حبيب بن مظهّر اسدي
نويسنده: محمد جعفر طبسي در حادثه كربلا بزرگان و فرهيختگان زيادي از غير بنيهاشم جام شهادت سركشيده و به ملكوت اعلي عروج كردند و لي كمتر نامي از آنان بر سرزبانها جاري است.از لابلاي تاريخ اسلام چنين بر ميآيد كه پنج تن از صحابه رسول خدا صلياللهعليهوآله در اين قافله، شهد شيرين شهادت را نوشيدند كه دو تن از آنان در كوفه و سه تن ديگر در كربلا به شهادت رسيدند. دو تني كه در كوفه شهيد شدند عبارتند از: هاني بن عروة مرادي و عبداللّه بن يقطر حميري.اما افراد كه در كربلا كشته شدند عبارت بودند از: مسلم بن عوسجه اسدي و حبيب بن مظهّر اسدي(1)ما در اين نوشتار به اختصار به زندگي سراسر افتخار آفرين حبيب ميپردازيم. سمعاني(متوفاي 562 ه··ق) نام وي را حبيب بن مظهّر بن رئاب بن اشتر اسدي ذكر كرده است.(2)حبيب صحابي رسول اللّه صلياللهعليهوآله
حبيب از ياران و اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآله است، گرچه برخي از بزرگان بر اين عقيدهاند كه چون شيخ طوسي(متوفاي 460 ه·· ق) حبيب را در شمار اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآله ذكر نكردند، جزء صحابه به شمار نميآيد.ولي اين سخن قابل تأمل و ترديد است زيرا كه مرحوم سيد محس امين در كتاب ارزشمند (اعيان الشيعه) به نقل از ابن حجر نام وي را جزء اصحاب پيامبر صلياللهعليهوآله نقل كردهاست.(3)مرحوم نمازي بر اين عقيده است كه حبيب رسول اللّه صلياللهعليهوآله را درك كرده است.(4)حبيب در محضر امامان معصوم عليهالسلام شيخ الطائفه حبيب را در زمره راويان آورده كه از اميرمؤمنان عليهالسلام نقل حديث كردهاند. و همچنين او را از اصحاب امام حسن مجتبي و حضرت امام حسين عليهماالسلام ذكر نموده است.(5) علي بن حكم ميگويد: عمرو بن حمق خزاعي، ميثم تمّار، رشيد هجري، حبيب بن مظهّر اسدي و محمد بن ابيبكر از بزرگان اصحاب امام علي عليهالسلام شمرده ميشوند.(6)حبيب و قرآن
مردان خدا هرگز خود را از كتاب آسماني جدا نميبينند و همواره كلام خداوند را بر زبان جاري ساخته، در سينه جاي ميدهند تا روح خويش را با آيات الهي نوراني سازند. حبيب بن مظهّر از اين گروه است. در باره او گفتهاند:«حبيب رجل ذو جمال و كمال، و في يوم و قعة كربلا كان عمره (75) سنة، و كان يحفظ القرآن كله، و كان يختمه في كل ليلة من بعد صلاة العشاء.»(7)حبيب راد مردي داراي جمال و كمال بود. در واقعه كربلا عمر مباركش به هفتاد و پنج سال ميرسيد. وي حافظ قرآن بود و هر شب تا سحرگاه يك قرآن ختم ميكرد.دانش حبيب
مرحوم مامقاني گويد: حبيب به بركت وجود مقدس امير مؤمنان عليهالسلام از علم منايا و بلايا بر خوردار بود؛ يعني بر پيشگويي مرگ و گرفتاريها توانايي داشت.(8)حبيب رزمندهاي بينظير
حضور وي در ميدان نبرد و رشادتها و جانبازيهاي وي تنها در صحنه كربلا ظهور نداشت بلكه او در تمام جنگهايي اميرمؤمنان عليهالسلام شركت جسته و از خود رشادتها به جاي گذاشته و عليه تبهكاران تاريخ شمشير كشيده بود، و گفت شده كه وي از نيروهايي «شرطةالخميس» به شمار ميآيد.(9)حبيب و حوادث كوفه
