تفیسر قرآن به قرآن در آموزه های عترت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفیسر قرآن به قرآن در آموزه های عترت - نسخه متنی

سید ابراهیم سجادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پژوهشهاي قرآني - شماره 6ـ5 ، بهار و تابستان 1375

تفسير قرآن به قرآن در آموزه‌هاي عترت

سيد ابراهيم سجادي

همزمان با نزول نخستين آيات قرآن، در عصر پيامبر (ص) ضرورت توجه به ژرفاي مفاهيم وحي مطرح گرديد و اهميت دستيابي به پيامهاي متراكم و به هم پيوسته قرآن، مورد توجه قرار گرفت.

شخص پيامبر (ص) نخستين مفسري بود كه پرده از پيام‌هاي نهفته كلام الهي برداشت و از سير تفسير و شيوه‌هاي تبيين مراد الهي سخن گفت و اين مهم را در قالب سيره عملي خود نيز به نمايش گذاشت:

اين سخن از رسول اكرم (ص) نقل شده است:

«القرآن يصدّق بعضه بعضا فما عرفتم منه فاعملوا به و ما تشابه عليكم فآمنوا به.» هر بخش از قرآن بخش ديگرش را تصديق مي‌كند. آنچه را از قرآن به خوبي فهميديد، بدان عمل كنيد و به آنچه متشابه است و معنايش را به گونه عميق درك نمي‌كنيد، ايمان داشته باشيد [و در اصالت و پيام ارزشي آن ترديد نكنيد.]

ابن مسعود مي‌گويد: آن‌گاه كه اين آيه نازل شد:

«الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الأمن و هم مهتدون» انعام/82

آنان كه ايمان آوردند و ايمان خود را به شرك نيالودند، ايمني براي آنان است و آنان هدايت يافتگانند.

اين مطلب بر همه گران آمد و از پيامبر(ص) پرسيدند:

اي رسول خداوند! كيست از ما كه بر خود ستم نكند؟

پيامبر (ص) فرمود:

«انّه ليس الّذي تعنون الم تسمعوا ما قال العبد الصالح: «ان الشّرك لظلم عظيم» انّما هو الشّرك.»

مگر نشنيده‌ايد كه بنده صالح(لقمان) گفت: شرك ستم بزرگي است. پس به يقين منظور از «ظلم» درآيه، مطلق لغزش و گناه نيست، بلكه خصوص شرك مورد نظر است.

پيامبر (ص) بدين وسيله آموخت كه برخي از آيات قرآن، مفسّر آيات ديگر است و در پرتو بعضي از آيات، مي‌توان ابهامها و پرسشهاي مطرح در ديگر آيات را روشن ساخت و پاسخ داد.

پس از پيامبر (ص) برخورد با تفسير به گونه‌هاي مختلفي، صورت گرفت. گويا عامه صحابه و تابعين كار تفسير را امر طاقت‌فرسا و خارج از توان خود مي‌دانستند و به آساني بدين كار دست نمي‌زدند مثلاً:

ابن مسعود مي‌گفت:

«هر دانشي در قالب قرآن نازل شده و هر چيز در آن براي ما بيان شده است، ولي دانش ما از درك آنچه براي ما در قرآن نازل گرديده، كوتاه و ناتوان است.»

ابن عطيه مي‌گويد:

«جمعي از پيشينيان، همچون سعيد بن مسيب (م:92) و عامر شعبي(م:104) و... تفسير را تا بدان حدّ مهم مي‌شمردند كه به خاطر احتياط، بدان نمي‌پرداختند!»

ابراهيم نخعي (م:95) مي‌گويد:

«اصحاب ما گرايش به تفسير قرآن نداشتند و از آن مي‌ترسيدند.»

سفيان بن عيينه(م:198) مي‌گويد:

«در هر جاي قرآن كه خداوند به بيان اوصاف خود پرداخته است، تفسير آن تلاوت و سكوت است.»

زماني كه از مالك‌بن انس درباره چگونگي استواري خدا بر عرش پرسيدند، حالت خاصي به او دست داد و عرق بر او نشست، پس از لختي گفت:

«پرسش از «چگونگي» پرسش نامعقول است، حقيقت استواء مسأله ناروشني نيست، ايمان به آن واجب است و پرسش از آن بدعت. من بيم آن دارم كه تو گمراه باشي. سپس مالك دستور داد مردي كه چنين پرسشي را مطرح كرده است، از مجلس بيرون رود.»

البته در ميان اصحاب و تابعان، شمار اندكي ديده مي‌شوند كه بينش متفاوت و لحن ديگري دارند.

ابن عباس مي‌گويد:

«بخشهايي از قرآن، بخشهاي ديگرش را تفسير مي‌كند.»

ميثم تمار (م:60) به ابن عباس گفت:

«هر چه مي‌خواهي در مورد تفسير قرآن از من بپرس.»

ابن عباس، ابن مسعود و ميثم تمار كه خود را توانا در تفسير قرآن مي‌دانستند، بر اين واقعيت نيز تأكيد داشتند كه آموزگارشان در معارف قرآن، اميرمؤمنان علي (ع) بوده است و در پرتو تعاليم وي از تفسير و تأويل قرآن بهره‌مند شده‌اند.

در كنار اين دو بينش و دو گروه، گروه سومي ديده مي‌شوند كه تفسير به رأي را پايه نهادند كه معرفي آنان از مجال اين تحقيق بيرون است، ولي به ديدگاه ائمه نسبت به روش آنان اشاره خواهيم داشت.

در روايات اهل بيت، از اين روش تفسير به تفسير اهل رأي ياد شده و دست‌اندركاران آن مورد نكوهش و توبيخ قرار گرفته‌اند.

اهل بيت، همواره سه حقيقت را به اهل قبله يادآور مي‌شدند:

1.ضرورت تفسير

2.پرهيز از تفسير خودسرانه و بي‌ملاك

3. لزوم مراجعه به عترت براي فهم صحيح معارف قرآن.

و البته يادآور مي‌شدند كه بيان عترت در تفسير قرآن، داراي ملاك است و ملاك آن در خود قرآن نهفته است و عترت اين شرافت را دارند كه در نشان دادن آن ملاكها و استخراج اين ذخاير، پيشوا و مقتدايند.

علي (ع) مي‌فرمايد:

«كتاب‌الله... ينطق بعضه ببعض ويشهد بعضه علي بعض لايختلف في‌الله.»

كتاب خدا... بعضي آن بعض ديگر را تفسير مي‌كند و پاره‌اي پاره ديگر را گواهي مي‌دهد، همه آيه‌هايش خدا را يكسان مي‌شناساند.

در بياني ديگر، امام علي (ع) مي‌فرمايد:

«ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق لكم ... فلو سألتموني عنه لا خبرتكم عنه لأنّي أعلمكم.»

اين قرآن است، پس از آن بخواهيد تا سخن گويد، ولي هرگز براي شما سخن نگويد و رازهاي نهفته‌اش را بيرون نريزد ... اگر از من بپرسيد آن اسرار را براي شما از قرآن باز خواهم گفت، زيرا من آگاه‌ترين شمايم.

اصول تفسير قرآن به قرآن در مكتب اهل بيت (ع)

كندوكاو و تحقيق در مكتب تفسيري اهل بيت (ع) مي‌نماياند كه در شيوه تفسيري آنان چهار اصل مورد توجه بوده‌است:

1. جامع و مرجع بودن قرآن

امام صادق (ع) فرمود:

«ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل في كتاب الله لكن لا تبلغه عقول الرّجال.»

