فريب‌! گريه‌ مي‌كنيد! اي‌ كاش‌ هيچ‌ گاه‌ اشك‌چشمتان‌ خشك‌ نشود! هرگز ناله‌هايتان‌ خاموش‌ نشود! همانا مثل‌ِ شما مثل‌ِ زني‌ است‌ كه‌رشتة‌ خويش‌ را پس‌ از خوب‌ بافتن‌ پنبه‌ كند! شما سوگندهاي‌ خود را دست‌ آويز فساد، درميان‌ خويش‌ قرار داديد. چه‌ داريد؟ مگر، لاف‌ زدن‌ و نازش‌ و دروغ‌ و مانند كنيزان‌چاپلوسي‌ كردن‌!



اين‌ خطبة‌ زينب‌ 3 در فصاحت‌ و بلاغت‌ مانند كلام‌ پدرش‌ اميرالمؤمنين‌ (ع) بود! چنان‌ كه‌ در معنا نيز شباهت‌ تام‌ به‌ آن‌ داشت‌، زيرا كه‌ اوصاف‌ هر طايفه‌ و قبيله‌ راچنان‌ كه‌ جاحظ‌ گفته‌ است‌ از خواّص‌ اميرمؤمنان‌ علي‌ (ع) است‌، و از ديگر خلفا در اين‌معاني‌ كلامي‌ نقل‌ نشده‌است‌.



حضرت‌ زينب‌ 3 در قسمت‌ ديگري‌ از خطبه‌ مردم‌ را چنين‌ مورد خطاب‌ قرارمي‌دهد كه‌ خفتگان‌ را بيدار و ياغيان‌ و سر كشان‌ را رسوا مي‌سازد: مي‌دانيد چه‌ جگري‌ ازپيامبر خدا شكافتيد. چه‌ پردگي‌ را از پرده‌ بيرون‌ كشيديد! و چه‌ حرمتي‌ از وي‌ بدريديد!كاري‌ كه‌ شما كرديد، از هول‌ آن‌ نزديك‌ است‌ كه‌ آسمان‌ها و زمين‌ بشكافد و كوه‌ها از هم‌بپاشد.



خذلم‌ گفت‌: مردم‌ را حيران‌ ديدم‌ و دست‌ها به‌ دهان‌ گرفته‌ و يا دندان‌ها مي‌گيرند،و پيرمردها ريش‌ برگرفته‌ و مي‌گريستند. پس‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ (ع) فرمود: عمّه‌ خاموش‌باش‌ كه‌ باقي‌ ماندگان‌ را بايد از گذشتگان‌ عبرت‌ بگيرند، تو بحمدالله ناخوانده‌ دانايي‌ ونياموخته‌ خردمند! گريه‌ و ناله‌، رفتگان‌ را باز نمي‌گرداند، آن‌ گاه‌ حضرت‌ از مركب‌ فرودآمدند و چادري‌ زدند. او زنان‌ را فرود آورد و داخل‌ چادر شد.



حضرت‌ زينب‌ 3 نه‌ تنها با مردم‌ كوفه‌ سخن‌ گفت‌ و آنان‌ را ملامت‌ و عتاب‌ كرد،كه‌ در دار الأمارة‌ ابن‌ زياد نيز چنان‌ سخن‌ پرخاشگرانه‌ گفت‌ كه‌ آن‌ پليد و مست‌ از پيروزي‌را حقير و كوچك‌ شمرد و از او توان‌ سخن‌ گفتن‌ را گرفت‌.





زينب‌ در مجلس‌ ابن‌ زياديزيد!



ابن‌ زياد براي‌ آن‌ كه‌ زينب‌ را كوچك‌ شمرد، رو به‌ حضرت‌ كرد و گفت‌: خداي‌ راشكر كه‌ مردانتان‌ را كشت‌ و اخبارتان‌ را دروغ‌ گردانيد.



زينب‌ در پاسخ‌ ابن‌ زياد بي‌آن‌ كه‌ هيبت‌ آن‌ مجلس‌ كوچك‌ترين‌ تأثيري‌ در روح‌آن‌ حضرت‌ بگذارد، فرمود:



« الحمدالله الذي‌ أكرمنا بِنَبيِّه‌ و طهّرنا من‌ الرّجس‌ تطهيراً. ءانما يفتضح‌ الفاسق‌ ويكذب‌ الفاجر و هو غيرنا ثكلتك‌ امك‌ يا بن‌ مرجانة‌»



حمد و سپاس‌ خداي‌ را كه‌ ما را به‌ وسيلة‌ پيامبرش‌ گرامي‌ داشت‌ و از هر رجس‌ وپليدي‌ و آلودگي‌ پاك‌ گرداند و همانا شخص‌ تبه‌ كار رسوا مي‌شود و بد كار دروغ‌ مي‌گويد واو غير از ماست‌. آن‌ جا كه‌ با شجاعت‌ تمام‌ مي‌فرمايد: مادرت‌ به‌ عزايت‌ بنشيند اي‌ پسرمرجانه‌! و در جايي‌ ابن‌ زياد مي‌گويد: كار خدا را چگونه‌ ديدي‌ دربارة‌ برادرت‌؟ با كرامت‌ وبزرگواري‌ و شجاعت‌ قهرمانانه‌ مي‌فرمايد: « ما رأيت‌ الّا جميلاً؛ نديدم‌ جز زيبايي‌!».





زينب‌ در مجلس‌ يزيد!



زينب‌ 3 پس‌ از ورود به‌ شام‌ و حضور در مجلس‌ يزيد با سخنان‌ كوبنده‌اش‌ يزيدرا رسوا مي‌سازد و از هر فرصتي‌ كه‌ به‌ دست‌ مي‌آورد، فجايع‌ آنان‌ را بازگو مي‌كند. درحقيقت‌ اهل‌ بيت‌ (ع) از تريبون‌ خود دشمن‌، عليه‌ آنان‌ استفاده‌ كردند. زينب‌ 3 خطاب‌به‌ يزيد مي‌فرمايد : افسوس‌ كه‌ اكنون‌ ناچارم‌ با تو سخن‌ بگويم‌. « اين‌ لاستصغر قدرك‌»به‌ درستي‌ كه‌ تو را بسيار كوچك‌ و پست‌ مي‌دانم‌ و سرزنش‌هاي‌ بسيار مي‌كنم‌ و «استعظم‌تقريعك‌» و « أستكثر توبيخك‌» نكوهش‌ مي‌كنم‌.



چه‌ زيبا و پرصلابت‌! چه‌ عظيم‌ و پرشكوه‌ سخن‌ مي‌گويد! در مجلس‌ امير در برابربزرگان‌! زني‌ در لباس‌ اسارت‌ باكوهي‌ از مصيبت‌! بدون‌ ذرّه‌اي‌ ترس‌ از حشمت‌ و امارت‌!چگونه‌ يزيد را مفتضح‌ مي‌سازد و حقيرش‌ مي‌شمارد!