حبيب در كوفه خاطرات بسيار فراواني دارد، وي جزء چند نفري است كه به امام حسين عليهالسلام نامه نوشت و از آن حضرت خواست كه به كوفه بيايد و در نامه چنين نوشت: «انه ليس علينا امام فأقبل لعل اللّه أن يجمعنا بك علي الحق و النعمان بن بشير في قصرالامارة لسنا نجمع معه في جمعة و لا نخرج معه اليعيد، ولو قد بلغنا انك اقبلت الينا اخرجناه حتي نلحقه بالشام ان شاء اللّه»(10)ما امام و پيشوايي نداريم پس به سوي ما بيا چه بسا خداوند ما را بوسيله شما بر حق جمع كند، و نعمان بن بشير در قصر الاماره ميباشد و ما هرگز به گرد او نميچرخيم، و در نماز جمعه و عيد به او اقتدا نميكنيم و چنانچه آگاه شويم كه سوي ما رهسپاري وي را از كوفه بيرون كرده و به شام ميفرستيم.از اين نامه چنين استفاده ميشود كه حبيب در كوفه صاحب قدرت بوده زيرا كسي كه به امام خطاب ميكند چنانچه به سوي ما روانه شوي، نعمان بن بشير را از كوفه بيرون ميكنيم پيداست كه حبيب در كوفه صاحب نفوذ بوده و ياران بيشماري داشته است كه اين چنين اعلان وفاداري ميكند.حبيب راهي كربلا ميشود
پس از آنكه عبيداللّه بن زياد وارد كوفه شد و سياست رعب و وحشت را عليه طرفداران امام عليهالسلام اعمال كرد وي ناگزير شد كوفه را جهت مسؤوليت بزرگي كه بر دوش خود احساس مينمود پشت سرگذاشته و با تحمل سختيها عزم كربلا كند، او شبها راه ميپيمود و روزها را در مخفيگاه به سر ميبرد كه به دست مأمورران بنياميه گرفتار نشود تا سرانجام توانست خود را به امام و معشوق خود برساند.(11)همين كه وارد كربلا شد بيدرنگ به محضر سرور شهيدان رسيد و كمي ياران اباعبداللّه عليهالسلام را و كثرت نيروهايي دشمن را نظاره كرد. به امام عرض كرد: در اين نزديكي قبيله بني اسد زندگي ميكنند، اگر به من اجازه دهي به سوي آنان بروم و آنها را به ياري شما دعوت كنم. شايد خداوند آنها را هدايت كند و به ياري تو بشتابند.امام به وي اجازه داد. حبيب به سوي بني اسد رهسپار شد. به ميان آنان رفت و گفت: اي بنياسد، اين حسين بن علي، فرزند فاطمه زهرا است كه با جمعي از مؤمنين در سرزمين شما رحلت اقامت افكنده است. دشمنانش او را در محاصره گرفته تا به قتلش برسانند، نزد شما آمدم تا به ياريش شتافته و او را در مقابل دشمنان خدا حفظ كرده و حرمت رسول خدا صلياللهعليهوآله شرف و بزرگي دنيا و آخرت را به شما عطا خواهد كرد و به شما كرامت خواهد بخشيد.(12)فداكاري حبيب در كربل
اواقعه كربلا صحنه آزمايش بود. به ويژه براي مردمانيكه در كوفه بودند، او هر فرصتي كه پيش ميآمد براي ياري امام حسين عليهالسلام گام بر ميداشت و از هيچ تلاشي دريغ نميورزيد، هنگامي كه آن حضرت وارد سرزمين كربلا شد عمر سعد شخصي را به نام (قرّة بن قيس حنظلي) نزد امام فرستاد تا اوضاع را از نزديك بررسي كند و به وي گزارش دهد. قرة نزد امام آمد، حضرت رو به ياران خود كرد و فرمود: آيا او را ميشناسيد؟حبيب بيدرنگ گفت: بلي يابن رسول اللّه او مردي از (قبيله) حنظله تميم، و پسر خواهر ماست و از قبل او را به نيك انديشي ميشناختيم و گمان نميكردم كه او را اينجا ببينم.قرّة پيام ابن سعد را به امام تسليم كرد. آن حضرت در جواب فرمود: «مردم اين سرزمين به من نامه نوشتند تا بدينجا بيايم و چنانچه مايل نيستند بر ميگردم.»