موضوعي نيست كه مورد اختلاف دو نفر واقع شود و براي آن در كتاب خداوند، اصل و اساسي نباشد، ولي انديشه‌ها به آن نمي‌رسد.

در روايت ابوالجارود، امام باقر (ع) فرمود:

«هرگاه در باره امري با شما سخن گفتم [دليل آن را] از كتاب خدا بپرسيد.»

آن‌گاه فرمود:

«خداوند بگومگو و از بين بردن مال و كنكاش بيجا را روا نمي‌داند.»

مخاطبان پرسيدند: فرزند پيامبر (ص) اين فرموده‌هاي شما در كجاي قرآن است؟

امام (ع): خداوند مي‌فرمايد: « لا خير في كثير من نجواهم» نساء/114

«ولاتؤتوا السّفهاء اموالكم الّتي جعل الله لكم قياماً ...» نساء/5

«لاتسألوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم» مائده/31

2. بهره گيري از دانشهاي جنبي قرآن

در مورد قرآن، دانشهايي مطرح است كه امروز به نام علوم قرآن مورد مطالعه قرارمي‌گيرد و تمام پژوهشگران معارف قرآني به نقش آنها در فهم قرآن، اقرار دارند.

پيش از اين كه اين علوم دسته بندي و باب بندي و تدوين شود، اهل بيت (ع) بدانها توجه داشته و بر نقش آنها در تفسير قرآن تأكيد داشته‌اند.

برابر روايت سليم بن قيس، علي (ع) فرمود:

«هيچ آيه‌اي بر پيامبر(ص)فرود نيامد، مگر اين كه آن حضرت آن را بر من تلاوت و املا كرد تا با خط خود بنگارم و تأويل، تفسير، ناسخ، منسوخ، محكم و متشابه آن را به من آموخت.»

مردي به ابوالحسن (ع) عرض كرد: شما براي آيات قرآن تفسيرهايي داريد كه از ديگران شنيده نشده‌است!

امام فرمود:

«قرآن اول بر ما نازل و تفسير شده‌است و ما، حلال، حرام، ناسخ، منسوخ سفري،حضري و... را مي‌دانيم.»

علوم قرآني از نگاه اهل بيت به آنچه كه در اين روايات آمده، خلاصه نمي‌شود و مسائل بسيار ديگري نيز در لابه‌لاي روايات آمده‌است كه نيازمند شناسايي و استخراج هستند.

3. شناخت ظهر و بطن قرآن

‌از حقايق مسلم و ترديد ناپذير قرآن، در مكتب تفسيري اهل بيت اعتقاد به بطون و مفاهيم ژرف براي آيات قرآن است كه از نگاه رهبران اين مكتب، مهم‌ترين و سنگين‌ترين و غني‌ترين قسمت معاني قرآن را تشكيل مي‌دهد.

فضيل بن يسار از امام صادق (ع) پرسيد، معناي اين روايت چيست:

«هيچ آيه از قرآن نيست مگر آن كه ظهر و بطني دارد.»

امام (ع) پاسخ فرمود:

«ظهر قرآن تنزيل آن و بطن آن تأويل آن است كه قسمتي از آن سپري شده و بخشي از آن هنوز تحقق نيافته است وجاري است بسان خورشيد. آنچه که از تأويل آمده،همان گونه كه مردگان را شامل است، زندگان را نيز در بر مي‌گيرد وخداوند مي‌گويد:«تأويل آن را جز راسخان درعلم نمي‌دانند.»وما تأويل آن را مي‌دانيم.»

4. نگرش سيستمي به آيات قرآن و احاطه بر مجموعه معارف قرآن

از واقعيتهاي تاريخي كه در روايات شيعه و سني به چشم مي‌آيد، اين است كه اهل بيت (ع) در برابر هيچ پرسش ديني و قرآني از پاسخ صحيح در نمانده‌اند و در فهم آيه‌اي از آيات قرآن به ترديد نيفتاده‌اند.

امام باقر (ع) فرمود:

«غير از اوصياء، كسي نمي‌تواند مدّعي شود كه همه قرآن و تمام آن و ظاهر و باطن آن نزد اوست.»

در روايتي، امام صادق (ع) مي‌فرمايد:

«من به كتاب خداوند دانا هستم و گويا در كف دستم قرار دارد. در آن خبر آسمان و زمين و اخبار آينده و آنجه هم اكنون رخ مي‌دهد، موجود است.

خداوند مي‌فرمايد: «نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شيء» نحل/89

ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.»

محورهاي عمده تفسير قرآن به قرآن، در كلام اهل بيت (ع)

مهم‌ترين محورهاي تفسير قرآن به قرآن در مكتب اهل بيت (ع) بدين گونه در خور ترسيم است.

شرح مفاهيم قرآني در پرتو آيات وحي

از نمودهاي تفسير قرآن به قرآن ائمه (ع)، بيان مفهوم برخي واژه‌هاي قرآني به وسيله آيات قرآن است. مسأله روح از جمله واژه‌هايي است كه مفهوم آن چندان روشن نبوده و كاربرد آن در قرآن، نياز به تفسير و تبيين دارد.

امام باقر (ع) در شرح معناي روح، بيان مفصّلي دارد كه از قرآن سود جسته و مي‌فرمايد:

«خداوند انسانها را به سه دسته آفريده و در سه مرتبه قرار داده است و اين را در قرآن چنين بازگفته است:

«فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة. و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة. والسابقون‌ السابقون. اولئك المقربون» واقعه/11-8

مقصود از سابقان مقرب، انبياءو رسولانند كه خداوند در آنان روح قدس، روح ايمان، روح قوت، روح شهوت و روح بدن را قرار داده و اين مطلب را در كتابش اين‌گونه توضيح مي‌دهد:

«تلك الرّسل فضلنا بعضهم علي بعض ... و آتينا عيسي بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس»بقره/253

بعضي از آن رسولان را بر بعضي ديگر برتري داديم ... به عيسي بن مريم نشانه‌هاي روشن داديم و او را با روح قدس تأييد كرديم.

سپس درباره همه پيامبران فرمود:

«وايدهم بروح منه» مجادله/22

مقصود از اصحاب ميمنه، مؤمنان راستين هستند كه از روح ايمان، روح قوت و روح بدن بهره‌مندند ... و گاه بر بندگان - عوارضي پيش مي‌آيد كه باعث از بين رفتن برخي روحها مي‌شود و آن را خداوند اين‌گونه بيان كرده است:

«و منكم من يرد الي ارذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيئاً» نحل/70

بعضي از شما به پست‌ترين سالهاي عمر مي‌رسند، تا پس از آگاهي، چيزي ندانند.و امّا اصحاب مشئمه، حق ناپذيران اهل كتابند كه روح ايمان ندارند و سه روح ديگر را دارند ... .»

دسته بندي مفاهيم قرآني با تكيه بر آيات قرآن

براي اشاره اجمالي به اين زمينه واژه ايمان و كفر را در روايات مورد توجه قرار مي‌دهيم:

امام صادق (ع) در روايتي كه ابوبصير راوي آن است، مي‌فرمايد:

«ايمان در كتاب خداوند به چهار گونه است: اقرار زباني، تصديق قلبي، انجام فريضه و پايداري ايمان.