در جايي‌ ديگر از خطبه‌ زينب‌ 3 مي‌فرمايد: اي‌ پسرِ كسي‌ كه‌ جدم‌ اسيرشان‌كرده‌ بود. آيا اين‌ از روي‌ عدل‌ است‌ كه‌ تو زنان‌ و كنيزان‌ خود را در سرا پردة‌ خويش‌ نگه‌داري‌ و دختران‌ رسول‌ خدا را اسير و بدين‌ شهر و آن‌ شهر كشاني‌، پردة‌ آنان‌ را بدري‌ و روي‌آنان‌ را بگشايي‌ و مردان‌ غريب‌ چشم‌ بدان‌ها دوزند، اي‌ يزيد! دستت‌ شل‌ باد كه‌ نه‌ خود راگنه‌ كار داني‌ و نه‌ اين‌ عمل‌ را بزرگ‌ شماري‌.



در مجلس‌ يزيد درگيري‌هاي‌ لفظي‌ شديد و تندي‌ ميان‌ زينب‌ 3 و يزيد ودختران‌ پيغمبر (ص) رخ‌ داد، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ صداي‌ اعتراض‌ بلندتر شد و ميان‌ مردم‌ولوله‌اي‌افتاد.





فداكاري‌ زينب‌



آمده‌ است‌ كه‌ مردي‌ شامي‌ نزد يزيد در مجلس‌ نشسته‌ بود نگاهي‌ به‌ فاطمه‌ بنت‌الحسين‌ انداخت‌ و از يزيد خواست‌ كه‌ فاطمه‌ را به‌ او ببخشد، فاطمه‌ ترسيد و برخود لرزيد ودامن‌ عمه‌اش‌ را گرفت‌ و گفت‌: يتيم‌ كه‌ شدم‌، كنيز هم‌ بشوم‌. زينب‌ 3 برخاست‌ و به‌ يزيدپرخاش‌ كرد كه‌: اين‌ كار نشدني‌ است‌ و به‌ آن‌ مرد گفت‌: دروغ‌ گفتي‌. به‌ خدا قسم‌ اگربميري‌ نه‌ تو تواني‌ كرد و نه‌ يزيد. يزيد برآشفت‌ و گفت‌: به‌ خدا قسم‌ مي‌توانم‌ و اگر خواهم‌بكنم‌، زينب‌ فرمود: و الله نتواني‌! خدا چنين‌ قدرتي‌ به‌ تو نداده‌ است‌.



نقل‌ اين‌ عبارات‌ از آن‌ جهت‌ صورت‌ گرفت‌ كه‌ اهميّت‌ نقش‌ عاشورا و جايگاه‌تبليغي‌ زنان‌ در تبيين‌ و تشريح‌ اهداف‌ خونبار نهضت‌ عاشورا و بيان‌ نمودن‌ مظلوميت‌ وشايستگي‌ بي‌ نظير و بي‌ بديل‌ آنان‌ در عهده‌داري‌ ادارة‌ امور امّت‌ خاطر نشان‌ گردد ؛ضمن‌ اين‌ كه‌ به‌ افشاي‌ هر چه‌ بيشتر ماهيّت‌ پليد نظام‌ بني‌اميّه‌ راه‌ و رسم‌ انحراف‌ آنها درادامة‌ زندگي‌ اسلامي‌ و گمراه‌ ساختن‌ توده‌هاي‌ امّت‌ و فريفتن‌ واغفال‌ نمودن‌ كساني‌ كه‌داراي‌ ضعف‌ نفس‌ بودند منجر شد و حكومت‌ ظلم‌ و جور اموي‌ را واژگون‌ ساخت‌.



خطبة‌ زينب‌ 3 در مجلس‌ يزيد، طولاني‌، بسيار فصيح‌ و بليغ‌ و كوبنده‌ وشجاعانه‌ بود. در برابر يزيد كه‌ او را بسيار مفتضح‌ گردانيد و مردم‌ را از مظلوميت‌ خاندان‌آگاه‌ ساخت‌. حضرت‌ زينب‌ 3 در هر جايي‌ كه‌ مصلحت‌ دانست‌ به‌ ايراد خطبه‌ وسخنراني‌ پرداخت‌ و با مردم‌ گفت‌ گو كرد. به‌ همراه‌ زينب‌ 3 زنان‌ ديگري‌، چون‌ دختران‌سيدالشهدا (ع) در كاروان‌ به‌ آگاه‌ كردن‌ و روشن‌ ساختن‌ قضايا پرداخته‌ و آنان‌ را موردسرزنش‌ قرار مي‌دادند.





فاطمه‌ بنت‌ الحسين‌ خطبه‌ مي‌خواند



خطبة‌ فاطمة‌ صغري‌ بنت‌ الحسين‌ (ع) و خواهر زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ در كوفه‌ نيز ازخطابه‌هاي‌ شيوا و بليغ‌ و فصيح‌ است‌ كه‌ مردم‌ را در برابر مسئوليت‌هاي‌ خطير خويش‌ قرارداده‌ و عظمت‌ حادثه‌ را براي‌ آنان‌ بازگو مي‌كند.



اين‌ سخنراني‌ موج‌ كوبندة‌ خشم‌ عمومي‌ عليه‌ سياست‌ بني‌ اميه‌ را برانگيخت‌ ووضع‌ كوفه‌ و شام‌ را متشنج‌ كرد.



فاطمة‌ صغري‌ بنت‌ الحسين‌ (ع) در خطابه‌اي‌ كه‌ در مسير كربلا به‌ شام‌ در كوفه‌ به‌دنبال‌ خطبة‌ زينب‌ 3 ايراد كرد خطاب‌ به‌ مردم‌ و در راستاي‌ اهداف‌ آن‌ حضرت‌ بود.



وي‌ پس‌ از حمد و ستايش‌، بر محمد و آل‌ محمد (ص) درود مي‌فرستد و بيان‌مي‌كند كه‌ پدرش‌ را بي‌گناه‌ و تشنه‌ به‌ شهادت‌ رسانده‌ و حق‌ پدرش‌ را غصب‌ كرده‌اند.



او مي‌فرمايد: اي‌ اهل‌ كوفه‌! اي‌ اهل‌ المكر و الغدر و الخيلاء! اي‌ مردم‌ دغا و بي‌وفا و خودخواه‌! ما خانواده‌اي‌ هستيم‌ كه‌ خداوند ما را به‌ شما آزمايش‌ كرد و همانا شما را به‌ما آزمايش‌ نمود و ما از آزمايش‌ خويش‌ پاك‌ بيرون‌ آمديم‌ و دانستيم‌ كه‌ سرّ الهي‌ نزدماست‌... اي‌ اهل‌ كوفه‌! هلاك‌ باد شما را كه‌ با رسول‌ خدا (ص) كينه‌ها داريد.



