الف) امام على(ع) و تلقى همه معارف قرآن از رسول خدا(ص)
روايات بسيارى در كتب شيعه و سنّى دلالت دارد كه رسول خدا(ص) همه معانى و معارف قرآن را به حضرت على (ع) تعليم داده است و آن حضرت نيز بدون كمترين خطا و اشتباه همه آن معانى و معارف را تلقّى نموده و حتى يك حرف از آن را فراموش نكرده است. چون در اين مقاله مجال ذكر همه آنها نيست، به ذكر برخى از آنها اكتفا مىكنيم. در نهجالبلاغه آمده است: جايگاه مرا نزد رسول خدا(ص) به سبب خويشاوندى نزديك و منزلت مخصوص مىدانيد. مرا در حالى كه كودك بودم در دامانش مىنهاد، به سينهاش مىفشرد، در بسترش كنار خود مىخواباند و تنش را به تن من مىسود و بوى خوشش را به من مىبوياند. غذا را مىجويد و آن را در دهان من مىنهاد. هيچ دروغى در گفتار و خطايى در كردار از من نيافت... . من آن سان كه بچه شتر دنبال مادرش مىرود، در پى او بودم. در هر روز از اخلاق خود پرچمى را براى من بر مىافراشت (نكته تازهاى را براى من آشكار مىكرد) و مرا به پيروى از آن وا مىداشت. هر سال در حِراء (كوهى در مكه) مجاور مىشد و من او را مىديدم و غير من او را نمىديد. در آن روز غير از رسول خدا(ص) و خديجه(س) و من كه سومى آن دو بودم هيچ خانهاى در اسلام بهوجود نيامده بود. نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم. هنگامى كه وحى بر او نازل شد ناله شيطان را شنيدم و گفتم: اى رسول خدا! اين ناله، چيست؟ فرمود اين شيطان است كه از عبادت خويش مأيوس گرديده است. بهراستى تو آن چه را كه مىشنوم، مىشنوى و آنچه را كه مىبينم، مىبينى جز اينكه تو پيامبر نيستى و تو وزيرى و به راه خير مىروى... .[7] از اين روايت شدّت مصاحبت و ملازمت على(ع) با رسول خدا(ص) و موقعيت ويژه وى براى تلقى معارف وحيانى از آن حضرت بهخوبى نمايان است. اين بخش از خطبه نهجالبلاغه نشان مىدهد كه تا چه اندازه رسول گرامى اسلام(ص) به آن حضرت علاقهمند بوده و در پرورش وى سعى وافر داشته و نيز اينكه آن حضرت تا چه اندازه از استعداد تلقى معارف وحيانى برخوردار بوده است. علاوه بر آن، اين روايت نيز نشاندهنده آن است كه زمينه تلقىِ همه معانى قرآن از رسول خدا(ص) براى آن حضرت كاملاً فراهم بوده است. كلينى در كافى در پايان روايتى طولانى از اميرالمؤمنين(ع) در اين خصوص چنين روايت كرده است: من پيوسته هر روز يكبار و هر شب يكبار خدمت رسول خدا(ص) وارد مىشدم. پس در هر بار با من خلوت مىكرد و هر جا مىرفت، من هم با او مىرفتم. اصحاب رسول خدا(ص) مىدانند كه با هيچ كس جز من اين كار را انجام نمىداد. بسا بود رسول خدا(ص) در خانه من به نزدم مىآمد و اين همنشينى بيشتر در خانه من واقع مىشد. هرگاه خدمت آن حضرت در بعضى از منزلهايش وارد مىشدم با من خلوت مىكرد و زنانش را از آنجا بيرون مىنمود. پس جز من كسى در نزد او باقى نمىماند و هر گاه براى خلوت با من به منزل من مىآمد، فاطمه و هيچ يك از پسرانم بيرون نمىرفتند. هرگاه از او سؤال مىكردم، پاسخ مرا مىداد و هرگاه پرسشهايم تمام مىشد و سكوت مىكردم با من سخن آغاز مىكرد. هيچ آيهاى از قرآن بر پيامبر(ص) نازل نشد مگر اين كه قرائت آن را به من آموخت و آن را بر من املا كرد و من آن را با خط خودم نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من تعليم داد و از خدا خواست كه فهم و حفظ آن را به من عطا فرمايد. از زمانى كه آن دعا را درباره من كرد هيچ آيهاى از كتاب خدا و هيچ علمى را كه بر من املا كرد و آن را نوشتم، فراموش نكردم و هرچه را كه خدا به او تعليم داد از حلال و حرام و امر و نهى، گذشته و آينده و هر نوشتهاى كه پيش از وى بر هر كسى نازل شده بود، از طاعت و معصيت، همه را به من تعليم فرمود و آن را حفظ كردم و حتى يك حرف از آن را فراموش نكردم. سپس دستش را بر سينهام نهاد و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حكمت و نور پر كند. گفتم: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت از آن زمانى كه آن دعا را براى من كردى چيزى را فراموش نكردم و آن چه را ننوشتم نيز از من فوت نشد. آيا هنوز بر من بيم فراموشى دارى؟ فرمود: نه، بر تو بيم فراموشى و نادانى ندارم.[8] همچنين كلينى با سند معتبر از ابوالصباح كنانى چنين روايت كرده است: واللّه لَقَدْ قَالَ لِى جَعْفَرُ بن مُحَمد عليهماالسلام: اِنَّ اللَّهَ عَلَّمَ نَبِيَّه صَلّى اللّهُ عَلَيه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ التَّنْزِيلَ وَ التَّأوِيلَ فَعَلَّمَهُ رَسوُلُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيا عَليهِالسَّلام ثُمَّ قَال: وَ عَلَّمَنَا وَاللّهِ... .[9]