اول: اقرار زباني را خداوند ايمان ناميده و اقرار كنندگان را مؤمن خوانده است:

«يا ايها الذين آمنوا خذوا حذركم فانفروا ثبات أوانفروا جميعاً. و انّ منكم لمن ليبطّئنّ فان اصابتكم مصيبه قال قد انعم الله علي اذ لم اكن معهم شهيدا. ولئن اصابكم فضل من الله ليقولنّ كان لم تكن بينكم و بينه مودّه يا ليتني كنت معهم فافوز فوزاً عظيماً» نساء/71-73

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد سلاح و ساز و برگ خويش را برگيريد و گروه گروه يا همگان براي جهاد بيرون شويد. در ميان شما افرادي [منافق] هستند كه درنگ مي‌كنند و به سوي جهاد نمي‌شتابند، اگر به شما گزندي و شكستي رسد گويند: خدا به ما نيكويي كرد كه با آنها همراه و حاضر نبوديم. و اگر از خدا به شما فزوني و بخششي رسد، گويند: اي كاش با آنان مي‌بوديم تا به كاميابي بزرگ دست مي‌يافتيم.

امام صادق فرمود:

اگر اين سخن را اهل شرق و غرب بر زبان جاري سازند، به وسيله آن از ايمان بيرون شوند، با اين حال به خاطر اقرارشان به خداوند، آنان را مؤمن ناميده است و چنين است كه مؤمنان دوباره به ايمان دعوت شده‌اند:

«يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا بالله و رسوله» نساء/136

دوم: ايمان به معناي تصديق قلبي:

«الذين آمنوا و كانوا يتقون. لهم البشري في الحيوة الدّنيا وفي الآخرة» يونس/63و64

آنان كه ايمان آورده‌اند و پرهيزگاري مي‌كرده‌اند، در زندگي اين جهان و آن جهان به ايشان مژده باد ...

سوّم: ايمان به معناي انجام فرايض، وقتي خداوند قبله پيامبر را به سوي كعبه تغيير داد، اصحاب به رسول اكرم (ص) گفتند: آيا نمازهايي كه به سوي بيت‌المقدّس خوانده‌ايم باطل است؟ خداوند در پاسخ فرمود:

«و ما كان الله ليضيع ايمانكم» بقره/143

خداوند، بر آن نيست كه ايمان شما را تباه كند.

در اين آيه، ايمان به انجام نماز كه از فرايض است، اطلاق شده است.

چهارم: ايمان به معناي پايداري ايمان كه عبارت است از روح ايمان كه در قلب مؤمنان قرار مي‌گيرد

«لاتجد قوماً يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادّون من حادّ الله و رسوله و لو كانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه»

مجادله/ 22

هيچ كسي را نيابي كه به خدا و روز واپسين ايمان داشته باشد، ولي دشمنان خدا وپيامبر(ص) را دوست بدارد، هر چند آن دشمنان پدر، پسر، برادر يا خويشاوند وي باشند. اينانند كه خدا ايمان را در دلهاي‌شان نوشته و پايدار ساخته و ايشان را به روحي از نزد خويش نيرومند گردانيده‌است.»

در روايتي ديگر امام صادق (ع) فرموده‌است:

«كفر در قرآن به پنج معنا آمده است كه يكي از آنها كفر به معناي انكار است كه خود دو قسم است: گاه از روي ناداني است و گاهي از روي توجه و آگاهي است. آنان كه ناآگاهانه كفر ورزيده‌اند، خدا در مورد آنان مي‌فرمايد:

«وقالوا ماهي الاّ حياتنا الدّنيا نموت و نحيي و ما يهلكنا الاّ الدّهر و ما لهم بذلك من علم إن هم الاّ يظنّون»

و آنان كه عالمانه به كفر مي‌گرايند، خداوند درباره‌شان مي‌فرمايد: جاثيه/ 24

«وكانوا من قبل يستفتحون علي‌الذين كفروا فلما جائهم ماعرفوا كفروا به»

بقره/ 89

يكي از اقسام كفر، كفر به معني بيزاري است و آن سخن خداوند است:

«ثمّ يوم القيامة يكفر بعضهم ببعض» عنكبوت/25

از اقسام كفر، كفر به معناي ترك امر الهي است و آن در اين آيه است:

«ولله علي النّاس حجّ‌البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فانّ الله غني عن العالمين» آل‌عمران/97

گونه ديگر كفر، كفر به معني كفران نعمت است و آن قول خداوند است:

«ومن شكر فانّما يشكر لنفسه و من كفر فان ربّي غنّي كريم» نمل/40

اين است وجوه و اقسام كفر در كتاب خداوند.»

3. تعريف عناوين كليدي

قرآن دربردارنده عناويني است كه در حقيقت، عناوين كليدي فرهنگ اسلامي را تشكيل مي‌دهد. مانند واژه «مغضوبين» و «ضالين» كه در سوره حمد ياد شده است و بندگان وظيفه دارند كه در همه نمازها از خداوند بخواهند تا آنان در مسير «مغضوب عليهم‌» و «ضالّين» قرار نگيرند.

اهميت سوره حمد و تكرار آن در فريضه نماز مي‌طلبد كه در زمينه اين عناوين، اهل ايمان آگاهي بيشتري

داشته باشند.

در تفسير منسوب به امام حسن عسكري (ع) اين دو عنوان در پرتو آيه 69 در سوره نساء و آيه 60 و 77 مائده، توضيح داده شده است. (در بحث تفسير مجمل با مبين به اين روايات اشاره خواهيم داشت.)

و از همين گونه است تفسير «گناهان كبيره» كه در متن آيه:«الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش» (نجم/32) آمده است، با آيات بسياري از سوره‌هاي گوناگون.

چنانكه عبدالعظيم حسني از امام جواد و او از امام رضا و او از پدرش امام كاظم، عليهم‌السلام‌، نقل كرده‌است:

«عمروبن عبيد بر امام صادق (ع) وارد شد و پس از تقديم سلام، نشست و اين آيه را خواند[نجم/32] و ساكت ماند.

امام پرسيد: چه چيز تو را به سكوت واداشت؟

عرض كرد: علاقه‌مندم كه گناهان كبيره را از نگاه قرآن بشناسم؟...

امام (ع) پانزده گناه را به عنوان گناهان كبيره در قرآن معرفي كرد و براي هر كدام به آ‌يه‌اي از قرآن استدلال فرمود و پانزده آيه از يازده سوره را مفسّر عنوان «گناهان كبيره» معرفي كرد.»

4. بيان سازگاري ميان آيات به ظاهر ناسازگار

جمع ميان آيات به ظاهر ناسازگار، از مصادق روشن تفسير قرآن‌به‌قرآن تلقي شده است.

مناظره معروف علي (ع) با مرد زنديقي كه در محضر امام تمام آياتي را كه به ظاهر با هم ناسازگارند بر شمرد و پاسخي كه امام در بيان سازگاري آيات ارائه داشت، نمونه بارز استفاده ائمه (ع) از قرآن در تفسير قرآن است و از آن جا كه ترجمه اين حديث دهها صفحه را به خود اختصاص مي‌دهد، از بيان آن چشم مي‌پوشيم و اهل تحقيق را به مطالعه آن در كتاب‌هاي روايي فرا مي‌خوانيم.

مردي به امام صادق (ع) گفت:

«خداوند مي‌فرمايد: «ادعوني استجب لكم»

مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم. غافر/60

من خدا را مي‌خوانم، ولي دعايم به اجابت مقرون نمي‌گردد!

امام فرمود: چون شما به پيمان خدا وفا نمي‌كنيد. خداوند فرموده است:

«اوفوا بعهدي اوف بعهدكم» بقره/40

به پيماني كه با من بسته‌ايد وفا كنيد تا من نيز به پيمان شما وفا كنم.

به خدا سوگند اگر شما به پيمان‌تان با خدا پايبند باشيد، خدا به پيمان خود با شما وفا مي‌كند.»

