جايگاه اهل بيت: در قرا´ن و سنت نبوي(ص)
عبدالله علائي نيا (از برادران اهل سنت)
در مسلخ عشق جز نيكو را نكشند
گر عاشق صادقي ز كشتن مگريز
مردار بود هر آن كه او را نكشند
لاغر صفتان زشت خو را نكشند
مردار بود هر آن كه او را نكشند
مردار بود هر آن كه او را نكشند
نُعيبُ زَمَانَنَا وَ الْعَيْبُ
وَ نَهْج''وذا الزّمان بغير ذنبٍ
وَ ليس الذّئْبُ يَاْكُل لَحْم ذئبٍ
وَ يَاْكلَ بَعْضُن''ا بَعْضًا عَي''انا
فينَاوَ مَا لِزَمَانِنَا عَيْبٌ سِو''ان''ا
و لو نَطَقَ الزَّم''انُ لَن''ا هَج''ان''ا
وَ يَاْكلَ بَعْضُن''ا بَعْضًا عَي''انا
وَ يَاْكلَ بَعْضُن''ا بَعْضًا عَي''انا
نبيني روي دل تا روي دل با اين و آن بيني
سر روي طمع تا در متاع اين و آن داري
مكدر مينمايد صورت از آينـة رنگين
دل خود صاف كن تا صافي اهل جهان بيني
نيابي خويش را تا خويشتن را در ميان بيني
مراد خويش را دائم به دست اين و آن بيني
دل خود صاف كن تا صافي اهل جهان بيني
دل خود صاف كن تا صافي اهل جهان بيني
ياا´لَ بَيْتِ رَسُولالله حُبُّكُمفَرَض
يَكْفيكُمْ مِنْ عظيمِ الفَخْرِ اَنَّكُممَنْ
لم يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لا صلاةَ لَهُ
مِنَاللهِ في الْقُرْآنِ اَنْزَلَهُ
لم يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لا صلاةَ لَهُ
لم يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لا صلاةَ لَهُ
اءذا في مجلس نذكر عليَّاو
يق''الُ تَج''اوزوا يا قَوْم ه
بَرِئْتُ الي الْمَهَيْمَنَ مِن
اُنَاسٍيَرَوْنَ الرَّفْضَ حُبَّ الْف''اطميّة
سِبْطَيْهِ وَ فاطمةَ الزَّكيّة
ذافَه ذا مِنْ حديثِ الرّافِضيّة
اُنَاسٍيَرَوْنَ الرَّفْضَ حُبَّ الْف''اطميّة
اُنَاسٍيَرَوْنَ الرَّفْضَ حُبَّ الْف''اطميّة
قالوا تَرَفّضْتَ قُلْتُ كَلَّام
اِنْ ك''انَ حُبُّ الْوَلِيِّ
رفْضًافاءنَّ رَفْضي اِلي'' الْعِب''ادِ
الِرَّفْضُ ديني وَ ل''ااعْتِق''ادي
رفْضًافاءنَّ رَفْضي اِلي'' الْعِب''ادِ
رفْضًافاءنَّ رَفْضي اِلي'' الْعِب''ادِ
ياراكِبًاقِف بالمحصب مِن منًي
سحرًا اِذا فاض الجحيج اِل''ي منًي
اِنْ ك''انَ رفضًا حُبّ ا´ل محمدٍ
فليشهد الثّقَل''انِ انّي رافض
وَاهْتِفْ بِقاعِدِ حنيفها والناهض
فَيْضًا كمُلْتَطَم الْفُرات الْف''ائِضِ
فليشهد الثّقَل''انِ انّي رافض
فليشهد الثّقَل''انِ انّي رافض
تا در مقام صدق و صفا پا گذاشتيم
ما بندگان درگه عشقيم زان سبب
دستي به تاج مهر و ثريا گذاشتيم
پاي بر فرق عالم بالا گذاشتيم
دستي به تاج مهر و ثريا گذاشتيم
دستي به تاج مهر و ثريا گذاشتيم
چون بد آيد هر چه آيد بد شود
آتش از گرمي فتد نور از فروغ
كور گردد عقل و چشم كنجكاوب
شكند گردونهاي را شاخ گاو
يك بلا ده گردد و ده صد شود
فلسفه باطل شود منطق دروغ
شكند گردونهاي را شاخ گاو
شكند گردونهاي را شاخ گاو
مهرباني
هنگامي كه ميخواستند جسد مطهرشان را به خاك بسپارند متوجه آثار زخم بردوش ايشان شدند و علت آن را از امام زينالعابدين2 سؤال كردند.ايشان در جوابفرمودند:پدرم پيوسته براي مستمندان و يتيمان غذا تهيه ميكردند و خود ايشان آن را بردوش ميكشيد.تواضع