راوي‌ گفت‌: پس‌ صداها به‌ گريه‌ بلند شد و گفتند: اي‌ دختر پاكان‌ بس‌ است‌ كه‌دل‌هاي‌ ما را سوزاندي‌ و سينه‌هاي‌ ما را از غايت‌ به‌ حسرت‌ كباب‌ كردي‌ و درون‌ ما را آتش‌زدي‌ پس‌ ساكت‌ شد.



مترجم‌ گويد: اين‌ فاطمه‌ بنت‌ الحسين‌ همان‌ همسر حسن‌ مثني‌ است‌ كه‌نوعروس‌ بود و خداوند نسل‌ او را بركت‌ داد كه‌ پس‌ از فاطمة‌ زهرا 3 جهان‌ به‌ فرزندان‌وي‌ بيشتر از ساير مخدّرات‌ مشرف‌ گشت‌؛ چنان‌ كه‌ سادات‌ طباطبائي‌ و شرفاي‌ مكه‌ وخاندان‌ سلطنت‌ عراق‌ از فرزندان‌ اين‌ نو عروسند. فاطمه‌ در سال‌ 117 هجري‌ در گذشت‌.



گويند پس‌ از مرگ‌ همسر يك‌ سال‌ خيمه‌اي‌ افراشت‌ و براي‌ او به‌ سوگ‌ نشست‌.وي‌ تا زمان‌ امام‌ صادق‌ (ع) را درك‌ كرد. او اهل‌ روايت‌ و نقل‌ حديث‌ بود.





خطبة‌ ام‌ كلثوم‌ خواهر زينب‌



سيد ابن‌ طاووس‌ در لهوف‌ گويد: پس‌ از خطبة‌ بنت‌ الحسين‌، ام‌ كلثوم‌ دختر علي‌بن‌ ابي‌ طالب‌ (ع) از پس‌ پرده‌، با گرية‌ بلند، خطبه‌اي‌ خواند و گفت‌: اي‌ اهل‌ كوفه‌ بدا به‌حال‌ شما! زشت‌ باد روي‌ شما كه‌ حسين‌ (ع) را تنها گذاشتيد و او را كشتيد و مال‌ او رابه‌تاراج‌ برديد، و زنان‌ او را اسير كرديد، سختي‌ و آزار رسانيديد پس‌ هلاك‌ باد شما را.مي‌دانيد چه‌ گناه‌ بزرگي‌ را بر دوش‌ گرفتيد و چه‌ خون‌ها ريختيد و چه‌ زن‌هاي‌ شريفي‌ راداغدار كرديد. و سپس‌ اشعاري‌ خواند.



راوي‌ گويد: مردم‌ به‌ گريه‌ و شيون‌ صدا بلند نمودند و زنان‌ موي‌ پريشان‌ كردند وخاك‌ بر سر مي‌ريختند و صورت‌ها مي‌خراشيدند و سيلي‌ بر صورت‌ زده‌ مي‌گريستند، ومردان‌ بسيار گريه‌ مي‌كردند و ريش‌ها مي‌كندند و زن‌ و مرد بيش‌ از آن‌ روز كس‌ گريان‌نديد.



پس‌ مسلم‌ گفت‌: اهل‌ كوفه‌ به‌ آن‌ كودكان‌ كه‌ بر محافل‌ بودند، نان‌ و خرما و گردومي‌دادند كه‌ ام‌كلثوم‌ فرياد برآورد كه‌اي‌ اهل‌ كوفه‌ صدقه‌ بر ما حرام‌ است‌ و آن‌ها رااز دست‌كودكان‌ گرفته‌ و بر زمين‌ انداخت‌.



و سر از محمل‌ بيرون‌ كرده‌ و گفت‌ اي‌ اهل‌ كوفه‌ مردان‌ شما مردان‌ ما را مي‌كشند وزنانمان‌ را به‌ اسارت‌ مي‌برند ؛ آن‌ گاه‌ زنان‌ شما بر ما مي‌گريند. واي‌ بر شما! روز داوري‌ خداميان‌ من‌ و شما حكم‌ فرمايد. هم‌ چنان‌ كه‌ سخن‌ مي‌گفت‌، هياهو برخاست‌ و سرهاي‌بريده‌ را آوردند كه‌ پيشاپيش‌ آنان‌ سر حسين‌ (ع) بود.



ايراد خطابه‌هاي‌ آتشين‌ اين‌ زنان‌ بزرگوار، پس‌ از حادثة‌ عاشورا بيانگر نقش‌سازندة‌ زنان‌ اهل‌ بيت‌ در رسوا سازي‌ حكومت‌ غاصب‌ بني‌ اميه‌ مي‌باشد كه‌ اسارت‌ را به‌حريّت‌ و آزادگي‌ تبديل‌ نمودند و به‌ مردم‌ آگاهي‌ بخشيدند، به‌ مردم‌ به‌ خصوص‌ شاميان‌ كه‌با خطابه‌هاي‌ زينب‌ 3 در مجلس‌ يزيد، شور و ولوله‌اي‌ در ميان‌ مردم‌ ايجاد شد.



پر واضح‌ است‌ كه‌ امام‌ حسين‌ (ع) با اهداف‌ كاملاً پيش‌ بيني‌ شده‌ زنان‌ و كودكان‌ راهمراه‌ كاروان‌ خويش‌ حمل‌ مي‌كند. اگر بناست‌ كه‌ در راه‌ دين‌ مبين‌ اسلام‌ و قرآن‌، زنان‌ به‌اسيري‌ بروند و با اين‌ بهانه‌ در كوچه‌ها و معابر با مردم‌ سخن‌ گويند و تبليغات‌ ناروواي‌دشمنان‌ را بر باد دهند، پس‌ چه‌ كسي‌ سزاوارتر از دختر امير مؤمنان‌ (ع) و زنان‌ و دختران‌امام‌ حسين‌ (ع) كه‌ چون‌ جدة‌ بزرگوار خويش‌ خديجه‌ كبري‌ بزرگ‌ترين‌ حامي‌رسول‌الله (ص) و مادر بزرگوار خويش‌ فاطمه‌ زهرا 3 بزرگ‌ترين‌ يار و ياور علي‌ بن‌ ابي‌طالب‌ (ع) بودند.



در ترجمه‌ كتاب‌ نفس‌ المهموم‌ شيخ‌ عباس‌ قمي‌ به‌ روايت‌ از دينوري‌ آمده‌ است‌:



پس‌ زنان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ را بر يزيد بن‌ معاويه‌ در آوردند و زنان‌ حرمسراي‌ يزيدو دختران‌ معاويه‌ و كسان‌ وي‌ چون‌ آن‌ها را ديدند، فرياد كشيدند و بي‌تابي‌ و شيون‌مي‌كردند و سرحسين‌ (ع) پيش‌ يزيد بود. سكينه‌ گفت‌: والله سنگ‌ دل‌تر از يزيد نديدم‌.