عبدالله بن فضل هاشمي مي‌گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از آيه:

«من يهد الله فهو المهتد و من يضلل فلن تجد له ولياً مرشداً» كهف/17

آن كس را خدا هدايت كند، هدايت‌يافته واقعي است و هر كس را او گمراه سازد، هرگز هدايتگر و سرپرستي نخواهد داشت.

امام فرمود:

معناي آيه اين است كه خداوند ظالمان را در قيامت از رسيدن به جايگاه كرامت، بازمي‌دارد و اهل ايمان را به بهشت هدايت مي‌كند، آن‌گونه كه مي‌فرمايد:

«ويضلّ الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء» ابراهيم/27

ستمگران را گمراه مي‌سازد و خداوند هر كار بخواهد انجام مي‌دهد.

و مي‌فرمايد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات يهديهم ربهم بايمانهم تجري من تحتهم الانهار في جنّات النعيم»

آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند، پروردگارشان به ايمانشان هدايت مي‌كند، در بهشت‌هايي پر نعمت‌ نهرهاي آب در زير پايشان جاري است.

5. نفي تفسيرهاي ناروا با استفاده از تفسير قرآن‌به‌قرآن

از زمينه‌هاي بهره‌گيري اهل بيت از تفسير قرآن‌به‌قرآن، نفي پندارها، تفسيرهاي نادرست ديگران از قرآن بوده است.

در تفسير آيه:«وما انزل علي الملكين ببابل هاروت و ماروت» (بقره/101)ابويعقوب و ابوالحسن (روايتگران تفسير منسوب به امام حسن عسكري) مي‌گويند:

«به امام عسكري عرض كرديم: برخي مي‌گويند هاروت و ماروت دو فرشته بوده‌اند كه خدا آنان را به زمين فرستاد و آن دو دلباخته زني به نام زهره شدند و مرتكب زنا، آشاميدن شراب و كشتن نفس محترمه گرديدند. خداوند آن دو را در بابل كيفر داد. جادوگران از آن دو جادوگري آموختند و خداوند آن زن را به صورتستاره زهره مسخ كرد!

امام فرمود: پناه به خدا از اين پندارها! فرشتگان داراي عصمت و به لطف الهي از گناه مصونيت دارند. خداوند مي‌فرمايد:

«لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون» تحريم/6

هرگز فرمان خدا را مخالفت نمي‌كنند و آنچه را فرمان داده شده‌اند اجرا مي‌كنند.

«و من عنده لا يستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون. يسبحون الليل و النّهار لا يفترون» انبياء/19

آنها از نزد اويند، هيچ گاه در عبادتش استكبار نمي‌ورزند و هرگز خسته نمي‌شوند.

«بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعلمون» الي قوله «وهم من خشيته مشفقون»

انبياء/27و28

هرگز در سخن بر او پيشي نمي‌گيرند. به فرمان او عمل مي‌كنند... و از ترس او بيمناكند و...

گفتيم: بنابراين ابليس نيز فرشته نبوده است؟

فرمود: نه، بلكه او از جن بود.آيا نشنيده‌ايد كه خداوند مي‌فرمايد:

«واذا قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجنّ» كهف/50

به ياد آوريد زماني را كه به فرشتگان گفتيم: بر آدم سجده كنيد. آنها همگي سجده كردند، جز ابليس كه از جن بود و خداوند خود خبر داده كه او از جن است و فرموده است:

«والجانّ خلقناه من قبل من نار السموم» حجر/27

جن را پيش از آن از آتش گرم و سوزان خلق كرديم.»

6. اجمال زدايي از چهره آيات به وسيله آيات شرح كننده

از محورهاي تفسير اهل بيت اين است كه هرگاه مطلبي در يك آيه به صورت مجمل و در جاي ديگر به گونه روشن و با وضوح بيشتر بيان شده است، مبين را در جهت تفسير مجمل به كار گرفته‌اند و اين همواره كار آساني نيست، بلكه چه بسا يكي در سوره‌هاي اوايل و ديگري در سوره‌هاي آخر قرآن آمده باشد. و اين مفسر است كه پس از شناسايي، آن دو را در كنار هم قرار مي‌دهد و مراد الهي را استنباط مي‌كند.

در سوره حمد، سه عنوان كلي مطرح شده است كه عبارت است از: نعمت يافتگان، غضب شدگان و گمراهان كه هر كدام راه و روشي دارند و نمازگزار از خدا مي‌خواهد كه راه مستقيم را، كه راه نعمت يافتگان است، بدو بنماياند.

در تفسير امام حسن عسكري در تفسير اين عناوين از گفتار تفسيري علي (ع) يادي به ميان آورده و در آن آمده است:

«مراد از اهل نعمت كساني هستند كه در اين آيه مطرح هستند:

«و من يطع الله و رسوله فاولئك مع ال

ذين انعم الله عليهم‌من النّبيين و الصادقين و الشهداء و الصالحين» نساء/69

و كسي كه خدا و پيامبر را اطاعت كند همنشين كساني خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده:از پيامبران، صديقان، شهداء و صالحان.

و مغضوبان يهودند كه خداوند درباره آنان فرموده است:

«قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبه عندالله من لعنه الله و غضب عليه» مائده/60

بگو: آيا شما را از كساني كه موقعيت و پاداششان نزد خدا بدتر است، باخبركنم؟

كساني كه خداوند آنان را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده است.

و بايد پناه برند به خدا از راه ضالّين كه نصارايند و خدا درباره آنان فرمود:

«قل يا اهل الكتاب لاتغلوا في دينكم غيرالحق و لاتتبعوا اهواء قوم قد ضلّوا من قبل واضلّوا كثيراً و ضلّوا عن سواء السّبيل» مائده/77

بگو اي اهل كتاب در دين خود غلو نكنيد و غير از حقّ نگوييد و از هوسهاي گروهي كه پييشتر گمراه شده‌اند و ديگران را گمراه كرده‌اند و از راه راست منحرف گشته‌اند، پيروي نكنيد!

سپس امام افزوده است:

هركس به خداوند كفر ورزد، او مورد غضب الهي و منحرف از راه است.»

نكته قابل يادآوري اين است كه در اين روايت تفسير دو آيه بالا به يهود و نصارا و معرفي آنها به عنوان نمونه‌هاي خارجي كه راه و روشي در خور مطالعه و عبرت‌انگيز دارند، با توجه به سياق آيات پيرامون اين دو آيه صورت گرفته كه هر تلاوت كننده آن را درك مي‌كند.