حضرت تا جايي فروتن بود، كه از كنار عدهاي بينوا گذشت، بر سكويي نشسته و بهخوردن غذا مشغول بودند از حضرت تقاضا كردند كه بنشيند و در غذا خوردن با آنها شركتجويد.بيدرنگ خواستة آنان را اجابت كرد و فرمودند: خدا خودپسندان را دوست ندارد.پساز پايان يافتن غذا اين عده را به منزل خود دعوت كرد و به همسر خود فرمودند:هر چه درخانه اندوخته داريم، به اين بينوايان ببخشيد.بردباري
بردباري آن عالي مقام، تا جايي بود كه يكي از خدمتكارانش مرتكب كار زشتيشد كه بايد كيفر ميديد.امام دستور فرمود: به او تازيانه زده شود.وي عرض كرد: سرورگرامي خدا فرموده:(و الْك''اظِمينَ الْغَيْظ) آنان كه خشم خود را فرو برند؛ حضرت فرمود: اورا رها كنيد. خدمتكار بلافاصله ادامة آيه را تلاوت كرد(و الْع''افين عنّ النّاسِ) كسانياندكه مردم را مورد عفو قرار ميدهند.ظلم ستيزي
ظلم ستيزي آن حضرت تا جايي بود كه از بيعت با يزيد سر باز زد و اين جنايتكاربادهخور،كفر پيشه، ملحد و مسخره كنندة دين كه همبازي ميمونها و سگها بود راشايستة فرمانروايي بر مسلمين نشناخت و به مروانبنحكم فرمود: اگر فردي چون يزيد فرماندة مسلمين گردد و امّت اسلامي به چنين مرد پليديگرفتار شود، بايد براي آيندة اسلام اندوهگين بود. براي آن حضرت، وحشت و هراس ازمرگ معنا نداشت و ميفرمود:«مَوْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ من حَي''اةٍفي ذلّ؛ مرگ با عزت پرارجتر اززندگي با خواري است». هم چنين با آغوش گشوده به سوي مرگ ميرفت و فرزندان وخاندان و يارانش را همراه خود ميبرد، تا از دين جدش پاسداري كند و با بخشندگي وگذشت جان خويش را در طبق اخلاص نهاده و ندا ميدهد: «اِنْ ك''انَ دينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ اِلَّا بقَتْلي فَي''ا سُيُوفُ خُذيني؛ اگر دين محمد جز بهكشته شدن من با پرجا نميماند، پس اي شمشيرها مرا در يابيد.شجاعت
درباره شجاعت اين قهرمان مبارز چه ميتوان گفت: آيا در ميان دليران وجنگآوران بزرگ كسي را دليرتر از آن بزرگوار ميشناسيد.بعضي راويان گفتهاند: به خداسوگند! هيچ انساني را چون او نديدم كه ياران و خويشاوندان و برادرانش به شهادترسيده بودند، اما او با قلبي محكم، روحي قوي و شجاعتي كمنظير به نبرد ادامه ميداد، اوبود كه در برابر پرتاب نيزهها و چكاچك شمشيرها و ضربة خنجرها ايستادگي كرد، تا بهآن جا كه بر لباس شريف حضرتش صد و بيست نيزه ديده ميشد و بر جسد مطهرش سيو سه تير و سي و چهار زخم شمشير وجود داشت و خاندان آن حضرت ـ اعم از فرزندان،برادران، برادرزادگان و عموزادگان ـ را از نظر وفا به عهد بايد برگزيدگان زمين دانست.آنان هرگز از پيشواي خود جدا نشدند. هنگامي كه آنان را گرد آورد به ايشان فرمود: شماميتوانيد برويد. يك صدا فرياد برآوردند. ما هرگز از شما جدا نخواهيم شد. آيا سزاواراست كه ما زنده بمانيم و شما كشته شويد. در برپايي مراسم سوگواري سالار شهيدان اندرزهاي زيادي است: يكي اين كه هرامتي به زندگاني بزرگان خود توجه دارد، تاريخ زندگاني آنان را ثبت ميكند و از رويدادهايزندگي شان درس ميگيرد.