هند، زوجة‌ يزيد



در كامل‌ بهايي‌ است‌ كه‌ حاويه‌ روايت‌ كرد يزيد شراب‌ مي‌نوشيد و از آن‌ بر سرشريف‌ و مقدس‌ امام‌ حسين‌ (ع) مي‌ريخت‌، پس‌ زن‌ يزيد آن‌ را بگرفت‌ و با آب‌ شست‌ و به‌گلاب‌ خوش‌ بو كرد و در آن‌ شب‌ سيدة‌ النساءالعالمين‌ را در خواب‌ ديد كه‌ او را بر آن‌كارآفرين‌ گفت‌.



هم‌ چنين‌ در تذكرة‌ سبط‌ است‌ كه‌ زهري‌ گفت‌: چون‌ زنان‌ و دختران‌ حسين‌ بن‌علي‌ (ع) بر زنان‌ يزيد در آمدند، زنان‌ يزيد برخاستند و شيون‌ و ماتم‌ به‌ پا كردند، آن‌ گاه‌بانگ‌ واحسيناه‌ برآوردند.



و در جايي‌ ديگر آمده‌ است‌ كه‌ يزيد دستور داد كه‌ سر حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) را بر درسرايش‌ آويختند و سپس‌ زنان‌ و دختران‌ او را ندا داد كه‌ وارد مجلس‌ نمودند، چون‌ زنان‌ ودختران‌ ما را آوردند، همة‌ زنان‌ آل‌معاويه‌ و آل‌ سفيان‌ نيز فرياد و شيون‌ نموده‌ و لباس‌ها وزيورها را از تن‌ بيرون‌ آورده‌ ولباس‌ سياه‌ پوشيدند و سه‌ روز عزاداري‌ و ماتم‌ سر دادند وتمام‌ خانه‌ها در دمشق‌ خالي‌ شد و هيچ‌ زن‌ هاشمي‌ و قريشي‌ در دمشق‌ نماند مگر همه‌سياه‌ پوش‌ شدند



هم‌ چنين‌ در ارشاد شيخ‌ مفيد آمده‌ است‌ هند زوجة‌ يزيد نيز بر مجلس‌ يزيد واردشد، ديد كه‌ سر حسين‌ (ع) را بر سر در مجلس‌ آويخته‌ بودند و يزيد نيز كه‌ در آن‌ وقت‌ نزدميهمانان‌ خاص‌ خود نشسته‌ بود با تاجي‌ بر سركه‌ از گوهر و دُرّ و ياقوت‌ بود، هند شيون‌ وزاري‌ كرد و جامه‌ چاك‌ داد و از پرده‌ بيرون‌ آمد و پا برهنه‌ سوي‌ يزيد شتافت‌ و او را گفت‌ كه‌سرحسين‌ را بر خانة‌ من‌ آويختي‌؟ يزيد كه‌ همسر خويش‌ را بدان‌ حال‌ ديد برخاست‌ و او راپوشانيد و گفت‌: اي‌ هند بر دختر زادة‌ رسول‌ خدا گريه‌ و زاري‌ كن‌، هم‌ چنان‌ كه‌ همة‌ قبيلة‌قريش‌ بر او گريه‌ مي‌كنند.



آري‌ اين‌ گونه‌ بود نقش‌ زنان‌ در كاروان‌ اهل‌ بيت‌ كه‌ چه‌ كردند؟ اين‌ زنان‌ آن‌ كردندكه‌ هرگز يزيد تصور آن‌ را نمي‌كرد.



او هرگز تصور نمي‌كرد كه‌ روزي‌ منزل‌ گاه‌ او جايگاه‌ زنان‌ قريش‌ و هاشمي‌ شود وآن‌ چنان‌ زنان‌ و مردان‌ شام‌ او را سرزنش‌ كنند و بر كردة‌ او دشنام‌ دهند و نفرينش‌ كنند. تاآن‌ جا كه‌ همسرش‌ او را ترك‌ كند و چنين‌ بر آل‌ علي‌ بگريد و شيون‌ نمايد.



زينب‌ و زنان‌ اهل‌ بيت‌ با سخنان‌ افشاگرانة‌ شان‌ چنان‌ مردم‌ را بر يزيدشورانيدند كه‌ او مجبور شد ميان‌ رفتن‌ به‌ مدينه‌ و ماندن‌ در شام‌ آنان‌ را مخيّر نمايد ودستور آزادي‌ آنان‌ و بازگشت‌ شان‌ را به‌ مدينه‌ بدهد و اجازة‌ يك‌ هفته‌ عزاداري‌ در شام‌ رابه‌ آنان‌ داده‌ و آنان‌ را در سراي‌ خاص‌ خونين‌ جاي‌ دهد كه‌ تا حفظ‌ ملك‌ پادشاهي‌ خود كندو مردم‌ را به‌ اين‌ وسيله‌ نسبت‌ به‌ خويش‌ جلب‌ نمايد و خود را از كردة‌ خويش‌ به‌ ظاهرپشيمان‌ نشان‌ دهد.



گويند: هند زوجة‌ يزيد، دختر عبدالله بن‌ عامر گريز بود كه‌ پيش‌ از اين‌ همسرامام‌ حسين‌ (ع) بود. يزيد دلدادة‌ اين‌ همسرش‌ بود، امّا زماني‌ كه‌ ديد يزيد با سر حسين‌ بن‌علي‌ چه‌ كرده‌ وبا خاندان‌ فاطمه‌ دختر پيامبر چنين‌ كرده‌ و زنان‌ و اهل‌ بيتش‌ را به‌ اسارت‌گرفته‌، بر يزيد فرياد زد كه‌ به‌ خداي‌ قسم‌ تو سزوار لعن‌ و نفريني‌ و مرا ديگر با تو كاري‌نيست‌، به‌ خدا ديگر من‌ زن‌ و تو همسرش‌ من‌ نيستي‌!



يزيد گفت‌: تو با فاطمه‌ چه‌ كار داري‌؟ همسرش‌ گفت‌ خداوند به‌ سبب‌ پدرش‌ وشوهرش‌ و فرزندانش‌ ما را هدايت‌ كرده‌ و اين‌ پيراهن‌ را به‌ ما پوشانيده‌ است‌. اي‌ يزيدواي‌ بر تو! با چه‌ رويي‌ خدا و رسولش‌ را ملاقات‌ مي‌كني‌؟ يزيد گفت‌: « اي‌ هند، اين‌سخنان‌ را ترك‌ كن‌، من‌ كشتن‌ حسين‌ (ع) را نمي‌خواستم‌! و هند گريه‌ كنان‌ از مجلس‌بيرون‌ رفت‌.



شهيد مطهري‌، در كتاب‌ حماسة‌ حسيني‌ در بحث‌ عنصر تبليغ‌ نهضت‌ حسيني‌مي‌فرمايد: اهل‌ پيغمبر، يكي‌ از آثار وجودشان‌ اين‌ بود كه‌ نگذاشتند فلسفه‌ اقناعي‌ دشمن‌پا بگيرد.