در آيه شش سوره بقره، كافراني كه اميدي به ايمانشان نيست ابهام دارد و خود آيه نمي‌تواند نمونه خارجي را بشناساند و اين آيه در روايت حريز از امام صادق (ع) اين گونه توضيح داده شده است:

« هذه الآية نزلت في اليهود و النصاري يقول الله: «الذين اتيناهم الكتاب» يعني التوراة و الانجيل «يعرفونه» يعني رسول الله «كما يعرفون ابنائهم»(بقره/146)،لانّ الله قد انزل عليهم‌ في التوراة و الزبور والانجيل صفة محمد (ص)و صفة اصحابه و مبعثه و هجرته و هو قوله: «محمد رسول الله و الذين معه أشدّاء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركّعاً سجّداًيبتغون فضلاً من الله و رضواناً سيماهم في وجوههم من اثر السّجود ذلك مثلهم في التوراة و مثلهم في الانجيل كزرع اخرج شطئه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزارع ليغيظ بهم الكفّار» (فتح/29) فلمّا بعثه الله عرفه اهل الكتاب كما قال الله:«فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به»

اين آيه درباره يهود و نصارا نازل شده است. خداوند مي‌فرمايد:

گروهي كه ما بر آنها كتاب ـ يعني تورات و انجيل‌ـ فرستاديم بخوبي مي‌شناسند او ـ‌ پيامبرـ را بدان گونه كه فرزندان خود را مي‌شناسند، زيرا خداوند مي‌فرمايد: در تورات، زبور و انجيل صفت پيامبر (ص) صفت اصحاب او، بعثتگاه او، هجرت او بيان شده است. خداوند مي‌گويد:

محمد فرستاده خداست و ياران او بر كافران بسيار سخت و با يكديگر بسيار مهربانند آنان را در حال ركوع و سجود مي‌نگري كه فضل و خشنودي خدا را مي‌طلبند. از سجود در رخسارشان نشانه‌ها پديدار است و اين وصف حال آنان است در تورات و مثال آنها در انجيل به دانه‌اي ماند كه سر از خاك برآورد و شاخه ضعيفي باشد، پس از آن تقويتش كند تا قوي گردد و برساق خود بايستد و دهقانان را به شگفت وادارد تا كافران را به خشم آورد. يعني آن‌گاه كه خدا پيامبر را برانگيخت اهل كتاب او را شناخته و بدو كفر ورزيدند.»

7. تكيه بر سياق آيات ، براي تفسير قرآن‌به‌قرآن

واحدهاي تقسيم قرآن، همانند: آيه، حزب و جزء هميشه به معناي واحدهاي مفهومي نيست كه هر كدام مفهوم واحد مستقلي را در خود نهفته داشته باشد و نشانه قطع و وصل مطالب به حساب آيد، بلكه شناخت ابتدا و نهايت هر مطلبي مهارت و دانشي ويژه مي‌طلبد.

پيوند مفهومي دسته‌اي از آيات شكل دهنده سياق است و هر جمله‌اي بايد با مطالعه مجموعه‌اي از جمله‌ها و كلمه‌ها مطالعه شود تكيه به سياق يكي از محورهاي تفسيري ائمه به شمار مي‌آيد.

زهري در مسيري كه با امام سجاد روبه‌رو مي‌شود و مي‌گويد:

شما جهاد و دشواريهاي آن را وا نهاده‌ايد و به حجّ كه به آساني در خور انجام است روي آورده‌ايد، با اين كه خداوند مي‌فرمايد:

«انّ الله اشتري من‌المؤمنين انفسهم و اموالهم... و ذلك هو الفوز العظيم»(توبه/111)،فقال له اتم الآية الاخري:

«التّائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنين» (توبه/112)، اذا رأينا هولاء الذين هذه صفتهم فالجهاد معهم افضل من الحجّ.»

خداوند جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده... و آن پيروزي بزرگ است.

امام فرمود: آيه بعدي را بخوان:[آنان] توبه‌كنندگان خداپرستان، سپاسگزاران، روزه‌داران، ركوع‌كنندگان و امركنندگان به معروف و بازدارندگان از منكر و نگهبانان حدود الهي هستند و مؤمنين را بشارت ده.

سپس فرمود: هرگاه يافتيم كساني را كه اين اوصاف را دارند، جهاد همراه با آن‌ها با فضيلت‌تر است از حجّ.»

زهري فضيلت جهاد را در پرتو آيه نخست مورد توجه قرار داده است، ولي امام بدو مي‌فهماند كه سياق چيزي ديگري را مي‌رساند و آن اين است كه مؤمنان با اين ويژگي‌ها، مقام آن‌چناني را دارند. پس بايد آيه دوم را كه از نظر ادبي صفت مؤمنان را مطرح مي‌كند، در تفسير آيه نخست دخالت داد.

8. تفسير متشابه با محكم

وجود آيات متشابه و محكم را در قرآن، مسلمانان باور دارند و نقش آيات محكم را در تبيين متشابهات نيز بيشترمسلمانان مورد تأكيد قرار مي‌دهند، جز خوارج كه بدون توجه به محكمات به شناخت متشابهات پرداخته و در شناخت مبدأ و معاد بيراهه رفته‌اند.

اهل بيت، ضمن تأكيد بر اين كه آنان راسخان در علمند و علم به تأويل متشابهات به طور كامل در مكتب تفسيري آنان وجود دارد، بدين امر نيز اصرار دارند كه تشخيصمحكم از متشابه از عوامل آگاهي به معارف قرآن است و در عمل نيز به كمك محكمات به تفسير متشابهات پرداخته‌اند.

بنابر‌اين، تأويل متشابهات با آيات محكم از اصول مورد استفاده اهل بيت در تفسير به حساب آمده و به عنوان يكي از راههاي تماس با محتواي وحي معرفي شده است.

در روايتي از امام صادق مي‌خوانيم:

عن ابي عبدالله في قول الله: «فلمّا آسفونا انتقمنا» (زخرف/55) قال: انّ الله لايأسف كاسفنا و لكنه خلق اولياء لنفسه يأسفون و يرضون... فجعل رضاهم لنفسه رضي و سخطهم لنفسه سخطا و ذلك لانّه جعلهم الدّعاه اليه و الادلاء عليه فلذلك صاروا كذلك و ليس ان ذلك يصل الي الله كما يصل الي خلقه و لكن هذا معني ماقال من ذلك و قدقال ايضاً:

«من اهان لي ولياً فقد بارزني بالمحاربة و دعاني اليها»

و قال ايضاً:

«من يطع الرّسول فقد اطاع الله» نساء/80

و قال ايضاً: «انّ الذين يبايعونك انّما يبايعون الله» فتح/10

و كل هذا و شبهه علي ماذكرت لك و هكذا الرضا و الغضب و غيرهما من الأشياء.»

در مورد سخن الهي: امّا هنگامي كه ما را به خشم آوردند، از آن‌ها انتقام گرفتيم، فرمود: خداوند به گونه ما متأسف نمي‌شود، ولي او براي خود دوستان و اوليايي دارد كه حالت تأسف و رضا به آنان دست مي‌دهد و خداوند رضاي آنان را، رضاي خود و خشم آنان را خشم خود شمرده است. بدين دليل كه آنان را راهنما به سوي خود قرار داده و فرموده است: هر كسي كه به دوست من اهانت كند، به جنگ با من برخاسته و مرا به نبرد فرا خوانده است.

نيز فرمود: كسي كه از پيامبر پيروي كند، خدا را پيروي كرده است.

و نيز كساني كه با تو بيعت مي‌كنند در حقيقت با خدا بيعت كرده‌اند و دست خداوند بالاي دست آنان است.

در اين مورد و ديگر موارد از اين گونه، مراد همان است كه برايت باز گفتم. و همچنين است رضا و غضب... .

در اين مقاله، مجالي براي ورود در بحث متشابهات و محكمات و بيان ضوابط و ملاك آن دو نيست، ولي به اجمال مي‌توان گفت كه آيات دربردارنده اوصاف خداوند، جزء آيات متشابه قرآن شمرده مي‌شوند و مي‌بايست با آيات محكم توضيح داده شوند و اين است كه در حديث ياد شده، امام به عنوان يك ضابطه كلي مي‌فرمايد:

«هر آنچه از سنخ غضب، رضا و تأسف است در حقيقت غضب، رضا و تأسف اولياي خدا مقصود است.»