خواه اين بزرگان در يكي از زمينههاي ديني برجسته باشند ويا در يكي از امور دنيايي. اما امام حسين2 پسر دختر پيامبراسلام شاخه گل خوشبوياو، فرزند اميرالمؤمنين علي2، بزرگ شدة خاندان نبوت، رادمردي است كه روح ممتازداشته و از راز شرافت خانوادگي نيز برخوردار بوده است. او مركز همة فضايل اخلاقي و اعمال پسنديده، همت بلند، شجاعت فوق العاده وبخشندگي بي حد است. وي در راه هدفي بسيار برجسته، با انگيزة پاك قيام نموده وحركتي را آغاز كرده كه نه قبل از او و نه بعد از او هيچ كس جاي او را نتواند گرفت. جان ومال و خاندان خود را در راه زنده ماندن اسلام و رسوا كردن منافقين فدا كرد.مرگ با عز وشرف را از خواري و ظلم پذيري برتر دانست و شهادت را در برابر فرمانبرداري ازپستفطرتان برگزيد. عزت نفس، دليري، ظلم ستيزي، شكيبايي، پايداري و مقاومتاين ابر مرد همه را به شگفتي وا داشته و خردمندان را متحيّر ساخته كه عوامل وزمينههاي نهضت عاشورا، خود جاي گاه پا بر جاي امر به معروف و نهي از منكر است كهرمز جاودانگي اين حماسه براي هميشه درس عزت و شرافت و كرامت جهت رساندنپيام الهي به عموم و خصوص جامعه با به دست آوردن اهداف معنوي و فيضيابي ازانديشههاي بديع و محسّنات اخلاقي در مسير تربيت و غيرت ديني و اداي حقوق انسانيبوده است. نقش عاشورا در همبستگي شيعه، پيروي از پيشوايان خود بوده كه در برگزاريمراسم سوگواري براي امام حسين2 جديت داشته و همه ساله به ياد اين مصيبتجانكاه عزاداري ميكنند؛ تا با كوشش تمام به سفارش پيشوايان خود جامة عملبپوشانند و اين امر بر هيچ فردي پوشيده نيست. حماسة عاشوراي امام حسين 2 بههمة افراد مبارز آموخته تا جان در تن داشته باشند، با بدكاران و بيدادگران بجنگند و باآگاهي از اين حماسه، دريابند كه به خاطر ترويج اسلام و احياي آيين خدايي از نثار خوننبايد دريغ داشت. گاهي به كشته شدن و گاهي به كشتن استترويج دين به هر چه زمان اقتضا كند با توجه به اين كه ماانسانها چنانچه تمام ساعات و دقايق در رمز اندرز مبارزات امامحسين2مطالعه و جست و جو كنيم، به اقيانوسي ميرسيم كه روي سفينة«ل''ايَذْكرونيالّ''ابكاي» آن اين دو بيت نمايان است.
روزي كه دل تو ازبلا خسته بود
در دام بلا بسي مثلها زدهاند
شايد كه در آن مصلحتي بسته بود
بايد كه از آن خروشت آهسته بود
شايد كه در آن مصلحتي بسته بود
شايد كه در آن مصلحتي بسته بود
شاه والا وقت طالع روي در ادبار داشت
صاحبا در حالتي كه اين بنده غم بسيار داشت
گفته بودي مقصد حافظ چه بود از آن كه گفت
تا سحر گرديدم اندر بحر علم ابجدي
بلبلي برگ گلي شد سيصد و پنجاه و شش
برگ گل سبز است دارد او نشاني از حسن
رنگ گل سرخ است دارد او نشاني از حسين
بلبلي باشد علي كز فرقت آن هر دو يار
دائمًا با آه و افغان نالههاي زار داشت
اين دل غم منزلم را غرق در اكرار داشت
يادم آمد از كلام آن جناب اظهار داشت
بلبلي برگ گلي خوش رنگ در منقار داشت
تا به بينم اين صدف آيا چه در دربار داشت
با حسين و با علي و با حسن معيار داشت
چون كه در روز شهادت سبزي رخسار داشت
چون كه در حين وفاتش سرخي رخسار داشت
دائمًا با آه و افغان نالههاي زار داشت
دائمًا با آه و افغان نالههاي زار داشت