يزيد كه‌ اوضاع‌ شام‌ را دگرگون‌ ديد، پس‌ از اتمام‌ يك‌ هفته‌ عزاداري‌ كه‌ از سوي‌زنان‌ اهل‌ بيت‌ براي‌ امام‌ حسين‌ (ع) در خانه‌اي‌ كه‌ براي‌ نگه‌ داري‌ اسيران‌ در نظر گرفته‌شده‌ بود، ديد كه‌ زنان‌ بسياري‌ نزد ايشان‌ رفت‌ و آمد مي‌كنند و نزديك‌ بود كه‌ در شام‌انقلابي‌ بر پا شود و مردم‌ به‌ سراي‌ يزيد بريزند و او را بكشند، به‌ پيشنهاد مروان‌ كه‌ گفت‌:مصلحت‌ نيست‌ كه‌ اهل‌ بيت‌ حسين‌ (ع) را در اين‌ شهر نگه‌ داري‌، آنان‌ را دستور داد تا بااحترام‌ به‌ مدينه‌ ببرند و پيش‌ از سفر آنان‌، يزيد بر مردم‌ خطبه‌اي‌ خواند و از مردم‌عذرخواهي‌ كرد و گفت‌: شما مي‌گوييد من‌ حسين‌ را كشتم‌، در حالي‌ كه‌ پسر مرجانه‌اوراكشت‌؟!



آن‌ گاه‌ حرم‌ اهل‌ بيت‌ را خواست‌ و از آنان‌ عذر خواهي‌ كرد و دستور داد تا براي‌ آنان‌محمل‌ها با فرش‌هاي‌ ابريشم‌ آماده‌ كردند و اموالي‌ را پيش‌ نهاد كرد و گفت‌: اي‌ ام‌كلثوم‌اين‌ اموال‌ را در عوض‌ كشتن‌ حسين‌ (ع) بگير! ام‌كلثوم‌ (ع) فرمود: چه‌ سخت‌ دل‌ هستي‌!برادرم‌ را مي‌كشي‌ و در عوض‌ آن‌ به‌ من‌ مال‌ مي‌دهي‌؟ به‌ خدا قسم‌ هرگز اين‌ نمي‌شود.



بهر حال‌ يزيد مال‌ بسياري‌ همراه‌ با زينت‌ و زيور به‌ جاي‌ آنچه‌ در كربلا غارت‌ كرده‌بودند، داد و بهترين‌ و زيباترين‌ كجاوه‌ها به‌ همراه‌ پانصد سوار باسارباني‌ همراه‌ كرد و آنان‌را به‌ مدينه‌ فرستاد. ساربان‌ را گفت‌ كه‌ شما خود از ايشان‌ دور باشيد كه‌ چشمتان‌ بر آنان‌نيفتد و با آنان‌ مهربان‌ باشيد.



اهل‌ بيت‌ از ساربان‌ خواستند كه‌ آنان‌ را از كربلا عبور دهد، تا در آن‌ جا نيز



عزاداري‌ نمايند و چند روزي‌ كنار قبرهاي‌ شهيدان‌ بمانند و بر آنان‌ مرثيه‌ سرايي‌



و عزاداري‌ كنند.





ورود اهل‌ بيت‌ به‌ مدينه‌ و عزاداري‌ زنان‌ مدينه‌



امام‌ سجاد (ع) پيشاپيش‌ به‌ بُشر فرمود: برو و خبر شهادت‌ حسين‌ (ع) را به‌ مردم‌مدينه‌ برسان‌.



بشر گفت‌: خبر را به‌ مردم‌ مدينه‌ رساندم‌. آنان‌ را ندا دادم‌ كه‌اي‌ اهل‌ يثرب‌حسين‌ (ع) كشته‌ شد و سرش‌ را بر روي‌ نيزه‌ها گرداندند. با شنيدن‌ اين‌ خبر حتي‌ زناني‌ كه‌در پشت‌ پرده‌ها بودند، از پس‌ پرده‌ها بيرون‌ آمده‌ و لباس‌ سياه‌ بر تن‌ كرده‌ و واي‌ و ويل‌سردادند، و هيچ‌ مرد و زني‌ را نديدم‌ مگر گريان‌ و ناله‌ سر زنان‌.



ناگفته‌ نماند كه‌ اهل‌ بيت‌ خود به‌ خوبي‌ مي‌دانستند كه‌ با سخنان‌ و با گفتارها وافشاگري‌هايي‌ كه‌ حضرت‌ زينب‌ 3 و ام‌كلثوم‌ و فاطمه‌ بنت‌ الحسين‌ و حضرت‌ سجاد (ع) از بني‌ امّيه‌ كرده‌ بودند، انتظار آن‌ را نداشتند كه‌ همان‌ ابتدا و ساعت‌ اول‌ آزاد گردند، زيراپيمودن‌ اين‌ راه‌ طولاني‌ و سخت‌ با غل‌ و زنجيرهايي‌ كه‌ بر آنان‌ بسته‌ بودند، بسيار سخت‌و دشوار و خسته‌ كننده‌ بود. ولي‌ براي‌ آنان‌ سخت‌تر و غير قابل‌ تحمل‌ آن‌ بود، كه‌ خون‌حسين‌ بي‌ اثر مانده‌ و شجاعت‌ و شهامت‌ آنان‌ در اذهان‌ محو و نابود شود و نمي‌توانستندببينند كه‌ وقايع‌ عاشورا تحريف‌ شده‌ و فراموش‌ شود. اكنون‌ كه‌ اين‌ راه‌ را پيموده‌ وتوانستند، حرف‌هاي‌ خود را بزنند و مردم‌ كوچه‌ و بازار و مردم‌ شام‌ و كوفه‌ را از اشتباه‌درآورده‌ و آنان‌ را بيدار كنند، از گمراهي‌ نجات‌ داده‌ و از تحريف‌هاي‌ عاشورا جلوگيري‌كنند، اكنون‌ سختي‌ راه‌ بر آنان‌ آسان‌ گشته‌ و آسوده‌ خاطرند و با خيالي‌ آسوده‌ و دلي‌ پر ازداغ‌ به‌ مدينه‌ بازگشتند و شهر مدينه‌ را نيز منقلب‌ ساختند ؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ تا مدت‌ها شهرماتم‌ زده‌ و زنان‌ قريشي‌ و هاشمي‌ سياه‌ پوش‌ و عزادار بودند.



ام‌ لقمان‌ دختر عقيل‌



با شنيدن‌ اين‌ خبر، ام‌لقمان‌ دختر عقيل‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ (ع) بيرون‌ آمد و بركشتگان‌خود در كربلا گريه‌ و زاري‌ مي‌كرد و مرثيه‌ مي‌خواند و بر قاتلان‌ حسين‌ (ع) نفرين‌ مي‌كرد وبا گروهي‌ از زنان‌ و كسان‌ خود تا نزديك‌ قبر پيامبر (ص) رفت‌ و بسيار گريه‌ مي‌كردند.ناگهان‌ ام‌لقمان‌ نالة‌ زينب‌ و ام‌كلثوم‌ و زنان‌ ديگر را شنيد، نقاب‌ از صورت‌ برداشت‌ و بيرون‌آمد، دخترانش‌ و نيز ام‌ هاني‌ و زملة‌ و اسماء، دختران‌ اميرالمؤمنين‌ نيز همراه‌ او بودندهمگي‌ بر حسين‌ (ع) ندبه‌ مي‌كردند.