در روايت ديگر، عبدالعزيزبن مسلم از امام رضا (ع) درباره اين آيه مي‌پرسد:

«نسوا الله فنسيهم» توبه/67

خدا را فراموش كردند پس خدا آنان را فراموش كرد.

امام فرمود:

«انّ الله لاينسي و لايسهو و انّما ينسي و يسهو المخلوق ألا تسمعه يقول: «وما كان ربّك نسياً» (مريم/64) و انّما يجازي من نسيه و نسي لقاء يومه بان ينسيهم انفسهم كما قال: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون»(حشر/19)، و قوله «فاليوم ننسيهم كما نسوا لقاء يومهم هذا.»(اعراف/51)

«اي نترکهم کما ترکوا الاستعداد للقاء يومهم هذا»

خداوند سهو و فراموشي ندارد، و تنها مخلوق و آفريده است كه به فراموشي و سهو و خطا دچار مي‌شود، مگر نمي‌شنوي كه خداوند مي‌فرمايد: پروردگارت فراموشكار نيست.

معناي آيه اين است كه غافلان از خدا و قيامت مورد كيفر قرار مي‌گيرند، بدين‌گونه كه خداوند ايشان را به فراموشي از خود وا مي‌دارد:

همچون كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنان را به خود فراموشي گرفتار كرد، آنان فاسقانند. و فرموده است : امروز ما آنان را فراموش مي‌كنيم، همان‌گونه كه ديدار چنين روزي را فراموش كردند.

يعني رها مي‌كنيم آنان را همان‌گونه كه آنان از آمادگي براي ملاقات امروزشان چشم پوشيدند.

9. جداسازي آيات ناسخ ومنسوخ

اهل بيت (ع) شناخت دقيق ناسخ و منسوخ را از آن مكتب تفسيري خود شمرده و در عمل، آياتي را با استفاده از واقعيت قرآني به نام نسخ تفسير كرده‌اند.

در روايتي، علي (ع) مي‌فرمايد:

«... عده زنان در جاهليت يك سال بود... و زن شوهر مرده تعهد مي‌كرد كه به مدّت يك سال از سرمه كشيدن، شانه زدن بر مو، استعمال بوي خوش و از ازدواج بپرهيزد. در اين صورت او را به مدت يك سال از خانه‌اش بيرون نمي‌كردند و در اين مدّت، هزينه زندگي زن را از دارايي به جا مانده از شوهرش مي‌پرداختند. بر اين اساس در صدر اسلام، خداوند اين آيه را فرو فرستاد:

«والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجاً وصية لازواجهم متاعاً الي الحول غير اخراج» بقره/ 240

و كساني كه از شما در آستانه مرگ قرار مي‌گيرند و همسراني به جا مي‌گذارند، بايد براي همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال آنان را بهره‌مند سازند، در صورتي كه آنان [از خانه شوهر] بيرون نروند.

چون اسلام نيرومند گرديد، خداوند اين آيه را نازل فرمود:

«والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجاً يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشراً» بقره/ 234

كساني كه از شما مي‌ميرند و همسراني باقي مي‌گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار كشند[و عده نگهدارند].

زراره بن اعين مي‌گويد: از امام باقر (ع) درباره اين آيه توضيح خواستم:

«والمحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم» مائده/5

[حلال شد بر شما] زنان پاكدامن از اهل كتاب.

امام فرمود:

«اين آيه نسخ شده است به اين سخن خداوند:

«ولا تمسكوا بعصم الكوافر» ممتحنه/10

هرگز زنان كافر را در همسري خود نگه نداريد.»

بدين ترتيب امام (ع) با استفاده از نسخ شاهد قرار دادن ناسخ، مراد و دستورالعمل هميشگي خداوند را در رابطه با عده زنان و ازدواج با زني كه هنوز ايمان نياورده است، تشريح كرده وآيات مربوطه را توضيح مي‌دهد.

10. استفاده از كاربردهاي گوناگون واژه‌هاي قرآني در تفسير

از زمينه‌هاي تفسير قرآن به قرآن، گواه قرار دادن واژگان قرآني است كه مفهوم روشني دارد و اهل بيت موارد مشابه را به كمك آن‌ها تفسير مي‌كنند و از اين ابزار قرآني در جهت تفسير آيه و يا شكافتن جمله‌اي سود مي‌برند و اين، غير از ارجاع مجمل به مبين است كه در گذشته مورد مطالعه قرار گرفت.

امام باقر (ع) در پاسخ پرسش زراره و محمدبن مسلم از حكم نماز در سفر، مي‌فرمايد:

«خداوند فرموده است:

«واذا ضربتم في الأرض فليس عليكم جناح أن تقصروا من الصّلاة» نساء/101

هنگامي كه سفر مي‌كنيد، گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد.

بر اين اساس، قصر در سفر مثل تمام خواندن در حضر واجب است.

زراره و محمدبن مسلم مي‌گويند: ما عرض كرديم: خداوند فرموده است: «ليس عليكم جناح» و نفرموده: «افعلوا» پس چگونه قصر واجب است در سفر مثل تمام خواندن در غير سفر؟

امام فرمود: آيا خداوند نفرموده:

«ان الصّفا و المروة من شعائر الله فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه أن يطّوّف بهما» بقره/158

صفا و مروه از نشانه‌هاي خداست پس كساني كه حج يا عمره انجام مي‌دهند، مانعي نيست كه بر آن دو طواف كنند.

مگر نمي‌بينيد كه سعي بين صفا و مروه را واجب كرده است و خداوند از آن در كتابش ياد فرموده و پيامبرش عمل كرده است، همين گونه است قصر در سفر كه پيامبر (ص) بدان عمل كرده و خداوند حكم آن را در قرآن مطرح كرده است.»

11. نتيجه‌گيري از دلالتها و اشارتهاي قرآني

دلالت اشاره تعبير جديدي است كه به وسيله عالمان اصولي مطرح گرديده است.

در روايت يونس از حسن آمده است:

«زني را نزد عمر آوردند كه در شش ماهگي بچه به دنيا آورده بود. عمر تصميم گرفت كه زن را [به اتهام زنا] سنگسار كند.

امير مؤمنان علي (ع) به عمر فرمود: اگر اين زن با استدلال به كتاب خدا به مخاصمه با تو برخيزد، تو را مغلوب مي‌سازد، زيرا خداوند مي‌فرمايد:

«وحمله و فصاله ثلاثون شهراً» احقاف/15

دوران حمل و از شير باز گرفتن كودك سي ماه است.

و فرموده است:

«والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد آن يتمّ الرّضاعة» بقره/233

مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شير مي‌دهند[اين] براي كسي است كه مي‌خواهد دوران شيرخوارگي را تكميل كند.

پس هرگاه دوران شيردهي كامل دو سال و مدّت دوره بارداري و شيردهي سي‌ماه باشد[پس از كسر كردن 24 ماه از سي ماه] آن‌چه باقي مي‌ماند از اين مدّت، شش ماه است.

در اين جا عمر دست از سر آن زن برداشت و بدين وسيله چنين حكمي ثابت گرديد و صحابه و تابعين و كساني ديگري كه اين جريان را مأخذ شناخته‌اند، تا امروز به اين نظر عمل كرده‌اند.»

گونه نادرست تفسير قرآن به قرآن

گواه گرفتن قرآن براي تفسير قرآن، بين نخستين طبقه مفسران مطرح بوده و خود قرآن به عنوان مهم‌ترين و استوارترين منبع براي تفسير، از سوي عالمان تفسير، مورد بهره‌گيري قرار مي‌گرفته است. امّا اين گذرگاه، به دور از لغزش و دشواري نبوده است، چه اين كه از انتقاد پيامبر (ص) و ائمه نسبت به برخي از كسان كه به «ضرب قرآن‌به‌قرآن» مي‌پرداخته‌اند، استفاده مي‌شود كه هر گونه استدلال به قرآن براي تفسير قرآن نمي‌تواند حركتي صحيح تلقّي شود.