حبيب به پا خاست تا به رسالت خويش كه همان ياري اباعبداللّه عليهالسلام است، جامه عمل بپوشاند، رو به فرستاده عمربن سعد كرد و گفت: «و يحك يا قرّة اين ترجع؟ الي القوم الظالمين، انصرهذا الرجل الذي بابآئه ايّدك اللّه بالكرامة»(13)اي قرّة واي بر تو به كجا باز ميگردي آيا به سوي گروه ستمگر؟ بيا و اين مرد (امام حسين عليهالسلام ) را ياري كن، مردي كه ببركت پدارنش خداوند تو را كرامت بخشيد.قرّة در پاسخ گفت: بايد به صاحب پيام بر گردم و آنگاه بينديشم.حبيب در شب عاشورا
حوادث شب عاشورا بسيار قابل توجه است و دشمن بيصبرانه اراده حمله به خيمههاي امام عليهالسلام را داشت. به تحركات نظامي دست زد كه نشان از قصد حمله ميداد. امام حسين عليهالسلام حضرت قمر بنيهاشم را به همراه بيست اسب سوار از جمله حبيب بن مظهّر نزد عمر سعد فرستاد تا به ابن سعد بگويد: اگر ممكن است حمله را به صبح تأخير انداز تا امشب را با خدا راز و نياز كنيم.(14)حبيب در روز عاشورا
رور عاشورا كه در واقع آخرين آزمايش حبيب به حساب ميآمد، روز پرحادثهاي بود. امام در يك آرايش نظامي فرماندهان را برگزيد. زهير بنالقين را در طرف راست و حبيب را در طرف چپ لشكر قرار داد.(15) كه اين حركت نشانگر شدت اعتماد آن حضرت به حبيب بود.سخن حبيب با شمر
صبح روز عاشورا هنگامي كه امام لشكريان عمربن سعد را نصحيت ميكرد به آنها فرمود: «آيا من فرزند دختر رسول خدا نيستم؟ و اگر تصديقم روحيه بسيار بالا و قوي حبيب در روز عاشورا بينهايت قابل تحسين و تمجيد است، او به ديدار رسول خدا عليهالسلام و علي مرتضي و ياران اباعبداللّه عليهالسلام ميانديشد و عشق پرواز داردنميكنيد از سهل بن سعد ساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد. شمر بن ذيالجوشن نعره زد كه او (امام) خدا را بر يك حرف ميپرستد (ظاهري ميپرستد درست است) اگر بداند چه ميگويد. در اينجا بود كه حبيب كاسه صبرش لبريز شد، رو به شمر كرده گفت: «واللّه اني لأراك تعبد اللّه علي سبعين حرفا، و انا أشهد انك صادق ما تدري ما يقول، قد طبع اللّه علي قلبك.»(16)به خدا سوگند ميبينم كه تو خدا را بر هفتاد حرف عبادت ميكني (يعني به شرك آلودهاي و غير از خدا هركس و ناكس را بندهاي) و من شهادت ميدهم كه تو به اين گفته صادقي و ميداني كه آن امام چه ميگويد؟ ليكن خدا بر قلبت مهر زده است.حبيب در كنار مسلم بن عوسجه
مسلم بن عوسجه اسدي از معدود اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآله است كه در واقعه كربلا افتخار شهادت در ركاب اباعبداللّه عليهالسلام را داشت. سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه·· ق) و ديگران ميگويند: هنگامي كه مسلم بن عوسجة بر رويي زمين افتاد و اندك رمقي در او بود، حبيب به همراه امام عليهالسلام بر بالينش حاضر شدند. امام رو به مسلم كرده فرمود: «رحمك اللّه يا مسلم فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا»(17)اي مسلم خدا تو را رحمت كند، برخي از آنان رفتند و برخي ديگر در انتظار به سر ميبرند، و هيچگونه تغيير و تبديل در عهد و پيمان خود ندارند.