ام‌ كلثوم‌ در مدينه‌



سپس‌ ام‌كلثوم‌ بر قبر پيامبر (ص) به‌ مسجد رفت‌ و در كنار قبر پيامبر گريه‌ و شيون‌سر داد و سپس‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ (ع) كنار قبر جدش‌ آمد و صورت‌ بر قبر نهاد و مي‌خواند...ما را اسير كردند آن‌ گونه‌ كه‌ كنيزان‌ را به‌ اسارت‌ مي‌برند، آن‌ چنان‌ به‌ ما آزار رساندند كه‌استخوان‌ها تحمّل‌ آن‌ راندارد. ام‌كلثوم‌ در كوفه‌ نيز خطبه‌اي‌ خواند كه‌ زنان‌ كوفه‌ را سخت‌ملامت‌ كرد.



راوي‌ گفت‌:



امّا زينب‌ پس‌ از ورود به‌ مدينه‌ در دو طرف‌ مسجد رفت‌ و فرياد زد و گريه‌ سر داد كه‌اي‌ جدّاه‌ خبر مرگ‌ برادرم‌ را برايت‌ آوردم‌ و زينب‌ بسيار گريست‌ و ناله‌ كرد كه‌ هرگز اشكش‌نمي‌ايستاد و سبك‌ نمي‌شد. و هرگاه‌ چشمش‌ بر علي‌ بن‌ الحسين‌ (ع) مي‌افتاد داغش‌تازه‌ مي‌گشت‌،



رباب‌ دختر امرءالقيس‌



رباب‌ دختر امرءالقيس‌ و همسر امام‌ (ع) (دخترش‌ سكينه‌) نيز به‌ همراه‌ اسرا به‌ شام‌رفت‌ و در مجلس‌ يزيد حضور داشت‌ و آن‌ چند بيت‌ مرثيه‌ را سرود. سپس‌ به‌ همراه‌ اسرا به‌مدينه‌ بازگشت‌ و يك‌ سال‌ پس‌ از آن‌ واقعه‌! بزيست‌، ليك‌ زير سقف‌ نرفت‌ و بر سر مزارشوهرش‌ در كربلا خميه‌ زد و گريست‌ و پس‌ از آن‌ به‌ مدينه‌ بازگشت‌ و از اندوه‌ درگذشت‌.رباب‌ چون‌ به‌ مدينه‌ بازگشت‌ به‌ همراه‌ اسرا، اشراف‌ قريش‌ براي‌ او تحفه‌ها فرستادند و ازاو خواستگاري‌ كردند، لكن‌ نپذيرفت‌ و گفت‌ پس‌ از پيغمبر هرگز پدر شوهري‌ براي‌ خويش‌نمي‌پسندم‌.



ثقة‌الاسلام‌ كليني‌ ؛ از ابي‌عبدالله امام‌ صادق‌ (ع) روايت‌ كرده‌ است‌ : چون‌حسين‌ (ع) كشته‌ شده‌. زوجة‌ كلبية‌ او ماتم‌ گرفت‌ و مي‌گريست‌ و كنيزان‌ همه‌ با اومي‌گريستند تا اشك‌ در چشمانشان‌ نماند. در اين‌ ميان‌ كنيزكي‌ ديدند اشكش‌ روان‌ است‌به‌ او گفتند: چرا هم‌ چنان‌ اشكت‌ روان‌ است‌، گفت‌: شربت‌ سويق‌ مي‌خوردم‌. آن‌ زن‌ دستورداد تا شربت‌ دادند همه‌ را تا نيرو بگيرند بر گرية‌ بر حسين‌ (ع) . هم‌ چنين‌ آورده‌ است‌ كه‌براي‌ آن‌ زوجة‌ كلبيه‌ چند مرغ‌ تحفه‌ آوردند، گفت‌ چيست‌؟ گفتند فرستادند تا در ماتم‌حسين‌ طعام‌ سازي‌؟ گفت‌: ما عروسي‌ نداريم‌ تا مرغ‌ بريان‌ خوريم‌ و آن‌ را پس‌ فرستاد ودستور داد تا از خانه‌ بيرونشان‌ نمودند، چون‌ بيرون‌ رفتند ديگر كسي‌ آنان‌ را نديد گويي‌ميان‌ آسمان‌ و زمين‌ پرواز كردند.



و از حضرت‌ صادق‌ (ع) روايت‌ است‌ كه‌ تا پنج‌ سال‌ هيچ‌ زن‌ هاشمي‌ سرمه‌ برچشم‌ نكرد و هيچ‌ زن‌ هاشمي‌ خضاب‌ نكرد و تا پنج‌ سال‌ از هيچ‌ خانه‌اي‌ دود برنخاست‌.



ام‌ البنين‌



وي‌ مادر حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ (ع) و همسر اميرالمؤمنين‌ (ع) بود پس‌ ازشهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ 3 به‌ معرفي‌ عقيل‌ برادر حضرت‌ امير، به‌ همسري‌ علي‌ (ع) درآمد.



نامش‌ فاطمه‌ بنت‌ «حزام‌» از قبيله‌ « بني‌ كلاب‌» و خواهر « لبيد» شاعر بود. ام‌البنين‌ زني‌ بود با شرافت‌، از خانواده‌اي‌ ريشه‌ دار و دلاور، نسبت‌ به‌ فرزندان‌ فاطمه‌ 3 بسيار مهربان‌ و خوش‌ رفتار بود. ثمرة‌ ازدواج‌ حضرت‌ علي‌ (ع) با او چهار پسر بود، به‌نام‌هاي‌: عباس‌، جعفر، عبدالله، عثمان‌ كه‌ هر چهار فرزندش‌ در روز عاشورا در ركاب‌سيدالشهدا به‌ شهادت‌ رسيدند.



ام‌ البنين‌، پس‌ از شهادت‌ فرزندانش‌، همه‌ روزه‌ به‌ بقيع‌ مي‌رفت‌ و بچه‌هاي‌ عباس‌را نيز به‌ همراه‌ مي‌برد و به‌ ياد فرزندان‌ شهيدش‌ مرثيه‌ و نوحه‌ مي‌خواند. زنان‌ مدينه‌ نيز به‌نوحه‌ و ندبة‌ سوزناك‌ او جمع‌ مي‌شدند و مي‌گريستند. اشعاري‌ هم‌ دربارة‌ عباس‌ سروده‌ بود.وقتي‌ زنان‌ مدينه‌ به‌ام‌ البنين‌ تسليت‌ مي‌گفتند، مي‌گفت‌ ديگر مرا ام‌ البنين‌ نخوانيد، چراكه‌ ديگر امروز فرزندانم‌ نيستند و شهيد شدند .