روشن‌ترين بيان در اين رابطه، روايات «ضرب القرآن بعضه ببعض» است كه در زبان پيامبر (ص) و اهل بيت ايشان جاري شده است. در روايتي از پيامبر (ص) آمده است: «انّ رسول الله خرج علي قوم يتراجعون في‌القرآن و هو مغضب فقال بهذا ضلّت الامم قبلكم باختلافهم علي انبيائهم و ضرب الكتاب بعضه ببعض. قال: وان القرآن لم ينزل ليكذب بعضه بعضا و لكن نزل أن يصدق بعضه بعضا فما عرفتم منه فاعملوا به و ما تشابه عليكم فآمنوا به.»

پيامبر (ص) در حالي كه خشمگين بود به سراغ قومي شتافت كه مراجعه به قرآن داشتند. پيامبر (ص) فرمود: همين گونه امتهاي پيشين گمراه شدند كه درباره پيامبرانشان اختلاف ورزيدند و بعض كتاب را به بعض ديگر ارجاع دادند.

از امام باقر (ع) و امام صادق نيز اين مضمون نقل شده است:

«ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الاّ كفر.»

كسي به ارجاع بعض قرآن به بعض ديگر آن نمي‌پردازد، مگر اين كه در دائره كفر قرار مي‌گيرد.

بي‌گمان مخاطب اين روايات، گروهي از مسلمانان بوده‌اند و نه كافران و منافقان و بر اين اساس، نمي‌توان گفت كه منظور از «ضرب قرآن به قرآن» اعتقاد به وجود تناقض در پيام وحي است، زيرا مسلمان و مؤمن نمي‌تواند چنين باوري داشته باشد و اگر اعتقاد به وجود تناقض در قرآن داشته باشد، خود اين اعتقاد گمراهي است هر چند به مقايسه آيات نپردازد!

تنها معناي د رخور پذيرش براي اين دسته از روايات همان تفسير قرآن به قرآن است، امّا به گونه‌اي كه پيرو هيچ ملاك علمي و معيار استوار نيست و به صورت دلخواه و ظنّي، صورت گرفته باشد. به بيان امام صادق (ع):

«... ذلك انّهم ضربوا بعض القرآن ببعض و احتجوا بالمنسوخ وهم يظنون انّه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم يرون انه المحكم و احتجوا بالخاص وهم يقدرون انه العام واحتجوا باول الآية و تركوا السبب في تأويلها و لم ينظروا الي ما يفتح الكلام و الي ما يختمه و...»

... و اين، بدين جهت است كه آنان بعض آيات قرآن را به بعض ديگر درآميختند و استدلال كردند به منسوخ به گمان اين كه ناسخ است.استدلال كردند به متشابه، با اين باور كه محكم است. استدلال كردند به خاص به گمان اين كه عام است.استدلال كردند به اول آيه با ناديده گرفتن سبب تأويل آن و نگاه نينداختند به نقطه آغاز و انجام كلام و نشناختند موارد و مصادر كلام را، زيرا آن را از اهلش ياد نگرفتند و در نتيجه گمراه شدند و در نتيجه گمراه شدند. به گمراهي كشاندند.

در اين بخش از روايت، جمله « ضربوا بعض القرآن ببعض» را به گونه روشن تفسير كرده و منشأ گمراهي در استفاده از شيوه تفسير قرآن به قرآن را، بازگفته است كه ناآشنايي با علوم قرآن از طريق اهل بيت است:

«علي (ع) به مرد قاضي فرمود: آيا ناسخ و منسوخ را مي‌شناسي؟

عرض كرد: نه.

امام فرمود: به هلاكت افتاده‌اي و به هلاكت مي‌اندازي.»

و نيز به مردي كه در مسجد به مردم تذكر و بيم مي‌داد، فرمود:

«آيا ناسخ را از منسوخ باز مي‌شناسي؟

عرض كرد: خير.

امام فرمود: از مسجد بيرون رو و در آن به بيم دادن مردم مپرداز.»

بي‌گمان كسي كه پست قضاوت را اشغال كرده و يا بر كرسي ارشاد و موعظه تكيه زده است، اگر به دانش نسخ آگاه نباشد، در استدلالهاي خود به آيات قرآن، دچار لغزش شده‌است و با ارائه پنداشته‌ها به عنوان مراد الهي، مردم را به بيراهه مي‌كشاند.

بهره گيري از قرآن، بسته به درس آموزي از معلمان راستين

مراجعه به سخنان اهل بيت (ع) كه در آن‌ها، به كارگيري تفسير قرآن به قرآن از سوي ديگران، مورد انتقاد واقع شده است، اين واقعيت را آشكار مي‌سازدكه راز ناكامي مفسران ناآشنا با مباني تفسيري اهل بيت (ع) در اين نهفته است كه آنان در شناخت ملاكها و معيارها و ابزار ضروري، كاستي داشته و در تفسير قرآن به قرآن، به عقل و يا نقلهاي گمان آور اعتماد مي‌كرده‌اند، در صورتي كه عقل به خلاف مقبوليتي كه در شناخت مفاهيم قرآني دارد، در شناسايي ابزار مورد نياز در فهم قرآن از قرآن، كارايي چنداني ندارد و با اتكاي به عقل، مفسر نمي‌تواند راه راستي را بپيمايد و خود را از غلتيدن در تفسير به رأي دور نگهدارد.

«عن جابر قال: قال ابوعبدالله:

«... يا جابر انّ الآية لتنزل اولها في شيء و اوسطها في شيء و آخرها في شيء و هو كلام متصّل يتصرف علي وجوه.»

امام صادق (ع) فرمود: اي جابر ... يك آيه ممكن است اولش درباره چيزي و وسط آن درباره چيزي و آخرش درباره چيز ديگري نازل شده باشد و در عين حال كلام پيوسته‌اي است و بر احتمالهاي بسياري در خور حمل است.

نيز جابر مي‌گويد:

«از امام باقر (ع) از چيزي در رابطه با تفسير قرآن، پرسيدم و جوابم را داد.

بار ديگر[همان مطلب را] پرسيدم جواب ديگري داد.

عرض كردم: فدايت شوم ديروز جوابي غير از اين داده بوديد!

امام فرمود: جابر، قرآن بطني دارد و بطن قرآن ظهري دارد. اي جابر! دست انديشه‌ها از رسيدن به حقيقت قرآن [بدون راهنمايي معلمان وحي] بسي دور است، چه اين كه آغاز آيه درباره چيزي و آخر آن درباره چيز ديگري است و با اين حال كلام پيوسته‌اي است، در خور حمل بر احتمال‌هايي چند!»

در روايت ديگري، امام صادق در پاسخ به نامه‌اي مي‌فرمايد:

«قرآن نمود حقايقي است براي مخاطباني كه جز آنان از پيامهاي نهفته آن چيزي درك نكند، مخاطباني كه قرآن را آن‌گونه كه سزاوار است، تلاوت مي‌كنند و بدان ايمان دارند و آن را مي‌فهمند و امّا براي ديگران، فهم قرآن براستي چه دشوار است و از دريچه‌هاي قلبشان چه دور!

به همين دليل پيامبر (ص) فرمود:

«نسبت به تفسير قرآن، چيزي دورتر از قلبهاي مردان نيست و در برابر آن تمام مردمان سرگردانند، جز كساني كه خدا بخواهد.»