حبيب به نزد مسلم آمد و به وي گفت: سخت است بر من كشته شدن تو، بشارت باد تو را بهشت، در اين لحظه حسّاس، مسلم رو به حبيب كرده گفت: خداوند تو را به خير و نيكي بشارت دهد، سپس حبيب به مسلم گفت: من نيز در پي تو خواهم آمد، و اگر اين نبود، دوست داشتم هر آنچه ميخواهي به من وصيّت كني تا به انجامش برسانم.مسلم در پاسخ گفت: تو را وصيّت (و سفارش) ميكنم به او و اشاره به حسين بن علي عليهالسلام كرد (يعني دست از ياري اباعبداللّه عليهالسلام بر ندار و تا آخرين قطره خون از او دفاع كن.)لبخند حبيب در روز عاشورا
روحيه بسيار بالا و قوي حبيب در روز عاشورا بينهايت قابل تحسين و تمجيد است، او به ديدار رسول خدا صلياللهعليهوآله و علي مرتضي و ياران اباعبداللّه عليهالسلام ميانديشد و عشق پرواز دارد، شادمان و مسرور است، با اينكه ميداند تا ساعاتي ديگر بدنش آماج تيرهاي پيدرپي دشمن قرار ميگيرد و خون سرخش سرزمين طف را رنگين ميسازد در عين حال لبخند بر لبانش نقش ميبندد.مرحوم كشي ميگويد: حبيب در روز عاشورا به سوي دشمن حركت كرد در حاليكه لبخند بر لبانش نقش بسته بود. بُرَير بن حُصين همداني ـ كه وي را بزرگ قرّاء ميناميدند ـ به حبيب گفت: اين ساعت خنديدن نيست، حبيب در پاسخ گفت: چه وقتي از اين لحظه به خوشحالي شايستهتر! به خدا سوگند چيزي به حمله به ستمگران با شمشيرهاي آخته باقي نمانده است كه پس از آن با حوريان بهشتي معانقه خواهيم كرد.(18)روحيه شهادت طلبي حبيب بسيار پسنديده و نيكوست، و اين روحيه در تمام ياران سيدالشهداء در شب و روز عاشورا ديده ميشود.حبيب و برگزاري نماز امام
اكثر سيره نويسان نوشتهاند: روز عاشورا هنگامي كه وقت اداء فريضه نماز فرا رسيد (ابوثمامة صائدي) رو به امام كرده گفت: جانم به فدايت! ميبينم كه دشمن به ما نزديك ميشود، به خدا سوگند اميدوارم كه كشته نشوي تا در ركابت كشته گردم و دوست دارم بديدار پروردگارم بشتابم در حالي كه نمازم را خوانده باشم. امام فرمود: بياد نماز افتادي، خدا تو را از نماز گزاران و ذاكرين قرار دهد، اين وقت، وقت اول نماز است. از دشمن بخواهيد تا مدتي كوتاه جنگ را متوقف كند تا نماز را به پا داريم، شخصي به نام حُصين رو به لشكريان امام عليهالسلام كرده و گفت: اين نماز مورد قبول واقع نميشود، حبيب در پاسخ گفت: اي حيوان! گمان ميكني نماز آل پيامبر قبول نميشود و نماز تو قبول ميشود! حصين به سوي امام حمله ور شد كه حبيب ضربه كاريي به او وارد كرد و وي را از اسب به زمين انداخت.(19)حبيب در مصادف با دشمنطبري مورخ معروف و ابن اثير مينويسند: حبيب كارراز سخت با دشمن كرد و مردانه با كوفيان جنگيد، مردي از بني تميم به نام (بُديل بن صُركم) بر وي حمله ور شد و شخص ديگري به ياري بديل شتافت. همين كه خواست از زمين برخيزد، حصين بن تميم ضربه ديگري با شمشير به سر حبيب وارد ساخت و مرد تميمي بلافاصله سرحبيب را از بدنش جدا كرد، حصين رو به مرد تميمي كرد و گفت: من هم در كشتن حبيب شريكم، او گفت: بخدا سوگند جز من كسي او را نكشته است، سر حبيب را به من بسپار تا به گردن اسبم بياويزم تا مردم بدانند در قتل حبيب شريكم.