ام‌ّ خلف‌



ام‌ّ خلف‌ از ديگر زنان‌ حادثة‌ عاشورا است‌ كه‌ در تاريخ‌ كربلا واقعه‌اي‌ نظير ام‌ّوهب‌از او نقل‌ شده‌ است‌ .



ام‌ّ خلف‌، همسر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ است‌، از زنان‌ برجستة‌ شيعه‌ كه‌ در كربلا از ياران‌حضرت‌ سيدالشهدا (ع) بود. پس‌ از شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ پسرش‌ خلف‌ آمادة‌ جنگ‌گشت‌. امام‌ حسين‌ (ع) از او خواست‌ به‌ سرپرستي‌ مادرش‌ بپردازد، ولي‌ مادرش‌ او راتشويق‌ به‌ جنگ‌ كرد و گفت‌: جز ياري‌ پسر پيغمبر، از تو راضي‌ نخواهم‌ شد. خلف‌ پس‌ ازنبردي‌ دليرانه‌ به‌ شهادت‌ رسيد. پس‌ از شهادتش‌، سراو را به‌ طرف‌ مادرش‌ پرتاب‌ كردند.اوهم‌ سر را برداشت‌ و بوسيد و گريست‌.



ام‌ سلمه‌



ام‌ سلمه‌ همسر گرامي‌ رسول‌ خدا (ص) تنها بازمانده‌ از همسران‌ گرامي‌ پيامبر بودكه‌ نزد اهل‌ بيت‌ مكانت‌ عظيم‌ داشت‌.



او از شهادت‌ امام‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) پيشاپيش‌ خبر داشت‌ و پيامبر قبلاً به‌ او خبرداده‌ بود. پيامبر نزد ام‌سلمه‌ مقداري‌ خاك‌ كربلا درون‌ شيشه‌اي‌ به‌ امانت‌ سپرده‌ بود و گفته‌بود كه‌ هرگاه‌ خاك‌ به‌ خون‌ تبديل‌ شد، بدان‌ حسين‌ (ع) كشته‌ شده‌ است‌. قبل‌ از سفرامام‌ (ع) به‌ سوي‌ كربلا، ام‌سلمه‌ نزد او آمده‌ و به‌ گريه‌ و ندبه‌ پرداخت‌ وگفت‌ سوي‌ عراق‌ نروكه‌ منزلگاه‌ تو همان‌ جاست‌، زيرا كه‌ از پيامبر (ص) شنيدم‌ كه‌ فرزندم‌ به‌ دست‌ مرداني‌ بدكاردر سرزمين‌ عراق‌ كشته‌ مي‌شود.



امام‌ قبل‌ از رفتن‌ به‌ كربلا، علم‌ و سلاح‌ پيامبر و ودايع‌ امامت‌ را به‌ او سپرد تا از بين‌نرود، كه‌ درخواست‌ آنها نشانة‌ امامت‌ بود. و پس‌ از بازگشت‌ اُسرا به‌ مدينه‌، ام‌سلمه‌ آنها رابه‌ امام‌ سجاد (ع) تحويل‌ داد.



ام‌سلمه‌ همواره‌ از هواداران‌ اهل‌ بيت‌ بود، پس‌ از رحلت‌ پيامبر، طي‌ نامه‌اي‌ به‌معاويه‌ از برنامه‌هاي‌ معاويه‌ و سب‌ و لعن‌ به‌ حضرت‌ علي‌ (ع) انتقاد كرد.



اين‌ بانوي‌ بزرگوار پس‌ از واقعة‌ كربلا به‌ عزاداري‌ و برگزاري‌ مراسم‌ براي‌ شهداي‌كربلا و سيدالشهدا (ع) پرداخت‌ و بني‌ هاشم‌ براي‌ عرض‌ تسليت‌ و تعزيت‌ نزد او كه‌ تنهاهمسر بازماندة‌ پيامبر بود مي‌رفتند. ام‌سلمه‌ شبي‌ در خواب‌ ديد كه‌ پيامبر خاك‌ آلود وغمگين‌ است‌، علت‌ را از او پرسيد؟ فرمود: از دفن‌ شهداي‌ كربلا مي‌آيم‌. از خواب‌ برخاست‌و ديد خاك‌ درون‌ شيشه‌ خونين‌ است‌ و صدا به‌ گريه‌ و شيون‌ بلند كرد و ماجرا را بازگو كرد، وآن‌ روز را به‌ خاطر سپردند همان‌ روز عاشورابود.



ام‌سلمه‌ روايات‌ بسيار از پيامبر داشت‌ و جزء راويان‌ حديث‌ از پيامبر بود.



از ابي‌عبدالله محمد بن‌ سعد زهري‌ بصري‌ كاتب‌ واقدي‌ صاحب‌ كتاب‌ طبقات‌منقول‌ است‌ كه‌ چون‌ خبر كشته‌ شدن‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) به‌ام‌سلمه‌ رسيد گفت‌: « و قدفَعَلوها ملأالله بُيوتَهَم‌ وقبورهم‌ ناراً. ؛ آيا آن‌ كار زشت‌ را مرتكب‌ شدند، خدا خانه‌ها وگورهايشان‌ را از آتش‌ پر كند. آن‌ گاه‌ به‌ قدري‌ گريست‌، تا بي‌هوش‌ شد.



آري‌ اين‌ گونه‌ زنان‌ اهل‌ البيت‌ و زنان‌ حاضر در صحنه‌هاي‌ مختلف‌ عاشورا نقش‌ وجايگاه‌ ويژه‌ خود را در تاريخ‌ براي‌ هميشه‌ يافتند و الگويي‌ زيبا براي‌ زنان‌ مسلمان‌ساختند كه‌ حتي‌ زنان‌ غير مسلمان‌ و دانشمندان‌ غير مسلمان‌ نيز آنان‌ را تمجيد وتحسين‌ مي‌كنند، و آنان‌ را بر شجاعت‌هايشان‌ آفرين‌ مي‌گويند.



در پايان‌ چنين‌ مي‌توان‌ نتيجه‌ گرفت‌:



1 ـ همراه‌ كردن‌ زنان‌ و كودكان‌ در كاروان‌ امام‌، به‌ طور كامل‌ حساب‌ شده‌ و از پيش‌تعيين‌ شده‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ والاي‌ امام‌ در امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر حكومت‌فاسق‌ بني‌اميّه‌ و فاش‌ ساختن‌ و نشان‌ دادن‌ ماهيّت‌ واقعي‌ حكومت‌ و آشكار نمودن‌ كفرپنهان‌ موجود حكومت‌ بود.