علي (ع) به مردي كه مدّعي وجود ناسازگاري در قرآن بود، فرمود:

«از تفسير قرآن براساس نظر خود بپرهيز، تا از راه و راهنمايي دانشمندان بدان برسي! زيرا بسا تنزيلي كه با سخن بشر شباهت دارد، ولي كلام خداوند است و تأويل آن همگوني با كدام بشر ندارد ... پس كلام خداوند را با كلام انسان يكسان مشمار و گرنه گمراه مي‌شوي و به هلاكت مي‌رسي.»

ابو حامد غزالي در كتاب «بيان العلم اللدنّي» در مقام ستايش از علي‌ابن ابي‌طالب مي‌گويد:

«امير مؤمنان فرمود:«پيامبر(ص) زبانش را در كامم گذاشت و در اثر آن بر روي قلبم هزار در علم گشوده شد كه هر دري هزار در ديگر گشود»

واو، كه درود خداوند بر او باد، فرمود:

«اگر كرسي و تكيه‌گاه قضاوت در اختيارم قرار گيرد و بر آن تكيه زنم، براستي براي پيروان تورات براساس تورات و براي پيروان انجيل برابر انجيل و براي پيروان قرآن برابر قرآن آنان، قضاوت خواهم كرد.»

اين مرتبه و مقام، با دانش بشري در خور دستيابي نيست، بلكه رسيدن به اين رتبه، به وسيله علم لدنّي ميسّر مي‌شود.»

جلال‌الدّين سيوطي از ابن جرير، ابن ابي‌حاتم، واحدي، ابن مردويه، ابن عساكر و ابن بخاري اين روايت را نقل مي‌كند:

«قال رسول‌الله لعلي (ع): ان الله امرني ان ادنيك و لا اقصيك و ان اعلمك و ان تعي و حقّ لك ان تعي منزل هذه الآية: «وتعيها اذن واعية» الحاقة/12

پيامبر (ص) به علي فرمود: خداوند دستورم داده كه تو را نزديك خويش نگهدارم و از خود دور نسازم و آموزشت دهم و تو فراگيري و شايسته است بر تو كه فرا بگيري. آن‌گاه اين آيه نازل شد: گوشهاي شنوا آن را دريابند و بفهمد.

در متني كه سيوطي از ابونعيم نقل مي‌كند اين جمله افزوده شده است:

«پس از نزول آيه، پيامبر (ص) فرمود تو آن گوش شنوا و دريابنده هستي.»

سليم‌بن‌قيس مي‌گويد:

«شنيدم از علي (ع) كه مي‌فرمود: آيه‌اي بر پيامبر فرود نيامد، مگر اين كه بر من خواند و ديكته گفت و من با خط خود نوشتم. تأويل، تفسير، ناسخ، منسوخ، محكم و متشابه آن را تعليم داد و از خداوند خواست تا فهم و نگهداري آن را روزيم كند. پس از آن آنچه او به من آموخت، هرگز فراموش نكردم... .»

شرايط تفسير قرآن به قرآن، در نگاه اهل بيت

شرايط ورود به كار تفسير قرآن، در نگاه اهل بيت فراوان است و تحقيق جداگانه‌اي را مي‌طلبد و ما در اين نگاه گذرا به برخي از آنها اشاره خواهيم داشت.

روشن‌ترين بيان، روايت اسماعيل بن جابر از امام صادق (ع) است:

«... و اعلموا رحمكم الله انّه من لم يعرف من كتاب الله النّاسخ من المنسوخ و الخاص من العام والمحكم من المتشابه و اسباب التّنزيل... والمبين و العميق و الظاهر و الباطن و الابتداء و الانتهاء ... و القطع و الوصل ... والصّفة لما قبل ممّا يدل علي ما بعده ... فليس بعالم بالقرآن و لامن اهله و متي ما ادعي معرفة هذه الاقسام مدع بغير دليل فهو كاذب مرتاب مفتر علي الله الكذب و رسوله و مأويه جهنّم و بئس المصير.»

بدانيد! خداي رحمتتان كند! هر گاه كسي از كتاب خدا، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محكم و متشابه، اسباب نزول، آشكار و عميق، ظاهر و باطن ، ابتدا و انتها، قطع و وصل و صفت كلام قبلي را كه دلالت بر ما بعد دارد، نداند؛ آگاه به قرآن و اهل آن نيست و اگر كسي مدعي شناخت اين اقسام شود بدون دليل، دروغ‌گو و اهل افترا و تهمت بر خدا و پيامبرش است و منزلگاه او جهنّم خواهد بود كه بدسرانجامي‌ است.

اهل بيت راز دوگانگي ديدگاههاي تفسيري خود را با آنچه نزد مردم است، بر اين اساس تحليل مي‌كنند كه اين شرايط به گونه كامل نزد مردم وجود ندارد.

علي (ع) مي‌فرمايد:

«آنچه بين مردم وجود دارد، تركيبي است از حقّ و باطل، راست و دروغ و مطالب يقيني و مطالب وهمي و خيالي ... بعضي منسوخ را به ياد دارند و ناسخ را نمي‌دانند.»

كوتاه سخن اين كه نهي ائمه از دخالت افراد در كار تفسير، مربوط به كساني است كه ابزار و دانش لازم را ندارند:

«اياك و تلاوة القرآن برأيك فان النّاس غير مشتركين في علمه كاشتراكهم فيما سواه من الامور و لا قادرين عليه و لا علي تأويله الاّ من حده و بابه الّذي جعله الله له.»

بپرهيز از اين كه قرآن را به دلخواه خود تلاوت كني [و تفسير كني] زيرا مردم در علم به قرآن، مانند ساير علوم حضور همسان ندارند و توانا بر شناخت قرآن و تأويل آن نيستند، جز از راهي كه خدا گزين كرده‌است.

بر اساس پاره‌اي از روايات حتي دسترسي به تأويل و باطن قرآن (اگر بپذيريم كه اين دو واژه هم‌معنايند)نيز براي غير اهل بيت ميسّر است (اگر شايستگيهاي لازم را كسب كرده باشد) مثلاً:

پيامبر (ص) درباره ابن عباس فرمود:

«خدايا فقه دين و علم به تأويل را به او بياموز.»

برابر روايت حريز، امام صادق (ع) فرمود:

«خدا رحمت كند جابر را كه در تفقه به مقامي رسيد كه تأويل اين آيه را مي‌دانست:

«انّ الّذي فرض عليك القرآن لرادك الي معاد» قصص/85

آن كسي كه قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به جايگاهت باز مي‌گرداند.»

در مورد حديث نبوي: «اعربوا القرآن والتمسوا غرائبه» سيوطي مي‌نويسد:

«از نگاه من، مقصود از «اعربوا القرآن» بيان و تفسير است، زيرا به كار بردن اعراب بر حكم نحوي اصطلاح تازه و جديدي است و از سويي رعايت حكم نحوي براي شنوندگان پيامبر، امر سليقه‌‌اي بوده و آنان نياز به ياد گرفتن آن نداشته‌اند.»

از ابن عباس نيز نقل شده است كه در تفسير كلمه «الحكمة» در آيه: «و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيراً كثيراً»(بقره/269) گفته است:

«مراد از حكمت، شناخت قرآن است، بدين معني كه ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مقدّم و مؤخر، حلال و حرام و مثالهاي قرآن را بداند.

پيامبر فرمود: «اعربوا القرآن والتمسوا غرائبه.»

/ 1