(20)از چگونگي كشته شدن حبيب چنين استفاده ميشود كه به شهادت رساندن وي امتياز بزرگي براي دشمن به حساب ميآمد، و نيروهايي دشمن اصرار ميورزيدند كه خود را قاتل حبيب معرفي كنند تا نزد مردمان افتخاري كسب نمايند. يا به جوايزي دست يابند.امام حسين عليهالسلام و شهادت حبيبهنگامي كه حبيب شربت شهادت نوشيد و در ركاب حبيبش به ديدار خدا شتافت، سرور آزادگان شتابان بر بالين وي حاضر شد و فرمود: «عنداللّه احتسب نفسي و حماة اصحابي»(21) خودم و اصحاب باوفايم را به حساب خدا ميگذارم.مرحوم ابن طاووس نقل ميكند كه آن حضرت فرمود: «للّه درّك» يا حبيب مردي با فضيلت بودي كه در يك شب قرآن را ختم ميكردي.(22)مرحوم مامقاني ميگويد: سن مبارك حبيب هنگام شهادت هفتاد و پنج سال بود.(23)مدفن حبيببيترديد حبيب پس از شهادت كنار قبر مولايش حسين بن علي عليهالسلام به خاك سپرده شد. مرحوم قاضي طباطبايي ميگويد: و مدفون شدن حبيب در كنار قبر حسيني مستقلاً جاي شبهه نيست، زيرا از قرائن و تواريخ به دست آمده، چون حبيب از قبيله بني اسد بوده و آنها خواستهاند امتيازي براي آنهاباشد.(24)عاش سعيداً و مات سعيدا.1 ـ به كتاب ابصار العين في انصار الحسين(ع) مرحوم سماوي، ص 128 مراجعه شود.
2 ـ الأنساب، ج 4، ص 331.
3 ـ اعيان الشيعه، ج 4، ص 553.
4 ـ مستدركات علم رجال و حديث، ج 2، ص 303.
5 ـ رجال شيخ طوسي، ص 61، 93 و 100؛ لسان الميزان، ج 2، ص 218.
6 ـ اعيان الشيعه، ج 4، ص 554.
7 ـ تنقيح المقال، ج 4، ص 554.
8 ـ اصطلاح شرطةالخميس به جنگجويان برجسته و بارزي اطلاق ميشود، و همواره دوشادوش اميرمؤمنان(ع) بوده كه تعدادشان به پنج و يا شش هزار نفر ميرسيد. و مرحوم ميرداماد ميگويد: شرطةالخميس به سربازان اميرالمؤنين(ع) گفته ميشود كه خداوند آنها را بر زبان پيامبر(ص) بياد آورده است.
رجال كشي، ج 1، ص 25؛ مستدركات مقباس الهداية، ج 6، ص 100.
9 ـ الارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 37؛ لهوف ابن طاووس، ص 103؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 20. 10 ـ ابصار العين في انصار الحسين(ع)، ص 57.
11 ـ همان.
12 ـ ارشاد، ج 2، ص 85.
13 ـ همان، ص 99؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 320.
14 ـ همان، ج 2، ص 90؛ اعلام الوري، ص 234.
15 ـ همان، ص، 95؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 59؛ اخبار الطوال، ص 256؛ انساب الاشراف، ص 187.
16 ـ تاريخ طبري، ج 3، ص 319؛ ارشاد، ج 2، ص 98؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 62.
17 ـ لهوف سيدابن طاووس، ص 161؛ سوره احزاب، آيه 23.
18 ـ منتهي المقال، ج 2، ص 330 به نقل از رجال كشي؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 553.
19 ـ كامل ابن اثير، ج 4، ص 70؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 326؛ نفس المهموم، ص 244.
20 ـ تاريخ طبري، ج 3، ص 327؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 70؛ انساب الاشراف، ص 195؛ ابصارالعين، ص 59.
21 ـ ابصار العين، ص 70؛ ال0كامل، ج 4، ص 71.
22 ـ در كربلا چه گذشت؟ ص 343.
23 ـ تنقيح المقال، ج 4، ص 554.
24 ـ تحقيق در باره اربعين سيد الشهداء، ص 119.