2ـ بيمار بودن‌ امام‌ سجاد (ع) در آن‌ زمان‌ از معجزه‌هاي‌ الهي‌ براي‌ بقاي‌ امامت‌ وولايت‌ كه‌ اگر امام‌ سجّاد (ع) به‌ سلامت‌ بودند، بني‌ اميه‌ ايشان‌ را نيز به‌ شهادت‌مي‌رساندند. لذا وظيفة‌ زينب‌ 3 حفظ‌ و نگه‌ داري‌ از امامت‌ و پرستاري‌ ايشان‌ و رساندن‌كاروان‌ اسارت‌ به‌ سر منزل‌ مقصود بود. اگر خطابه‌هاي‌ شيوا، فصيح‌ و بليغ‌ و شجاعانة‌زينب‌ و ام‌كلثوم‌ و فاطمه‌ بنت‌ الحسين‌، رباب‌ همسر امام‌ نبود، اكنون‌ از واقعة‌ كربلا جز يك‌نام‌ نمانده‌ بود و عاشورا در اذهان‌ مردم‌ محو شده‌ بود.



3 ـ اسير كردن‌ زنان‌ مسلمان‌ خلاف‌ قوانين‌ و مقررات‌ جنگي‌، خصوصاً مسلماني‌است‌. زنان‌ و كودكان‌ در جنگ‌ها از مصونيت‌ و امنيت‌ نسبي‌ برخوردارند. امّا بني‌اميه‌ كه‌خود را مسلمان‌ و خليفة‌ مسلمانان‌ ناميدند، از اين‌ قانون‌ پيروي‌ نكرده‌ و هرگز پاي‌ بندقوانين‌ اسلامي‌ نبودند.



4 ـ غارت‌ كردن‌ و تعرّض‌ مسلحانه‌ مسلمانان‌ بر كودكان‌ و زنان‌ خلاف‌ جنگ‌هاست‌، ولي‌ در كربلا به‌ دستور شمر خميه‌ها بر سر كودكان‌ و زنان‌ خراب‌ كردند و آتش‌ زدندو به‌ خيمه‌ نشينان‌ بي‌ دفاع‌ حمله‌ كرده‌ و گوشواره‌ از گوش‌ آنان‌ ربوده‌ و گوش‌ را پاره‌ كردند.مقنعه‌ از سر زنان‌ برداشته‌ و به‌ آنان‌ بي‌حرمتي‌ كردند.



5 ـ افشاي‌ ماهيت‌ واقعي‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ و فساد باطني‌ و علني‌ و مخفيانه‌حكومت‌ بني‌ اميه‌ و ظاهر كردن‌ آن‌ كفر پنهان‌ و تظاهر به‌ اسلام‌ براي‌ اغفال‌ مردم‌ و آگاه‌ساختن‌ مردم‌ جاهل‌ شهرهاي‌ كوفه‌ و شام‌.



6ـ جلوگيري‌ از تحريف‌هاي‌ عاشورا و برملا كردن‌ جنايات‌هاي‌ بني‌اميه‌، چرا كه‌اگر اين‌ زنان‌ و دختران‌ نبودند و اين‌ كاروان‌ اسارت‌ نبود عاشورا در اذهان‌ مردم‌ محو مي‌شدو عاشورا را يك‌ جنگ‌ معمولي‌ ميان‌ دو سپاه‌ مي‌دانستند.



7 ـ تحريك‌ عواطف‌ و احساس‌هاي‌ مردمي‌، نه‌ اين‌ كه‌ اهل‌ بيت‌ قصد آن‌ داشته‌باشند كه‌ احساس‌هاي‌ مردم‌ را به‌ نفع‌ خويش‌ تحريك‌ كنند و دل‌ آنان‌ را بيازارند، بلكه‌چنين‌ قصدي‌ نداشتند، خود اين‌ اعمال‌ و رفتار زشت‌ و پليد حكومت‌ با اسراي‌ زن‌ و كودك‌و برهنه‌ كردن‌ سرزنان‌ و زنجير برگردن‌ اسير بيمار انداختن‌ و كودكان‌ را زدن‌، خود،احساسات‌ هر انسان‌ سنگ‌ دلي‌ را هم‌ بر مي‌ انگيخت‌ و برپاكنندگان‌ اين‌ اعمال‌ ننگين‌ راو نفرين‌ مي‌كردند و خواه‌ ناخواه‌ تحريك‌ عواطف‌ مردم‌ و گريه‌ها و شيون‌هاي‌ آنان‌ خودوسيله‌ براي‌ شوراندن‌ مردم‌ بر عليه‌ حكومت‌ فريب‌ كارانة‌ جبّار بود.



8 ـ نقش‌ عمدة‌ زنان‌ در بيداري‌ مردم‌ و متوّجه‌ كردن‌ آنان‌ به‌ سوي‌ آخرت‌ و روز جزابود كه‌ زنان‌ اهل‌بيت‌ با خطابه‌هاي‌ آتشين‌ خود آنان‌ را ملامت‌ و سرزنش‌ مي‌كردند كه‌ فرداچه‌ جوابي‌ خواهيد داشت‌ در برابر پيامبر خدا كه‌ با فرزندان‌ و زنان‌ و دخترانش‌ چنين‌كرده‌ايد.



9 ـ اين‌ قيام‌ مهم‌ترين‌ اثري‌ كه‌ براي‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ داشت‌ ، ايستادن‌ در برابر ظلم‌و فساد و نهراسيدن‌ از مرگ‌ و بر پايي‌ قيام‌هايي‌ همچون‌ توّابين‌ و مختار بود كه‌ براي‌انتقام‌ خون‌ ابا عبدالله (ع) رخ‌ داد.



10 ـ مهم‌ترين‌ نقش‌ آنان‌ در زنده‌ نگه‌ داشتن‌ ياد عاشورا و باب‌ نمودن‌ برپايي‌مراسم‌ عزاداري‌ و نوحه‌ سرايي‌ براي‌ زنان‌ مدينه‌ و زنده‌ نگه‌ داشتن‌ ياد عاشورا و فجايع‌خونبار آن‌ در اذهان‌ عمومي‌ بود و نسل‌ به‌ نسل‌ رسيدن‌ آن‌ تا قيامت‌.



گرچه‌ عاشورا يك‌ روز بود، امّا تا قيامت‌ عاشوراها به‌ ياد حسين‌ (ع) و الگوگيري‌ اززنان‌ و مردان‌ عاشورايي‌ بر پا مي‌شود و هم‌ چنان‌ كه‌ زنان‌ ايراني‌ جوانان‌ غيور خود را آماده‌براي‌ جنگ‌ مي‌كردند، الگويشان‌ زينب‌3 بود. و اكنون‌ كه‌ زنان‌ و مادران‌ فلسطيني‌جوانان‌ خود را آرايش‌ و زيبايي‌ داده‌ و به‌ جنگ‌ بر عليه‌ صهيونيست‌ مي‌فرستد، الگو گرفته‌از همان‌ زنان‌ صدر اسلام‌ است.



/ 1